#حضرت_قاسم_شهادت
زجای خیز یتیم برادرم قاسم
مگر نمیشنوی ضجهی حرم قاسم؟
همینکه جسم تو دیدم به زیر سم ستور
گهی به سینه زدم گاه بر سرم قاسم
تو پاره پاره شدی مثل پارهی جگرم
تو قطعه قطعه شدی مثل اکبرم قاسم
خجالتم نده اینقدر ای یتیم حسن
مکش تو پا به زمین ای کبوترم قاسم
چگونه جسم تو را سمت خیمه ها ببرم؟
نشسته چشم به راه تو دخترم قاسم
چگونه جمع کنم این حروف قرآن را؟
که ریخته به زمین در برابرم قاسم
از اینکه گیسوی داماد را بهم زده اند
خبر برای عروست نمی برم قاسم
#محمدعلی_قاسمی_خادم
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت
فکر نوشیدن یک جرعه ی آب از تو گرفت
به جمال حسنی دست درازی کردند
تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت
هرکسی از پدرم از پدرت بغضی داشت
انتقامی عوض آن دو جناب از تو گرفت
پدر تو شتر مادرشان را پِی کرد
کینه ی جنگ جمل خُرده حساب از تو گرفت
تا به حالا نشده بود جوابم ندهی
من صدایت زدم و سنگ جواب از تو گرفت
بوی خونِ بدنت کرب و بلا را بر داشت
گل نیلوفری ام نعل گلاب از تو گرفت
ورمِ پلکِ لگد خورده دو چشمت را بست
ورنه فکر حرم آرامش و خواب از تو گرفت
گریه ی تازه عروست وسط صدتا مرد
گریه ها در وسط بزم شراب از تو گرفت
#یا_مظلوم
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
#حضرت_عبدالله
#رباعی
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آنروز که جای مجتبی خالی بود
در کربوبلا دو یادگارش بودند
#سیدرضا_مؤید
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
سنگها بر سرِ تو مرثیه خوانی کردند
نیزهها زار زدند اشک فشانی کردند
فصلِ خندیدنِ تو بود نه گُل چیدنِ باد
چهرهات را چقدر زود خزانی کردند
نجمه در خیمه رویِ دامن زینب اُفتاد
عمه را اینهمه زخمِ تو کمانی کردند
پا مکش روی زمین ، جان به لبم آورده
آنچه با روی تو نامردمِ جانی کردند
تا که دیدند یتیم حسنی خندیدند
دوره کردند و چه بد سنگ پرانی کردند
هرچه کردند حریفت نشدند و آخر
تشنگی و نظر و نیزه تبانی کردند
خوب پیداست از این وضعِ بهم ریختهات
اسبها رد شده و سینه تکانی کردند
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
خواستم وقتِ تقلایِ تو با شم که نشد
با کمی آب پذیرایِ تو باشم که نشد
هم جوانمُردهام و هم که خجالت زدهام
کاش میشد که فقط جایِ تو باشم که نشد
باد انداخت نقابت حسنم را دیدم
خواستم گرمِ تماشای تو باشم که نشد
سیزده سال برایت پدری کردم حیف
وقت آن بود که بابایِ تو باشم که نشد
آمدی ناله کنی روی لبت نعل زدند
آمدم موقعِ بلوایِ تو باشم که نشد
سیزده بار تو را نعل بهَم زد ، گفتم
مانع خُردیِ اعضای تو باشم که نشد
تا سرِ شانهام انداختمت باز شدی
خواستم قدِّ سراپای تو باشم که نشد
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#حضرت_قاسم_مدح
#حضرت_قاسم_شهادت
آفتاب علی الدوام حسن
سحر مسجدالحرام حسن
ماه زیبای پشت بام حسن
حسنی زادهای به نام حسن
ای حُسینی ترین سلام حسن
مثل دریا به جزر و مد عباس
بینِ اَبروت بوسه زد عباس
گفت پیشت علی مدد عباس
میروی و تمام قد عباس
ایستاده به احترام حسن
جلوهی بی نظیرِ شیر جمل
