#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
من غنچۀ نشکفته بستان حسینم
من نوگل پرپر به گلستان حسینم
پژمرده گلی ریخته از گلبن زهرا
من طفل نوآموز دبستان حسینم
من کودک معصومم و مظلوم، رقیه
از جسم حسینم من و وز جان حسینم
یک آه جگر سوز ز سوز دل زینب
یک قطرۀ اشک از بُن مژگان حسینم
من گنج نهان در دل ویرانۀ شامم
من شمع شب افروز شبستان حسینم
آن شب که به دیدار من آمد به خرابه
وقتی پدرم دید پریشان حسینم
همراه سر خویش مرا پای به پا بود
تا جنّت فردوس به دامان حسینم
جان بر سر سودای غمش دادم و شادم
کامروز حسین از من و من زانِ حسینم
قربانی حق شد پدرم شاه شهیدان
فخر من از آن ست که قربان حسینم
روشن کن این شام سیاهم که شعاعی
از روی چو خورشید درخشان حسینم
بر پادشهان فخر از آن کرد «ریاضی»
کز لطف خدا بندۀ احسان حسینم
#ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
درین خاک، آرمیده همسر من
که بی او خاک عالم بر سر من
همه شب اختران آسمانی
برون آیند، الا اختر من!
همین جا از کفم افتاد و گم شد
سلیمانی نگین، انگشتر من!
چراغ آرید و این جا را بگردید
که در این خاک گم شد گوهر من
همین جا، با نسیمی ریخت بر خاک
گل پر خاک و پر خون پرپر من
گلابی بر مزار او بیفشان
به آب دیده، ای چشمتر من!
تو زیر خاک و من بر بستر خاک
ولیکن نیست مرگت باور من
چنان داغ تو آتش زد به جانم
که خیزد شعله از خاکستر من
تو ای پرپر به باغ نوجوانی
گل من! یاس من! نیلوفر من
بنوش از آب کوثر، گر چه بی تو
پر از خون کرده ساقی، ساغر من
(ریاضی)! ساحت خلد برین ست
حریم دختر پیغمبر من
#سیدمحمدعلی_ریاضی_یزدی #ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_مدح
#فاطمیه
آن زهرهای که مهر به نورش منور است
دردانه پیمبر و زهرای اطهر است
بر تارک زنان جهان ، تاج افتخار
بر گردن عروس فلک عِقد گوهر ست
بانوی بانوان جهان ، سرور زنان
درج عفاف و عصمت کبرای داور است
او را پدر ، رسول خدا ، صدر کاینات
او را علی ، ولی خداوند همسر است
بحری ست پر ز دُر و گهرهای شاهوار
یزدان ورا ، ستوده به قرآن که کوثر است
کیهان تابش دو فروزنده آفتاب
گردون گردش دو رخشنده اختر است
خونی که داد سرور آزادگان حسین
مرهون حسن تربیت و شیر مادر است
خواندش پدر به ام ابیها که نور او
فیض نخست و صادر اول ز مصدر است
زین رو ز جمع اهل کسا ، نام فاطمه
در گفته ی خدای تعالی مکرر است
تا روزگار بوده و تا هست پایدار
عرش خدا ، ز زهره ی زهرا منور است
نور مقدسی که به گرداب حادثات
کشتی نوح را وسط موج ، لنگر است
نوری که زیب بخش مکان است و لامکان
از باختر ، فروغ رخش تا به خاور است
حورای انسی است و ز مشکین شمیم او
گیسوی حور و روضه ی رضوان معطر است
شه بانوی حجاز ، ولی کارِ خانه را
با فضه ی کنیز ، شریک و برابر است
در خانهای که رد قدم های جبرییل
گاه نزول وحی خدا ، زیب و زیور است
از رنج کار ، آبله میزد به دست او
دستی که بوسه گاه لبان پیمبر است
پیراهن عروسی خود را به مستمند
بخشد شب زفاف که مهمان شوهر ست
در منتهای اوج بلاغت ، خطابه اش
آهنگ، چون پیمبر و منطق، چو حیدر است
با آن جلال و رتبه ی والا شنیده ام
پهلوی او شکسته به یک ضربت در است
آن هم دری که روح الامین اذن میگرفت
والله ، جای گفتن الله اکبرست
گویند تهمتی ست که ما شیعه میزنیم
پس آتش خیام حسین از چه اخگر است؟
خواهد چو خونبهای جگرگوشه های خویش
فردای حشر ، محشر کبرای دیگر است
خون خداست خون حسین عزیز او
هر قطره خونش از دو جهان پربهاتر است
این افتخار بس که ریاضی به درگهش
عبد و غلام و بنده و مولا و چاکر است
#ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#امیرالمؤمنین_مدح
#رباعی
چون ذات علی، ولیّ حق، مظهر هوست
گر نام ورا خدا علی خواند نکوست
در خانهی حق، علی به دنیا آمد
"از کوزه همان برون تراود که در اوست"
#ریاضی_یزدی
دریاست علیّ و جمله هستی چون جوست
مغز است همه علیّ و عالم همه پوست
در کعبه اگر علی به دنیا آمد
"از کوزه همان برون تراود که در اوست"
#حسین_آزادگان_واصل
تا حبّ علی مرا بُوَد در رگ و پوست
رنجم ندهد سرزنش دشمن و دوست
جز نام علی، لب به سخن وا نکنم
"از کوزه همان برون تراود که در اوست"
#محمدعلی_مردانی
گفتم به خرد: ای که تو را رأی نکوست!
