eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
534 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺣﺮﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺭﻭﺍﻧﻨﺪ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺩﻝ ﺧﺴﺘﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﺸﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺧﻄﺮ ﺭﺍ ﺻﺪ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺜﻢ ﺻﻔﺘﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺷﻮﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﺭ ﻫﺮﻭﻟﻪ ﯼ ﺳﻌﯽ ﺣﺮﻡ ﺟﺎﻣﻪ ﺩﺭﺍﻧﻨﺪ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺮﺳﻨﺪ ﺁﻩ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﻘﺐ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﮑﺸﺎﻧﻨﺪ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﮔﺮ ﻓﺨﺮ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﻟﺤﻖ ﮐﻪ ﮔﺪﺍﯾﺎﻥ ﺗﻮ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺟﻬﺎﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﻗﺪﺡ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺮﻋﻪ ﺍﯼ ﺍز ﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﭽﺸﺎﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺑﺴﻮﺯﯾﻢ ﻭ ﺑﺴﺎﺯﯾﻢ ﺗﺎ ﺁﺗﺶ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪ @raziolhossein
مانده ام با غم بیرون ز حسابم چکنم مانده ام با دل ویران و خرابم چکنم اربعین من و تو هردو همین امروز است بسته شد بعد تو چشمان پرآبم چکنم یار برگشته من، من ز سفر برگشتم اشک طفلان تو شد عطر و گلابم چکنم قبر تو کعبه و من با سر زانو به طواف بهر اعمال نمانده تب و تابم چکنم از تو ای یوسف من پیرهنی دارم و بس برده پیراهنت آرامش و خوابم چکنم می دهد پیرهنت بوی سم اسب هنوز می دهد جای سم اسب عذابم چکنم غیرت اللَّه من از بزم شراب آمده ام وای برگشته من از بزم شرابم چکنم در تمام سفر هرجا که صدایت کردم شمر می داد بجای تو جوابم چکنم خولی و زجر گرفتند رکاب زینب می کند تا به ابد گریه رکابم چکنم با که گویم که رباب همسفر حرمله بود همه شب تا به سحر فکر ربابم چکنم به عزیزان تو دائم صدقه می دادند خارجی زاده نمودند خطابم چکنم همه هستند ولی جای رقیه خالی است گر بپرسی تو ز من کو در نابم چکنم دخترت گوشه ویرانه نمی دید مرا مانده بودم به سوی او نشتابم چکنم سر بازار به زینب چقدر خندیدند بخدا خنده اشان کرده کبابم چکنم @raziolhossein
هستند به جز من همه حاضر در خود نشکسته ام به ظاهر از ما که گذشت ما نرفتیم پابوس ، حلال هرچه زائر جامانده مگر که دل ندارد؟ ای لطف تو شامل  مسافر ... دیدم به طریق،  اهل شهرند مدیون محبت عشایر ... تقدیر من است بین روضه حسرت بخورم به حال جابر در روضه ببین کلافه ها را دریاب دل اضافه ها را .... هرکس به نیابتی رسیده شبهای زیارتی رسیده ... روح تو گرفته است آرام زینب به سلامتی رسیده  در دست گرفته گوشواره از شام،  غنیمتی رسیده ... از چهره بگیر شرم او را ... او با چه خجالتی رسیده ... می خواست نشان دهد ببینی زینب به چه غربتی رسیده ... یک فاتحه خواند  و شد حواله بر شادی روح یک سه ساله... @raziolhossein
