eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.6هزار دنبال‌کننده
596 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کارِ ما گرچه به جز گریه‌ی پیوسته نبود کارِ این قوم ولی خنده‌ی آهسته نبود آنقدر ضربه‌ی نیزه همه را ساکت کرد بِینِ ما در پِیِ تو  یک سرِ نشکسته نبود پشت دروازه‌ی ساعات معطل شده است آن کریمی که درِ خانه‌ی او بسته نبود خسته از زخمِ زبانیم و جسارت به لبت پایِ ما با تو در این راه ولی  خسته نبود فقط از دور تو را دخترکانت دیدند نیزه‌ای کاش به تو اینهمه وابسته نبود گرمِ تزئین و پذیرایی شام‌اند همه ورنه دروازه‌ی این شهر چنین بسته نبود امام صادق (ع) از زبان امام زین‌العابدین (ع) نقل کرده‌اند که: «مرا بر شتری لنگ، بدون روپوش و جهاز سوار کردند. سر سیدالشهداء (ع) بر نیزه‌ی بلندی بود و زنان بر شتران پالان دار پشت سر من بودند. جماعتی که ظلم و ستم را از حد گذرانده بودند ، با نیزه‌ها در جلو ، عقب و اطراف ما بودند. هرگاه یکی از ما گریه می‌کرد، بر سرش می‌زدند.» @raziolhossein
سرت در طشت ، پا به پای من سوخت چو گیسویت ، به این یلدای من سوخت به قربان لبت ، این رسم عشق است تو خوردی خیزران ، لبهای من سوخت @raziolhossein
منی که بوده عباس و علی اکبر هوادارم به شهر شام رفتم بی حسینم، سخت بی یارم دم دروازه ی ساعات جانم روی لب آمد به رفتن در شلوغیها مرا کردند وادارم همه بهر تماشای اسیران آمدند اینجا من و این ازدحام شام، خوابم یا که بیدارم تمام دختران گویند با هم یکصدا عمه:  همه نامحرم اند اینجا، گره خورده عجب کارم تمام شهر با سنگ و نی و دف آمدند اینجا ولی من بی دفاع هستم فقط تنها تو را دارم به دامانم پناه آورده اند اطفال با گریه حسین من! از آن بالا دعایم کن گرفتارم یتیمان را فقط با نیزه ها آرام میکردند بماند این که من هم زخمی ام از درد سرشارم سر سجاد را بین غل و زنجیر سوزاندند دلم می سوزد و دلواپس احوال بیمارم هزاران غم، هزاران سنگ و چوب و خاک و خاکستر کدامش را برایت بازگویم یا که بشمارم یهودی های شهر شام خیلی بی حیا هستند علی را ناسزا گفتند و می دادند آزارم سزد یکسر بسوزد شهر شام و اهل آن با هم من پرده نشین را برده اند از بین بازارم اگر چه دست مارا مثل بابایم علی بستند از این تکرار غم باکی ندارم، دخت کرارم اگر چه ابری ام طوفانی ام اما برادر جان کنار دشمنانت یک سر سوزن نمی بارم @raziolhossein
ای وارث علی یاصاحب الزمان بنگر به عمه ات با چشم خون فشان بر روی ناقه عریان و بی جهاز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز بنگر به حالت سردار قافله خون گریه می کند چشمان سلسله کاهیده جسمش از زنجیر جانگداز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز ..... کی دیده سنگ بر مِهر و قمر زنند ماتم رسیده را بر دل شرر زنند یا تسلیت دهند با صبل و چنگ و ساز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز ....... بازوی زینب و دستان عابدین شد بسته بینشان طفلان دلغمین زین قصّه بگذرم دارد سرِ دراز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز ....... یک دم قدم گذار در مجلس یزید چوب ستم بگیر از دست آن پلید لبهای تشنه را کو میزند به ناز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز ...... سر را به طشت زر گلگون نظاره کن چون عمه پیرهن از غصه پاره کن از بهر انتقام بستان زحق جواز یا فارس الحجاز یا فارس الحجاز @raziolhossein