نوجوان دلیر شیر جمل
روشنیِ ضمیر شیر جمل
جگر شرزه شیر شیر جمل
شد نصیبت همه مرام حسن
جلوه ی نور پنج تن قاسم
دومین نسخهی حسن قاسم
مردِ پیکار تن به تَن قاسم
یَلِ بی باک و صف شکن قاسم
ای قیامت شده قیام حسن
تیغ تیز تو میکند غوغا
شیوهی رزمِ تو خود مولا
رجزت مثل مجتبی زیبا
ازرق شام و بچه هایش را
میکُشی مُنتها به نام حسن
چار شانه ؛ نه آبشاری تو
استواری تو اقتداری تو
نوه ی شاه ذوالفقاری تو
صاحب تیغ آبداری تو
ای علی اکبر نیام حسن
مدد از نامت استغاثه ی ما
دم زدن از تو ذکر خاصه ی ما
رزم تو بخشی از شناسه ی ما
وصف جنگیدنت حماسه ی ما
رجزت حامل پیام حسن
طاق محراب ؛ کنج ابرویت
شانه کرده نسیم گیسویت
رعد و برق است نعرهی هویت
میمنه ؛ میسره ، ثناگویت
یک تنه لشکر نظام حسن
دفترت را بگو غزل اُفتاد
شوکت و هیبت ازل اُفتاد
در پِیِ جانِ تو اجل اُفتاد
بر زمین شیشهی عسل اُفتاد
تَرَک اُفتاده بین جام حسن
به روی خاک جا به جا شدهای
هدف زخم سنگ ها شدهای
زیر سم خُرد و نخ نما شدهای
زیر پا مانده ، بیصدا شدهای
قد کشیده شدی ؛ تمام حسن!
#محمدحسن_بیات_لو
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود
خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود
این سو حسین ابن علی خون گریه می کرد
آن سو عزادار عزایش مادرش بود
آن گاه که بر پهلویش می خورد نیزه
تصویر زهرا پیش چشمان ترش بود
بی شک میان جسم او راهی نمی یافت
شمشیر اگر از معرفت چیزی سرش بود
قاسم به زیر دست و پای یک سپاه و
شمر لعین مشغول مدح لشکرش بود
با این همه سختی ، خدا را شکر در دشت
تنها نبود و شاه بالای سرش بود
#شهریار_سنجری
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
#حضرت_قاسم_مدح
#حضرت_قاسم_شهادت
آفتاب علی الدوام حسن
سحر مسجدالحرام حسن
ماه زیبای پشت بام حسن
حسنی زادهای به نام حسن
ای حُسینی ترین سلام حسن
مثل دریا به جزر و مد عباس
بینِ اَبروت بوسه زد عباس
گفت پیشت علی مدد عباس
میروی و تمام قد عباس
ایستاده به احترام حسن
جلوهی بی نظیرِ شیر جمل
نوجوان دلیر شیر جمل
روشنیِ ضمیر شیر جمل
جگر شرزه شیر شیر جمل
شد نصیبت همه مرام حسن
جلوه ی نور پنج تن قاسم
دومین نسخهی حسن قاسم
مردِ پیکار تن به تَن قاسم
یَلِ بی باک و صف شکن قاسم
ای قیامت شده قیام حسن
تیغ تیز تو میکند غوغا
شیوهی رزمِ تو خود مولا
رجزت مثل مجتبی زیبا
ازرق شام و بچه هایش را
میکُشی مُنتها به نام حسن
چار شانه ؛ نه آبشاری تو
استواری تو اقتداری تو
نوه ی شاه ذوالفقاری تو
صاحب تیغ آبداری تو
ای علی اکبر نیام حسن
مدد از نامت استغاثه ی ما
دم زدن از تو ذکر خاصه ی ما
رزم تو بخشی از شناسه ی ما
وصف جنگیدنت حماسه ی ما
رجزت حامل پیام حسن
طاق محراب ؛ کنج ابرویت
شانه کرده نسیم گیسویت
رعد و برق است نعرهی هویت
میمنه ؛ میسره ، ثناگویت
یک تنه لشکر نظام حسن
دفترت را بگو غزل اُفتاد
شوکت و هیبت ازل اُفتاد
در پِیِ جانِ تو اجل اُفتاد
بر زمین شیشهی عسل اُفتاد
تَرَک اُفتاده بین جام حسن
به روی خاک جا به جا شدهای
هدف زخم سنگ ها شدهای
زیر سم خُرد و نخ نما شدهای
زیر پا مانده ، بیصدا شدهای
قد کشیده شدی ؛ تمام حسن!