بر آستان تو جانی در آستین دارم اگر قبول کنی یا نه من همین دارم ز حج عمره‌ی مقبول کی برد حاجی تمتعی که من از حج اربعین دارم اگر به دور تو گردم به جای کعبه رواست که تو عزیزتر از کعبه‌ای ، یقین دارم در آسمان نکنم با بهشت بی تو عوض من این بهشت که پیش تو در زمین دارم زیارت تو که خون خدایی ای ارباب تقرّبیست که بر رب العالمین دارم مباد حلقه‌ی آلودگی به گردن من که اسم پاک تو را نقش بر نگین دارم نماز من به قبول خدا چرا نرسد منی که داغ ولای تو بر جبین دارم مرا مران ز در خود که من به سینه دلی شریک درد و غم زینب حزین دارم به گریه‌ای که کنم از برای زینب تو بسا امید که بر زینب آفرین دارم ستاره‌های تو را چون هلال در بر داشت چه گریه‌ها که بر آن ماه بی قرین دارم پناه اول و آخر همیشه زینب بود چه ناله‌ها که بر آن خواهر حزین دارم "یتیم" هر که به نوعی به دین رسیده و من به صبر خواهر خون خداست دین دارم @raziolhossein
دوستان شرح گرفتاري من گوش کنيد قصه ي عشق و وفاداري من گوش کنيد در ره دين خدا ياري من گوش کنيد داستان غم و غمخواري من گوش کنيد گر چه اين قصه ي جانسوز به گفتن نتوان نه به گفتن نتوان بلکه شنفتن نتوان * پرورش يافته ي مدرسه ي الهامم زينت شير خدا شير زن اسلامم دختر دخت نبي امّ مصائب نامم کرد لبريز ز غم ساقي گردون جامم صبر بي صبر شد از صبر و شکيبائي من ناتوان شد خرد از درک توانائي من * پيش هر حادثه اي آنکه قد افراخت منم آنکه بر تير بلا سينه سپر ساخت منم آنکه بر نزد بلا هستي خود باخت منم وآنکه با آتش غم سوخت ولي ساخت منم باغبانم من و غارت شده يکجا باغم ظلم بگذاشته هي داغ به روي داغم * هستي خود به ره حضرت داور دادم آنچه دادم به ره دوست سراسر دادم نه ز کف جدّ عزيزي چو پيمبر دادم پدرو مادر و فرزند و برادر دادم گر چه يکروز دلي شاد نبوده است مرا ليک در صبر جهاني بستوده است مرا * چه بگويم چه ستمها به سرم آوردند طفل بودم که گل خاطر من پژمردند پيش من در پَسِ در مادر من آزردند ريسمان بسته به مسجد پدرم را بردند من هم استاده و اين منظره را مي ديدم مات و وحشت زده مي ديدم و مي لرزيدم * بعد از اين حادثه دشمن ز سرم افسر برد وز سر من صدف خاک گران گوهر برد چرخ پير از بَرِ من تازه جوان مادر برد نه همين مادر من مادر پيغمبر برد خفت در خاک و مرا جفت غم و ماتم کرد مادرم رفت و ز غم قامت بابم خم کرد * مادري ديده ام و پهلوي بشکسته ي او ناله ي روز و شب و گريه ي پيوسته ي او کشتن محسن و آن طاير بشکسته ي او ناتوانيّ و نماز شب بنشسته ي او مادر از من رخ نيلي شده بر مي گرداند بيشتر ز آتش غمها دل من مي سوزاند * پدرم داد شريک غم خود را ازدست دَرِ دل جز به غم فاطمه بر غير ببست وز همه خلق بريد و به غم او پيوست زانوي خويش بغل کرده و در خانه نشست داغ مادر زده آتش به جگر از يکسو غربت و خانه نشينيّ پدر از يکسو * بود در سينه هنوز آتش داغ مادر که فلک طرح دگر ريخت مرا سوخت جگر سحرم داد منادي خبر مرگ پدر خبر قتل پدر داد قضا بر دختر ديدم آن تاج سرم را که دو تا گشته سرش بسته خون سر او هاله به دور قمرش * بعد از آن بود دلم خوش که برادر دارم به سرم سايه ي دو سرو صنوبر دارم دو گل سر سبد از باغ پيمبر دارم دو برادر ز دو عالم همه بهتر دارم غافل از آنکه کنون درد من آغاز شده به رُخم تازه دَرِ غصه و غم باز شده * پس از آن رخت عزا بهر حسن پوشيدم جگر پاره ي او را به لگن خود ديدم شرح دفنش چو ز عباس جوان بشنيدم تيرباران شدن جسم حسن بشنيدم رفت از دست ، حسن ، گشت دلم خوش به حسين شد مرا روح و وان ، قدرت دل ، نور دو عين * بعد از آن واقعه ي کرببلا پيش آمد گاه جانبازي در راه خدا پيش آمد سفر تشنگي و داغ و بلا پيش آمد چه بگويم که در اين راه چها پيش آمد اين سفر بود که با هستي من بازي کرد قامتم خم شد و اسلام سرافرازي کرد @raziolhossein ادامه👇👇👇
