eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
528 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شاه صفین اگر مالک اشتر دارد خسرو ماریه عباس دلاور دارد حمزه گر شیر نبی بود و علی شیر خدا او هژبری چو ابوالفضل غضنفر دارد با ابوالفضل،حسین ابن علی دانی کیست؟ مصطفایی ست که خود حیدر دیگر دارد قد اگر راست کند در فلک عشق و جمال روی خورشید به یک جلوه مُزَعفر۱ دارد دلِ عیّوق نسوزد دگر از سوز عطش به لبش ساقیِ لب تشنه چو ساغر دارد دانش آموز دبستان علی بود عبّاس درس آزادگی از خواجۀ قنبر دارد مادرش ام‌بنین شیرزن شیر خداست آفرین باد صدف را که چه گوهر دارد چشم بد دور از آن چهرۀ چون قرص قمر که ز خال لبش اسپند به مجمر دارد آسمان گر نگرد ماه بنی هاشم را به نثارش بکند هر چه که اختر دارد جان فدایش که در آن معرکۀ عشق و وفا حملۀ حیدری‌اش صولت صفدر دارد با ابوالفضل چه غم خسرو بی‌لشکر را که حسین‌بن علی یک تنه لشکر دارد تیغ شمشیر وی از صاعقه سوزانتر بود خاصه بر خرمن قومی که سَرِ شر دارد دست او دست خدا بود و خدا می‌داند که بر آن دست خدا، بوسه پیمبر دارد وصف عباس جز عباس نباشد آری زآنکه الماس جز الماس چه جوهر دارد آه از آن ساعت جان‌سوز که در راه حرم زخم صد ناوک دل‌دوز به پیکر دارد نه به رُخ چشم، که راهی به مقابل سپرد نه به تن دست، که بر چهره برابر دارد آنکه شه را همۀ عمر نمی‌خواند اخا دانی آن لحظه چرا بانگ برادر دارد؟ مادرش ام‌بنین را به دلش می‌طلبید دید در کرب‌و‌بلا مادر دیگر دارد دستش از تن یله در علقمه افتاد و نخواست دست از تن قلم از دامن شه بردارد گفت هرکس که در آغوش حسینش می‌دید آه از این شمع که پروانۀ بی‌پر دارد خامه اندر کف من لنگ‌زنان است «یتیم»! بس‌که شعر تو بیاض و رقم تر دارد ۱: زرد رنگ @raziolhossein
امشب از بیت علی بوی گل یاس آمد بوی عشق و ادب و غیرت و احساس آمد اشجع النّاس ز صلب شرف النّاس آمد جان بگیرید به ایثار که عبّاس آمد بر علی نور دو عین دگری پیدا شد همه گفتند حسین دگری پیدا شد بحر موّاج ولایت گهری دیگر زاد نخل سرسبز امامت ثمری دیگر زاد  یا مگر حضرت زهرا پسری دیگر زاد فَلَک مجد و کرامت قمری دیگر زاد  دامن گلبن توحید بهار آورده فاطمه بر پسر فاطمه یار آورده قامتش نخلۀ طوباست، فدایش گردم هیبتش هیبت باباست، فدایش گردم صورتش جنّت اعلاست، فدایش گردم پسر سوّم زهراست، فدایش گردم از ولادت خط ایثار نشانش دادند الف قامت دلدار نشانش دادند صورت‌وخال‌ولبش مصحف حُسن ازلی است پای تا فرق جمال احد لم یزنی است از طفولیّت، شاگرد کلاس سه ولی است پدرش شیرِحق،این شیرحسین‌بن‌علی است او ولی اللّه و این زادۀ خیرالنّاس است او علیّ‌بن‌ابی‌طالب و این عبّاس است نه عجب مِهر برد سجده به خاک راهش نه عجب از مه رخ نور ستاند ماهش مادرش فاطمه مبهوت جلال و جاهش بُرد و گرداند به دور سر ثاراللّهش گفت: ای مادر عبّاس فدایت گردد دست و چشم و سر عبّاس فدایت گردد من نگویم به جهان قرص قمر آوردم یا که خورشید در آغوش سحر آوردم یا که بر شیرخدا شیر دگر آوردم تا کند جان به فدای تو پسر آوردم این امیر سپه توست قبولش فرما این فداییّ ره توست قبولش فرما ای فروغ دل مصباح هدی یا عبّاس! ای همه جان جهانت به فدا یا عبّاس! ای حسین دگر شیر خدا یا عبّاس! رتبه‌ات فوق تمام شهدا یا عبّاس! پسر شیرخدا، شیر حسین بن علی دست رزمنده و شمشیر حسین بن علی ای همه خون علی در رگ و در پیکر تو! پدرم باد فدای پدر و مادر تو! یوسف فاطمه دلباختۀ منظر تو! هدیۀ‌دوست شده دست‌تو،چشم‌وسرتو چه بیارم چه بگویم چه بخوانم به ثنات پسر فاطمه فرمود که جانم به فدات تو به رخ لالۀ عبّاسی دو فاطمه‌ای تو حسین دگر و باب نجات همه‌ای مرگ، شمع تو، تو پروانۀ بی واهمه‌ای میزبان علی و فاطمه در علقمه‌ای گرچه زهرا به کنارت عوض مادر بود اوّلین زائر دیدار تو پیغمبر بود ای همه خلق جهان بندۀ آقایی تو! خضر با آب بقا تشنۀ سقّایی تو! خجل از تشنه لبان دیدۀ دریایی تو! شهدا داده دل از کف به دل آرایی تو! بحر از شوق کف دست تو بی‌تاب شده آب با یاد لبت سوخته و آب شده آب می‌گفت مرا از لب خود آب بده موج می‌گفت مرا با تب خود تاب بده بحر می‌گفت ز اشکم گهر ناب بده مشک می‌گفت بتاز آب به ارباب بده دشت‌وصحراومه‌وماهی‌وموج‌ویم‌ومشک همه گشتند بر احوال تو تبدیل به اشک تو ابوفاضلی و فضل و شرف را پدری تو شهید و ز تمام شهدا خوب تری هاشمیّون قمرند و تو بر آنان قمری زادۀ امِّ بنیّنی و به زهرا پسری باء بسم اللَّه ایثار ز خال لب توست مرغ شب شیفتۀ اشک نماز شب توست آب‌ها تشنه‌لب لعل گهر بار تواند بحرها شیفتۀ لحظۀ ایثار تواند خلق‌ها جان به سر دست،خریدار تواند ناله‌ها شعله کشیدند و علمدار تواند نخل«میثم» همه در وصف تو بار آورده برگ برگش شده باغیّ و بهار آورده @raziolhossein