#محمدحسن_بیات_لو
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
زجای خیز یتیم برادرم قاسم
مگر نمیشنوی ضجهی حرم قاسم؟
همینکه جسم تو دیدم به زیر سم ستور
گهی به سینه زدم گاه بر سرم قاسم
تو پاره پاره شدی مثل پارهی جگرم
تو قطعه قطعه شدی مثل اکبرم قاسم
خجالتم نده اینقدر ای یتیم حسن
مکش تو پا به زمین ای کبوترم قاسم
چگونه جسم تو را سمت خیمه ها ببرم؟
نشسته چشم به راه تو دخترم قاسم
چگونه جمع کنم این حروف قرآن را؟
که ریخته به زمین در برابرم قاسم
از اینکه گیسوی داماد را بهم زده اند
خبر برای عروست نمی برم قاسم
#محمدعلی_قاسمی_خادم
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
تا لالهگون شود کفنم بیشتر زدند
از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود
گفتم که زادهی حسنم بیشتر زدند
این ضربهها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی وبر دهنم بیشتر زدند
از جنس شیشه بود مگر استخوان من
دیدند خوب میشِکَنم بیشتر زدند
میخواستند از نظر عمق زخمها
پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
تا از گلم گلاب غلیظی در آوردند
با نعل تازه بر بدنم بیشتر زدند
دیدند پا ز درد روی خاک میکِشم
در حال دست و پا زدنم بیشتر زدند
#عباس_احمدی
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
شاخِ شمشاد حسن از دور تا معلوم شد
قامتش زخمیِ تیرِ چشمهای شوم شد
تا بماند سنگباران گشتنش در یادها
نُقل پاشیدن سرِ دامادها مرسوّم شد
قد او کوتاه اما نیزه کوتاهی نکرد
که بلند از این مصیبت ناله ی معصوم شد
نامه اش وقتی به دست نعل مرکب ها رسید
پیکرش از پشت و رو هم مُهر شد هم موم شد
درمیان هلهله کوفه حنابندان گرفت
بند بندش واشد و رنگ حنا معلوم شد
رنجِ قدّی که به زیر سم مرکبها کشید
باعث رنجیدن هر چارده معصوم شد
بین حرفش لشگر دشمن دویده بود که
ناله ی "من را عمو دریاب" نامفهوم شد
لحظه ی آخر در آغوش عمویش جان سپرد
آن که یک عمری از آغوش پدر محروم شد
داغ او در کربلا داغ حسن را زنده کرد
در مدینه باز انگاری حسن مسموم شد
از همان روزی که زهرا ناله زد فضه بیا
کشتن معصوم زیر دست و پا مرسوّم شد
صورتش وقت به میدان رفتنش معلوم بود
وقت برگشتن به دارالحرب نامعلوم شد
پیکرش آورده شد خیمه کنار پیکری
که به سختی تکه تکه در عبا منظوم شد
رفتنش از خیمه داغی روی داغ اکبر است
نوعروسش با غمی نو به عزا محکوم شد
کربلا جشن عروسی، شام هم ماه عسل
قِصّه زیر سُم شروع و روی نی مختوم شد
#یامظلوم
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
کجا داماد دیدی عازم میدان خون باشد
به روی کاکل و دستش حنابندان خون باشد
چراغ ریسه اش از برق شمشیر عدو باشد
عسل در کام داماد و شهادت آرزو باشد
چه دامادی ، چه دامادی هوای بزم دارد ؟نه
به قربانگاه راهی شد لباس رزم دارد ؟ نه
رجز میخواند و در خیمه ماتم میشود بر پا
صدای مجتبی از حلق قاسم میشود پیدا
علیلان جمل با کینه اینجا سر در آوردند
به بغض مجتبی شمشیر را بالاتر آوردند
به زحمت لحظهای از گرگها خود را رها کرده
عمو را با دهان غرق در خونش صدا کرده
از این یوسف در این میدان نمانده پیرهن حتی
ندارد قدر بوسه جای سالم در بدن حتی
چه تفسیری !چو تابوت پدر شد پیکرش پر تیر
چه تعبیری! پذیرای تنش شد نیزه و شمشیر
شما ای کوفیان ! وحشتی ترین اقوام انسانید
اگر جان در بدن دارد بر او مرکب نتازانید
#س_کرمانی
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
روی زَمین، زِ بَس که شُده جا به جا تَنَت!
پاشیده شُد، به وُسعَتِ کرب و بلا تَنَت!