ادامه☝️☝️☝️ آنکه را بود برادر به سفر من بودم تير غمهاي ورا گشت سپر من بودم کرد از هستي خود صرف نظر من بودم کرد قربان برادر دو پسر من بودم دست گلچين دو گل احمر من پرپر کرد ره سپر سوي جنان بدرقه ي اکبر کرد * خواهر اينگونه کجا دهر به خاطر دارد به رهش بهر برادر دو پسر بسپارد جسمشان چونکه برادر به حرم مي آرد مادر از خيمه ي خود پاي برون نگذارد ديدم ار ديده ي او چهره ي خواهر بيند شبنم شرم به گلبرگ رخش بنشيند * روز عاشور چگويم به چه روز افتادم داستاني است که هرگز نرود از يادم هيجده محرم خود را همه از کف دادم کوه غم شد دل و چونان که ز پا افتادم روز طي گشته نگويم که چه بر ما آمد شب جانکاه و غم افزا و محن زا آمد * آن زمان گو که بگويم چه بديدم آنشب خارها بود که از پاي کشيدم آنشب تا سحر از پي اطفال دويدم آنشب داد روي سيه و موي سپيدم آنشب ـنکه مي سوخت به حال دل ما آتش بود کاست از عمر من و سرکشي خود افزود * شب من يکطرف و جمع پريشان يکسو هستي سوخته يکسو دل سوزان يکسو مادران يک طرف و نعش عزيزان يکسو کودکي گم شده در دشت و بيابان يکسو چه بگويم چه شبي را به سحر آوردم با نماز شب بنشسته ي خود سر کردم * با اسارت پي آزادي قرآن رفتم با يتيمان و سر پاک شهيدان رفتم راه ناطي شده در کوفه به زندان رفتم گنج بودم من و در شام به ويران رفتم بهر اطفال چو احساس خطر مي کردم خويش بر کعب ني خصم سپر مي کردم * گر چه هر غم بنوشتند به پيشاني من عالمي گشته پريشان ز پريشاني من چشم تاريخ نديده است بخود ثاني من قدرت روح مرا بين ز سخنراني من که شهادت ز برادر شده تبليغ از من و آن بياني که کند کار دو صد تيغ از من * شاميان هلهله ي فتح در اين جنگ زدند ما عزادار ولي در بر ما چنگ زدند در دل ريش از آن چنگ زدن چنگ زدند بر سَرِ بام شده بر سَرِ ما سنگ زدند طاق شد طاقتم از محنت و بي تاب شدم شمع سان ز آتش غم سوختم و آب شدم * در سفر شاهد هجده سر بي تن گشتم شاهد راه حق و عشق برادر گشتم قصه کوته ز سفر سوي وطن برگشتم ليک با همسر خود تا که برابر گشتم آمد از دور ولي تا نظر انداخت مرا مات و حيرت زده شد بر من و نشناخت مرا * اين سفر موي من آشفته تر از حالم کرد همچنان طاير بشکسته پر و بالم کرد قامت چون الفم ديد و ز غم دالم کرد حسرت و داغ و غم و درد به دنبالم کرد گشت پشتم خم و رختم سيه و موي سپيد جاي من کوه اگر بود ز هم مي پاشيد * کن از اين قصه ي پر غصه گذر انساني ديگر از ماتم من نام مبر انساني زدي آتش به دل جن و بشر انساني چونکه ريزي ز سر خامه شرر انساني گر چه پر شور سرودي نمک از ما داري گر چه شيرين شده شعرت کمک از ما داري @raziolhossein
.     عجب شبی است شب جمعه کربلا غوغاست      شب زیارت مخصوص سیدالشهداست          🏴السلام علیک یا اباعبدالله🏴           وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار ولاجعله الله اخرالعهد منی لزیارتکم                  السلام علی الحسین                وعلی علی ابن الحسین                  وعلی اولادالحسین                وعلی اصحاب الحسین                       لبیک یاحسین               🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲       هدیه به حضرت زهرا و مادر بزرگوارشان      ام المومنین حضرت خدیجه کبری صلوات .
