eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.7هزار دنبال‌کننده
598 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح من رفت و مرا انچه که باقیست شب است سر تو ذبح شد و اینکه نمردم عجب است آنقدر خار فرو رفته به پایم که نگو اصلا انگار که این دشت پر از بولهب است من که همصحبت پیغمبر و زهرا بودم چه کنم هم سخنم حرمله ی بی ادب است شمر دور و بر زنهای حرم میچرخد برسانید به عباس که وقت غضب است هرچه من میشمرم باز دوتا بچه کم است ای خدا گمشده دارم.به دلم تاب و تب است چه شده از ته گودال صدا می اید؟ ساربان رفته جلو.ناقه اش اما عقب است من که تا حال بدون تو نکردم سفری پیش رویم سفر کوفه و شام و حلب است @raziolhossein
ببین که با اهالی زمین چه می‌کند حسین زمین نه، با تمام عالمین چه می‌کند حسین غمش کنار می‌زند هرآنچه هست فاصله دوباره با محرّمش ببین چه می‌کند حسین چنان علی که بذل کرده در رکوع خود نگین ببین که در سجود با نگین چه می‌کند حسین دلم کباب شد میان روضه، شاعری سرود که با سه بار نام آتشین چه می‌کند حسین* دویده‌ شعله‌ی غمش بدون مرز در جهان کدام لشکر است اینچنین؟ چه می‌کند حسین؟ محرّمش چنین پر از شکوه و اقتدار شد نگاه کن برای اربعین چه می‌کند حسین * تو با سه بار نام آتشین خود چقدر دل کباب می‌کنی حسین @raziolhossein
بر کشتگان ز غرفۀ جنّت، نظاره کن اوّل، نظر بدین بدن پاره‌پاره کن با این‌که زخم پیکر او را شماره نیست باز آی و زخم پیکر او را شماره کن بر سنگ خاره بین، بدن ناز‌پرورَش سر کن خروش و خون به‌دل‌سنگ‌خاره کن بیرون ز گوش فاطمه کردند گوشوار لرزان تنش، مشاهده چون گوشواره کن سرهای چون ستاره نگر بر سر سنان وز چشم اشک‌بار، دو رخ پُر ستاره کن بنْگر نهال قامت عبّاس را نگون وز نو، قیامتی به جهان، آشکاره کن اصغر که بود دوش پدر، گاهواره‌اش او را ز خاک تیره نظر، گاهواره کن تا بنْگری به کوفه چه بر ما همی رود با ما یکی سفر، سوی «دار الاماره» کن @raziolhossein
برادر آتش از تو،‌ خَرمن از من ز داغت اشک دامن دامن از من ببین سهم من و گرگان کوفی از آنان یوسف و پیراهن از من شده انگشت بی انگشتر از تو هزاران طعنۀ اهریمن از من تو با صد زخم خندیدی به قاتل ولیکن خنده‌های دشمن از من تو در گودال و من بالای گودال ز تو جان دادن و جان کندن از من @raziolhossein
ندارد وسعت داغم مساحت ندیدم بعدِ تو یک روز راحت مرا از کربلا بردند اما دلم جا ماند بین قتلگاهت ندارد شام غم هایم سپیده من و یک کاروان قد خمیده رسیده وقت آغاز جدایی خداحافظ تن در خون تپیده خزان شد پیش چشمم باغی از یاس منم تنها در این هنگام حساس مهیای سفر هستم ولی آه ندارم محرمی برخیز عباس تو که رفتی کشید آتش زبانه حرامی حمله‌ور شد وحشیانه امان از بی‌حیایی‌های دشمن امان از طعنه‌های تازیانه دل من داغدار رفتن تو به روی خاک این صحرا تن تو تمام گرگ‌ها در قتله گاه و چه دعوایی سر پیراهن تو @raziolhossein
دردها هست ولی فرصت گفتاری نیست چه کنم قافله را قافله سالاری نیست بگذارید بگریم به جوارش امشب تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست پای یک‌طفل نبینی که پرازخون نشده‌است دیده بگشا که به باغت گل بی خاری نیست بر تو هر زخم تنت گریه خون سر کرده ست در تن تو به جز از دیده خونباری نیست فرصت گریه ندادند به بلبل در باغ بلبل نغمه زنی در غم گلزاری نیست غم اطفال فراری به بیابان چه خوری؟ عمه با ماست، نگویی که مددکاری نیست آفتاب و عطش و داغ، همه سوزان‌اند غیر تب بر سر بیمار، پرستاری نیست @raziolhossein
زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست جای سالم ز چه‌رو درهمه‌اعضای تو نیست بس که پیکان و سِنان بر تن تو بوسه زده جای یک‌بوسۀ خواهر به سراپای تو نیست مصحف من تو و، انصار، ورق‌های توأند یک‌طرف‌نیست که‌برخاک،‌ورق‌های‌تو نیست نه سری مانده،نه‌انگشت و نه انگشتری‌ات چه‌کند دختر حیران که شناسای تو نیست رفتی و داغ تو هر لحظه به من می‌گوید بی‌نفس‌مانده‌ای اکنون که‌مسیحای تو نیست رأس تو بر نی و با یوسف کنعان گویم بعد از این‌هیچ کسی محوتماشای تو نیست آب اگر بی تو بنوشم جگرم می‌سوزد دیدمت تشنۀ یک جرعه و سقای تو نیست گر نشسته‌ست و شکسته‌ست‌نمازم چه‌غمی روح قدقامت من جز قد و بالای تو نیست @raziolhossein
