#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
الا ای نغمه های ناله پرداز
محرم از همین حالا شد آغاز
مدینه دارد آهنگ جدایی
حسین فاطمه شد کربلایی
الا ای اشک های پر ز احساس
بپاشید آب پشت پای عباس
غمی از تربت پیغمبر آید
که نجوای علی اکبر آید
الهی دشمنت خواری ببیند
قد و بالای زینب را نبیند
صدای ناله ای در بین زن ها
زده شعله به روی جان و تن ها
الهی می روم با او از این جا
مبادا بی حسین آیم خدایا
وصیت های زهرا را گرفتم
شبانه راه صحرا را گرفتم
مبادا رهبرم تنها بماند
میان لشگر غم ها بماند
الهی با حسینم درد دل هاست
کمی آهسته تر مادر همین جاست
مبادا ای دوای زخم سینه
روی بی خواهر از شهر مدینه
تو باید سرو من باشی برادر
مبادا بی کفن باشی برادر
مبادا شاخه هایم بی گل یاس
جدا گردد ز تن دستان عباس
و یا بی قاسم و اکبر بمانم
عزادار غم معجر بمانم
روم با قوم نامحرم اسیری
ببینم در جوانی رنگ پیری
به نام خارجی از دین و اسلام
روم با دخترت تا کوفه و شام
#محمود_ژوليده
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود شب چرا میرود؟
غریب وطن نیمهشب از وطن
غریبانه پیش خدا میرود
دلِ شب خدا را صدا میزند
چرا ساکت و بیصدا میرود؟
اجل پیش رو، مادرش فاطمه
به دنبال او از قفا میرود
به تعجیل رو در کجا میبرد؟
مگـر سـر بـرای خدا میبرد؟
صدای جرس آه جان بر لب است
جگرسوز چون ناله زینب است
«طرماح» یک لحظه محمل مران!
خدا را که وقت نماز شب است
نفسها همه نالۀ یا حسین
دعاها همه سوز و تاب و تب است
به هر منزلی مرگ چشم انتظار
به هر محملی نغمۀ «یارب» است
شما هم چو مرغ شب ای ناقهها
بنـالیـد بـا زینـب ای ناقـهها
شب است و بیابان پر از ولوله
مدینه دعا کن به این قافله
همانا به شوق وصال خدا
گرفتند از دیگران فاصله
خدا رحم آرد به حال رباب
که بر کف گرفته کمان حرمله
پدر را ببرّند لب تشنه سر
پسر را ببندند در سلسله
شرار جگر شمع محمل شده
نـوای جـرس آتش دل شده
مدینه دعا کن برای حسین
که خالی بوَد در تو جای حسین
مدینه مدینه دگر نشنوی
دل شب صدای دعای حسین
مدینه به اهل مدینه بگو
که فرداست روز عزای حسین
خدایت دهد صبر امالبنین
که عباس گردد فدای حسین
دلش یاد رخسار پیغمبر است
نگاهش به روی علیاکبر است
مدینه دعا کن که این انجمن
بیایند بار دگر در وطن
از آن بیم دارم که دخت علی
ز شش یوسف آرد یکی پیرهن
از آن بیم دارم که رأس حسین
لب تشنه گردد جدا از بدن
از آن بیم دارم که پرپر شود
چو گل پیکر قاسمبنحسن
الهــی بــه دنبــال ایــن کاروان
بوَد روز و شب اشک «میثم» روان
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
شب سخت وداع است و دلم تنگ
صدای ناله خیزد از دل سنگ
ز هر سو میزند غم بر دلم چنگ
نفس آتش شده از سوز سینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
امان از جور و بیداد زمانه
حرم شد از حرم بیرون شبانه
بسان بلبل بی آشیانه
رباب و فاطمه، زینب، سکینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
مدینه داد و بیداد از جدایی
بزن ناله به شور نینوایی
که شد این قافله کرب و بلایی
فلک را نیست با ما غیر کینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
دعایم بود بر لب گریه کردم
نگه کردم به زینب گریه کردم
خدا داند که هر شب گریه کردم
کنار قبر زهرای حزینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
مدینه گِل کن از اشکت زمین را
که من بردم گل امالبنین را
یگانه ساقی گلهای دین را
که نبود در وفا او را قرینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
مدینه گاهگاهی یاد ما کن
ز چشمانت روان اشک عزا کن
دل شب دخترانم را دعا کن