در عراقی، جهت قبله ی ایران منی از تولد سبب گریه ی چشمان منی من اگر اشک نریزم نفسم می گیرد تو بهشت وسط سینه ی سوزان منی آمدم خوب نگاهم کنی و جان بدهم ببری یا نبری اَم به حرم، جان منی خستگی، تاول پاها... همه اش می ارزد بهترین خاطره در سختی دوران منی از همان قبل محرم که تو آواره شدی نگران سفر و حال پریشان منی پای من درد گرفت و نظرت راهم بُرد بسکه تو فکر من و بُردن عصیان منی لب تو خشک شد و خشک نشد آب فرات با همان تشنگی ات، چشمه ی جوشان منی درد خود را به اباالفضل نگفتم به کسی جز تو که معتقدم عشق نیاکان منی ای همه زندگی ام! قبر مرا روشن کن وقت تلقین سبب خنده ی پایان منی ای شه بی سر من، بی سر و سامان تواَم با همین بی سری اَت هم سر و سامان منی زنده زنده جلوی خیمه شهیدت کردند مقتل مستدل شاه خراسان منی روی نیزه بروی یا نروی بالایی ای که سی جزء شدی، مصحف قرآن منی موکبم را زده ام گوشه ی ویرانه حسین! باخبر از غم و آه دل ویران منی دخترت گفت حسین آب شدم، آب بخور تشت زر دور و برت نیست... تو مهمان منی @raziolhossein
ای زنده عشق! ای قتیل عبرات! آزاده‌ی کربلا! اسیر کُرُبات! ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی ما غرق گناهیم و تو کشتیّ نجات @raziolhossein
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر هر کسی بالا کند با نیت دیدار سر هر زمان یک جور باید عشق را ابراز کرد چون تو که هر بار دل می‌دادی و این بار سر عشق! آری عشق وقتی سر بگیرد، می‌رود بر سر دروازه‌ها سر، بر سر بازار سر ای شکوه ایستا! نگذار بر دیوار دست تا جهان نگذارد از دست تو بر دیوار سر کاشف‌الاسرار می‌خواهد گره‌گیسوی عشق خوش به هم پیچیده است این رشته بسیار سر لیلةالقدر است این افتاده در گودال، ماه مطلع‌الفجر است این برکرده از نیزار سر در مسیر وصل سر از پا اگر نشناختی می‌کند پندار پا تا می‌کند رفتار سر حاصل مرگ گل سرخ است عطر ماندگار پس ملالی نیست از گل می‌بُرد عطار سر شمع بی سر زنده می‌ماند که من باور کنم روی دوش مرد گاهی می‌شود سربار سر جای دارد صبح بگذارند نام شام را چون که دیگر می‌شود خورشیدِ شامِ تار، سر چون طلب کرده‌ست از اهل وفا دلدار دل در طبق با عشق اهدا می‌کند سردار سر دل به یک دست تو دادم سر به دست دیگرت زیر سر بگذار دل یا زیر پا بگذار سر العطش گفتی ولی آب از سر دنیا گذشت یک نفس آخر کشیدی جام را انگار سر زندگی یعنی عبادت، زندگی یعنی نماز مرگ یعنی والسلام از سجده‌ات بردار سر آسمان! از ماه بالاتر نبر خورشید را نیزه را پایین بیاور، نیست یار از یار سر @raziolhossein
.            بسم‌الله الرحمن الرحیم                 هذا_یوم_الجمعه       و هو یومک المتوقع فیه ظهورک   دعای سلامتی حضرت فراموش نشود    اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّك الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن ِ    صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ   السَّاعَة وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ      اَرْضَكَ طَوْعاً ًوَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .       جهت سلامتی و تعجیل در فرج ۵صلوات به حضرت زهرا و حضرت خدیجه هدیه بفرمایید 🏴اللهم‌صل‌علی‌محمد‌و‌آل‌محمد‌و‌عجل‌فرجهم 🏴          .          اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
