eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.8هزار دنبال‌کننده
753 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از عطش تب داشت اما تاب نالیدن نداشت بی رمق بود ابر چشمش، نای باریدن نداشت بچه که بی شیر شد از حال کم کم میرود شیرخوار تشنه حتی حال خوابیدن نداشت از شتاب تیر فوراً سمت بابا چرخ خورد ساقه‌ی نیلوفری که نای چرخیدن نداشت تیر اصلاً با چه رویی سوی حلقومش دوید؟ باد هم روی گلش را اذن بوسیدن نداشت آه از آن بابا که طفلش روی دست از دست رفت گریه اش الحق و الانصاف خندیدن نداشت.. استخوان گردن شش‌ماهه نرم است و لطیف با سه شعبه دیگر این حلقوم پاشیدن نداشت یک زنِ "نوزادمُرده" تا ابد افسرده است پیش مادر ذبح طفلش جشن و رقصیدن نداشت "یادگاری" التیامِ مادر دلسوخته‌ست گاهوارِ نیم‌سوزِ خیمه دزدیدن نداشت بیشتر از باقی سرها سرِ او سوخته آفتابِ بی‌وفا این پوست ، تابیدن نداشت پیش چشم کاروان از حرمله تقدیر شد شیرخواره ذبح کردن سکه بخشیدن نداشت @raziolhossein
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزی تمام خاندانش را گرفت خوش به حال سائلی که سائل عباس شد  خوش به حال آنکه از عباس نانش را گرفت روز محشر دست هایش دستگیری میکند دست خود را داد دست دوستانش را گرفت هیچکس اندازه ی عباس شرمنده نشد کربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب آور کرب و بلا عصر تاسوعا امان نامه امانش را گرفت چشم هایش پاسبان های بنات خیمه بود حرمله با تیر، چشم پاسبانش را گرفت از تنش شمشیری آمد دست هایش را رُبود  از سرش گُرزی رسید و استخوانش را گرفت تیرها در پیکرش وقتِ زمین خوردن شکست بس که خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت صارَ کَالقُنفُذ... برای تیرها جایی نماند ناگهان سرنیزه ای حجم دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود  تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند اشک و آهِ ناتمامی خواهرانش را گرفت @raziolhossein
قسمت نشد آخر بنوشی جرعه آبی لب تشنه و بی حال ، زیر آفتابی خونِ زیادی رفته از جسمت عزیزم پس پلکِ سنگین را تحمل کن نخوابی داری به لب ذکرِ «غیاث المستغیثین» «هل من معین» که شد سوالِ بی جوابی دارد چرا لب تشنه ذبحت میکند شمر؟ اینگونه کشتن آمده در چه کتابی؟! خورشیدِ عالم تابی و حیف است اینطور از زیر سنگ و نیزه بر عالم بتابی بر روی خاک گرم اگر جسمت بیفتد بر گردن اطفال می‌افتد طنابی حتما گلوی شمر را ترجیح میداد خنجر اگر میداشت حق انتخابی پیداست از طرز نگاهت سمت خیمه ناراحت و دلواپس حال ربابی نامردِ جاهل وقت غارت فکر میکرد پیراهنت را برده و برده ثوابی تو نیزه خوردی خواهرت هم سنگ خورده مثل تو خواهر هم اذیت شد حسابی @raziolhossein
این طرف بین عبا اکبر تو افتاده  آن طرف ساقی آب آور تو افتاده زینت دوش نبی بین همه وسعت دشت ته گودال چرا پیکر تو افتاده کاش میمردم و اینگونه نمیدیدم که همه اعضای تو دور و بر تو افتاده جلوی پای تو باید سر من می افتاد  جلوی پای من اما سر تو افتاده کربلا سنگ ندارد همه جایش رمل است چقَدَر سنگ به دور و بر تو افتاده میخورد بعد تو بر روی من و روی رباب سنگ هایی که روی پیکر تو افتاده بین میدان متحیر شدنت را دیده  جلوی خیمه اگر همسر تو افتاده طعنه ی قاتل تو قاتل احساسم شد  گفت زیر لگدم دلبر تو افتاده گُر گرفت آتش دامان غزال حرمت گرگ از بس که پی دختر تو افتاده @raziolhossein
