#حضرت_رقیه_شهادت
احوال من که جای شرح و بیان ندارد
از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد
بعد از تو مبتلاییم پیری زودرس را
این کاروان پدر جان دیگر جوان ندارد
مهمانی تو در شام شب سرد و روز گرم است
این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد
بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم
این شهر لامروت یک مهربان ندارد
ما پیش پات خوردیم از دستشان کتک را
با رفتن تو دیگر این سفره نان ندارد
بابا ببخش انقدر از دست من میفتی
باید تورا بگیرم دستم توان ندارد
شیرین زبانی ام نیز با گوشواره ام رفت
لکنت گرفته دختت، دیگر زبان ندارد
خونمردگی دستم از تنگی النگوست
این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد
در حال جستجوی انگشتر تو هستم
غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد
جز کاسه ای پر از خون در چهرهات نمانده
انگار صورت تو اصلا دهان ندارد
باید تقاص خود را از خیزران بگیرم
من را نبوس امشب؛ لبهات جان ندارد
#سیدمحمدحسین_حسینی
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#اولاد_حضرت_زینب
به دست خویش گرفتهست هر دو ماهش را
چنان امیر که میآورد سپاهش را
پر است هر قدمش از هزار بیم و امید
چو عاشقی که بگیرند از او نگاهش را
عصای پیری مادر جوانی پسر است
برای سوختن آورده تکیهگاهش را
به غیر این دو پسر هیچ در بساطش نیست
و در برابر خورشید برده آهش را
قسم به چادر زهرا قسم به اشک علی
برای جلب رضا میشناخت راهش را
برای دفع بلا بردشان به قربانگاه
مگر که حفظ کند این چنین پناهش را
به خیمه رفت و نیامد پس از شهادتشان
نخواست تا که ببیند شکسته شاهش را
دو ماه پاره به دست حسین بود و شنید
بگو به خواهر من تن کند سیاهش را
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#حضرت_زینب
#اولاد_حضرت_زینب
بزرگ آفرینش اوج اعجاز خدا زینب
به یک پیکر تمام خمسهی آل عبا زینب
عبا، یعنی حجاب روی اصحاب کسا زینب
و شد تفسیر کا و ها و عین و صاد و یا زینب
چی میفهمیم از زینب و ما ادراک ما زینب
چه میفهمیم از آن آیینهی خیر النسا زهرا
از آن پا تا به سر حیدر از آن سر تا به پا زهرا
از آن در کوفه پیغمبر از آن در کربلا زهرا
از آن در خَلق و در منطق از آن خُلق و صدا زهرا
بلی گفتیم یا زهرا اگر گفتیم یا زینب
کمی از ماتمش اوج مصیب بود عالم را
به اشکش اشک میریزیم ایام محرم را
کتیبه چادرش، از معجرش داریم پرچم را
از او داریم عزای اشرف اولاد آدم را
بزرگ بانوان ام المصائب ربنا زینب
زنی از خیمه نازل شد زنی سر تا قدم قران
وجودش سورهی توحید روحش سورهی انسان
زنی چون کوه پابرجا زنی در کسوت مردان
که چون خورشید عمری در حجاب نور خود پنهان
قمر آورده با خود سوی میدان بلا زینب
دو ماه آورده همراه خودش چون قاسم و اکبر
دوتا مانند جدهاشان دوتا جعفر دوتا حیدر
که عمری سرفراز از نامشان باشد همین مادر
رجز خواندند شد با این رجز در کربلا محشر
میان خیمه اما دست دارد بر دعا زینب
برایش اشک میریزد فرات و دجله جیحون هم
به گرد عشق او هرگز نخواد بود مجنون هم
که خود آواره اولادش برای عشق در خون هم
برای پیکر طفلان نرفت از خیمه بیرون هم
به بالین علی رفته است اما تا کجا زینب
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#اولاد_حضرت_زینب
اسیر عشقم و غیر از بلا نمیخواهم
که در بلای تو جز ابتلا نمیخواهم
اگر اجازه دهی خود فداییات باشم
که زندگانی بعد از تو را نمیخواهم
گرفته است صدایت پس از علی اکبر
منم شریک تو یعنی صدا نمیخواهم
تو بی پسر بشوی من فقط نگاه کنم؟
غریب ماندی و من آشنا نمیخواهم
تمام دار و ندار من این دوتا پسرند
برای موسم پیری عصا نمیخواهم
منی که نذر تو کردم دو نوجوانم را
به جز سلامتی ات از خدا نمیخواهم
اگر بناست تو بر خاک بی کفن باشی
برای پیکرشان بوریا نمیخواهم