بوی گُلاب می رِسَد، اَمّا تو نیستی!
پَرپَر شُده، عزیزِ دِلِ من، کُجا تَنَت؟
بیرون کشیدم از وَسَطِ مَعرِکه، تو را
دیدم که قِطعه قِطعه شُده زیرِ پا، تَنَت!
هم سَطح با زَمین شُده ای، لاله ی حَسَن
کوبیده شُد، به زیرِ سُمِ اَسبها تَنَت!
بَندِ مَفاصِلت، چه شُد، از هم گُسیخته!؟
این نَعل های داغ، چه کَردَه ست با تَنَت!؟
از سینه ی شِکسته و پَهلوت روشن اَست
خورده هِزار نِیزه، وَلی بی هَوا... تَنَت!
این جِسم را رِساندنِ تا خِیمه مُشکِل اَست
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
وقتی زمان جنگ تو در کارزار شد..
دیدم خود حسن روی مرکب سوار شد
گفتی که قاسمم نفس کوفیان برید..
از ترس بین قافله داد و هوار شد!
خود و زره نیاز نداری تو حیدری
مبهوت رزم حیدری ات ذوالفقار شد
انگار ناقه ی زن ملعونه پی شد و
انگار مجتبای جمل آشکار شد
از میمنه به میسره کولاک کرده ای
هر مدعی مقابلت آمد شکار شد
با یک اشاره پوزه ی ازرق به خاک خورد
با یک جرقه کار بقیه فرار شد
عباس کیف کرد چه مردانه میزدی
لشکر مقابل غضبت تارو مار شد
من چهارقل برای تو خواندم عزیز من
دورت شلوغ شد جگرم پرشرار شد !
وقتی که دوره شد بدنت بین اسبها..
صحرا مقابل نظرم پر غبار شد
تحت الهنک ز روی تو افتاد وای من
چشمان شور آمد و کار تو زار شد
زیبای خانواده ی من گونه ات شکست
کعبه میان قوم زنا سنگسار شد
میخواستم که حجله ببندم برای تو
با سُمّ اسب سینه ی تو همجوار شد
داماد کربلا چه حنایی به مو زدی
با خون عروسی ات چقدر ناگوار شد
با بند بند وا شده از هم تکان نخور
تو دست و پا زدی و عمو بی قرار شد
یکبار تو به زور نفس میکشی ولی
شرمندگی من ز غمت بی شمار شد
فکری به حال تازه عروست نمیکنی؟!
افتادی و بدون تو بی سایه سار شد
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود
خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود
این سو حسین ابن علی خون گریه می کرد
آن سو عزادار عزایش مادرش بود
آن گاه که بر پهلویش می خورد نیزه
تصویر زهرا پیش چشمان ترش بود
بی شک میان جسم او راهی نمی یافت
شمشیر اگر از معرفت چیزی سرش بود
قاسم به زیر دست و پای یک سپاه و
شمر لعین مشغول مدح لشکرش بود
با این همه سختی ، خدا را شکر در دشت
تنها نبود و شاه بالای سرش بود
#شهریار_سنجری
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
ستاره بود که راهی آسمان شده بود
عزیز نجمه در آن بزم جانفشان شده بود
عروس قافله مبهوت از شتابش بود
زمان رفتن داماد کاروان شده بود
چقدر شکل نبردش شبیه استاد است
علی اکبر و عباس توامان شده بود
نقاب چهرهاش افتاد، ضجه زد دشمن
خبر رسید به فتنه؛ حسن جوان شده بود
اشاره کرد به ازرق؛ نبرد شد خندق
شبیه حیدر کرار پهلوان شده بود
حریف او چو نبودند دوره اش کردند
دلاوریش بر آن کافران گران شده بود
مگر نه اینکه به داماد نقل میپاشند
ولی به قامت او سنگها روان شده بود
چقدر نیزه به پهلوش رفت و آمد کرد
شبیه فاطمه انگار امتحان شده بود
به آن نبرد اگر چه دوان دوان میرفت
ولی به خیمه عروجش کشان کشان
شده بود
#سیدمحمدحسین_حسینی
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