آثار خداست در علی یا هُوَ هوست؟
گفتا به خدا! که او خدا نیست ولی
"از کوزه همان برون تراود که در اوست"
#پرتو_اصفهانی (ظاهرا")
ر شکر کنم تا ابد الدهر نکوست
جا کرده محبت علی در رگ و پوست
من مهر علی دارم و دشمن بغضش
از کوزه همان برون تراود که در اوست
#یاسر_رستگار
گفتم كه علي،گفت بگو سِرُّ الله
گفتم كه علي،گفت بگو عين الله
گفتم كه به وصفش چه بگويم گفتا
لا حول و لا قوه إلّا بالله
@raziolhossein
#حضرت_اباالفضل_ولادت
#حضرت_اباالفضل_مدح
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی
دست علی ماه بنی هاشمی
ماه کجا روی دل آرای تو
سرو کجا قامت رعنای تو
ماه و درخشنده تر از آفتاب
مطلع تو جان وتن بوتراب
هم قدم قافله سالار عشق
ساقی عشّاق و علم دار عشق
سرور و سالار سپاه حسین
داده سر و دست به راه حسین
عمّ امام و اَخ و ابن امام
حضرت عبّاس علیه السّلام
ای علم کفر نگون ساخته
پرچم اسلام برافراخته
مکتب تو مکتب عشق و وفاست
درس الفبای تو صدق و صفاست
مکتب جانبازی و سربازی است
بیسری آنگاه سرافرازی است
شمع شده آب شده سوخته
روح ادب را ادب آموخته
آب فُرات از ادب توست مات
موج زند اشک به چشم فُرات
یاد حسین و لب عطشان او
و آن لب خشکیدۀ طفلان او
تشنه برون آمده از موج آب
ای جگر آب برایت کباب
ساقی کوثر پدرت مرتضی است
کار تو سقّایی کرب و بلاست
مشک پر از آب حیاتت به دوش
طفل حقیقت ز کفت آب نوش
درگه والای تو در نشأتین
هست در رحمت و باب حسین
هر که به دردیّ و غمی شد دچار
گوید اگر یک صد و سی و سه بار
ای علم افراشته در عالمین
اکشف یا کاشف کرب الحسین
از کرم و لطف جوابش دهی
تشنه اگر آمده آبش دهی
چون نهم ماه محّرم رسید
کار بدان جا که نباید کشید
از عقب خیمۀ صدر جهان
شاه فلک جاه ملک پاسبان
شمر به آواز، ترا، زد صدا
گفت کجایید بَنُو اُختنا
تا برهانند ز هنگامهات
داد نشان خطّ امان نامهات
رنگ پرید از رخ زیبای تو
لرزه بیافتاد بر اعضای تو
من به امان باشم وجان جهان
از دم شمشیر و سنان بی امان
دست تو نگرفت امان نامه را
تا که شد از پیکر پاکت جدا
مزد تو زین سوختن و ساختن
دست سپر کردن و سر باختن
دست تو شد دست شه لافتی
خطّ تو شد خطّ امان خدا
پنج امامی که ترا دیدهاند
دست علم گیر تو بوسیدهاند
طفل بدی مادر والاگهر
برد ترا، ساحت قُدس پدر
چشم خداوند چو دست تو دید
بوسه زد و اشک ز چشمش چکید
با لب آغشته به زهر جفا
بوسه به دست تو بزد مجتبی
دید چو در کرب و بلا شاه دین
دست تو افتاده به روی زمین
خم شد و بگذاشت سر دیدهاش
بوسه بزد با لب خشکیدهاش
حضرت سجّاد هم آن دست پاک
بوسه زد و کرد نهان زیر خاک
حضرت باقر به صفّ کربلا
بوسه به دست تو بزد بارها
کای تو به اطفال حرم غمگسار
جان ز عطش در تب و دل بی قرار
مطلع شعبان همایون اثر
بر ادب توست دلیلی دگر