جلوه‌ی مُشترک حیدر و زهرا ؛ زینب فیض جاری شده از عالم بالا ؛ زینب نه‌‌ فقط‌ فخرِ تو؛فخرِ پدرت‌ هم بوده به تو گفتند اگر زینت بابا ؛ زینب نیمی‌از هیمنه‌ی‌تو به‌خدیجه‌‌‌رفته‌ست‌‌ نیمه‌ی‌ دیگر تو رفته به طاها؛ زینب مادرت اُمِّ‌أَبیهاست از این رو باید لقب تو بشود "سِرّ أَبیها" ؛ زینب مادرت مرتبه‌‌ی عصمت کبری دارد توازاین‌روشده‌ای‌عصمت‌ِصغری؛زینب کعبه‌راضی‌ست؛اگرمَضجع‌ِتوسَمت‌خودش بِکشد عقربه‌ی قبله نما را؛زینب .... اشتباه است اگر فکر کنم در عالم فاطمه نائبه‌ای داشته اِلّا زینب سینه‌ام را که ببویند ملائک در قبر می‌نویسند به روی کفنم "یا زینب" مِنّت از هیچ‌طبیبی‌ نکشم چون که مرا اشک‌ در داغ تو کرده‌ست مداوا ؛ زینب اشک خونین اباالفضل دلیلش این بود دستِ‌تو بسته‌شد؛او کرد تماشا ؛ زینب نیزه دار سر ارباب دلش سنگی بود با دلت چون‌که نمی‌کرد مدارا ؛ زینب نیزه‌داران همه مستند؛در این راه دراز بی‌سبب‌نیست‌زمین‌خُوردن‌ِسرها؛زینب حرمله،شمر،سنان،زجر ؛ مُقصّر هستند که‌ شدی غرق کبودی‌ تو سراپا ؛ زینب @raziolhossein
موي سرش به نیزه سرگرم پیچ و تاب است صد حیف دست زینب در گیسوي طناب است.. @raziolhossein
این سواران کیستند انگار سر می‌آورند از بیابانِ بلا، گویا خبر می‌آورند... تخته خواهد کرد بازار شما را، شامیان! این که بی‌پیراهن و بی‌بال و پر می‌آورند هم عمو می‌آورند و هم برادر، حیرتا! هم پدر می‌آورند و هم پسر می‌آورند آشنا می‌آید آری این گل بالای نی هر چقدر این نیزه را نزدیک‌تر می‌آورند تا بگردد دور این خورشیدهای نیمه‌شب ماه را نامحرمان از پشت سر می‌آورند... زنبق هفتاد و یک برگم! به استقبال تو خیزران می‌آورند و طشت زر می‌آورند @raziolhossein
دور محمل چه شلوغ است مکافات شده قافله وارد دروازه ساعات شده سنگ در دست رسیدند و خوش امد گفتند بین هر کوچه ای از آل علی بد گفتند وسط اینهمه خنده شرر آهم هست دور من هرکس و ناکس که نمیخواهم هست سوره ناس بخوانید که شر کم بشود چشم ها خیره نماند سرشان خم بشود اول ماه صفر بدسفری بود حسین ساربان من عجب بدنظری بود حسین از سر نیزه ببین رد کبودی هارا لال کن جان ابالفضل یهودی هارا مشکلی کاش ز هجران تو حل میکردم سرت از نیزه می افتاد بغل میکردم طعنه و زخم زبان مرحله به مرحله بود بی ادب تر ز همه دوروبرم حرمله بود نصف روز است که اینجا سرپاییم حسین دوست داری که بگوییم کجاییم حسین وسط اینهمه روضه فقط این غم کم‌ بود اخرین منزل ما مجلس نامحرم بود @raziolhossein
چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان از چاشت گاه کوفه بتر گشت، شامشان از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان یک صبح و شامِ حشر، شفاعت بُوَد جزا یک صبح تا به شام، عقوبت به شامشان صید حرم به شام کشید آسمان چرا؟ اندیشه ای نداشت ز صید حرامشان منزل، خرابه؛ فرش، زمین؛ سقف، آسمان در شام شد ز کوفه فزون، احتشامشان خوانْد اهل بیت را و سر شاه را یزید در طشت زر نهاد، پی احترامشان شد محشری به پا چو عیان گشت سر، بلی طالع شد آفتاب قیامت، به شامشان آن روز خلق، آل نبی را شناختند کآورد آن لعین، به صف خاص و عامشان بُد شامشان ز کوفه بتر، کوفه شان ز شام ز احوال شام و کوفه شمارم کدامشان؟ کُشت و گرفت و بُرد و به تاراج داد و سوخت مرد و زن و لباس و جهیز و خیامشان با آن چه کرد، کرد پشیمانی آشکار صیدی نداشتند که می کرد رامشان اندیشه ای ز جور و جفا، آن لعین نداشت بودش سر ستیزه، قضا بیش از این نداشت @raziolhossein
آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد شام شهر محنت و رنج و بلا شام، یعنی سخت تر از کربلا شام یعنی مرکز آزارها آل عصمت را سربازارها شام یعنی از جهنم شوم تر اهل بیت از کربلا مظلوم تر شام یعنی ظلم و جور بی حساب اهل بیت عصمت و بزم شراب در ورود شام، از شمر لعین کرد خواهش ام کلثوم حزین کای ستمگر بر تو دارم حاجتی حاجتی بر کافر دو ن همتی ما اسیران، عترت پیغمبریم پرده پوشان حریم داوریم خواهی ار ما را بری در شهر شام از مسیری بر که نبود ازدحام بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند خنده و زخم زبان و کف زنند آن جنایت پیشه آن خصم رسول بر خلاف گفتۀ دخت بتول داد خبث طینت خود را نشان برد از دروازۀ ساعاتشان پشت آن دروازه خلقی بی شمار رخت نو پوشیده، دست و پا نگار بهر استقبال، با ساز و دهل سنگشان در دست، جای دسته گل ریختند از هر طرف زن های شام آتش و خاکستر از بالای بام زینب مظلومه بود و گرد وی هیجده خورشید، بر بالای نی هیجده آئینۀ حق الیقین هیجده صورت زصورت آفرین هیجده ماه به خون آراسته با سر ببریده بر پا خواسته رأس ثارالله زخون بسته نقاب سایبان زینب اندر آفتاب آن سوی محمل سر عباس بود روبرو با رأس خیرالناس بود یک طرف نی سر طفل رباب بر سر نی داشت ذکر آب آب ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی گه به عمّه گه به خواهر چشم وی بس که بر آل علی بیداد رفت داستان کربلا از یاد رفت خصم بد آئین به جای احترام کرد اعلان بر یهودی های شام کاین اسیران عترت پیغمبرند وین زنان از خاندان حیدرند این سر فرزند پاک حیدر است روز، روز انتقام خیبر است طبق فرمان امیر شهر شام جمله آزادید بهر انتقام این سخن تا بر یهود اعلام شد شام ویران شام تر از شام شد آن قدر آل پیمبر را زدند دختران ناز پرور را زدند خنده های فتح بر لب می زدند زخم ها بر قلب زینب می زدند آن یکی بر نیزه دار انعام داد این به زین العابدین دشنام داد پیر زالی دید در شام خراب بر فراز نیزه قرص آفتاب آفتابی نه سری در ابر خون لب کبود اما رخ او لاله گون بر لبش ذکر خدا جاری مدام سنگ ها از بام گویندش سلام از یکی پرسید این سر زآن کیست گفت این رأس حسین بن علیست این بود مهر سپهر عالمین نجل احمد یوسف زهرا حسین وای من ای وای من ای وای من کاش می مردم نمی گفتم سخن آن جنایت پیشه با خشم تمام زد بر آن سر سنگی از بالای بام آن سر آن آئینۀ حق الیقین اوفتاد از نیزه بر روی زمین ریخت زین غم بر سر خورشید خاک گشت قلب آسمان ها چاک چاک @raziolhossein
تمام عمر شد با گریه مانوس تمام خاطراتش آه و افسوس چرا فرمود امان از شام مردم امان از شام یعنی داغ ناموس ....... دوباره مثل عاشورا نیفتد غریبی زیر دست و پا نیفتد سر من زیر خاکستر بسوزد ولی از نی سر بابا نیفتد ..... سرت هر روز رفته دشت در دشت سرت ، شب در تنور و در دل طشت چهل منزل شده یعنی چهل بار به حلقوم تو نیزه رفت و برگشت @raziolhossein
شرمندگی گرفته درختان بید را چوبی شکست حرمت مویی سفید را لعنت به خیزران که به واقع تمام کرد بی حرمتی به ساحت شاه شهید را می رفت بانویی که بگیرد به دست خویش چوبی که داشت سمت لبی می دوید را وای از دمی که کر شد و نشنید گوش چوب آهی که مادر علی اصغر ، کشید را دندان شکست و قافله از آن شکسته تر یا رب ، مبخش روز قیامت یزید را @raziolhossein