مثل یک مرد که بر جنگ جهان می آید
سیزده ساله چنان شیر ژیان می آید
سیزده ساله ولی هیبت یل ها دارد
در وجودش جگر حضرت سقا دارد
از جمل خاطره داران همگی ترسیدند
در رجز های پسر اصل پدر را دیدند
جانْ حسن بود که تکبیر ابوفاضل شد
مثل این است که تکثیر ابوفاضل شد
کوفه از نام حسن مثل جمل می لرزید
قاسم از لذت احلی من عسل می خندید
بر لب اهل حرم نام حسن گل می کرد
مادرش بر سر سجاده توسل می کرد
ولی افسوس که از کینه امانش ندهند
فرصت آه عمو جان به زبانش ندهند
مثل آیینه ی بشکسته که صد قسمت شد
زیر مرکب بدن تا شده بد قسمت شد
لبش از داغی سر نیزه ی دشمن می سوخت
بدنش را به زمین سم ستوران می دوخت
تیر باران پدر هر که نرفته حالا
سنگ باران پسر آمده در کرببلا
جان نرفته است ز جانش که عمو جان آمد
عطر جانش ز فراسوی بیابان آمد
مرغ بسمل شده از درد به خود می پیچد
با نسیمی بدنش روی زمین می ریزد
زخم پهلوش گواهی ز بنی هاشم بود
روی هر نیزه نشانی ز تن قاسم بود
درد بی درد یتیمی ز تنش بیرون شد
نیزه ای رفت ز پشت بدنش بیرون شد
#حسن_کردی
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
گشته پامال عموجان زچه این سان بدنت
پاره پاره شده از ضربت شمشیرتنت
تاکنار بدن تو به شتاب آمده ام
شده همرنگ دل غرقه بخونم بدنت
بدرقه کرد تورااشک ونگاهم که نبود
زرهی برتنت ای گل به جزاز پیرهنت
ازغم وداغ تو خون ریخته از چشم ترم
مثل لاله شده پرخون زچه جام دهنت
باز کن لب سخنی ازلب خاموش بگو
مانده درذائقه ی من عسلی از سخنت
رُخت ای ماه شب چارده ازخون ترشد
رفتی وماند فروغ رجز شب شکنت
گرچه حاجت به کفن نیست شهیدان رالیک
شده پیراهن خونین تن تو کفنت
درکنار تن صدچاک تو فریاد زنم
یادگار حسنم ،سوختم از سوختنت
به چه حالی ببرم سوی حرم جسم تورا
منتظر مانده به ره مادر غرق محنت
داغ برداغ دلم آمده گر می گریم
تازه شد داغ علی باغم پرپر شدنت
سوخت گرچه دل محزون «وفایی» امّا
صدهزاران دل عاشق شده بیت الحزنت
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
کشته ی نیرنگ هایی ای اسیر سنگ ها
من خودم دیدم که دستت بود زیر سنگ ها
سنگهایی محکم اند و سنگهایی خوش تراش
دلخورم از ظلم ؛ ظلم بی نظیر سنگ ها
مجتبای خیمه ام را از نفس انداختند
بارش سنگین تعداد کثیر سنگ ها
هر کجا شد می روم شاید تو را پیدا کنم
می کشد سمت تو پایم را مسیر سنگ ها
کاش تیر دشمنت می خورد قاسم جان به سنگ
حیف روی صورتت میخورد تیره سنگ ها
استخوان های ظریفت را به درد آورده اند
ضربه های بی هوای سخت گیر سنگ ها
تا دم آخر خودم دیدم که سنگت می زدند
آه از احوالات سیری ناپذیر سنگ ها
****
سنگ ها رفتند و می آید صدای نعل ها
آه از افتادنت ...وای از بلای نعل ها
ذکر یا عمّاه تو آتش به جانم می زند
ناله هایت می رسد از لابه لای نعل ها
تازه داماد حرم روی تو را بوسیده اند
پر شده پیشانی ات از بوسه های نعل ها
پاره ی جان عمو وقت مواسات من است
می زنم بر صورت خود از جفای نعل ها
زیر سم مرکب دشمن کش آورده تنت
مانده از خون تنت بر جای جای نعل ها
پای هر اسبی به خون صورتت آغشته شد
سکه می گیرند اراذل در ازای نعل ها
یک نفر باید بگیرد چشم های نجمه را
