eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.9هزار دنبال‌کننده
758 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی جواب هر چه که باشد نوازش است مرا خدا کند بنوازد مرا ولو به " لن " ی بساط حوزه کرم میکند ، چه ذوالکرمی بساط روضه عطا میکند ، چه ذوالمننی به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت بله ؛غدیر جوان شد ز باده ی کهنی ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی به جعفر بن محمد بگو بسوز و بساز مباش فکر حرم گر نواده ی حسنی سیاه تر ز همه روزگار پروانه ست اگر که شمع بسوزد میان انجمنی نخست آنچه صدا میکند سر زانوست اگر کشیده شود ناگهان سر رسنی ببین چه بر سر زن یا که مرد میاید طناب را بکشی ، تازیانه هم بزنی عبا نداشت که از خجلتش به سر بکشد پناه برد به یک آستین پیرهنی چه سخت میگذرد مرد آبروداری طی طریق کند با غلام بددهنی اگر چه سوخته در ، جای شکر آن باقی ست که میخ در نگرفته به گوشه بدنی اگر چه از نفس افتاده باز هم راضی ست که بین کوچه نیفتاده است هیچ زنی چه حرفها نشنید و چه چیزها که ندید شکسته دل شد و آمد ولی چه آمدنی غریب نیز از اینجا نمیرود عریان برای تو کفن آورده اند ، عجب کفنی @raziolhossein
ما را برای گدایش شدن آفریدند قُمریِ آب و هوایش شدن آفریدند   او را برای طواف و برای عروج و ما را برایِ برایش شدن آفریدند   این خانم با کرم، محترم را برای وقف امامِ رضایش شدن آفریدند   اصلاً تمامی ایران زمین را برای مِلک خصوصی پایش شدن آفریدند   هرچند نانی نداریم، گندم که داریم گیرم مدینه نرفتیم، ما قم که داریم   زهرا حضورش نیازی به مردم ندارد اصلاً ظهورش مدینه وَ یا قم ندارد   بالی که این آسمان را ندارد، چه دارد؟ آن کس که این آستان را ندارد چه دارد؟   من حاجتم را به دست مسيحا ندادم بال و پرم را به اين آسمان ها ندادم جبريلم و در كرم خانه ، لانه گرفتم من حاجتم را از اين آستانه گرفتم - عصمت تباری که همسایه‌اش را ندیده همسایه‌اش نیز هم، سایه‌اش را ندیده   بانوی بالا مكانى که مافوق نور است خورشید هفت آسمانی که ما فوق نور است   جبريل حتى حريف كمالش نمى شد آئينه هم روبرو با جمالش نمى شد پروازها با قنوتش به بالا رسیدند اعجازها با نگاهش به عیسی رسیدند   غیر از خدایا خدایا صدایی ندارد روی زمین غیر محراب جایی ندارد   سجاده‌اش با مناجات کردن گره خورد هر صبح با نور خیرات کردن گره خورد   در بارگاه جلالى ؛ تعبّد تعبّد در آستان جلالى ؛ تهجّد تهجّد امروز باران‌ترین عنایت به دستش فردا فراوان‌ترینِ شفاعت به دستش   با لطف بسيار و دستِ بگيرى كه دارد چه خوب تا مى كند با فقيرى كه دارد خورشيدِ شب هاى تنهاى محتاجى ماست يا رحمة اللهِ فرداى محتاجى ماست بالا پريدند پرهاى ما با نگاهش چه سر به زيرند سرهاى ما با نگاهش از یک طرف دخترِ مردِ مشکل گشاهاست از یک طرف خواهرِ آبروی گداهاست   او حلقۀ اتصال رضا با جواد است باب الحوائج ترینی که بابِ مراد است  - وقتی که می‌خواست از خانه‌اش دربیاید یعنی به سمتِ حریم پیمبر بیاید   دور و برش از برادر برادر قُرُق بود راه از پسرهای موسی بن جعفر قُرُق بود   دست پسرهای موسی ابن جعفر نقابش پای پسرهای موسی ابن جعفر رکابش   تا چادرش خاکی از ردّپایی نگیرد تا معجر با حجابش به جایی نگیرد   او آمد و مایۀ افتخار همه شد دسته گل مریمیِ بهار همه شد   گیرم نبودیم امّا سلامش که کردیم گیرم ندیدیم، ما احترامش که کردیم   ما سربلندیم از اینکه گلابش نکردیم با ازدحام سر کوچه آبش نکردیم   او آمد و طرز خواهر شدن را نوشت و قربانِ قبل از برادر شدن را نوشت و   چه خوب شد که مسیرش به مقتل نیفتاد چه خوب‌تر بارها از روی تل نیفتاد   گودالی از کشمکش‌های لشگر ندید و… اى واى ؛ بالای سرنیزه‌ها سر ندید و... - اى واى از آن خواهرى كه برادر ندارد بوسه زند بر گلويش ؛ اگر سر ندارد @raziolhossein
مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود گریه مکن بهانه به دست کسی مده با گریه هات هیچ مدارا نمی شود خسته مکن گلوی خودت را برای آب با آب گفتن تو کسی پا نمی شود این قدر پیش چشم کنیزان به خود مَپیچ با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود گیسو مکش به خاک ؛دلی زیر و رو شود در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود باور کنم به در نگرفته است صورتت؟ این جای تنگ و این قد و بالا...نمی شود! با ضرب دست و پا زدنت طشت می زنند جز هلهله جواب مهیا نمی شود با غربتی که هست تو غارت نمی شوی نیزه به جای جای تنت جا نمی شود خوبیِ پشت بام همین است ای غریب پای کسی به سینه تو وا نمی شود @raziolhossein
از واژه اگر ریسه ببندید کم است از شوق دو چشم آسمان غرقِ نم است شاباش دهید و دائما گل ریزید دست علی و فاطمه در دست هم است .... شاد است دل ولية الله و ولی پیوند مبارکی‌ست، زهرا و علی بالای سر عروس نه در دل حق قند آب شد آن زمان که فرمود: بلی ..... از عرش فرشته ها اگر می آیند به جشن دل پیامبر می آیند زهراست عروس و شاه داماد علی این دو چقدر به یکدگر می آیند ...... دل در طَبَق نور به دلدار رسید چشمان دو آیینه به دیدار رسید زهرا به علی؟!، علی به زهرا؟!، آری در هر دو وصال، حق به حقدار رسید @raziolhossein
دستان تو حالا شده بالاترین دست جبریل بوسه می زند بر اینچنین دست خلق ازل ، کارِ ابد بر عهده یِ توست ای اولین دستِ خدا ، ای آخرین دست آن دست ها را آنقدر بالا گرفتند تا داد یزدان با امیرالمؤمنین دست یادِ تو و دست تو افتادم وقتی در علقمه افتاد بر روی زمین دست هر سه حکایات نگاهت را نوشتند پس آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست این دست ها که پیش روی ما باز است از پشت ، بسته میشود روزی همین دست پشت و پناه محکمی بودند این ها زهرا توقع داشت در کوچه از این دست دست مغیره ، دست زهرا ، دادِ بی داد افتاد دست بدترین ها بهترین دست @raziolhossein
آنان که عاشق علی و فاطمه شدند مدیون خانواده ی موسی بن جعفرند @raziolhossein
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست کنارِ تو کسی دلواپسِ خار مغیلان نیست بیابان گَردمان کردی، ولی زینب پریشان نیست اگر در به درِ کوه و بیابانم کنی عشقست اگر زخمیِ صد خارِ مغیلانم کنی عشق است پریشانم کنی عشق است،حیرانم کنی عشق است اگر دنبال معشوق است دل،دنبالِ سامان نیست بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد بپرسی مو به موی ماجرا را شرح خواهم داد مسیر کوفه تا شامِ بلا را شرح خواهم داد هر آنچه از تو پنهان نیست،از من نیز پنهان نیست برادر جان تو ثارالله، ثارالله دیگر من حسینِ قبلِ خنجر تو،حسینِ بعدِ خنجر من تجلی میکنم در تو،تجلی میکنی در من شهادت یا اسارت هر دو آغاز است،پایان نیست بنه پا بر زمین،این خاک ها مشتاقُ لبریزند تمام دختران یک یک مُژه بر پات میریزند نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند چرا که خلق میدانند صاحبِ خانه مهمان نیست میانِ کاروانِ تو ندیدم غیر زیبایی جوانان رشید و نونهالانِ تماشایی به همره بارِ گل اورده ام آن هم چه گل هایی غلط گفته هرآنکه گفته که این صحرا گلستان نیست نقاب افکن مرا با مظهر حق رو به رو گردان طنابی گردنِ زینب ببند و کو به کو گردان همان گونه که مردی از شهادت نیست رو گردان به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست محال است از میانِ خیمه آهِ سرد برخیزد ز کوهِ صبرِ من حتی نشان درد برخیزد اگر زن شیر زن باشد،به جنگ مرد برخیزد بجنگم با سنان؟ هرگز سنان که جزوِ مردان نیست به زیر سایبانِ قد و بالای تو می خوابيم من و این کاروان از چشمه ي فیض تو سیرابیم نه اینکه دست ما دور است از آب و پیِ آبیم فراتِ بی لیاقت لایقِ لبهای طفلان نیست چه خوشبخت ست طفلی که به حلقومش نگات اُفتد چه خوشبخت ست آنكس كه روی نعشش عبات اُفتد یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات اُفتد دلِ سلطانِ عالم را بدست آوردن آسان نیست به طفلانِ تو گریه بر پدر کردن نمی آید به زینب معجرِ پاره به سر کردن نمی آید برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی آید کسی در خیمه های ما به جز شش ماه خندان نیست صدا زد:آی مَردم! این شهید ما مسلمان است بزرگِ خاندانم را نمی بینید عریان است جوابِ قاریِ قرآنِ زینب بوسه باران است جوابِ قاریِ قرآنِ زینب سنگ باران نیست @raziolhossein
به وَجد آمدی و جاودانه‌ات کردند یگانه حِجله نشینِ میانه‌ات کردند برای عَقدِ تو دستِ تو را حنا بستند و عَمّه‌هات نشستند شانه‌ات کردند چقدر بوسه گرفتند از قد و بالات فرشته‌ها همه چون آستانه‌ات کردند سَرَت به بستن این بندِ کفش بند نشد شتاب کردی و شوقِ یگانه‌ات کردند تمام دشت زِ عَمّامهٔ تو ترسیدند زِ بس شبیه حَسَن‌ها روانه‌ات کردند زِ دشت باد وزید و نِقاب تو افتاد برای سنگ زدن‌ها نشانه‌ات کردند تو سوره بودی و تسبیحِ دستِ من بودی هِجاهِجا شدی و دانه دانه‌ات کردند به رویِ پیکرِ تو پای هر کسی وا شد زره نداشتنت را بهانه‌ات کردند به جُرم گفتن أحلی مِنَ العَسَل قاسم شبیه مومِ عسل خانه‌خانه‌ات کردند چقدر فاصله در بند بندت افتاده که با عموی تو شانه به شانه‌ات کردند @raziolhossein
درد بسیار، مداوا گریه ارث جامانده زهرا گریه روزها ناله و شب ها گریه آب می خورد، ولی با گریه گریه بر آب وضویش می ریخت خون دل بر سر و رویش می ریخت گریه بر شاه شهیدان خوب است گریه بر کشته ی عریان خوب است گریه بر دامن طفلان خوب است گریه بر آن لب و دندان خوب است خواسته هر سحرش گریه کند در فراق پدرش گریه کند گریه بر ناله آن مادرها گریه بر گریه آن دخترها گریه بر غارت انگشترها گریه بر سوختن معجرها رنگ مهتاب، زمینش می زد دیدن آب، زمینش می زد گریه بر ناقه نشسته سخت است گریه با پیکر خسته سخت است گریه با بال شکسته سخت است گریه با گردن بسته سخت است "گریه خوب است که هر شب باشد گریه بر چادر زینب باشد" آن که را هست پیاده نکشید تشنه را بر لب باده نکشید طفل را این همه ساده نکشید ذبح را آب نداده نکشید هیچ کس آب به گودال نبرد پدرم ذبح شد و آب نخورد آمد و دید تنی افتاده کشته بی کفنی افتاده شه بی پیرهنی افتاده پاره پاره بدنی افتاده همه پروانه و شمعش کردند بوریا آمد و جمعش کردند آمد و دید کنارش پر نیست بدن افتاده ولیکن، سر نیست چند انگشت، و انگشتر نیست این حسین است ولی دیگر نیست بس که با نیزه قلیلش کردند ذبح کردند قتیلش کردند @raziolhossein
خنده بر پاره گریبانی مان می کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می کردند پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم خوب آماده ی مهمانی مان می کردند از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را وارد بزم طرب خوانی مان می کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی مان می کردند هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می کردند   @raziolhossein