که اینانند زهرا را رهینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
شب انا الیه راجعون است
چه گویم روز عاشورا که چون است
زمین کربلا دریای خون است
منم در بین این دریا سفینه
خداحافظ خداحافظ مدینه
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
مدینه! امامت کجا میرود؟
سفر کرده سوی خدا میرود
دلِ شب، غریبانه تنها حسین
نهان از همه چشمها میرود
مدینه! چـه آرامی و ساکـتی
امـام غریبت کجا میرود؟
مدینه! زعباس و ا کبر بپرس
اگر میرود شب، چرا میرود؟
مدیـنه! تماشا کن ایـن قافـله
چه عاشق سوی کربلا میرود
اگر جان بـه بزم بـلا میبرد
علیاصغرش را کجا میبرد؟
فضا محو تاب و تب زینب است
گمانم که وقت نمـاز شب است
همه هـاشمیات، مشغـول ذکر
بیابان پر از نغمۀ «یا رب» است
«طرِمّاح»! محمل به سرعت مران
که بانوی این کاروان زینب است
همه کودکـان را هم امشب مـدام
غریبانـه ذکر خدا بـر لب است
حسین است چون ماه و اطراف او
فروزنـده هفتـاد و دو کوکب است
بیابـان! بـزن نـالهای دلـنشین
که دخت علی گشته محمل نشین
عجب کاروانی، خـدا یـارشان
اجل آیـد از ره بـه دیدارشان
متـاعِ همه گشته خونِ گلـو
خداونـد عالم خریـدارشان
شود حجّشان با شهادت شروع
اسارت بـود آخرِ کـارشان
گواهی دهم در کنـار فرات
بوَد آبشان خون رخسارشان
چو اینان عزیـزان پیغمبرند
مبادا کنی ای فلک خوارشان
قضا را چه امری مقدر شده؟
کـه سقّا پـریشانِ اصغر شده
در این کاروان کودکی شیرخوار
بـه دامـان مادر کشد انتـظار
که روزی در آغوش گرم پدر
کند تشنه لب، جان خود را نثار
بپاشد پدر خون او را به عرش
کند هدیـه بـر ذات پروردگار
در آغوش خون خدا پر زند
بـه دامان زهرا بگیرد قرار
به بابا بگوید که با دست خویش
سپر کن به تیر و به خاکش سپار
بـه سقا بگویید آبش دهـد
ز خون دو بازو، گلابش دهد
به زینب بگویید: با سوز و آه
بوَد کعبهات گودی قتـلگاه
بـه اکبر بـگویید: بـابا کنـد
چگونه به زخم جبینت نگاه؟
بـه زهرا بگویید: از کعب نی
شود پیکر دخترانـت سیـاه
به قاسم بگویید: خون سرت
خضابِ رُخَت می شود بیگناه
به طفلان بگویید: در زیر خاک
بیاریـد از تـرس دشمن پناه
به "میثم" بگویید اشک روان
فرستد بـه دنبال این کاروان
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
گل باغ جنان بودیم و رفتیم
پیمبر را نشان بودیم و رفتیم
مدینه ای تمام خاطراتم!
«اگر بار گران بودیم و رفتیم»
وداعی تلخ کردم با پیمبر
نهادم صورتم بر قبر مادر
دلم تنگ حسن شد ای خدایا
بقیع رفتم برای بار آخر
نوایی می زند آتش به سینه
رود همراه بابایش سکینه
رسد روزی که بی بابا بیاید!
خداحافظ... خداحافظ مدینه
دل بی تاب را تابی بیاور
شبم تاریکه، مهتابی بیاور
شده اُم البَنین وقت جدایی
برای بدرقه آبی بیاور
ببین زینب که جانی در تنم نیست
دگر چاره به غیر از رفتنم نیست
چنان در این سفر غارت شوم من
که حتی بنگری پیراهنم نیست
بود تا همره من أشجع النّاس
کجا و کی کنم من درد، احساس؟!
ز چشم بَد نگهدارش خدایا
که گردد خیمه غارت بعد عباس
نباشد این وداع آخر من!
بگفتا رازهایی مادر من
شود گودال جمع پنج تن جمع
نَهَد بر دامنش مادر، سر من
خدایا هم علیمی هم خبیری
پذیرفتم هر آن چه می پذیری
برای ما شهادت بوده عادت
ولی ای وای از داغ اسیری
دل ارباب از هجران کباب است
رقیه در بَرَش طفل رباب است
پدر گفتا: که خوش باشی عزیزم
بدان روزی رسد جایت خرابه است
#على_اصغر_انصاريان
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
آقاي غريب راهي صحراشد
راهي شد و در دل همه غوغا شد
تا دخت علي پاي به مركب بنهاد
در شهر مدينه محشر كبري شد
در لحظه ي آخر سر قبر مادر
گريان و پريشان پسر زهراشد
اينجا به كنار قبر مادر اما
ديري نگذشت روز عاشورا شد...
