eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.9هزار دنبال‌کننده
759 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست همین که خون علی در رگش سرازیر است ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که مقابلش همه ی فتنه ها زمین گیر است شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است نعوذ بالله اگر همنشین ناپاکی ست کسی که آینه آیه های تطهیر است به سربلندی او لطمه ای نخواهد زد سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانی اش پیر است برای از نفس افتادنش همین کافی ست که روبروش سری روی نیزه تصویر است ((گشاد کار دو عالم به یک اشارت اوست)) که چشم عالم و آدم به دست او خیره است @raziolhossein
شش ماه در عزای تو گریانم ای حسین شش ماه در غم تو پریشانم ای حسین شش ماه خاطرات تو از خاطرم نرفت شش ماه بوده ذکر لبم جانم ای حسین شش ماه آب خوش ز گلویم فرو نرفت از بس که فکر آن لب عطشانم ای حسین جسمم کبود از اثر کعب نی ولی فکر تن تو و سم اسبانم ای حسین زنهای شام بر سر من سنگ میزدند آخر یکی نگفت که مهمانم ای حسین چوب و لب مطهر تو ؛کاش بسته بود دشمن به جای دست دو چشمانم ای حسین ای کاش می زدند در آن بزم ،خیزران جای لب تو بر لب و دندانم ای حسین @raziolhossein
دوسالش بوده وقتي شعله با آن در، درافتاده دوسالش بوده وقتي مادرش پشت در افتاده دوسالش بوده امّا خوب حس كرده ست دردي را كه از سنگيني اش مادر ميان بستر افتاده دوسالش بوده امّا ديده وقت غسل ياس آنشب چه بوده ماجرا ، لرزه به دست حيدر افتاده ... و در كوفه پدر را ديده در محراب ، خون آلود كه با فرق دوتا گشته كنار منبر افتاده نديده تشتِ از خونِ جگر ، پُرلاله را امّا يقيناً ديده تشتي را كه بين آن سر افتاده گمانم،روي ناقه زير لب"وامحسنا" گفته نگاهش تاكه بر رأس عليِّ اصغر افتاده دليل پيري اش را از خودم پرسيدم و گفتم: گمانم چشم او ، بالاي تل بر حنجر افتاده صداي مادري پيچيده در گودال ، از ترس است ---اگر از دست شمر بي مروّت ، خنجرافتاده فقط او ديده و زينب كه طيِّ آن چهل منزل چه قدْر از پيكرِ بچّه كبوترها پر افتاده براي كودكان هر بار كه خود را سِپر كردند حسين از روي ني چشمش به هردو خواهر افتاده رقيّـه راه رفته دست بر ديوار با زحمت خدايا امّ كلثوم از چه ياد مادر افتاده ؟ و شايد قيد عمرش را زده آن لحظه كه ديده سر بابايي از دست ضعيف دختر افتاده @raziolhossein
هر چند درک‌ ناقص تاریخ، کافی نیست در اینکه ‌حق با توست ‌امّا اختلافی‌ نیست معنای اینکه عدّه‌ای حق را نمی بینند جز گم‌ شدن در یک مسیر انحرافی نیست باید علی‌ گفت ‌و علی‌ خواند و علی‌ فهمید فرصت ‌برای ‌گفتن‌ حرف ‌اضافی نیست کم ‌نقره ‌داغش ‌کن ‌ترک‌هایی ‌که‌ در کعبه ‌است پیش ‌دهان‌ دشمن حیدر شکافی نیست هذیان ‌نگویید، ‌ازدواج نور باظلمت چیزی ‌بجز فکر و خیال ‌وقصّه‌ بافی نیست بِنتُ الهُدی در بیت گمراهی؟ معاذالله! آن وقت می گویند باورها خرافی نیست زخمی اگر خوردید چوب کفرتان بوده چسباندن ‌این‌وصله ‌ها راه تلافی نیست حسن ‌ختام این غزل با تیغ در راه است وقتی ‌برای دست بردن ‌در قوافی نیست @raziolhossein