بر تنت پیداست کلی رد پای نعل ها
#علیرضا_خاکساری
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_مدح
#حضرت_قاسم_شهادت
آفتاب علی الدوام حسن
سحر مسجدالحرام حسن
ماه زیبای پشت بام حسن
حسنی زادهای به نام حسن
ای حُسینی ترین سلام حسن
مثل دریا به جزر و مد عباس
بینِ اَبروت بوسه زد عباس
گفت پیشت علی مدد عباس
میروی و تمام قد عباس
ایستاده به احترام حسن
جلوهی بی نظیرِ شیر جمل
نوجوان دلیر شیر جمل
روشنیِ ضمیر شیر جمل
جگر شرزه شیر شیر جمل
شد نصیبت همه مرام حسن
جلوه ی نور پنج تن قاسم
دومین نسخهی حسن قاسم
مردِ پیکار تن به تَن قاسم
یَلِ بی باک و صف شکن قاسم
ای قیامت شده قیام حسن
تیغ تیز تو میکند غوغا
شیوهی رزمِ تو خود مولا
رجزت مثل مجتبی زیبا
ازرق شام و بچه هایش را
میکُشی مُنتها به نام حسن
چار شانه ؛ نه آبشاری تو
استواری تو اقتداری تو
نوه ی شاه ذوالفقاری تو
صاحب تیغ آبداری تو
ای علی اکبر نیام حسن
مدد از نامت استغاثه ی ما
دم زدن از تو ذکر خاصه ی ما
رزم تو بخشی از شناسه ی ما
وصف جنگیدنت حماسه ی ما
رجزت حامل پیام حسن
طاق محراب ؛ کنج ابرویت
شانه کرده نسیم گیسویت
رعد و برق است نعرهی هویت
میمنه ؛ میسره ، ثناگویت
یک تنه لشکر نظام حسن
دفترت را بگو غزل اُفتاد
شوکت و هیبت ازل اُفتاد
در پِیِ جانِ تو اجل اُفتاد
بر زمین شیشهی عسل اُفتاد
تَرَک اُفتاده بین جام حسن
به روی خاک جا به جا شدهای
هدف زخم سنگ ها شدهای
زیر سم خُرد و نخ نما شدهای
زیر پا مانده ، بیصدا شدهای
قد کشیده شدی ؛ تمام حسن!
#محمدحسن_بیات_لو
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
چشم خود بستی و چشمم شده دریا چه کنم ؟
می کشی قاسم من ، روی زمین پا چه کنم ؟
تو که داماد منی ، در همه جا یاد منی
به خدا یاد تو هستم من تنها چه کنم؟
قد کشیدی تو و من آه کشیدم ز جگر
شدی ای قاسمم ! اندازه ی سقا چه کنم؟
زنده بودی و به زیر سم مرکب ماندی
دست و پا میزنی و من به تماشا چه کنم ؟
اکبر من که زره داشت به آن روز افتاد
بی زره با تو چه کردند خدایا چه کنم ؟
نوجوان ! عمر تو رفته است به زهرای جوان
با خسوف تو ، من ای ماه دل آرا ! چه کنم ؟
به سم اسب ، تمام بدنت چسبیده
نشود گر همه اعضای تو پیدا چه کنم؟
ای یتیم حسنم با تو چه بد تا کردند
در کنار بدن تو شده ام تا چه کنم؟
گل خوشبوی منی ، بر روی زانوی منی
بیند ار چشم تو زانو زدنم را چه کنم ؟
#سیدمحسن_حسینی
@raziolhossein1
#حضرت_قاسم_شهادت
#شب_ششم
رسید روضه به روز ششم،حرم غوغاست
میان خیمه ی اصحاب روضه الزهراست
غزال هاشمیان دیده اش چنان دریاست
به دست نامه ی بابا و قاصد باباست
به روی لب فقط احلی من العسل دارد
دلاوریِ حسن ریشه در جمل دارد
رسیده خدمت ارباب و سر خم آورده
ادب نموده و بارانِ نم نم آورده
ز هق هقش گل نجمه،نفس کم آورده
نسیم عطر حسن در محرم آورده
لبان تشنه ی خود را به دست آقا زد
حسین از غم او ناله تا ثریا زد
شده ست عازم میدان دلاور خیمه
و ریخت پشت سرش اشک لشکر خیمه
حسین مانده دل آزرده بر در خیمه
دوباره زنده شده داغ اکبر خیمه
میان معرکه جولان او تماشائیست
غضب نموده و طوفان او تماشائیست
فتاد روی زمین،راه سینه اش سد شد