به دل شور و نوا دارم اباالفضل دلی درد آشنا دارم اباالفضل اگر چه تازه برگشتم ولی باز «هوای کربلا دارم اباالفضل» @raziolhossein
گلزار زمین خوب تر از خلد برین است هر سو نگرم نور خداوند مبین است دامان زمین سجده گه روح الامین است در بیت ولایت پسری ماه جبین است این شمع فروزان حرمخانۀ دین است این نخل علی دسته گل ام بنین است در باغ ولا عطر گل یاس مبارک آمد به جهان حضرت عباس مبارک امروز بنی هاشمیان را قمر آمد از بحر خروشان ولایت گهر آمد گلزار امید علوی را ثمر آمد یا فاطمۀ ام بنین را پسر آمد گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد بر حیدر کرّار، حسینی دگر آمد لبخند حسن بر گل رخسار حسین است خیزید که میلاد علمدار حسین است ای شیر خدا بوسه بزن بر سر و رویش ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش ای ماه ز گردون بگشا دیده به سویش ای خضر ببر آب بقا از لب جویش ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش او یوسف دو فاطمه و پنج امام است در بین تمام شهدا ماه تمام است عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش عباس که گردیده ملک محو جمالش هرگز نرسد دست به دامان کمالش عطر نبوی می دمد از باغ خصالش بر قامت رعنا و به حُسن و خط و خالش دائم صلوات نبی و احمد و آلش بنوشته به پیشانیش از روز ولادت عباس بود عاشق ایثار و شهادت من روز ازل رشتۀ آمال گسستم من دل به ولای پسر فاطمه بستم من عاشق و دل باختۀ عهد الستم من درهم و دینار عدو را نپرستم من منتظر تیر بلا بودم و هستم این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم من در طلب شیر نی ام، تشنۀ دردم من کودک گهواره نی ام، مرد نبردم قنداقه ام از دامن گهواره برآرید در زیر قدم های امامم بگذارید شیرم به چه کار آید!؟ شمشیر بیارید بر دامن گهواره به خونم بنگارید عباس، حسینی است حقیرش نشمارید بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید از لعل لبش زمزمۀ عشق برآید از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد بر نی سرت آئینۀ مصباح هدی شد افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه کافتاد نگاهت به لب خشک سکینه @raziolhossein
ای حرمت قبلۀ حاجات ما یاد تو تسبیح و مناجات ما تاج شهیدان همه عالمی دست علی ماه بنی هاشمی ماه کجا روی دل آرای تو سرو کجا قامت رعنای تو ماه و درخشنده تر از آفتاب مطلع تو جان وتن بوتراب هم قدم قافله سالار عشق ساقی عشّاق و علم دار عشق سرور و سالار سپاه حسین داده سر و دست به راه حسین عمّ امام و اَخ و ابن امام حضرت عبّاس علیه السّلام ای علم کفر نگون ساخته پرچم اسلام برافراخته مکتب تو مکتب عشق و وفاست درس الفبای تو صدق و صفاست مکتب جان‌بازی و سربازی است بی‌سری آن‌گاه سرافرازی است شمع شده آب شده سوخته روح ادب را ادب آموخته آب فُرات از ادب توست مات موج زند اشک به چشم فُرات یاد حسین و لب عطشان او و آن لب خشکیدۀ طفلان او تشنه برون آمده از موج آب ای جگر آب برایت کباب ساقی کوثر پدرت مرتضی است کار تو سقّایی کرب و بلاست مشک پر از آب حیاتت به دوش طفل حقیقت ز کفت آب نوش درگه والای تو در نشأتین هست در رحمت و باب حسین هر که به دردیّ و غمی شد دچار گوید اگر یک صد و سی و سه بار ای علم افراشته در عالمین اکشف یا کاشف کرب الحسین از کرم و لطف جوابش دهی تشنه اگر آمده آبش دهی چون نهم ماه محّرم رسید کار بدان جا که نباید کشید از عقب خیمۀ صدر جهان شاه فلک جاه ملک پاسبان             شمر به آواز، ترا، زد صدا گفت کجایید بَنُو اُختنا تا برهانند ز هنگامه‌ات داد نشان خطّ امان نامه‌ات رنگ پرید از رخ زیبای تو لرزه بیافتاد بر اعضای تو من به امان باشم وجان جهان از دم شمشیر و سنان بی امان دست تو نگرفت امان نامه را تا که شد از پیکر پاکت جدا مزد تو زین سوختن و ساختن دست سپر کردن و سر باختن دست تو شد دست شه لافتی خطّ تو شد خطّ امان خدا پنج امامی که ترا دیده‌اند دست علم گیر تو بوسیده‌اند           طفل بدی مادر والاگهر برد ترا، ساحت قُدس پدر چشم خداوند چو دست تو دید بوسه زد و اشک ز چشمش چکید با لب آغشته به زهر جفا بوسه به دست تو بزد مجتبی دید چو در کرب و بلا شاه دین دست تو افتاده به روی زمین خم شد و بگذاشت سر دیده‌اش بوسه بزد با لب خشکیده‌اش حضرت سجّاد هم آن دست