قسمت این بود از همان اول عاشقان پایِ هم کنند ایثار یک نفر صاحبِ حرم باشد یک نفر بی نشان، بدون مزار یک نفر شد خدیجه خانوم و قبر او مانده خاکی و تنها همه هستیِ خودش را ریخت پایِ مدفونِ گنبدِ خضرا یک نفر نیمه هایِ شب رفت و مانده چون گوهری میانِ صدف یک نفر قبلگاهِ عالم شد صاحبِ صحن و بارگاهِ نجف یک نفر سيّدِ بنی الزّهرا در بقیع و بدون صحن و سراست همه عزت و شکوه ِ او همگی نذر شاهِ کرببلاست در میانِ دو دخترِ زهرا یک نفر پایِ ماه، کوکب شد امِّ کلثوم با تمامِ وجود هستی اش نذر نامِ زینب شد در مدینه دو داغِ سنگین دید او عزادارِ جد و مادر بود آن دوشنبه که مادرش افتاد شاهدِ بی حیائیِ  در  بود دید مادر نفس نفس میزد دید مسمارِ نانجیب چه کرد دید سنگینیِ لگدها با شاخه باردارِ سیب چه کرد دید یک زن چگونه دوره شده دید زیرِ قلاف بازو را دید چادر چگونه خاکی شد کتکِ یک شکسته پهلو را دید وقت هجوم نامَحرم دردسرهایِ زن چه چیزی شد عاقبت هم رسید جایی که پیش او صحبت کنیزی شد پا به پایِ عقیله هر منزل بارِ ماتم کشیده این بانو دیده بر رویِ نیزه هجده تا یوسفِ سربریده این بانو با تمامِ مخدراتِ حرم سرِ بازارِ شام گیر افتاد پایِ راسِ بریده عباس وسط ازدحام گیر افتاد دید سنگی ز راه ِ دور آمد سرِ بر نیزه را تکانی داد بارها پیشِ چشم خواهرها همه سرها ز نیزه ها افتاد میشنید از کنارِ راسِ حسین هرقدم ناله هایِ زهرا را نالة یا بُنَی می آمد هر چهل منزل از دل صحرا مادری قد کمان صدا میزد تشنه لب جان سپُردی ای پسرم بین گودال من خودم دیدم چِقَدَر نیزه خوردی ای پسرم @raziolhossein
یکی این سان، یکی این گونه باید که شام و کوفه را رسوا نماید ببین پیشانی زینب شکسته بگو اخت المصائب لب گشاید ...... به حق بر فاطمه بوده است، نائب که یک لحظه نشد در صحنه، غائب در این عالم به غیر از «امّ‌کلثوم» برادر را که شد اخت المصائب؟ ...... کسی نشناختت، ‌ای دخت مظلوم! نباشد قدر تو بر خلق، معلوم اگر زینب بُوَد امّ المصائب تویی اخت المصائب، «امّ‌کلثوم»! @raziolhossein
سالیان سال من هم سایه‌ی سر داشتم خاطری آسوده با چندین‌ برادر داشتم سایه‌ام‌را هم نمی‌دیدندحتّی‌قوم‌وخویش تا پناهی چون اباالفضلِ دلاور داشتم کربلا تا شام رفتم با سپاه اَشقیا من‌که‌روزی پاسداری مثل اکبر داشتم خواهرم با نُطق‌ِ حیدروار فتحِ‌کوفه کرد من‌ولی‌درخُطبه‌خواندن‌لحنِ‌ مادر داشتم شمر را با امر من بلعید خاکِ شامِ شوم در اسارت معجزاتی فوق باور داشتم خیره‌بر رأسِ‌أباالفضلم‌شدم‌بی‌اختیار تا که چشم از آستین پاره‌ام برداشتم باز هم شُکرِخدا پوشیّه‌ام گرچه نبود درهجوم‌چشمهای هرزه مَعجر داشتم با‌ سکینه، با رُقیّه تا که همدردی کنند کاش‌درجمعِ‌اَسیران‌،چند دختر داشتم کاش‌وقتی‌کعب‌نِی‌بر پهلویِ‌زینب زدند من‌در آنجا،حقّ‌ِحفظ‌ِجانِ‌خواهر داشتم ازهمان‌روزی‌که‌چشم‌ِمادرم‌را خون‌گرفت تا زمان پرکشیدن ؛ دیده‌ی‌ تَر داشتم من‌که‌ خاکِ‌ زیرِ پایم آبروی‌ِ عرش بود در دل ویرانه‌ها از خاک‌،بَستر داشتم ‌‌خولی‌و زَجر و سَنان...این‌اسمهایعنی‌که‌من لحظه‌هایی‌سخت‌و تلخ‌و زَجرآور داشتم @raziolhossein