و چند مرکب جنگی ز روی او رد شد
شبیه موم عسل شد..جدا و ممتد شد
خلاصه اینکه بمیرم…برای او بد شد
زره نبود برایش..وَ سنگ باران شد
به زیر سم فرس صورتش پریشان شد
لگد که خورد به صورت،شکست دندانش
رسید بر سر او مضطرب،عمو جانش
بغل گرفت تن درهم و پریشانش
فقط همین شده چاره..که رخ بپوشانش
براش بردن او تا خیام مسئله شد
دوباره داغ اضافه به قلب قافله شد
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#حضرت_قاسم_شهادت
شور و شوقم را ببین، یاور نمیخواهی عمو؟
اکبری، یک ذره کوچکتر نمیخواهی عمو؟
تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت
قاسمت را پیش خود دیگر نمیخواهی عمو؟
گفتم: «احلی من عسل»، در روضههای کربلا
فصل شیرینی، پر از باور، نمیخواهی عمو؟
شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه
در میان کربلا محشر نمیخواهی عمو؟
چهرهی زهراییام زیباست، اما یک رجز
روز آخر، با دم حیدر نمیخواهی عمو؟
خون سردار جمل جاری است، در رگهای من
مردی از نسل یل خیبر، نمیخواهی عمو؟
موقع رفتن، مگر با یاد زهرا مادرت
بر فراز نیزه هجده سر نمیخواهی عمو؟
پیکرم شاید که نعل اسبها را خسته کرد
یک فدایی، این دم آخر نمیخواهی عمو؟
ای که سرهای شهیدان را به دامن میکشی!
روی این دامن، گلی پرپر نمیخواهی عمو؟
#قاسم_صرافان
@raziolhossein
فهرست اشعار محرم و صفر
جهت دسترسی آسانتر به اشعار محرم و صفر از هشتگ های زیر استفاده نمائید
#ورود_به_محرم
#امام_زمان
#امام_زمان_مناجات
#امام_زمان_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_حسین_مناجات
#امام_حسین_مدح
#امام_حسین_شهادت
#حضرت_زینب
#حضرت_زینب_اسارت
#حضرت_زینب_مدح
#حضرت_اباالفضل
#حضرت_اباالفضل_مدح
#حضرت_اباالفضل_شهادت
#حضرت_علی_اکبر
#حضرت_علی_اکبر_مدح
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
#حضرت_علی_اصغر
#حضرت_رقیه_شهادت
#حضرت_قاسم_شهادت
#حضرت_قاسم__مدح
#حضرت_عبدالله
#اولاد_حضرت_زینب
#حضرت_مسلم
#اصحاب_امام_حسین
#اصحاب
#حضرت_حر
#حضرت_حبیب
#ورود_به_کربلا
#عاشورا
#شام_غریبان
#قتلگاه
#گودال
#وداع
#روز_یازدهم
#امام_سجاد_شهادت
#اسارت
#تنور_خولی
#کوفه
#دیر_راهب
#شام
#مجلس_یزید
التماس دعا
@raziolhossein
@raziolhossein1
فهرست اشعار محرم و صفر
جهت دسترسی آسانتر به اشعار محرم و صفر از هشتگ های زیر استفاده نمائید
#ورود_به_محرم
#امام_زمان
#امام_زمان_مناجات
#امام_زمان_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_حسین_مناجات
#امام_حسین_مدح
#امام_حسین_شهادت
#حضرت_زینب
#حضرت_زینب_اسارت
#حضرت_زینب_مدح
#حضرت_اباالفضل
#حضرت_اباالفضل_مدح
#حضرت_اباالفضل_شهادت
#حضرت_علی_اکبر
#حضرت_علی_اکبر_مدح
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
#حضرت_علی_اصغر
#حضرت_رقیه_شهادت
#حضرت_قاسم_شهادت
#حضرت_قاسم__مدح
#حضرت_عبدالله
#اولاد_حضرت_زینب
#حضرت_مسلم
#اصحاب_امام_حسین
#اصحاب
#حضرت_حر
#حضرت_حبیب
#ورود_به_کربلا
#عاشورا
#شام_غریبان
#قتلگاه
#گودال
#وداع
#روز_یازدهم
#امام_سجاد_شهادت
#اسارت
#تنور_خولی
#کوفه
#دیر_راهب
#شام
#مجلس_یزید
التماس دعا
@raziolhossein
@raziolhossein1