eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.8هزار دنبال‌کننده
753 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سر را به نی که زد دل مادر کباب شد دنیای درد بر سر زینب خراب شد چون کار شمر در ته گودال شد تمام خولی برای بردن سر انتخاب شد بعد از سه روز آن گل صد برگ سوخته روی حصیر کهنه به سختی کتاب شد خواهر که دید، زینت دوش نبی، به خاک هر پلک روی هم زدنش هم عذاب شد با چکمه داخل حرم الله می شدند وقت غنیمت است اگر که شتاب شد لشکر که رفت خیمه به دنبال غارتی نوبت به پیرهای به فکر ثواب شد یک مرد مانده در حرم او هم اسیر درد سجاد تشنه بر سر سجاده آب شد @raziolhossein
نینوای عشق جاویدان ز نای زینب است در حقیقت کربلا، کرب و بلای زینب است اعتلای پرچم شیعه در آفاق فلک افتخارش تا ابد حتمأ برای زینب است زینتِ عصمت، ز طفلی آیه ی عصمت بُود عصمت آری توشه ای از خاک پای زینب است کوه در هنگام طوفان، جان فدا وقت خطر مثل یک آیینه زهرا مقتدای زینب است کوثر امّ ابیها، مثل مادر می شود ماجرای کربلا شرح وفای زینب است با نوای اُسکُتویش، کاخ ها لرزیده اند کوفه ویران، از بلندای صدای زینب است اینهمه شور و حماسه اینهمه فرزانگی تازه یک خط از کتاب ماجرای زینب است از کلام هر امامی می شود فهمید که... زینتِ این طایفه صبر و حیای زینب است اینکه شرق و غرب عالم را حسینی کرده است ذوالفقار آتشین خطبه های زینب است کوچه در کوچه به کوفه شهر دیروز علی آفتاب سرخ بر نی رهنمای زینب است @raziolhossein
رسیده روضه به بازار شام واویلا تمام مرثیه در یک کلام واویلا شدند پرده نشینان آیه ی تطهیر شکنجه در ملأ بار عام واویلا ز کوچه ها همه بوی شراب می آید رسیده قافله در ازدحام واویلا در ازدحام نظرها،سلاله های علی اسیر و خسته و بی احترام واویلا به کوچه های یهودی خبر رسانده کسی رسیده مرحله ی انتقام واویلا به هر اشاره ی سنگی سری زمین می خورد سری به نیزه ندارد دوام واویلا مقابل دل زینب چگونه می شکنند به سنگ کینه جبین امام واویلا @raziolhossein
الشام گفتی و غمِ غربت شروع شد حالا دوباره داغ شهادت شروع شد ای پرچم کرامت روضه تو گفته ای در شهر شام اصل مصیبت شروع شد انگار تازه بعدِ چهل منزلِ غریب ساعات مرگ بار اسارت شروع شد بعد از سه شب تحمل دنیای دردها دروازه باز گشت و شرارت شروع شد بر نیزه ماه زینب کبری طلوع کرد با دست های بسته زیارت شروع شد از کوچه ای به کوچه ی دیگر در این مسیر یک راه تازه ای به جسارت شروع شد چون از شراره معجر سالم نماند، پس شرمندگی ز اهل و عیالت شروع شد خورشیدِ روی نیزه به حالت گریسته تا کینه ی یهود، به غایت شروع شد از گفتن مصیبت بازار عاجزم آنجا که تازه های شقاوت شروع شد حرف خرید بود و فروش و از این قبیل یک لحظه انتهای اهانت شروع شد در ازدحام چشم تماشاچیان شهر خيرات نان به اهل کرامت شروع شد از دین خروج کرده که گفتند بر شما از آسمان نیزه تلاوت شروع شد @raziolhossein
اگرچه زخم لب داری و من هم خوب می دانم مرا که در دمِ مرگم به لبخندی بخندانم به روی نیزه ها که خوب می خواندی به هر شهری برای من چرا پس ساکتی قاریِ قرآنم؟ کدامین نیزه با حلقوم تو اینگونه تا کرده؟ شبیه عمه ام دلخون ز دست نیزه دارانم کدامین آتشی گیسوی زیبای تو را برده همان آتش که من هم مثل تو آزرده از آنم؟ برای زخم چشمت مرهمی جز اشک اینجا نیست ببخش این دست خالی مرا ای راحت جانم من از وقتی پریشانْ گیسویت را روی نی دیدم دگر با شانه ها قهرم، پریشانم پریشانم @raziolhossein
