eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
8.6هزار دنبال‌کننده
695 عکس
6 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا نوشته اند که جدت کفن نداشت گیرم کفن نبود، چرا پیرهن نداشت! از پایکوب اسب سواران شنیده ام بردند روی نیزه، سری را که تن نداشت پیچیده بود در خودش از آتش عطش داغی که داشت در جگر خود، حسن نداشت انگشتری که با خودش آورده بود کو؟ ای کاش هیچ وقت عقیق یمن نداشت چشمی به چشم قاتل و چشمی به خیمه ها همراه کاروان خود، ای کاش زن نداشت حق با شماست، شام و سحر گریه می کنید جای سرشک خون جگر، گریه می کنید... @raziolhossein
گُنجاندَنِ غَمِ تو به گُفتار، مشکل است فَهمیدَنِ فِراقِ تو، بسیار مشکل است این چَشم، بی نِگاهِ تو روشَن نمی شَود با دیده های شَبزَده، دیدار مشکل است دیدی که نانِ شُبهه سَرِ سُفره می بَریم هم سُفره بودنِ دِل و دِلدار، مشکل است چون قَطعِ اِرتِباط نِمودیم با شُما دیگر عُبور از این هَمه دیوار، مشکل است از اَهلِ بِیت، دور شُدَنها هَزینه داشت بَر زِندگی که خورد گِرِه، کار مشکل است دَر مَحضَرِ تو روضه ی زِینَب که خوانده شُد دیگر گُریزِ کوچه و بازار، مشکل است یِک زَن، نَجیب زاده و با عِفَّت و حَیا... ...باشَد میانِ مَجلِسِ اَغیار، مشکل است @raziolhossein
جز ذکر توأم نیست ثنایی و دعایی بی حال و هوای تو چه حالی؟ چه هوایی؟ بی زخم تو محروم بود سینه ز مرهم گر درد نبخشی، چه طبیبی؟ چه دوایی؟ بگذار که چون گرد به خاکت بنشینم تا بر سر پایم بگذاری، کف پایی از مرتبه و قدر و جلالش نشود کم گر پادشهی چشم گشاید، به گدایی عمری گذراندیم و دریغا که ندیدیم روزی که ز ما سر نزند، جرم و خطایی از گوشِ کرِ خود، گله داریم وگرنه هر لحظه به ما از تو رسیده است، صلایی مرغان هوا، خلق زمین، ماهی دریا هر یک به زبانی ز تو گویند ثنایی ایمن شده از روز مکافات و نگفتیم هر لحظة این عمر بود روز جزایی افسوس که در کوی تو بودیم و نبودیم از پرتو حسنت، نگرفتیم ضیایی @raziolhossein
تب وصال تورا شب به شب به سر دارد کسی که از غم تو گریه سحر دارد هوایی تو هوایی هیچ بامی نیست تعلقات برای گدا ضرر دارد چگونه زندگی اش راحت است و آسوده؟! یتیم اگر به دلش حسرت پدر دارد بیا برای غریبی ش گریه کن هرروز که او همیشه به خون جگر نظر دارد بگیر پشت درش دست خالی خود را فقیر وقت کرم فیض بیشتر دارد بگرد روضه به روضه برای دیدن او بگرد، یار به این روضه ها گذر دارد خدا کند که برات مرا کند امضا کنار او دل من میل یک سفر دارد به یمن تربت اعلای کربلای حسین نماز و سجده من لذتی دگر دارد.. @raziolhossein
می‌شود هر روز اشکم در عزایت بیشتر سوختم از روضه‌ات، از های هایَت بیشتر می‌روم دنبالت اما از حرمهای شما می‌رود تا کربلایت ردِ پایت بیشتر از عبادت هم مُهمتر این اطاعت کردن است می‌دهم سر را ولی دل را برایت بیشتر میزنم بر سینه شاید که شبیهِ تو شوم می‌نشیند بر کبودی بوسه هایت بیشتر تا که میاُفتی به یاد مَشک و دست و علقمه باز می گیرد دلت اما صدایت بیشتر تا که می‌آید رَجزهایِ عمویت بر لبم می شود سهمِ من از دستِ دعایت بیشتر تو هم از ایل و تبارت خوش قد و بالا تری رفته آری بر عمویت شانه هایت بیشتر @raziolhossein