من و تو مادرمان پیشمان کتک خورده
من این بلا به سر این دوتا نمیخواهم
#سیدمحمدحسین_حسینی
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#تنور_خولی
به تاخت میرود و از خزان خبر دارد
به تاخت میرود انگار بار سر دارد
گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است
و پای مرکب او را ببین که پر دارد
تمام شادی دنیاست در دلش انگار
میان توبره اش تکه های زر دارد
چرا ز توبره اش خون تازه میریزد
و خون کیست که روی زمین اثر دارد
چرا به سمت تنور است مقصدش هیهات
تنور خانه چرا همچنان شرر دارد
به ساق عرش نگاه ملائک افتاده است
به آن تنور چرا مصطفی نظر دارد
دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد
کسی بیاید و در از تنور بردارد
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#اسارت_شام
آنچه ما دیدیم بعد از کربلا زجرآور است
تازه در شامیم و شام از کربلا سوزانتر است
ما به عشق تو چهل منزل اسارت آمدیم
موج گیسوی پریشان تو مارا رهبر است
ما به امید تو اینجاییم چشمت را نبند
تا سر تو بر سر نیزه است مارا معجر است
شکر حق هرگز نمیگردیم اینجا بیحجاب
جای چادر بر سر ما آتش و خاکستر است
با تکان شاخه سیب سرخ می افتد به خاک
آن سر افتاده زیر پا علی اصغر است
کوچهگردان یهودی هاست ناموس علی
در گلوی مردم این شهر بغض خیبر است
شب شد اما کوچه و بازارشان پایان نیافت
راهها تکرار شد یا شهرشان پهناور است
بین بازاریم و با چشم خریدار آمدند
آه یا غیرت میان کاروانت دختر است
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
بگو امشب به من از عصر عاشورا کجا بودی؟
مرا مهمانی آوردی خودت تنها کجا بودی؟
بگو وقتی چهل منزل مدام از ناقه افتادم
الا ای در نگاهم عروه الوثقی کجا بودی؟
اگر بر نیزه بودی من که چشمانم نمیدیدت
مرا بردند بازار یهودیها کجا بودی؟
کلیسا رفتهای از شانهی گیسوت معلوم است
چه کم دارند اطفالت از آن ترسا؟کجا بودی؟
من از بوی طعام خانه ها خوابم نمیگیرد
تو ای با بوی نان همراه تا حالا کجا بودی؟
شنیدم بر درختی تاب میخوردی ملالی نیست
مرا آن شب که زجرم داد در صحرا کجا بودی؟
تویی که مادرت افطار خود را خرج سائل کرد
تصدق نان که میدادند دست ما کجا بودی؟
تو معلوم است شبها جای گرمی داشتی بابا
من این شبها که میلرزیدم از سرما کجا بودی؟
پدر باید بگیرد دختر خود را در آغوشش
تو ای اندازهی آغوش من بابا کجا بودی؟
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
احوال من که جای شرح و بیان ندارد
از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد
بعد از تو مبتلاییم پیری زودرس را
این کاروان پدر جان دیگر جوان ندارد
مهمانی تو در شام شب سرد و روز گرم است
این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد
بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم
این شهر لامروت یک مهربان ندارد
ما پیش پات خوردیم از دستشان کتک را
با رفتن تو دیگر این سفره نان ندارد
بابا ببخش انقدر از دست من میفتی
باید تورا بگیرم دستم توان ندارد
شیرین زبانی ام نیز با گوشواره ام رفت
لکنت گرفته دختت، دیگر زبان ندارد
خونمردگی دستم از تنگی النگوست
این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد
در حال جستجوی انگشتر تو هستم
غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد
جز کاسه ای پر از خون در چهرهات نمانده
انگار صورت تو اصلا دهان ندارد
باید تقاص خود را از خیزران بگیرم
من را نبوس امشب؛ لبهات جان ندارد
#سیدمحمدحسین_حسینی
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#امام_حسن_شهادت
#بقیع
به خوابم آمده بودی سعادتی متفاوت
مدینه آمده بودم به دعوتی متفاوت
نه خادمی و قشونی نه سقف بود و ستونی
به مرقد تو رسیدم امارتی متفاوت
چه بود در حرمت خشت و خاک و تابش خورشید