پاک بوسه زد و کرد نهان زیر خاک حضرت باقر به صفّ کربلا بوسه به دست تو بزد بارها کای تو به اطفال حرم غم‌گسار جان ز عطش در تب و دل بی قرار مطلع شعبان همایون اثر بر ادب توست دلیلی دگر سوم این ماه چو نور امید شعشعۀ صبح حسینی دمید چارم این مه که پر از عطر و بوست نوبت میلاد علم دار اوست شد به هم آمیخته از مشرقین نور ابوالفضل و شعاع حسین وقت ولادت قدمی پشت سر وقت شهادت قدمی پیش‌تر ای به فدای سر و جان و تنت وین ادب آمدن و رفتنت مدح تو این بس که شه ملک جان شاه شهیدان و امام زمان گفت به تو گوهر والانژاد جان برادر به فدای تو باد شه چو به قربان برادر رود کیست «ریاضی» که فدایت شود  @raziolhossein
روبروی گنبدت هر قامتی تا میشود ای که با آوردن نامت گره وا میشود هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تا کنون مطئمناً يا برآورده شده يا ميشود عالم الغیبی و بی شک مصلحت دانسته ای حاجتی گاهی اگر امروز و فردا میشود درب های عرش هم بسته است تا آن لحظه که روی زائر هایتان باب الحرم وا میشود هرکسی دکتر جوابش کرده اینجا بی گمان در حرم با گوشه ی چشمی مداوا میشود مشکلت را هرکجا بردی نشد , اینجا بیا با کریمان کار مشکل نیست ، اینجا میشود از همه دنیا دلت سیر است ؟ پس با من بگو "یا ابوفاضل مدد" قطعا دلت وا میشود مشهدم را داده و ماندست تنها کربلا کربلا هم شاید اصلا مشهد امضا میشود @raziolhossein
اگر نقطه‌ی با تنزُّل نمی‌کرد اگر اسمِ اعظم تغزل نمی‌کرد اگر بر ظهورش تفَئُل نمی‌کرد دو عالم نبود و جهان گُل نمی‌کرد علی بود و خلقت سراسر علی دید خدا عکسِ خود را فقط در علی دید علی با خدا رمز و رازش یکی بود علی ذوالفقار و نمازش یکی بود علی جبهه و جانمازش یکی بود علی گریه و رویِ بازش یکی بود خدا شد علی و پیمبر علی شد علی در علی در علی در علی شد که هست اینکه حق غَرقِ اوقاتِ او شد خدا جلوه‌های مناجاتِ او شد همینکه زمانِ ملاقاتِ او شد خدا ماتِ او شد علی ماتِ او شد دلم بُرد و هربار گفتم اباالفضل صد و سی و سه بار گفتم ابالفضل ببین بند آمد نفسها سخنها ببین بازمانده نظرها دهنها از این پس تمام است این در زدنها نیازی نباشد به این آمدنها که می‌بیند امشب دلم پر زدن را که می‌بینم امشب دوباره حسن را اگر آبِ دریا مرَّکب شود باز زمین از غزلها لباب شود باز ادب پیشِ مدحش مودب شود باز رسیده است جا پایِ زینب شود - باز که زینب بگوید که ای جان من تو که باب الحسین و که بابُ الحسن تو دعا کرد میدان علَم برندارد در این معرکه یک قدم برندارد دعا کرد تیغ دو دَم برندارد که لشگر سر از خاکِ غم برندارد فقط یال و کوپال یکسر بریزد فقط سر بریزد فقط سر بریزد علی بین میدان که تصویر می‌شد چنان ضربه‌های تو تکثیر می‌شد زمان فرارِ همه دیر می‌شد که لشگر به خاکت  زمین گیر می‌شد پناه حرم دست آب آورِ توست دعاهایِ زینب به پشتِ سرِ توست خدا این حرم را عجب دیدنی گرد پُر از دست خالی پر از ارمنی کرد وَ لطف تو درد مرا گفتنی کرد دلم را به زلف تو پیوستنی کرد مرا دست خالی رها میکنی  نه مرا دور از کربلا میکنی  نه تو نور قمرهای ام‌البَنینی دعای سحرهای ام‌البَنینی تو شاه پسرهای ام‌البَنینی یل شیرِ نرهای ام‌البَنینی  فقط بوسه زد روی بالت عزیزم فقط گفت شیرم حالت عزیزم نظر میخوری رویِ خود را بپوشان از این تیر اَبروی خود را بپوشان از این نیزه پهلوی خود را بپوشان از این تیع بازوی خود را بپوشان  زمین می‌خورم تا زمین می‌خوری به روی زمین با جبین می‌خوری   @raziolhossein
جهان شد غرق نور از طلعت پرنور یک دلبر که او از دلربایان دو عالم برده دل ، یکسر عجب نوری خدا بخشیده بر این قرص نورانی که شد شرمنده روی منیرش ، خسرو خاور عجب بوی دلاویزی گل امّ البنین دارد، که عطر آگین فضای عشق شد زین بوی جان پرور زمین گویا صفای جنّت الفردوس بگرفته شکوفا تا که این گل گشت در گلخانه  حیدر به پاس جشن میلاد همایون ابو فاضل گرفته عرش و فرش و کرسی و لوح و قلم زیور برای عرض تبریک ولادت ، جانب یثرب گشوده با دو صد شوق و شعف جبریل بال و پر علی بگرفته در آغوش جان قنداقه ی او را بگیرد بوسه ها از دست او با چشم پرگوهر علی داند که در راه حسین این دست ها از تن جدا گردد ز تیغ خصم سفّاک ستم گستر از آن روزی که از مادر ولادت یافت تا آخر بود او وقف یاری حسین فرزند پیغمبر مطیع محض فرمان حسین بن علی آمد بود در محضر سالار خود چون عبد فرمانبر اگر چه بهر این گوهر صدف ام البنین باشد ولی زهرای اطهر خوانده خود را بهر او مادر عیان شد شیرزادی از درون بیشه ی قدرت که دارد بهره های