سوم این ماه چو نور امید
شعشعۀ صبح حسینی دمید
چارم این مه که پر از عطر و بوست
نوبت میلاد علم دار اوست
شد به هم آمیخته از مشرقین
نور ابوالفضل و شعاع حسین
وقت ولادت قدمی پشت سر
وقت شهادت قدمی پیشتر
ای به فدای سر و جان و تنت
وین ادب آمدن و رفتنت
مدح تو این بس که شه ملک جان
شاه شهیدان و امام زمان
گفت به تو گوهر والانژاد
جان برادر به فدای تو باد
شه چو به قربان برادر رود
کیست «ریاضی» که فدایت شود
#ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشته! باد جانِ دوعالم فدای تو
رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا
شد کعبهٔ حقیقی دل، کربلای تو
اجر هزار عمره و حج در طواف توست
ای مروه و صفا به فدای صفای تو
تو هر چه داشتی به خدا دادی ای حسین
فردا خداست جلَّ جلالُه جزای تو
با گفتن «رضیً بِقضائِک» به قتلگاه
شد متحد، رضای خدا با رضای تو
دیوانهوار آمدهام تا به قتلگاه
وقتی به استغاثه شنیدم صدای تو
نقدینهای که داشتم از اشک و خون دل
تقدیم کرد دیده به گنبدنمای تو
در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب
وقتی شنید نالهٔ وا غُربتای تو
خورشید و ماه و جن و ملک خون گریستند
وقتی میان لجّهی خون بود جای تو
تا با نماز خوف تو گردد قبول حق
شد سجدهگاه اهل یقین خاک پای تو
اندر منا ذبیح یکی بود و زنده رفت
ای صد ذبیح کشته شده در منای تو
برخیز باز بر سر نی آیهای بخوان
ای من فدای آن سر از تن جدای تو
خون خداست خون تو و جز خدای نیست
ای کشتهی خدا به خدا خونبهای تو
ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست
در مجلس عزای تو صاحبعزای تو
سائل چو دید کفِّ کریم تو گریه کرد
ای کائنات، بندهی خوان عطای تو
ما را هم ای حسین گدایی حساب کن
آخر کجا رود به جز این در گدای تو
دست دعا بر آر ریاضی که شد قبول
در بارگاه قدس حسینی دعای تو
#ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#امام_رضا_مناجات
ای شه طوس که سلطان سریر دو سرائی
ماسوالله همه ظل تو و تو ظل خدائی
.
تا خلایق همه در روی تو بینند خدا را
پرده بردار که بی پرده خدا را بنمائی
.
خازن مخزن اسماء تعالی و تقدس
والی ملک قدر منشی دیوان قضائی
.
ثقل اکبر که به فرمان نبی تا لب کوثر
در میان تو و قرآن به خدا نیست جدائی
.
نظری هم به گدائی چو من خاک نشین کن
ای که در پادشهی صاحب ایوان طلائی
.
به گدا قدر بیفزاید و از شاه نه کاهد
گاهگاهی که کند شاه نگاهی به گدائی
.
عرش رحمان بود این روضۀ سلطان خراسان
پای بر عرش خدا هشته ای ای دوست کجائی
.
در حریم حرم زادۀ موسی به ادب رو
نه زنی تا بسر و دوش ملائک سر پائی
.
زانکه در بارگه اقدس سلطان سلاطین
خالی از فوج ملائک نبود گوشه جائی
.
آمدم قبر تو بوسیده و رفتم به امیدی
که شب اول قبرم تو به دیدار من آئی
.