از داغ غمت ڪمر خمیده ست،بیا یڪبار دگر جمعه رسـیده ست،بیا ای بـاخـبــر از راز دل بــیـمارم تا عمر به آخر نرسیده ست،بیـا @raziolhossein
یا صاحب الزمان تمام حاجتم این است با دلی پر درد تورا به حق اسیریِ عمه ات  بر گرد... @raziolhossein
تو شام که رفتی دل صحرا ماندیم بالای سر پیکر بابا ماندیم پای غم‌ تو‌ پنج ‌صفر میمیرم ما از شب سومت اگر جا ماندیم @raziolhossein
روی دامن رباب میزدنم وسط بزم شراب میزدنم کسی دختر و تو خواب نمیزنه من و حتی توی خواب میزدنم ...... توی این خرابه بندم نکنید پریشون موی کمندم نکنید به خدا خیلی سرم درد میکنه دیگه با موهام بلندم نکنید @raziolhossein
با تیغ اشک بر همه میتازم ای پدر من با غم تو هیچ نمی سازم ای پدر این مدتی که مانده به پایان عمر من باید به گریه بر تو بپردازم ای پدر صد بار خورده ام به زمین بین این مسیر تا پرچم غم تو بر افرازم ای پدر رفتی به روی نیزه و سر خم نکرده ای در روز حشر هم به تو می نازم ای پدر روزی که زنده می کند اسلام را غمم ایمان می آورند به اعجازم ای پدر اطناب رنجهای تو را جای شرح نیست در شعر غصه های تو ایجازم ای پدر هر بار خواست جان بپرد از حصار تن سنگی زدند بر پر پروازم ای پدر از اسب خورده ای به زمین حق بده که من خود را ز روی ناقه بیندازم ای پدر . اینگونه که بریده سرت را نمیشود بر گردن تو دست بیاندازم ای پدر @raziolhossein
آن شب که نگاهش به سربی بدن افتاد ناله زد ویادش زتن بی کفن افتاد فریاد زدای عمه ببین باب نکویم یکبار دگرگوشۀ چشمش به من افتاد ازنالۀ اوشد همه آفاق پرازغم آتش به سراپردۀ بیت الحزن افتاد وقتی که نگاهش به سر غرقه بخون بود چون مرغک بی بال به پرپر زدن افتاد چون شمع شب افروز شرر داشت دل او پروانه صفت سوخت وازسوختن افتاد دیدند که دُردانۀ سالار شهیدان جان دادزداغ وپدروازسخن افتاد با داغ رقیه دل شب اوشب امّ مصائب یکبار دگر درغم ورنج ومحن افتاد دیگر مگو ازاین غم جان سوز «وفایی» بس کن که شرر بر دل هر مرد وزن افتاد @raziolhossein
من غنچۀ نشکفته بستان حسینم من نوگل پرپر به گلستان حسینم پژمرده گلی ریخته از گلبن زهرا من طفل نوآموز دبستان حسینم من کودک معصومم و مظلوم، رقیه از جسم حسینم من و وز جان حسینم یک آه جگر سوز ز سوز دل زینب یک قطرۀ اشک از بُن مژگان حسینم من گنج نهان در دل ویرانۀ شامم من شمع شب افروز شبستان حسینم آن شب که به دیدار من آمد به خرابه وقتی پدرم دید پریشان حسینم همراه سر خویش مرا پای به پا بود تا جنّت فردوس به دامان حسینم جان بر سر سودای غمش دادم و شادم کامروز حسین از من و من زانِ حسینم قربانی حق شد پدرم شاه شهیدان فخر من از آن ست که قربان حسینم روشن کن این شام سیاهم که شعاعی از روی چو خورشید درخشان حسینم بر پادشهان فخر از آن کرد «ریاضی» کز لطف خدا بندۀ احسان حسینم @raziolhossein