دست من و دامان تو یا ام کلثوم جان و تنم قربان تو یا ام کلثوم درد من و درمان تو یا ام کلثوم چشم من و احسان تو یا ام کلثوم تو جلوه ی زهرا و نور مرتضایی تو نور قلب فاطمه نور خدایی هم جان زهرایی و هم جانان حیدر هم روح زهرایی و هم ریحان حیدر شد جان احمد مرتضا تو جان حیدر ای جان به قربان تو و قربان حیدر تو دلبر ارباب های عالمینی جان علی جان حسن جان حسینی تو ام کلثومی نشد قدر تو پیدا قدر تو پیدا می شود در صبح فردا ای زینب دیگر به اهل بیت طاها مدح تو بس نور علی هستی و زهرا وصف تو را باید بهشتی ها بگویند باید نبی و حیدر و زهرا بگویند از کودکی با درد و غصه آشنایی مثل حسن تو غصه دار کوچه هایی از غصه ی مادر همیشه در نوایی تو شاهد اشک روان مجتبایی تو بودی و آهی که مانده کنج سینه تو بودی و زخم غم یاس مدینه گویند در را دیده ای و میخ در را در پشت در یک مادر کشته پسر را با دست بسته حیدر خونین جگر را در بین آن کوچه چهل بی پا و سر را دیدی به مسجد مرتضا را می کشیدند کفتارها شیر خدا را می کشیدند تو محو الطاف خدا بودی همیشه با سینه ای غرق بلا بودی همیشه غرق غم و صبر و رضا بودی همیشه تو روضه خوان کربلا بودی همیشه دیدی به دشت کربلا راس بریده دیدی ز غصه قامت زینب خمیده @raziolhossein
بیان وصف تو در واژه ها نمیگنجد چرا که خواهر صبری و دختر نوری شبیه شان تو، نامت غریب و پنهان است تو مثل سوره قدری، تو سر مستوری تو خواستی که فقط، ذکر خواهرت باشد میان مرثیه ها از تو گر نشانی نیست اگر چه عالمه ای خود، ولی نشان دادی به وقت تابش شمس، از قمر نشانی نیست تویی مفسر خون «حسین» و اصحابش که روضه خوان شده عالم ز فیض تفسیرت «علی ز سفره افطار تو نمک برداشت» که تا ابد همه عالم شود نمکگیرت عقیله در ره روشنگری قدم برداشت در این مسیر تو بودی هماره همگامش اگر چه خون «حسین» آیه بصیرت شد تو و عقیله رساندید بر سرانجامش چگونه است که اولاد حضرت «زهرا» گهی چو «زینب» و مثل «حسین» مظلوم اند و گاه در اثر بی وفایی مردم غریب مثل «حسن»، مثل «ام کلثوم» اند تو در مدینه جدت چه روضه ای خواندی؟ که شعله بر دل و جان جهانیان زده است مدینه قافله عشق را به خود مپذیر چرا که جانب تو بی «حسین» آمده است @raziolhossein
اگر‌ که از جلواتش نقاب بر می داشت از آن حقیقت نوری حجاب بر می داشت بدون شک همگان را پیمبری می‌کرد اگر‌ زمان هبوطش کتاب بر می داشت غبار از سر سجاده اش که بر میخواست ستاره از قدمش آفتاب بر می داشت حسین بود سراپا، حسن ز پا تا سر حسینی و حسنی بین قاب بر می داشت بنا به حلم خدایی بنای گریه نداشت که کوفه را ز همان گریه آب بر می داشت نخست زینب و بعداً حسین مکتوم است شرافت علویه است؛ ام‌کلثوم است @raziolhossein
یادم نمی رود سفر آخر حسین یادم نمی رود که چه آمد سر حسین یادم نمی رود که داماد کربلا زد دست و پا مقابل چشم تر حسین یادم نمی رود که آمد به خیمه ها بین عبا جسم علی اکبر حسین یادم نمیرود که زینب ز پا نشست مثل عمود خیمه آب آور حسین یادم نمی رود که خودم خاک ریختم در پشت خیمه روی علی اصغر حسین یادم نمی رود که شد از سوز تشنگی مثل دو چوب خشک لب اطهر حسین یادم نمی رود که دیدم ز روی تل در زیر تیغ شمر لعین حنجر حسین یادم نمی رود که شنیدم به قتلگاه فریاد یا بنیَّ زند مادر حسین یادم نمی رود که چها کرد ساربان نامرد بهر غارت انگشتر حسین یادم نمی رود که دیدم به چشم خویش آثار نعل تازه روی پیکر حسین یادم نمی رود که دیدم به نیزه ها هفده سر بریده را پشت سر حسین یادم نمی رود دم دروازه کف زدند زنهای شام دور و بر خواهر حسین یادم نمی رود به خرابه ، نداشت خواب از شدت گرسنگیش دختر حسین @raziolhossein
ندارد چون نشان دین از آغاز نخواهد گشت هرگز محرم راز علی با خواستگار دخترش گفت: کبوتر با کبوتر، باز با باز @raziolhossein