وای فردای « ریاضی » اگرش دست نگیری
ای که خود دست خدا و پسر خون خدائی
#ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشته! باد جانِ دوعالم فدای تو
رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا
شد کعبهٔ حقیقی دل، کربلای تو
اجر هزار عمره و حج در طواف توست
ای مروه و صفا به فدای صفای تو
تو هر چه داشتی به خدا دادی ای حسین
فردا خداست جلَّ جلالُه جزای تو
با گفتن «رضیً بِقضائِک» به قتلگاه
شد متحد، رضای خدا با رضای تو
دیوانهوار آمدهام تا به قتلگاه
وقتی به استغاثه شنیدم صدای تو
نقدینهای که داشتم از اشک و خون دل
تقدیم کرد دیده به گنبدنمای تو
در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب
وقتی شنید نالهٔ وا غُربتای تو
خورشید و ماه و جن و ملک خون گریستند
وقتی میان لجّهی خون بود جای تو
تا با نماز خوف تو گردد قبول حق
شد سجدهگاه اهل یقین خاک پای تو
اندر منا ذبیح یکی بود و زنده رفت
ای صد ذبیح کشته شده در منای تو
برخیز باز بر سر نی آیهای بخوان
ای من فدای آن سر از تن جدای تو
خون خداست خون تو و جز خدای نیست
ای کشتهی خدا به خدا خونبهای تو
ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست
در مجلس عزای تو صاحبعزای تو
سائل چو دید کفِّ کریم تو گریه کرد
ای کائنات، بندهی خوان عطای تو
ما را هم ای حسین گدایی حساب کن
آخر کجا رود به جز این در گدای تو
دست دعا بر آر ریاضی که شد قبول
در بارگاه قدس حسینی دعای تو
#ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_مباهله
#مباهله
گیرم که آفتاب جهان ذره پرور است
این بس مرا که سایۀ مهر تو برسر است
دولت به کام و محنت گردون حرام باد
تا ساغرت بگردش و تا می به ساغر است
ای دل چرا به غیر خدا تکیه میکنی؟
امّید ما و لطف خدا از که کمتر است؟
بهر دو نان خجالت دونان چه میکشی؟
ای دل صبور باش که روزی مقدّر است
خاطر ز گفتگوی مکرّر شود ملول
الاّ حدیث دوست که قند مکرّر است
فرخنده نامهای که موشّح به نام اوست
زیبنده آن صحیفه که او زیب دفتر است
نامی که با خدا و پیمبر ز فرط قدس
زیب اذان و زینت محراب و منبر است
پشت فلک خمیده که با ماه و آفتاب
در حال سجده روی به درگاه حیدر است
شمس ضحی، امام هدی، نور هل اتی
چشم خدا و نفس نفیس پیمبر است
در آیۀ مباهله این مهر و ماه را
جانها یکی و جلوۀ جان از دو پیکر است
وجهی چنان جمیل که از شدّت جمال
وجه خدا و جلوۀ الله اکبر است
نازم به دست او که یکی ناز شست او
از جای کندن در سنگین خیبر است
با اشک چشم، ابر کرم بر سر یتیم
با برق تیغ، صاعقهای بر ستمگر است
جز راه او بسوی خداوند راه نیست
یعنی که شهر علم نبی را علی،در است
بر تارک زمان و مکان تاج افتخار
در آسمان فضل: درخشنده اختر است
قبرش درون دیدۀ آدم که چشم او
در خاک هم بنور جمالش منوّر است
آوازش از ورای زمانها رسد بگوش
تصویرش از فراز افقها مصوّر است
کمتر ز ذرهّ ایم و فزون تر ز آفتاب
ما را که خاک پای علی بر سر افسراست
وصف علی ز عقل و قیاس و خیال و وهم
وز هرچه گفته اند و شنیدیم برتر است
شد عرض ما تمام و حدیث تو ناتمام
حاجت به مجلس دگر و وقت دیگر است
طبع لطیف و شعر «ریاضی» به لطف و شهد
شاخ نبات خواجۀ شیراز و شکّر است
#ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
من غنچۀ نشکفته بستان حسینم
من نوگل پرپر به گلستان حسینم
پژمرده گلی ریخته از گلبن زهرا
من طفل نوآموز دبستان حسینم
من کودک معصومم و مظلوم، رقیه
از جسم حسینم من و وز جان حسینم
یک آه جگر سوز ز سوز دل زینب
یک قطرۀ اشک از بُن مژگان حسینم
من گنج نهان در دل ویرانۀ شامم
من شمع شب افروز شبستان حسینم
آن شب که به دیدار من آمد به خرابه
وقتی پدرم دید پریشان حسینم