روزگار دلم به سامان نیست من کویرم خبر ز باران نیست سخت با خود کنار می آیم ساختن با فراق آسان نیست غم کوری نمیخورد یعقوب یوسفش تا میان کنعان نیست در جوانی تو سربه راهم کن دم پیری زمان جبران نیست آدمیّت گدایی از در توست آدمت هرکه نیست سلطان نیست بی تو یا باتو گریه خواهم کرد فکر عاشق وصال و هجران نیست هیچ جایی برای ما مردم مثل قم نیست چون خراسان نیست آخر کار میرسم به حسین آخر کار غیر جانان نیست روزگارم خوش است پای غمش بر سرم مانده سایه علمش.. @raziolhossein
امید دل چرا در جیب غم بردی سر خود را بیا بنما به عالم روی از گل بهتر خود را بیا ای یوسف گمگشتۀ مصر ولا مهدی نشان شیعیان ده قبر زهرا مادر خود را بیا و در کنار جسم خونین برادر بین به زیر تازیانه عمّۀ غم پرور خود را بیا از جدّ خود بستان عموی شیر خوارت را که می نوشد به جای شیر خون حنجر خود را بیا مگذار تا جدّت به پیش خنده ی دشمن بگیرد در بغل با گریه نعش اکبر خود را بیا مگذار جدّت از فراز نیزه ی دشمن ببیند زیر کعب و نیزه اشک دختر خود را بیا بنگر چگونه عمّۀ مظلومه ات زینب نهاده در بیابان لاله های پرپر خود را بیا چشم تر و لب های خشک تشنگان را بین که گم کردند در دشت بلا آب آور خود را بیا لطفی به «میثم» کن که تا جان در تنش باقی است به پای جدّ مظلوم تو ریزد گوهر خود را @raziolhossein
لبریز شود از تو هوایم ای کاش یک شب برسد به تو صدایم ای کاش بستم هر روز با تو عهدی تازه از عُهدۀ عَهد خود برآیم ای کاش @raziolhossein
تب وصال تورا شب شب به سر دارد کسی که از غم تو گریه سحر دارد هوایی تو هوایی هیچ بامی نیست تعلقات برای گدا ضرر دارد چگونه زندگی اش راحت است و آسوده؟! یتیم اگر به دلش حسرت پدر دارد بیا برای غریبی ش گریه کن هرروز که او همیشه به خون جگر نظر دارد بگیر پشت درش دست خالی خود را فقیر وقت کرم فیض بیشتر دارد بگرد روضه به روضه برای دیدن او بگرد، یار به این روضه ها گذر دارد خدا کند که برات مرا کند امضا کنار او دل من میل یک سفر دارد به یمن تربت اعلای کربلای حسین نماز و سجده من لذتی دگر دارد.. @raziolhossein
وقت است که از چهره ی خود پرده گشایی  «تا با تو بگویم غم شب های جدایی»  اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران  «چون عودم و از سوختنم نیست رهایی»  «من در قفس بال و پر خویش اسیرم»  ای کاش تو یکبار به بالین من آیی  در بنده نوازی و بزرگی تو شک نیست  من خوب نیاموختم آداب گدایی  عمری ست که ما منتظر آمدنت، نه  تو منتظر لحظه ی برگشتن مایی  می خواستم از ماتم دل با تو بگویم  از یاد رود ماتم و دل چون تو بیایی  امشب شده ای زائر آن تربت پنهان؟  یا زائر دلسوخته ی کرب و بلایی  ای پرسشِ بی پاسخِ هر جمعه ی عشّاق  آقا تو کجایی؟ تو کجایی؟ تو کجایی؟    @raziolhossein
ای در دیارِ دل شاه لبیک داعی الله سائل رسیده از راه لبیک داعی الله دیر آمدیم و دیدیم بگذشته کار از کار هر روز و شب کنیم آه لبیک داعی الله هم کشتی نجاتی هم چشمه حیاتی ما را مخواه گمراه لبیک داعی الله ایام اربعین است دلها همه غمین است هجران غمی‌است جانکاه لبیک داعی الله جا مانده‌ام دوباره دیگر نمانده چاره جز اشکِ گاه و بیگاه لبیک داعی الله گر هجر و گر وصال است سوز و غم و ملال است ای حزن با تو همراه لبیک داعی الله ای جان فدای اسمت شد سایبان جسمت روز آفتاب و شب ماه لبیک داعی الله بین زینب از اسارت آید پی زیارت با بانگ واحسیناه لبیک داعی الله شرح سفر چه حاجت؟ کز روی نیزه بودی از حال خواهر آگاه لبیک داعی الله «کردند مجلس‌آرا ناموس کبریا را» العفو.. قصه کوتاه.. لبیک داعی الله @raziolhossein