وافری از حیدر صفدر خطیب کعبه آمد تا که با یک خطبه ی غرّا به  هم ریزد بساط ظلم و جور خصم بد اختر علمدار حسین آمد که تا در کربلا او را بود درگیرو دارنیزه و شمشیروخون ، یاور به دنیا آمد آن جنگاور غرّان که در میدان فقط از یک نهیب او بلرزد پیکر لشکر خدای صولت و قدرت که در میدان خونریزی ندارد خوفی از شمشیر و تیر و نیزه و خنجر اگر اذنش دهد در عرصه پیکار مولایش به جا ماند ز برق تیغ او صد تل خاکستر بود این نازنین سقّای طفلان پریشانی که از سوز عطش افتد به جسم و جانشان آذر بود سقّای دشت نینوا اما چه سقّایی که خود ازتشنه کامی پای تاسرمی شود اخگر نظر کن دفتر عشّاق سالار شهیدان را ببین نام ابالفضلش بود در صدر آن دفتر نه تنها نخل دین از خون او سیراب میگردد که باغ عشق از او می شود بسیار بار آور نگاه لطف او سازد تمام خلق را سلمان مپندار این که سلمان است از عبّاس والاتر به قول حضرت سجّاد ؛ بر قدر و جلال او یقیناً هر شهیدی غبطه خواهد خورد در محشر شود کار خدایی از گل امّ البنین ظاهر مگر او قدرت ذات الهی را بود مظهر؟! به دست آوردم از گفتار نغز آل پیغمبر که اسرار الهی در دل پاکش بود مضمر ندیده چشم گردون همچو او جان برکفی صادق، نبوده مثل او فانی کسی در حجّت داور بود بر حلقه فضل و کمال و معرفت ، مرکز بلی گردونه ی عشق و وفا را بهترین محور سر تعظیم بر درگاه آن سرور فرود آرد صفا و مروه و بیت و منا و زمزم و مشعر بود این نازنین دلبر همای تیز پروازی که بگشاید فراز قلّه قاف ادب ، شهپر ندارد در وفاداری و ایثار و ادب ، همتا نباشد غیر اهل البیت از او هیچ کس ، بهتر جوانمردی ، شرافت ، فضل و احسان را پدر باشد نزاید مادر هستی اباالفضلی چو او ، دیگر به گوش جانم از پیر خرد اکنون ندا آمد مشو ای عاشق عبّاس غافل از علی اکبر بماند شرح اوصافش که از دید ولیّ الله بود ممسوس با ذات الهی آن گل احمر بخوان عبّاس را باب المراد هر گرفتاری چرا چون نا امید از او نگردد مؤمن و کافر نه تنها پیروان راستین عترت طاها که هر کس میزند چون حلقه بر درگاه لطفش سر توسّل بر ابوفاضل بود اکسیر ذواالقدری که جان مرده را القا نماید باز در پیکر یقیناً وا شود هر عقده ی سر در گم از کارش اگر گردد دخیل حضرتش هر بنده ی مضطر یهود و گبر و زرتشتی و آسوری و نصرانی زند از تربت پاکش به فرق جان خود ، افسر به روز حشر از بهر شفاعت از گنهکاران دو دست نازنین اوست با صدّیقه اطهر برای شیعیان ای "ملتجی" عبّاس در محشر به فرمان پدر از حوض کوثر پر کند ساغر @raziolhossein
دمیده ماه ، ولی جای شب سحر شده است ابوتراب از امشب اباالقمر شده است نبود شاد چنین بعد فاطمه مولا بگو به قاتل محسن ، علی پدر شده است نوشت ام بنین گشت مادر و خواندیم نصیب حضرت صدیقه یک پسر شده است چه هیبتی چه شکوهی چه زور بازویی هراس دشمن از این قوم بیشتر شده است ازین به بعد خیال نگاه چپ کردن به آل حیدر کرار درد سر شده است بگو به اخم نگاهش ، نگاه اندازد کسی ز جان و سر خویش  سیر اگر شده است چه شد جناب ید الله دست او بوسید @raziolhossein
لب تشنه ی تو همیشه دریای فرات نام تو به هر درد و بلا حرز نجات حیدر صفتی و غیرت اللهی تو ای شیر علی به روی ماهت صلوات @raziolhossein
عشق زیباست خداونداز آن زیباتر عرش بالا ست ولی بنده از آن بالاتر هرکسی سائل درگاه خداوند  شود میشود بین خلائق به خدا آقا تر درِ درگاه خداوند  حسین است حسین هرکه دلباخته اوست شود لیلاتر به خداگر که بگردی همه عالم را غیر عباس کسی نیست به او شیداتر اینچنین شد که خدا کرد تجلی آری عشق زیباست ابالفضل ازآن زیباتر تا قیامت علم عشق ابالفضل به پاست آری آن عشق که فانی نشود نور خداست نام عباس که آمد دهنم آب افتاد گوییاروی لب من عسل ناب افتاد دل به دریا زدگانت چه فراوان شده اند تاکه تصویر رخ ماه تودر قاب افتاد نمک بین نگاهت چقدر شیرین است دل فرهادی ام از عشق تو در تاب افتاد طاق ابروی تورا کافر  بی ایمان دید سجده کرد و همه عمر به محراب افتاد بگذارید که یک عمر عسل نوش شوم نام عباس که آمد دهنم آب افتاد ازهمان روز که چشمت به جهان وا گشته ساقی عشق در این معرکه سقا گشته روز میلاد توجبریل خبر آورده که خدا از صدف عرش گهر آورده انقدرشور شعف خانه مولا دارد گوییا حضرت زهراست پسرآورده آسمان شب مولاپس از این مهتابی است حق برای دل خورشید قمر آورده این که با خنده خود دارد اشاره  به همه کاشف کرب حسین آمده  سرآورده پاسبان حرم زینب کبری آمد این که در سینه خود کوه جگر آورده پسرم گوش بده حرف دل ام بنین آبرویم همه در دست تو باشد پس از این