همراه سر خویش مرا پای به پا بود
تا جنّت فردوس به دامان حسینم
جان بر سر سودای غمش دادم و شادم
کامروز حسین از من و من زانِ حسینم
قربانی حق شد پدرم شاه شهیدان
فخر من از آن ست که قربان حسینم
روشن کن این شام سیاهم که شعاعی
از روی چو خورشید درخشان حسینم
بر پادشهان فخر از آن کرد «ریاضی»
کز لطف خدا بندۀ احسان حسینم
#ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
من غنچۀ نشکفته بستان حسینم
من نوگل پرپر به گلستان حسینم
پژمرده گلی ریخته از گلبن زهرا
من طفل نوآموز دبستان حسینم
من کودک معصومم و مظلوم، رقیه
از جسم حسینم من و وز جان حسینم
یک آه جگر سوز ز سوز دل زینب
یک قطرۀ اشک از بُن مژگان حسینم
من گنج نهان در دل ویرانۀ شامم
من شمع شب افروز شبستان حسینم
آن شب که به دیدار من آمد به خرابه
وقتی پدرم دید پریشان حسینم
همراه سر خویش مرا پای به پا بود
تا جنّت فردوس به دامان حسینم
جان بر سر سودای غمش دادم و شادم
کامروز حسین از من و من زانِ حسینم
قربانی حق شد پدرم شاه شهیدان
فخر من از آن ست که قربان حسینم
روشن کن این شام سیاهم که شعاعی
از روی چو خورشید درخشان حسینم
بر پادشهان فخر از آن کرد «ریاضی»
کز لطف خدا بندۀ احسان حسینم
#ریاضی_یزدی
@raziolhossein
#امام_حسن_مدح
ای علوی ذات و خدایی صفات
صَدر نشین همه کاینات
سید و سالار شَباب بهشت
دست قضا و قلم سرنوشت
زادهء طوبا و بهشت برین
نور خدا در ظلمات زمین
نور دل و دیدهء ختمی مآب
سایه یی از پرتو تو آفتاب
علت غائی همه مُمکنات
عمر اَبد داده به آب حیات
پاک ترین گوهر نسل بشر
از همه خوبان جهان، خوب تر
در شرف و ذات و علو نژاد
چون تو شهی مادر گیتی نزاد
جد تو پیغمبر نوع بشر
جن و ملک بر قدمش سود سپر
صاحب عنوان بشیر و نذیر
بر فلک وحی سراج مُنیر
آینه پاک که نور خدا
تابد از این آینه بر ماسوا
باب تو سر سلسله اولیاست
چشم پر از نور خدا مُرتضاست
مادر تو دخت پیمبر بود
آیه ای از سوره کوثر بود
پرده نشین حرم کبریا
فاطمه، آن زُهره زَهرای ما
عاشق کل، حضرت سلطان عشق
خون خدا شاه شَهیدان عشق
با تو زِ یک گوهر و یک مادر است
ظل خدایی تواش بر سر است
آینهء ذات مُحمد نما
حسن خدایی، حسن مُجتبی
نام حسن، روی حسن، خو حسن
نور خدا، چارمی پنج تن
آیهء تطهیر به شاءن شماست
حکم شما، امر اوالامر ماست
سینهء سینای شما طور وحی
نور شما شاخه ای از نور وحی
در رَمضان ماه نشاط و سرور
ماه دعا ماه خدا، ماه نور
نور فشان شد زِ دو سو آسمان
در دو اُفق تافت دو خورشید جان
وحی خدا از اُفق ایزدی
نور حسن از اُفق اَحمدی
مُشک و گلابی به هم آمیختند
در قدح اَهل وِلا ریختند
ای رَمضان از تو شرف یافته
نور تو بر جبههء او تافته
نیمهء ماه رَمضان عزیز
گیسوی مشگین تو شد مُشک بیز
نور خدا تافت از آن روی ماه
خاصه از آن چشم درشت سیاه
سرخی گل، عکس گل روی توست
ظلمت شب، سایهء گیسوی توست
ای رُخ تو در رَمضان بدر ما
هر سر موی تو شب قَدر ما
دیده که بی نور تو شد کور به
سر که نه در پای تو، در گور به
بعد علی شاخص عزت تویی
وارث میراث نبوت تویی
مصلحت ملت اسلام و دین
کرد تو را گوشهء عزلت نشین
هیچ گذشتی چو گذشت تو نیست
آن که زِ شاهی بکشد دست، کیست
صبر هم از صبر تو بی تاب شد
کوزه شد و زَهر شد و آب شد
بعد شهادت نکشید از تو دست
تیر شد و بر تن پاکت نشست
سبزه بر آمد زِ گلستان دین
تا رُخ تو سبز شد از زَهر کین
ریشهء دین گشت همایون درخت
تا زِ تو خورد آن جگر لخت لخت
ملت اسلام که پاینده باد
مشعل توحید که تابنده باد
هر دو رَهین خدمات تواند هم
شکر گذارندهء ذات تواند
تا ابد ای خسرو والا مقام
بر تو و بر دین محمد سلام
کلک (ریاضی) که گهر ریز شد
زان نظر مرحمت آمیز شد
#ریاضی_یزدی
@raziolhossein