مهمان برایت آمده آن هم چه مهمانی جان تو  نه ! آمد بسویت بهتر از جانی چشم تو روشن در مزار ای پیرهن پاره  که فاتحه خوان تو شد پاره گریبانی ... قسمت نشد در روز دفنت کربلا باشد شام غریبان تو شد شام غریبانی .. اشک عقیله شد گلاب یادبود تو ... تر شد لب قبرت، خودت افسوس عطشانی ... یک کوچه مادر دید، زینب کوچه ها دیده از مادرش برده ست ارث  زخم پنهانی ای سفر دار خانه زهرا .، زجا برخیز ... مهمان برایت  آمده آن هم چه مهمانی @raziolhossein
سحر چون پیک غم از در درآید شرار از سینه، آه از دل برآید درای کاروانی از وطن دور به گوش جان ز دیوار و در آید گمانم کاروان اهل‌بیت است که سوی کعبهٔ دل با سر آید گلاب از چشم هر آلاله، جاری‌ست که عطر عترت پیغمبر آید پس از یک اربعین اندوه و هجران به دیدار برادر، خواهر آید همان خواهر که غوغا کرده در شام همان ریحانهٔ پیغمبر آید همان خواهر که با سِحر بیانش به هر جا آفریده محشر آید همان خواهر که کس نشناسد او را به باغ لاله‌های پرپر آید... اگر از کربلا، غمگین سفر کرد کنون از گَرد ره، غمگین‌تر آید نوای «وای وای» از جان زهرا صدای «های های» حیدر آید از این دیدار طاقت‌سوز ما را همه خون دل از چشم تر آید غم‌آهنگی به استقبال یک فوج کبوترهای بی‌بال و پر آید بیا با این کبوترها بخوانیم سرودی را که شام غم سرآید: «شمیم جان‌فزای کوی بابم مرا اندر مشام جان برآید گمانم کربلا شد عمه! نزدیک که بوی مُشک ناب و عنبر آید به گوشم عمه! از گهوارهٔ گور در این صحرا، صدای اصغر آید مهار ناقه را یک دم نگه‌دار که استقبال لیلا، اکبر آید ولی ای عمه! دارم التماسی قبول خاطر زارت گر آید، در این صحرا مکن منزل که ترسم دوباره شمر دون با خنجر آید» @raziolhossein
پس از یک چلّه‌ مردن، جسمِ بی‌جانش به جان برگشت مزارِ خویش را از دور دید، از آن جهان برگشت پس از یک چلّه دردِ -همسفر با ساربان بودن- به سوی کاروان‌سالارِ عالَم، کاروان برگشت زنی روی مزارِ مقتلِ مکشوفه‌ دَم می‌داد به خاکِ استنادِ روضه‌خوانان، روضه‌خوان برگشت زمین با گریه دور مقتلِ خورشید می‌گردید صدای روضه‌ی روزِ دهم آمد، زمان برگشت زمان برگشت همراهِ طواف کُندی خنجر همان ساعت که روی خاک، جسمِ آسمان برگشت زمان برگشت اما غرق خونِ پاکِ ثارالله چنان تیری که بعد از بوسه‌ای سوی کمان برگشت جوان‌تر بود، وقتی ذبحِ اعظم را منا بردند زنی از نسل ابراهیم، پیر از امتحان برگشت عَلم برداشت زینب یا تبر برداشت ابراهیم که از بت‌خانه‌ها با کِسوَت پیغمبران برگشت تمام کاتبان از کشتن اسلام می‌گفتند ولی با دختر حیدر ورق‌ها ناگهان برگشت @raziolhossein
با من که تاب هجر تو، یک دم نداشتم یک دم ببین که چلّه‌ی هجران چه می‌کند... چوب یزید و لعل تو...، لب وا نمی‌کنم کافر، مسلّم است به قرآن چه می‌کند... @raziolhossein
رفتم من و هوای تو از سر نمی‌رود داغ غمت ز سینه‌ی خواهر نمی‌رود برخیز تا رویم، برادر! که خواهرت تنها به سوی روضه‌ی مادر نمی‌رود گر بی‌تو زینب تو کند جایْ در وطن از خجلتش به نزد پیمبر نمی‌رود خواهم بَرَم عیال تو را در وطن ولی لیلا ز روی مرقد اکبر نمی‌رود از روی تربت تو که «دار الشّفای» اوست سوی حجاز، عابد اطهر نمی‌رود سوز گلوی خشک تو اندر لب فرات ما را ز یاد تا لب کوثر نمی‌رود پهلوی چاک‌خورده‌ات از نیزه‌ی سنان ما را ز یاد تا صف محشر نمی‌رود تا گوشه‌ی لحد شودم جا، ز خاطرم کنج تنور خولی کافر نمی‌رود زآن لعل لب، تلاوت قرآن به نوک نی از خاطرم به حقّ پیمبر! نمی‌رود بزم یزید و طشت زر و چوب خیز‌ران از یاد ما، به حضرت داور! نمی‌رود «جودی» ز یاد آن لب خشکیده‌ات، شها! گر در جنان رود، لب کوثر نمی‌رود @raziolhossein