ایستاده است فلک قد تورا سیر کند ولی از روی ادب محضر مولا بنشین گرچه برچشم تو مشتاق شده ارض وسما محضر آل علی چشم بینداز زمین هرکجا خواست که زینب بشود ناقه سوار تو رکابش بشو عباس ,که او هست نگین نکند لفظ اخارا توبگویی به حسین من کنیزم تو غلامش همه جا هست همین آنقدر خاک نشین قدم یار شدند هر دو در هردوجهان صاحب دربار شدند با قدمهای ابالفضل زمین می لرزید دشمن از طرز رجزخواندن او می ترسید وسط معرکه  می رفت که محشر بشود شاه شمشاد قدان تا که کمی می غرید راه و بیراهه اش از هول ولا گم میشد تا که چشمش به غضب سوی کسی میچرخید همه آهنگ عقب گرد به لب می خواندند تا که شمیر ابالفضل کمی می رقصید میزد از میمنه از میسره  میرفت برون با هجومی همه لشگریان می پاشید هرکسی بر قد و برجنگ تو کرده است نگاه گفته لا حول و لا قوت الا بالله بنویسید ابالفضل بخوانید حیا بنویسید علمدار بخوانید وفا هیچکس مثل ابالفضل نگیرد دستی بنویسید زحاجات بخوانید روا دیده او همه را یاد جنان می انداخت بنویسید از آن چشم بخوانید بلا بنویسد که سقاست بخوانید خجل قول دادست که آبی برساند اما مشک افتاد و تو افتاد ی  وارباب افتاد پای گهواره طفلش زنی افتاد از پا بعد تو دشمن تو  اهل جسارت بشود بعد تو زینب تو سوی اسارت برود @raziolhossein
  این بادیه پر نور اگر میگردد نوریست که از علقمه بر میگردد دیروز قمر دور زمین میگردید امروز زمین دور قمر میگردد .... هر حاجتمان بسته به نامش آمد صد شکر که قلبمان به دامش آمد سلطان ادب ببین که میلادش هم از روی ادب پس از امامش آمد @raziolhossein1
نیست کم مادر، که در عالم پسر دارد جای آن، ام‌البنین قرص قمر دارد در میان هاشمی‌ها، شاخ شمشاد است از جوانی، در کنار پیر و استاد است هم معلم، هم پدر، وقتی علی باشد آن پسر باید که یک همچون یلی باشد کم در این عالم، به غیر از او برادر نیست هست، از عباس اما، باوفاتر نیست او نه تنها برده با نامش، دل ما را عاشق خود کرده حتی، ارمنی‌ها را این جهان کوچکتر از درک مقام اوست این که عالم دید، یک مو، از مرام اوست در جوانمردی، جوانمردی نظیرش نیست هیچکس چون او، علمدار امیرش نیست عشق مثل عقل، حیران مقامش بود این برادر، کاشف الکرب امامش بود کیست این ساقی؟ که گشته عالمی مستش او که زد دست خدا هم، بوسه بر دستش او نمی‌نوشد، از آبی که به لب دارد چون که یکجا، قد یک عالم، ادب دارد عشق اگر دارد بهایی، آبرویش اوست یوسف زهرا، بنازد که عمویش اوست بر لب مستان عالم، یا اباالفضل است خوش به حال آن دلی که با اباالفضل است @raziolhossein
هر حاجتمان بسته به نامش آمد صد شکر که قلبمان به دامش آمد سلطان ادب ببین که میلادش هم از روی ادب پس از امامش آمد @raziolhossein
سیمرغ در غبارِ خودش ایستاده است خورشید در مدارِ خودش ایستاده است غرق ادب تمامِ جهان کوچک و بزرگ هر قُله در دیارِ خودش ایستاده است در بینِ سینه‌هاست نفس‌ها که دیده‌اند آری علی کنارِ خودش ایستاده است رزم آوری رسیده که امروز عَبدو وَد مبهوت بر مزارِ خودش ایستاده است میدان به احترام امیرش بلند شد از هیبتِ سوار خودش ایستاده است شیرافکنِ قبیله‌ی  آلِ علی است یا... شیری به بیشه‌زارِ خودش ایستاده است هرکس که دید گفت یقینا که مرتضی... با تیغِ ذوالفقارِ خودش ایستاده است او امتدادِ قلعه‌تکانیِ مرتضاست عباس خاطراتِ جوانیِ مرتضاست سمت بهشت جاده نبود و تو آمدی مستی حریفِ باده نبود و تو آمدی تو از نژاد حیدری و فرق می‌کنی چون تو امیرزاده نبود و تو آمدی سوگند می‌خورند تمامیِ آبها دریای ایستاده نبود و تو آمدی پیش از تو ای مدار تمامیِ کیش‌ها این قدر عشق ساده نبود و تو آمدی بر خاک آستانه  ماهی  تمام عمر خورشید سر نهاده نبود و تو آمدی قبل از تو دل به هیچ جمالی نداده‌ایم این عشقِ بی اراده نبود و تو آمدی این خانواده داشت هر آن چیز غیرِ تو شوری به خانواده نبود و تو آمدی تو آمدی و از تو علی بوسه چین شده است از این به بعد فاطمه ام‌البنین شده است گفتم که جرعه‌ای زنم از آبشارِ تو لکنت زبان گرفته‌ام اما کنار تو الکن کَن است آنکه که از هیبت تو گفت بیچاره خشک ، پیش تو شد شد شکارِ تو سَرسَرخوشم نـ نـ نذرِ توام تا ابد ابد هر هر نفس زِزنده‌ام از از بهار تو از از ازل شده شده‌ام مبتلای تو دل دل دلم شده شده دل دل دچار تو من من غلاغلام د در درگه توام من من کجا کجا و شـ شهـ شهریار تو الـ الکنم مـ مدح تو گفـ گفتنم خطاست بگشا گره گره زِ من شرمسار تو این بار هم زبان مرا باز می‌کنی تا از تو گویم از طپش چشمه‌سار تو باب‌الحسین  باب دلی  بو الفضائلی