چراغ و آینه کاری و ساعتی متفاوت
نه وقت اشک قلیلی نه جای هیچ دخیلی
سلام دادم و رفتم زیارتی متفاوت
اگر چه صحن و رواق و ضریح تو همه خاکی
شبیه چادر زهراست، ساحتی متفاوت
به خاک کرب و بلا سجده میکنیم ولیکن
مزار تو دل زهراست تربتی متفاوت
چه ذوالفقار بگیری چه صلح را بپذیری
علی دیگری آری به هیبتی متفاوت
ز شام آمد و دشنام داد و خانه ات آمد
چه دید دشمنت از تو کرامتی متفاوت
دلاوران همه مقهور در برابر فتنه
جمل به چشم تو پی شد به ضربتی متفاوت
به جنگت آینه! چون آمدند آه کشیدی
غنیمت است دم تو غنیمتی متفاوت
مرنج صبر مجسم جهان معاویه خواه است
تو حاکم دل مایی حکومتی متفاوت
غریب ماندی و رفتی به جنگ زخم زبانها
و صلح کردی و این شد شجاعتی متفاوت
نه محرمی نه حبیبی به خانه نیز غریبی
تو مبتلا شده بودی به غربتی متفاوت
به اشکهای برادر نگاه کردی و گفتی
((که روز توست یگانه!)) وصیتی متفاوت
گل است زیور تابوت خلق موقع تشییع
به روی جسم تو تیربر است زینتی متفاوت
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#حضرت_رسول_مدح
#حضرت_رسول_شهادت
خوشبخت آن کسی که دارد محبتش را
بدبخت آن کسی که رد کرد دعوتش را
میخواست تا بفهمیم خورشید واقعی کیست
مبداء برایمان کرد تاریخ هجرتش را
جز پنج سال مولا دیگر ندید دنیا
حسرت به دل نشستیم طرز حکومتش را
گفتند او یتیم است در خاک ها مقیم است
در فتح مکه دیدند آن قوم شوکتش را
زهر زن یهودی یا مادر سعودی
رحلت چرا بخوانیم روز شهادتش را
روز عروج خورشید گفتند وا محمد
یک روز بعد دادند مزد رسالتش را
در صحنه ی قیامت وقتی که خلق جمعند
ما ترس خویش داریم او ترس امتش را
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#حضرت_رسول_مدح
تو نور مطلقی آن واپسین امید در طول زمان یعنی
همان میراث در خط نبوت، نور پیشانی، نشان یعنی
دلیل خلقتی باری برای جلوه ات بستر فراهم شد
برایت خلق شد خورشید و ماه و روز و شب آری جهان یعنی
ز انگشت تو اختر میچکد هر اختری منظومهای شمسی
سحابی ، آسمانی، نه فراتر از تصور کهکشان یعنی
به قصد فتح بعثت یافتی اما نه با شمشیر با لبخند
توقع غیر از این هم نیست از بس نرم خویی مهربان یعنی
کلامت نور امرت رشد فعلت خیر رایت علم شانت حق
تو حکم مطلقی فصل الخطابی هرچه میگویی همان یعنی
منافق دشمنت، بد خواه تو مشرک ثناگویت مسلمانان
دعاگویان تو آن زنده در گوران عالم دختران یعنی
تو یا غار یا همراه کی میخواستی در زندگی وقتی
برادر چون علی ابن ابیطالب کنارت هست جان یعنی
خودت فرموده ای تو از حسینی و حسین از توست با این وصف
سرت خشکیده لب در کربلا رفتهست بر روی سنان یعنی
شهادت از تو شد میراث اولاد شریفت را کدامین مرگ
شهید فتنهای و زهر قربانی نیرنگ زنان یعنی
فلک پرداخت بین شعله ها مزد رسالت را که بعد از تو
قدم دشوار برمیداشت زهرا آه با قد کمان یعنی
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#محسنیه
#احراق_بیت
خدا میخواست از حیدر بگیرد امتحانش را
چو زیر پای مردم دید بانوی جوانش را
به بیتی حمله ور بودند آن هیزم به دوشان که
تمام عمر میخوردند از آن خانه نانش را
خلافت را کسانی ادعا کردند کز اسلام
فقط یک عمر دانستند اوقات اذانش را
کسانی جانشینی پیمبر را طلب کردند
که کشتند از رسول الله ثلث دودمانش را
نباید فاطمه بین در و دیوار میافتاد
چرا بیهوده میجوییم تاریخ و زمانش را
صدایش را کسی تا آن زمان نشنیده بود اما
شنیدند آن حرامی ها صدای استخوانش را
دو عالم گر بسوزد نیز جبرانش نخواهد بود
اگر سوزانده باشد شعلهی در گیسوانش را
کسی در آن میان فریاد میزد بر سر زهرا
که با دشنام وا کرده است از اول دهانش را
غلامش با غلافش شاه بانو را کتک میزد
خودش میبست دور دست مولا ریسمانش را
چه شد محسن ؟ جواب پرسشم را فضه میداند
نمییابیم از او نیز چون مادر نشانش را
#زخم_حسینی
@raziolhossein