رفتم من و هوای تو از سر نمی‌رود داغ غمت ز سینه‌ی خواهر نمی‌رود برخیز تا رویم، برادر! که خواهرت تنها به سوی روضه‌ی مادر نمی‌رود گر بی‌تو زینب تو کند جایْ در وطن از خجلتش به نزد پیمبر نمی‌رود خواهم بَرَم عیال تو را در وطن ولی لیلا ز روی مرقد اکبر نمی‌رود از روی تربت تو که «دار الشّفای» اوست سوی حجاز، عابد اطهر نمی‌رود سوز گلوی خشک تو اندر لب فرات ما را ز یاد تا لب کوثر نمی‌رود پهلوی چاک‌خورده‌ات از نیزه‌ی سنان ما را ز یاد تا صف محشر نمی‌رود تا گوشه‌ی لحد شودم جا، ز خاطرم کنج تنور خولی کافر نمی‌رود زآن لعل لب، تلاوت قرآن به نوک نی از خاطرم به حقّ پیمبر! نمی‌رود بزم یزید و طشت زر و چوب خیز‌ران از یاد ما، به حضرت داور! نمی‌رود «جودی» ز یاد آن لب خشکیده‌ات، شها! گر در جنان رود، لب کوثر نمی‌رود @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آسمان بود و زمین تشنه‌ی بارانش بود قدرِ هجده نفَسش  فاطمه مهمانش بود به همه ، دستِ خداوند شرافت دادش شصت و سه سال به این خاک امانت دادش او شرافت به رسالت به نبوت‌ها داد او شرف را به تمامیِ عبادت‌ها داد هرکجا بود بلا سینه‌ی او طالب بود خیمه‌اش گوشه‌ای از شعب ابی طالب بود جز خدا غیر علی دید که همسایه نداشت مرتضی سایه‌ی او بود  اگر سایه نداشت آسمان فتنه  زمین فتنه  ولی می‌خوابید چه غمی داشت بجایش که علی می‌خوابید شصت و سه سال فقط برکت از او می‌بارید هرکجا بود  فقط رحمت از او می‌بارید جای هر زخم که می‌خورد تبسم می‌کرد رحمتش را همه جا  قسمتِ مردم می‌کرد چهره‌اش وقتِ تبسم ملکوتِ محض است تا که او هست علی نیز سکوت محض است گرچه دنیا متوسل به عبایش می‌شد دل او شاد فقط با نوه‌هایش می‌شد کارش این بود در آغوش حسن را گیرد عادتش بود به یک دوش حسن را گیرد تا به مسجد برود نور در آغوشش بود عشق می‌کرد حسینش که قلم‌دوشش بود پشت او با حَسنین اُنس گُل‌افشانی داشت موقع بازیشان سجده‌ی طولانی داشت سر او بر روی دامان علی بود فقط مرکب بازی طفلان علی بود فقط سالها برکت باران مدینه او بود مرکب بازی طفلان مدینه او بود گرچه در خانه فقط عطرِ سلامش می‌ریخت دست ملعونه شبی زهر به کامش می‌ریخت ناکسی شب زده  دشنامِ لَیَهجُر می‌گفت او نفَس داشت که از آتش و چادر می‌گفت روضه‌ها را همه می‌دید ولی لب می‌بست دور از فاطمه می‌گفت علی لب می‌بست آنقدر فتنه و غم دید که از پا اُفتاد بسترش را علی انداخت و زهرا اُفتاد تب و لرزی به بدن داشت خدا می‌داند با علی حرف کفن داشت خدا می‌داند غش که می‌کرد علی بر  جگر خود می‌زد او نفَس می‌زد و زهرا به سرِ خود می‌زد لحظه‌ی رفتن او بود ولی غمگین بود پیروهن هم به روی سینه او سنگین بود عاقبت بر جگرِ فاطمه آتش اُفتاد حسن اُفتاد بر آن سینه حسینش اُفتاد پیروهن هم به روی سینه او سنگین بود محتضر بود ولی بودنشان تسکین بود خواست برداردشان گفت که زهرا جان نه صبرکن صبر من و دوریِ این طفلان نه آه امروز بر این سینه حسین است ولی.‌‌.. وای از آنروز که تشنه است ولی باران نه وای از آن روز که بر سینه‌ی او می‌آید نانجیبی که حیا دارد از آن عطشان نه زینبت هست ولی ناله‌ی او کاری نیست که رهایش بکن ای شمر ولی عریان نه می‌بُرَد تیغ ولی زیر گلو را هرگز می‌بُرَد تیغ  ولی کُند شود آسان نه @raziolhossein