نفس میکشم در هوای حسن شدم از ازل مبتلای حسن چراغ شبستان دینداری ام شده اشک در روضه های حسن نداری نبیند به عمرش کسی که شد یک شبی را گدای حسن بزرگی برآزنده ی آن کسی ست که باشد فقط خاک پای حسن چه صف ها که بستند جبریل ها ورودی ی مهمان سرای حسن دل از دست داوود ها برده است طنین خوش ربنای حسن یقینا تبارک به خود گفته است پس از خلقت او خدای حسن چه حبل المتینی شود روز حشر به شیعه نخی از عبای حسن نویسند ای کاش بر لوح دل مرا نوکر جان فدای حسن ندیدیم مدیون نباشد کسی به دستان مشگل گشای حسن "خدا را بران بنده بخشایش است" که گریه کند در عزای حسن نگاهی به ما کرد و آنگاه ما حسینی شدیم از دعای حسن @raziolhossein
من زنده ام که زنده بماند صدای تو برگشته ام که روضه بگیرم برای تو این شانه ی شکسته و این قد سوخته این مو سفید خواهر خسته فدای تو ای تشنه ی کنار فرات ای شکسته دل تازه شروع می شود اینجا عزای تو ای پاره پاره پیکر رفته به نیزه ها در من دوباره زنده شده ماجرای تو اینجا هنوز بوی تو دارند سنگ ها مانده به روی خیلی از اینها حنای تو ای کاش که حسین چهل روز پیش از این من تشنه ذبح می شدم اینجا به جای تو اینجا عصای پیری ات از هم شکسته شد اما نه قطعه قطعه شد اینجا عصای تو بی دست تا که پیکر سقا به خاک ریخت آورد نیزه ای تن او را برای تو با محرمان رسیدم و نامحرمان مرا بردند دست بسته از این کربلای تو از کوفه تا به شام چهل بار لااقل نیزه به نیزه شد سر از تن جدای تو @raziolhossein
قلب دنيا سنگ شد وقتي كه آن در مي شكست بايد از شرمندگي آنجا زمين سر  مي شكست فاجعه تازه رقم مي خورد وقتي كوچه ديد در كمال بهت مردم قلب حيدر مي شكست چشم هاي ذولفقاري علي خون گريه داشت هيبت اسطوره سردار خيبر مي شكست آيه اي از سوره اش روي زمين افتاده بود قامت رعنايي بانوي كوثر مي شكست نيروي پروانه بر در كارگر واقع نشد بال هايش شعله ور گرديد و پر پر مي شكست در به روي شعله ها چرخيد و تا پهلو رسيد از تلاقيِ در و ديوار مادر مي شكست @raziolhossein
آغاز روزهای سیاه از سقیفه شد دنیا که گشت پر ز گناه از سقیفه شد روز غدیر چشم جهان روشنا گرفت روز جهان چه زود سیاه از سقیفه شد می خواست روی پای عدالت بایستد افتادنِ جهان تهِ چاه از سقیفه شد می رفت با علی که زمین آسمان شود افسوس این امید، تباه از سقیفه شد از آن به بعد جنگل دنیا درست شد اینگونه باز، باب نگاه از سقیفه شد هیزم جواب زحمت یک عمر احمد است دنیا اگر سیاه شد آه از سقیفه شد بستند باب شهر علوم رسول را استاد جهل، رهبر راه از سقیفه شد @raziolhossein
زهر جانکاه به جان جگرش افتاده لرزه بر پیکره ی بال و پرش اقتاده عطش از سوختگی لب او می بارد شدت زهر به لبها اثرش افتاده چشم او امدنی را به تماشا مانده با دلی تنگ به یاد پسرش افتاده در سرداب که وا شد دل او ریخت بهم یاد یک خانه ای و میخ درش افتاده لحظه ی اخر او روضه شد و سخت گریست داغ مادر به دل شعله ورش افتاده یاس در اتش و یک شهر تماشا میکرد در به روی بدن محتضرش افتاده محسن و مادر و دیوار و لهیب هیزم روضه در روضه همه در نظرش افتاده گفت اهسته به گوش پسرش...مادرمان رد یک پنجه به چشمان ترش افتاده @raziolhossein
از درد زهر سوخته جان مطهرش محروم می شود جهان ز جمال منورش آثار تشنگی به لبانش رسیده است می لرزد از شراره ی این درد پیکرش دارد برای هر نفسش درد می کشد تنها خداست با خبر از قلب مضطرش مهدی مگر بیاید و این درد کم شود مانده ست تا به شوقِ تماشای دلبرش سر را به زانوی پسرش تا گذاشت رفت تشویش و اضطراب ز سیمای انورش دارد یتیم می شود آقای کائنات در حال رفتن است_خدا_سایه ی سرش آقا یتیم می شود اما قرار نیست سیلی زند کسی به رخِ ماه منظرش دیگر قرار نیست که بعد از پدر کسی آتش زند به خیمه ی تنهای خواهرش اینجا پسر ندیده تن بی سر پدر اینجا پسر ندیده اسیری مادرش @raziolhossein
ای کاش که تا آمدنت می بودم تا صبح ظهور روشنت می بودم ای کاش در انتقام، از آن دو نفر من شاهد سیلی زدنت می بودم @raziolhossein