ای شکل مرتضی چقدر خوش شمایلی از آن زمان که فیض سحر آفریده‌اند از جلوه‌های روی قمر آفریده‌اند شیرانِ بیشه‌های شجاعت نوشته‌اند از خاکِ مقدم تو جگر آفریده‌اند در پیش بچه‌های علی خاک زاده‌ای بالای کعبه سایه‌ی سر آفرینده‌اند دورِ سرِ حسین و حسن چرخ می‌زنی از ابتدا به دوشِ تو پَر آفریده‌اند ام‌البنین گرفته تو را نذر کرده است بهر حسین چشم نظر آفریده‌اند جمع است جمع  خاطرِ زهرا از این به بعد زینب برای توست سپر آفریده‌اند می‌خواستند تا که بریزیم زیرِ پات بر روی شانه‌ی همه سر آفریده‌اند جز گِردِ تو عشیره‌ی زهرا نمی‌رود زینب جز از رکابِ تو بالا نمی‌رود من دلخوشم همیشه ولی با شما خوشم تنها به زیرِ سایه‌ی ایوان‌طلا خوشم در پشت در نیامده‌ام گیرم و روم من با همین گداییِ بی انتها خوشم از بینِ در که نه...، درِ این خانه باز کن من سائلم به دیدنِ روی شما خوشم تا سُرمه کرده‌ایم به تربت دو چشم خویش از بین هرچه هست به این خاکِ پا خوشم گیرم که هیچ چیزم نگیرم  نمی‌روم تاجر نیَم ، به خاطرِ این اعتنا خوشم چیزی نداشتم که گذارم برای قبر... تنها به لطفِ مرحمت مرتضی خوشم باب الحوائجیِ تو ما را جریح کرد من با بهشت نه به  شبِ کربلا خوشم عمری گدای گریه کن این حوالی‌ام دستم بگیر ساقی بی دست ، خالی‌ام ای نیزه‌زار زخمِ جگر را چه می‌کنی با این سه‌شعبه دیده‌ی تر را چه می‌کنی با من بگو که دست خودت را چه کرده‌ای با من مگو که درد کمر را چه می‌کنی گیرم تو را به خیمه برم پیشِ دختران این زخم‌های تیغ و تبر را چه می‌کنی قدری بهم نریز رسیده است مادرم من هیچ گریه‌های پدر را چه می‌کنی بر روی نیزه هم بِروی بی تعادلی در بینِ راه  سنگِ گذر را چه می‌کنی ای غیرتی به خاطر زینب نگاه کن دور حرم هزار نفر را چه می‌کنی دیگر کسی برای حرم بردنم نبود ای تکیه گاه ، وقتِ زمین خوردنم نبود @raziolhossein
با آمدنت ام بنین غوغا کرد دیدند تو را نذر بنی الزهرا کرد دست تو علی!چهار شعبان بوسید کاری که حسین!روز عاشورا کرد… @raziolhossein
باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد نخل پر برکت توحید ثمردار شده نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده کهکشان های خداوند خبردارشده پدر خاکیِ افلاک پسردار شده صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد دست آب‌ور خود را چِقَدَر می بوسد ابرویش جلوه‌ی ربّ است اُبُهَت دارد زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد نام او جامِ طهوری است که شربت دارد صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره پلک باران به تماشای نگاهش خیره آسمان خیره به چشمان تر این ماه است چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است رشته‌ ی وصلت عُشاق،نخ دامن او رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او دَرِ جنّات عَدَن،دُکمه ی پیراهن او ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد دست عباس به دامان امام حسن است سند قلب اباالفضل به نام حسن است سالیانی است که درگیر مرام حسن است گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته کرم حضرت ساقی به برادر رفته ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت آفریده شده عباس برای زینب سینه ی او سپر دفع بلای زینب جان عشاق اباالفضل،فدای زینب ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم ما گدایانِ دمشقیم به عباس قسم سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش دست ما را برسانید به اعطینایش این که خوانده است حسین بن علی آقایش ارمنی های محلّه اند علم‌کِش هایش هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش آن که از خاک درش کور شفا می گیرد با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد سرو سبز علویّات برومند شده شانه ی او به بلندای دماوند شده چهره اش بانی پیدایش لبخند شده خطبه خوان حرم امن خداوند شده مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است بین اطفال حسین بن علی،محبوب است سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد آه!از لحظه ی شومی که بلا نازل شد بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد @raziolhossein
رسیده ماه ولی جای شب سحر شده است ابوتراب از امشب ابو قمر شده است @raziolhossein