پیچیده بوی غم  همه جا وامحمدا عرش خدا گرفته عزا  وامحمدا گریان دو چشم ارض و سما ، وامحمدا امشب شده است نوحه ی ما وامحمدا بر غربت پیمبرمان گریه می کنیم محض رضای مادرمان گریه می کنیم دنیا چه کرد با زحمات پیمبرش امشب میان عرش زَنَد حمزه بر سرش ای روزگار پست ...که می گشت باورش روزی شوند قاتل آقا دو همسرش مّردم ! رسول عالم و آدم شهید شد رحلت نکرد احمد خاتم ، شهید شد اصحاب ، پشت پا به حق آسان زدند ، آه چه زود دم ز دولت شیطان زدند آه آتش به جان عالم امکان زدند آه بر روح وحی ، تهمت هذیان زدند آه ای دیده بر محمد مظلوم گریه کن با چار کعبه زاده ی معصوم گریه کن دوران حق کشی ِ زمانه شروع شد دوران کفر خانه به خانه شروع شد توهین به صد دلیل و بهانه شروع شد دوران تلخ دفن شبانه ، شروع شد ای روزشان سیاه ، نبی شد شبانه دفن یک تن نگشت یار علی ، در زمان دفن مولای ما به سوگ برادر نشسته است جایش ببین که بر روی منبر نشسته است روباه جای شیر دلاور نشسته‌ است آتش به جان حضرت کوثر نشسته است امت ز یاد برده چه راحت غدیر را دادند زود اجر رسول و امیر را چیزی نمانده تا که شود یاس بی قرار قنفذ رسد به نان و نواهای بی شمار آتش گرفت میخ در از آه ذوالفقار آمد خزان فاطمه در اول بهار چیزی نمانده تا که بماند از او خیال گردد جوان خانه ی مولا قدش ، هلال چل بی حیای پست و لعین ، آه فاطمه بی حرمتی به صاحب دین ،آه فاطمه پهلو شکسته، زار و حزین ، آه فاطمه دو گوشواره ، روی زمین  آه فاطمه چیزی نمانده تا که زند ناله از جگر : فضه برس به داد دل مادر و پسر یا ایها الرسول شود حق تو ادا گاهی میان کوچه و گاهی به کربلا وای از غروب روز دهم ، وامحمدا شمشیر ،کهنه خنجر و سر نیزه و عصا آه از دمی که ناله زند زینب حزین : "ای مونس شکسته دلان حال ما ببین @raziolhossein
شهــر مدینـه صحنــۀ صحـرای محشراست بـــاور کنیـم عمـــر جهـــان رو بـه آخر است مـلـک خـــدای عــــزوجـل خیمـــۀ عـزاست کـی صـاحب عـزاست؟ خـداونـد اکبر است در بیــت وحــــی آمــده در مـی‌زنـــد اجـــل ایــن لحظــۀ یتیـمــی زهـــرای اطهــر است جــاری اسـت اشــک دیـدۀ شیــرخدا علی انگــار آب غســل نبـی اشـک حیــدر است عتـــرت غــــریـب گشتــه و قـرآن بـه زیــر پا دسـت امیـن وحــی خــداوند بـر سر است بـــاور کنیـد بــر جگـــر شیــــر حــــق علـی داغ نبـــی فقــط نــه کــه داغ بــــرادر است رکـن علـی شکسته و از بــس شده غریب از غصه گشته مثل همایی کـه بی‌پر است یـــارب بـــر او تـو فــاطمــه‌اش را نگـــــاه‌دار زهـــــرا بــــــرای شیــرخـدا رکن دیگر است مــــویی مبـــاد کـــم ز ســـر فـاطمه شــود کــو دست و تیغ و بازوی سردار خیبر است «میثــم» اگــــر رســول خــدا رفت از جهان نفس نبی به خلق امام است و رهبر است @raziolhossein
از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد توحید روضه‌خوان شد، کوثر به گریه افتاد از داغ زهرِ آن دو ملعونه، جسم احمد‌‌‌_ می‌سوخت آن چنان که، بستر به گریه افتاد وقتی که بی حیا گفت: "إنّ الرَّجل، لَیَهجُر" جبریل ناله سر داد، منبر به گریه افتاد هم دختر نبی بود، هم مادر پیمبر بدجور مادرانه، دختر به گریه افتاد یاد "حُسینُ مِنّی..." با جدّ خویش می‌سوخت آمد حسین، نزدِ دلبر به گریه افتاد تا حکم صبر را داد احمد به مرتضایش خیره به همسرش شد، حیدر به گریه افتاد در بین کوچه کشتند، آقای ما حسن را از بعد آن دوشنبه، مضطر به گریه افتاد رفت و ندید احمد، زهرا میان آتش_ آن قدر ناله سر داد، تا" در" به گریه افتاد بعد از هجوم دشمن، تا دید میخ در را از غربت امیرش، قنبر به گریه افتاد روز دهم شد و شمر آمد میان مقتل آن قدر ضربه زد که خنجر به گریه افتاد با قد خم رسید و در بین قتلگه دید_ فرزند بی سرش را، مادر به گریه افتاد جوری در آن هیاهو فریاد زد: "بُنیّ..." تا صبح روز محشر، نوکر به گریه افتاد @raziolhossein