زينب آئينه جلال خداست چشمه جاری كمال خداست ردّ پايش مسير عاشوراست خطبه هايش سفير عاشوراست مثل كوهِ وقار برگشته وه چه با افتخار بر گشته غصّه و ماتم دلش پيداست رنگ مشكی محملش پيداست پشت دروازه خواهری آمد خواهر بی برادری آمد خواهری كه تنش كبود شده رنگ پيراهنش كبود شده نيمه جانی كه كاروان آورد با خودش چند نيمه جان آورد كاروانی كه شير خواره نداشت گوش هايی كه گوشواره نداشت گر چه خورشيد عالمين شده چند ماهی ست بی حسين شده چند ماه است ديده اش ابری ست بر سرش سايه برادر نيست آسمان بود و غم اسيرش كرد خاطرات رقيه پيرش كرد رنگ مويش اگر سپيده شده بارها بارها كشيده شده بهر اُمّ البنين خبر آورد از ابالفضل يك سپر آورد از حسينش فقط كفن آورد چند تا تكّه پيرهن آورد @raziolhossein
لب نگار که باشد رطب حرام بود زمان واجبمان مستحب حرام بود  فقیه نیستم اما به تجربه دیدم  بدون عشق مناجات شب حرام بود  اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری  به من معالجه ی در مطب حرام بود  برآنکه دشمن اولاد توست نیست عجب  که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بود  تو مرد ظرفشناسی و مهِر اولادت  عجم که هست برای عرب حرام بود  تو را در کمال نوشتند یا رسول الله بزرگ آل نوشتند یا رسول الله  تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند  هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند تورا به سمت زمین با نسیم آوردند توآمدی و ملائک خوش آمدت گفتند  نشان دهنده ی معصومیِ قبیله توست  اگر که قّبه خضرا به گنبدت گفتند تمام آل عبا«کُلنا محمّد» بود  توعین نوری و در رفت و آمدت گفتند  اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری تورا محمّد و آل محمّدت گفتند  شب ولادتت ای یار می کنم خیرات نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات برای خُلق تو باید کنند تحسینت  نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت  از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی  نوشته اند از این سو تو را نخستینت  هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است  شدیم کوچه نشینت، شدیم مسکینت  شدیم ریزه خور سفره های سیّدی ات  گدای سفره ی هر سال چهارده سینت  توآمدی که علی را فقط ببینی و بس  نداده اند به جز دیده ی خدا بینت  یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی اگر چه خاک نشینی، همیشه بالایی مرا اویس شدن در هوای تو کافی است  اگر چه باز ندیدم، دعای تو کافی است  همینکه بوی تو را در مدینه حس کردم  لبم رسید به خاک سرای تو کافی است  چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش  همینکه فاطمه داری برای تو کافی است  همینکه اوّل هر صبح پیش زهرایی  برای روشنی لحظه های تو کافی است  تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت  اگر علی تو باشد به جای تو کافی است  قسم به اشهد ان لااله الا الله تو آمدی که بگویی علی ولی الله تو آمدی و ترحّم شدند دخترها چقدر صاحب دختر شدند مادرها  تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت بدین طریق چه آقا شدند نوکرها  خدای خوب به جای خدای چوب نشست  و با اذان تو بالا گرفت باورها  بگو: مدینه علمی، علی درآن است  بگو: که واجب عینی است حرمت درها  بریز شیره پیغمبری به کام حسین  که از حسین بیاید علی اکبرها  زمان گذشت زمان ظهور دیگر شد حسین منی انا من حسین اکبر شد هزار حضرت مریم کنیز مادر توست  تورا بس است همینکه بتول، دختر توست  به دختران فلان و فلان نیازی نیست  اگر خدیجه والامقام همسر توست  علی و فاطمه دو رحمت خداوندی  برای عالم دنیا و صبح محشر توست  به یک عروج تو جبرئیل از نفس افتاد  خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست  به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض  خدا برابر تو یا علی برابر توست  تو با علی جریان ساز شیعه اید ، اما شناسنامه ی شیعه به نام جعفر توست  همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست @raziolhossein