ماه عشق است ماه عشّاق است ماه دل‌های مست و مشتاق است در میخانهٔ کرم شد باز الدخیل این حریمِ رزاق است ریزه‌خوارش فقط نه اهل زمین جرعه‌نوشش تمام آفاق است بی‌حساب است فضل این ساقی شب جود و سخا و انفاق است بین دل‌های بیدلان امشب با سر زلفِ یار میثاق است «قبره فی قلوب من والاه» حرمش قبله‌گاه عشّاق است ماه شعبان رسید! ماه سه ماه کربلا می‌رویم! بسم الله السلام ای پناه مُلک و مکان در یدِ قدرتت عنان جهان رفته قنداقه‌ات به عرش خدا تشنهٔ پای‌بوسی‌ات همگان در طوافت قیامتی شده است می‌رسد هر فرشته با هیجان پَر قنداقهٔ تو می‌بخشد پر و بالی به فطرس نگران از سرانگشت پاک مصطفوی جرعه جرعه بنوش شیرهٔ جان خواند جدّت «حسینُ منّی» را «وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان با تو جود و شجاعت نبوی‌ست ای شکوه حماسه‌های عیان در نمازت شبیه فاطمه‌ای بین میدان علی‌ست جلوه‌کنان چشم‌های تو مرز خوف و رجاست قَهر و مِهر تو آتش است و امان رحمت محض! یا ابا الأیتام! پدری کن برای عالمیان ای که آقایی تو بی‌حد است باز ما را به کربلا برسان شب جمعه شمیم سیب حرم منتشر می‌شود کران به کران روضه‌هایت بهشت اهل ولاست چشم ما چشمه‌های کوثر آن «وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَی» اشک‌ها از غمت همیشه روان السلام ای شهید روز دهم السلام ای امام تشنه‌لبان تا ابد در فراز، پرچم توست خون سرخت همیشه در جَرَیان کربلای تو از ازل بوده‌‌ست مبدأ حرکت زمین و زمان شب سوم رسیده‌ای، ای ماه السلام علیکَ ثارالله السلام ای نگین عرش برین سروِ بالا بلند اُم بنین جذبه‌های نگاه هاشمی‌ات ماه را می‌کشد به سوی زمین عبد صالح! مُواسِیاً لله! پدر فضل! روح حق و یقین! به حضورت گشوده دست، فلک به قدوم تو سوده عرش، جبین وقت هوهوی ذوالفقار علی‌ست به روی مرکب حماسه نشین می‌شود با اشارهٔ‌ تو دو نیم هر کسی آید از یسار و یمین زینبت «إن یکاد» می‌خواند آسمان محو هیبت تو! ببین کاشف الکرب اهل‌بیت نبی! بازوان تواند حصن حصین ماه من! بازوی رشید تو را که برافراشته‌ست بیرق دین ـ زده بوسه علی به گریه چنان چیده از آن حسین بوسه چنین سائلان تو بی‌شمارند و ... گوشه چشمی به ما! بس است همین شب جود و کرامت و بذل است شب چارم شب اباالفضل است السلام ای حقیقت جاری روح تقوا و زهد و بیداری سید السّاجدینِ شهر رسول عبد مسکینِ حضرت باری روزهایت مجاهدت، ایثار نیمه‌شب‌هات بخشش و یاری در مناجاتت ای صحیفهٔ نور آیه آیه زبور می‌باری همه مجذوب ربّنای تواند محوِ این سِیْر و این سبک‌باری گوش کن این صدای داوود است که به شوق تو می‌شود قاری پا برهنه به حجّ که می‌آیی کعبه را هم به وجد می‌آری خطبه‌های تو تیغِ برّانند ثانی حیدری و کرّاری در مصاف تو سهم دشمن تو چیست غیر از مذلّت و خواری وارث عزت و سخای حسین ای که بعد از عمو، علمداری به محبان خود نظر فرما بیشتر موقع گرفتاری رو سیاهی من گذشت از حدّ تو برایم مگر کنی کاری در نماز شبت دعایم کن تو عزیزی تو آبروداری دلم از بند هر غم آزاد است شافع من امام سجاد است @raziolhossein
باردیگر ساحت باغ توّلا دیدنی است گلشن ایمان به چشم اهل تقوا دیدنی است این چمن گردیده غرق لاله عباسی ، ببین دامن سرسبز گلزار توّلا دیدنی است غنچه های باغ می خندند بر روی نسیم خنده ی این غنچه های ناب وزیبا دیدنی است گوش عالم پُرشده از نغمۀ عشق وادب باچنین عشق ونشاط وشوردنیا دیدنی است می زند لبخند برروی علی عباس او گوهری شهواردرآغوش دریا دیدنی است تاعلی زد بوسه بردست پسر، جبریل گفت روز شادی وتبسم،اشک مولا دیدنی است روز میلاد گُل اُمّ البنین باید سرود دربهشت آرزو لبخند زهرا دیدنی است درلقب گرچه بود ماه بنی هاشم،ولی دربر خورشید دین این ماه  سیمادیدنی است تابه گلشن می گذارد پا تماشایی بود چون به صحرامی رود اودشت وصحرادیدنی است ازسراپایش ادب می بارد این استاد عشق هرکه می بیند ورا گوید سراپا دیدنی است روز میدان رفتنش دشمن هراسان می شود بس که هم چون برق شمشیرش به هیجادیدنی است ازادب رخسارۀ او بس که گل انداخته لعل عطشانش کنارآب دریا دیدنی است علقمه جزچشمه ای شرمنده بی عباس چیست؟ علقمه با آن گل زیبا ورعنا دیدنی است ای«وفایی»اشک شوقی ریز براین آستان هرگل اشکی که می افتددراین جا دیدنی است @raziolhossein
تو شدی دیده که آمال به جنت نکشد سرو هم چون قد زیبای تو قامت نکشد شب میلاد تو دکانِ همه تخته شده ماه در چاه فرو رفته خجالت نکشد از گدایانِ تو پرسیدم و گفتند جواب آنکه با توست دگر منت دولت نکشد میلِ نقاش ، علی بود کشید اما دید قلمش جز به روی ماه تو صورت نکشد چوبه ی پرچم تو حکم عمود است به ما گره اش وا نشد آنکس که علامت نکشد دیدنِ گنبد تو آخر دنیای من ست کار این چشم دگر تا به قیامت نکشد گفت ارباب که او هم به تو آورد پناه هر چه جز شانه ی تو بارِ امامت نکشد از همان بدو تولد به تو گفت ام بنین که محال ست تو کارت به شهادت نکشد @raziolhossein