چقدر بر زمین جسد باقیست نه جسد از ستم ، سند باقیست آنچه از رفتگان ، نرفتنی است داغ عشق است و تا ابد باقیست سرِ سلطان عشق ، رفت و تنش با جراحاتِ بی عدد باقیست سر و همسر ، بنی امیه بَرد تن ، برای بنی اسد کافیست از بدن هم ، همین قَدَر که فقط بی ریا ، بوریا شود باقیست گرچه باقی از او نمانده تنی بر تنش ، هرکه هر چه زد باقیست بر لب خواهرش هم از دیروز نامسلمان ، مزن لگد باقیست میبرندش ولی بروی لبش بی تو زینب ، کجا رود باقیست دخترش را کشان کشان بُردند پسرش ، دست بر لحد باقیست کوه ، در قبر کودکی دفن شد * نوجوانِ کشیده قد باقیست از علی ، گرچه یک علی مانده تا ابد ، یا علی مدد باقیست * حضرت عباس (ع) @raziolhossein
سرگشته بانوان وسط آتش خیام چون در میان آب، نقوش ستاره‏‌ها   اطفال خردسال، ز اطراف خیمه‏‌ها هر سو دوان چو از دل آتش، شراره‌‏ها   غیر از جگر که دسترس اشقیا نبود چیزی نماند در بر ایشان ز پاره‏‌ها   انگشت رفت در سر انگشتری به باد شد گوش‌ها دریده پی گوشواره‏‌ها   سبط شهی که نام همایون او برند هر صبح و ظهر و شام فراز مناره‏‌ها   در خاک و خون فتاده و تازند بر تنش با نعل‌ها که ناله برآمد ز خاره‌‏ها @raziolhossein1
ای مصحف ورق ورق، ای روح پیکرم! آیا تویی برادر من؟ نیست باورم با آنکه در جوار تو یک عمر بوده‌ام نشناسمت کنون که تو هستی برادرم بر سینۀ شکافته‌ات چون نظر کنم یاد آورم ز سینۀ مجروح مادرم این غم کجا برم که ز هجده عزیز خود یک پیرهن نشانه برم نزد مادرم پامال جور و دستخوش کینه‌ام ببین ای کشتی نجات، گذشت آب از سرم عمر منی که از کف من رفته‌ای و من بی تو گمان بودن خود را نمی‌برم ای خشک‌ لب، کنار فرات از غمت ببین دریاست در کنار من از دیدۀ ترم با کعب‌نی کنند جدا از توام و لیک از جان خویش بگذرم و از تو نگذرم دیشب کنار پیکر پاکت چه‌ها گذشت کاین خاک‌ها هنوز دهد بوی مادرم؟ دیدم که دست ظلم، تو را سنگ می‌زند بگذاشتم دو دست خود آن گاه بر سرم @raziolhossein
بی سرپناه ، سایهٔ بر سر کجا روم با شمر و با سنانِ ستمگر کجا روم همراه خواهرت شده چشمان پستِشان از ترس دستِ دشمن و معجر کجا روم با گریهاش آخرش از دست می رود من با ربابِ بی علی اصغر کجا روم درآتش خیام به صحرا دویده ایم از بغض شهر شام، برادر کجا روم زد تازیانه لحظه محمل سواری است وقتی که نیست شانه اکبر کجا روم @raziolhossein
آفتابا هلال ماه شدی  کاروان را چراغ راه شدی بر سرم سایهء سرت افتاد ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد بر سر نی سر تو آیت نور نِی شجر، من کلیم محمل طور چشمهای تو محملم را برد صوت قرآن تو دلم را برد مصحف سرخ هیفده آیه  سر نی کرده بر سرم سایه  من شدم سایه بان پیکر تو  حال شد سایه بان من سر تو کاش یک دم به خاطر دل من خم شود نیزه در مقابل من تا بگیرم ز نوک نی به برت  بزنم بوسه ها به زخم سرت   نیزه از خون حنجرت خجل است  نیزه دارت چقدر سنگدل است نی که خم می شود مقابل من او شود دورتر ز محمل من کاش سنگی که خورده بر سر تو خصم می زد به فرق خواهر تو کس ندیده کنار یکدیگر  آفتاب و غبار و خاکستر یاد روزی که مادرت زهرا همچو جان در بغل گرفت مرا شانه زد حلقه حلقه مویم را غرق گلبوسه کرد رویم را گفت: زینب تو نور عین منی که شبیه من و حسین منی گردش آفتاب و مه تا بود این شباهت همیشه در ما بود حال ای جان و دل ز من برده این شباهت چرا به هم خورده؟ موی زینب سفید و موی تو سرخ روی زینب کبود و روی تو سرخ صورت من ز آفتاب، کبود صورت تو ز سنگ، خون آلود در دو چشمم نگاه خستهء توست  عکس پیشانی شکستهء توست یا بیا خون ز صورتت شویم یا تو خون پاک کن ز گیسویم کاش می شد که جامه چاک کنم خون ز پیشانی تو پاک کنم   کاش پیش از بریدن سر تو  می بریدند سر ز خواهر تو تیر تا از کمان شتافته بود  کاش قلب مرا شکافته بود  نیزه بر صورت تو چنگ زده کی به پیشانی تو سنگ زده؟ از سر تو شکسته تر، کمرم از گلوی تو پاره تر، جگرم آسمان بر سرم خراب شده  گرد ره بر رخم حجاب شده   یوسف فاطمه! عزیز دلم  از تو و دختران تو خجلم... @raziolhossein