از خون دل آسمان عالم پر شد
تا كرب و بلا قتلگه مولا شد
اي واي از آن لحظه كه مادر آمد
تا گفت بني روضه ها برپا شد
واي از دل بي قرار زينب وقتي
آقاي غريب، بي كس و تنها شد
يك لشگر و ارباب زمين گير شده
خصم آمد و بالاي سرش دعواشد
اي واي ز روزگار زينب وقتي
خلخال ز پاي آل طاها واشد
#علي_اصغر_ژوليده
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
قصد کرده است از وطن برود
پنجمین رکن پنج تن برود
این حسین است که غریب شده
کاش می شد که با حسن برود
او به هر حال می شود عریان
چه نیازی ست با کفن برود
هر چه کردند جان معجر من
نگذاری که پیرهن برود
قسمت می دهم اجازه نده
شمر با پا روی بدن برود
نگذاری که نیزه کندی
جای پهلوش بر دهن برود
نکند بی حسین برگردی
نکند آبروی من برود
#علی_اکبر_لطیفیان
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند پشت پای آن ها
چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد
پائین پای ناقه مریم گریه می کرد
دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد
این است آن داغ عظیمی که برایش
حتّی میان تشت یحیی گریه می کرد
این است زینب بانویی که زیر پایش
زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد
بوسید اکبر دست های مادرش را
در زیر چادر ام لیلا گریه می کرد
بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد
یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه
با گفتن بابا، بابا گریه می کرد
در زیر پای محمل مستوره ی عشق
منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند عالم سینه می زد
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
#علی_اکبر_لطیفیان
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
دردل حسینی ها ؛آتشی ز آه افتاد
فاطمه پریشان شد ؛کاروان به راه افتاد
ای حرم خداحافظ
مادرم خداحافظ
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
کاش اُفتد به دلش، خواهر خود را نَبَرد
یا اگر بُرد، دگر دختر خود را نبرد
چند روزی نگذشته ست پسردار شده
یارب ای کاش، علی اصغر خود را نبرد
نبوَد نام علی، جُرم کمی درکوفه
میشد ای کاش، علی اکبر خود را نبرد
هست جانها به خطر، بدتر از آن جان خودش
اگر عباس ز جان بهتر خود را نبرد
چه عقیق یَمنی، کاش فقیری میخواست
تا ببخشد شه و انگشتر خود را نبرد
میرود پشت سر لشگر او، عشق ز شهر
مگر او مادر سر لشگر خود را نبرد
فاطمه خواسته هر جا پسرش رفت ، روَد
میتوانست مگر مادر خود را نبرد
#حیدر_توکلی
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
شـب و گریـه و چشـم بیـدار من
به جز غمکسی نیست غمخوار من
غریبانـه تـرک وطن مـیکنم
کسی نیست جز بیکسی یار من
زمین، آسمان، ماه و سیارگان
بنالیـد بـر ایـن شـب تار من
عجب نیست،گر نخلها خون دل
بنوشند از چشم خـونبار من
مدینـه میسّـر نگــردد دگـر
از امشب به خاک تو دیدار من
مدینــه ز داغ جوانـان شود
نـفس شعله در سینۀ زار من
مدینـه ببر دست سوی سما
دعـا کـن بــرای علمدار من
مـن از بهـر محبوب سر میبرم
نه یک سر، که هجده قمر میبرم
مدینـه! رود جـان بـرون از تنـم
چه سخت است از تـو جداگشتنم
مدینـه! امامـی کـه از بهر دوست
گرفته است بر دست خود سر، منم
چنان سینه سازم سپر پیش تیغ
که خـون دلم جوشد از جوشنم
مدینه! به هر سـو که من روکنم
سـرم را جــدا مـیکنند از تنم
پس از دادن سـر بـه غـارت رود
نـه تنهــا زره، بلکــه پیــراهنم
مدینه! به جای گل از ضرب سنگ
شود پر ز خـون جبین، دامـنم
روم تا دهـم تـن به شمشیرهـا
کـه پیمـان یار است بر گردنم
مـدینه! مـن و وصلِ معبود من
به جز کربلا نیست، مقصود من
مدینـه! خداحافظ ای شهـر نور!
غریبانـه امشـب شـدم از تو دور
خدایا بـرون گشتم از شهر وحی
چو موسی که بیرون شد از کوه طور
خوشا آن نسیمی که هر شب کند
ز خـاک تـو و قبـر زهـرا عبـور
ز جـا خیـز مـادر! بیــا همرهم
که رفتم ز خاک تو با سوز و شور
اگـر عـزم دیـدار مـن داشتـی
سـرِ نیـزه، گـودال، کنـج تنور
ز اشکـت بشـو زخمهـای مرا
چـو افتـاد در قتلگاهت عبـور
سرم را نگـه کـن به بالای نی
تنم را ببیـن زیـر سـمِّ ستـور
سلامت کند از سر نی سرم
خداحافظ ای مهربان مادرم!
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین
#خروج_از_مدینه
وقت پرواز رسیده، پر خود را برداشت
زودتر از همه آب آور خود را برداشت
مشکها را که علمدار روی ناقه گذاشت
یا علی گفت و علی اصغر خود را برداشت
بغلش کرد و صدا زد که خدا رحم کند
بر سر دوش عمو دختر خود را برداشت
دور او اهل حرم که همگی جمع شدند
صدقه داد و سپس خواهر خود را برداشت
خواهرش زودتر از پوشیه ها، معجرها
پیرهن بافتهی مادر خود را برداشت
"إن یکادی" بنویسید بلا دور شود
ساربان دید که انگشتر خود را برداشت
بیسبب نیست عبای نبوی را میخواست
شِبه پیغمبر، علی اکبر خود را برداشت
آب پشت سرشان امّ بنین می ریزد
آنقدر سوخت که خاکستر خود را برداشت
#جواد_پرچمی
@raziolhossein