چون مهر، نگاه زر فشان بایدکرد چون چشمه ی نوری فوران بایدکرد منظومه ی پُرستاره ای ازصلوات نذر قمر هاشمیان باید کرد .... باغ علوی را گُل دلخواه رسید عبدی که بود مطیع الله رسید درخانه ی خورشید ولایت امروز از سلسله ی هاشمیان ماه رسید @raziolhossein
ظرف خالی، دوباره پر شده است آسمان از ستاره پر شده است هر دو چشم ستاره بارانم از شعف، از نظاره پر شده است همۀ شهر گوششان امشب از اذان مناره پر شده است برگ برگ تمام دفترم از غزل و چارپاره پر شده است یادت افتاده‌ام که این گونه شعرم از استعاره پر شده است نوبت شعرخوانی من شد سالن جشنواره پر شده است من به نامت شروع خواهم کرد به مقامت خضوع خواهم کرد آسمان زیر دست دستانت ماه و خورشید، هر دو مهمانت نه فقط شیعه، ارمنی هم شد شامل سفره‌های احسانت هرکسی می‌خورد گره کارش به تو رو می‌زند، به قربانت در امان نیست دشمنت هرگز از رجز‌های تیغ برّانت عجبی نیست از دلاوری‌ات همۀ دشت گشته حیرانت به مصاف تو هر که می‌آید می‌زند جا، ز ترس  پیکانت پدر مشک، صاحب دریا السلام علیک یا سقا حس خوب پریدن پرها آسمان همه کبوترها اوج فهمیدن من و مایی ای تو بالاتر از فراترها سرو بالا بلند طوبایی باعث رویش صنوبرها حاجت پشت هر در بسته ای کلید تمامی درها گره کور مادرم با توست ای مجیب تمام مضطرها بانی سفره‌های نان و پنیر آش نذری دست مادرها از تبار دلاوران عرب از نژاد امیر خیبرها پسر ذوالفقار صفین و پدر رزم مالکْ  اشترها تیغ تو تا نیامده بخشید خاتمه بر تمامی شرها معنی لا فتایی، یا عباس دومین مرتضایی یا عباس آنقدر شان حضرتت والاست مادح تو امام عاشوراست نفسی هم قدم شدن با تو آرزوی اهالی بالاست رسم مردانگی تو مثل است ادبت هم  زبانزد  دنیاست مشک خالی تو جواب همه است لب خشک تو حسرت دریاست اذن میدان نداشتی ورنه هنر تو حماسه در هیجاست آه از آن زمان تلخی که دید ارباب دور تو بلواست بین یک مشت کوفی بی رحم سر سردار لشگرش دعواست خوش به حالت که لحظۀ آخر سر تو روی دامن زهراست آنکه می‌خواستی برت آمد فاطمه جای مادرت آمد @raziolhossein
امشب که چلچراغ سماوات دیدنی است ماه سپهر عشق وفضیلت دمیدنی است از انعکاس آینۀ عشق ومعرفت زیباترین پدیدۀ اخلاص دیدنی است فوج فرشته روی زمین جمع گشته است هرسو صدای بال ملایک شنیدنی است پیوسته بوسه بررخ او می زند علی گل بوسه ازجمال ابوالفضل چیدنی است مهرش نصیب هردل غافل نمی شود بانقد جان ولایت این گل خریدنی است آید به گوش جان نغمات فرشتگان پیوسته می رسد صلوات فرشتگان آمد خبرکه فصل نشاط وطرب رسید ایام شادمانی میرعرب رسید دل های حق شناس که غرق سرور شد شوقی دگر به سینۀ هرحق طلب رسید شیواترین سرور دوعالم سروده شد زیباترین پدیدۀ عشق وادب رسید با زر نوشته اند به هفت آسمان عشق این ماه هاشمی است که حیدر نسب رسید اندوه عالم از دل ما بار بست و رفت وقتی که نام نامی او روی لب رسید غرق تجلیات گل یاس می شود هرکس مرید حضرت عباس می شود امروز آمدی  که به فردا علم  شوی ! درپیشگاه  حضرت حق محترم شوی! روزی پس ازحسین به دنیا قدم زدی تا با عزیز فاطمه تو هم قدم است! نسل تو در کرامت وعزت زبان زدند دیگر عجیب نیست که صاحب کرم شوی! ازکودکی خویش نشان  داده ای بناست یک روز ساقی همۀ این حرم شوی! هرگز به زیر بار مذلت نمی روی حتی اگر به دست اجانب قلم شوی! جبریل با پرش به روی آسمان نوشت فانی فی الحسین شدی روز سرنوشت روزی که جان نثار مسیر بلا شدی! تو حمزة الحسین به کرب وبلا شدی! در رزمگاه عشق حسینی به مرتبت گاهی حسن شدی وگهی مرتضی شدی! ازچشمۀ فرات گذشتی تو تشنه کام آن گاه ساقی لب آب بقا شدی! ازبس مقام ومنزلت تو رفیع بود شایستۀ دعای همه اولیا شدی! باب المراد خلق تو بودی وباز هم باب الحوائج همۀ ماسوا شدی! ای کاشف الکروب غم از دل تو می بری! دل را زموج غصه به ساحل تو می بری! روح حیات می دهد آقا نسیم تو یعنی دوباره زنده شدم ازشمیم تو درمصحف همیشۀ جاوید روزگار نورانی است قدروجلال عظیم تو بر روی دامن همۀ سائلان عشق دائم کرم چکیده زدست کریم تو دلدادگان مهرو وفا وشرف شدند مدیون مهربانی وخُلق رحیم تو زائر به بارگاه تو احساس می کند عطر حضور فاطمه دارد حریم تو لطفی کن و«وفایی» خود را نوا بده برما کرامتی کن و کرب وبلا بده @raziolhossein
صحبت زفروغ سرمدی باید کرد روبرجلوات ایزدی باید کرد سه دستۀ گل زباغ سبز صلوات نذر سه گل محمدی باید کرد @raziolhossein