السلام ای بدن بی سر گرما دیده السلام ای سر مجروح کلیسا دیده با چه وضعی ته گودال کشاندند تورا ما شنیدیم ولی زینب کبری دیده ای به قربان نگاهش که از این دشت بلا هر بلایی به سرش آمده زیبا دیده زینت دوش نبی بودی و بی وجدان ها سر بریدند و گرفتند تو را نادیده ای که شد مهریه ی مادر تو آب فرات ترک روی لبت را لب دریا دیده؟! خنجر انداخت مسیحی و مسلمان برگشت  به گمانم ته گودال مسیحا دیده ای عزیزی که تنت پیش همه عریان شد بر سر پیرهنت فاطمه دعوا دیده دختری که همه ی دلخوشی اش بابا بود عوض دیدن بابا ، سر بابا دیده @raziolhossein
آه و واویلا تنت، صد آه و واویلا سرت دفن‌ شد بعد از سه روز آخر تنت.. اما سرت.. تو کجا کنج تنور خانه ی خولی کجا روزگاری بوده روی دامن زهرا سرت زخم های بیشمارت فاش کرده علت بوسه هایی را که زد جد تو بر پا تا سرت عضو عضوت گشته پاره پاره و زخمی ولی بیشتر سوزانده ما را بین آن اعضا سرت پا به پای خواهرت دارد مصیبت میکشد قبل عاشورا تن تو بعد عاشورا سرت نیزه و صندوقچه و دروازه و دیر و درخت سر درآورده‌ست مظلوم من از صد جا سرت از مسلمانان که غیر از سنگ و خاکستر ندید یک شب اما مهربانی دید از ترسا سرت پای نیزه دخترانت دست و پا گم می‌کنند بر سر نیزه همینکه می‌شود پیدا سرت آیه خواند و چشم ها را سمت خود چرخاند تا از نگاه دشمنان سازد رها ما را سرت نیزه دارت هست مست و کوچه ها تنگ و شلوغ چه‌کنم تا که نیفتد در شلوغی ها سرت دست بردار از سرم یک ثانیه سردرد نیست از همان ساعت که دیدم‌ رفته زیر پا سرت قهر کرده بعد تو با سایه و آب و غذا حاجتی دیگر ندارد همسرت الا سرت کاش در دستش نگیرد.. کاش دستش بشکند.. کار خنجر میکند این چوبدستی با سرت مطمئنم خواب میبینم بگو آری حسین آیه‌ی تطهیر، ظرف چیست در بالا سرت @raziolhossein
چارده قرن بدون تو به ما سخت گذشت از زمانی که تو رفتی به گدا سخت گذشت ما در آغوش تو بودیم زمانی اما از زمانی که شدیم از تو جدا سخت گذشت سر و سامان همه، بی سر و سامان شده ایم طعنه خوردیم ز هر بی سر و پا سخت گذشت قدر یک هفته مرا کُشت غروب جمعه یا که نگذشت زمان بی تو وَ یا سخت گذشت نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی را داری بیشتر از همه ی ما به شما سخت گذشت نفسم آه شده، ناله ی جانکاه شده تو بیا ... آه ، بیا .. آه ، بیا ... سخت گذشت به گناهان خودم فکر که کردم دیدم به تو ای شاهد مظلوم چرا سخت گذشت بیشتر بر تو که خیمه زده ای در صحرا یا من بنده‌ی تزویر و ریا سخت گذشت؟! ِ سخت شد امر فرج چون که میان گودال شاه معطل شد و بر جد شما سخت گذشت مثل هر روز بگو گریه به زینب کردی؟ تو بخوان روضه که بر عمه کجا سخت گذشت شیعه از غصه بمیرد بخدا جا دارد بین بازار به ناموس خدا سخت گذشت @raziolhossein
آمد سراغ صندوق، آمد شبانه راهب از قبل شد کمان تر قدّ کمان راهب یک عمر منتظر بود تا سر بیاید از راه به او سپرده بودند پیشینیان راهب با مشت زد به سینه، با اشک دیده اش گفت زیباتر از مسیحا دردت به جان راهب شاهی که هر دو عالم بودند در امانش آن شب سپرد اما سر در امان راهب بعد از تنور خولی قبل از مساجد شام شد نوبت کلیسا شد میهمان راهب تا شد سرش مرتب پیش نگاه زینب فوراً رسید خیرش به خاندان راهب مریم به سینه میزد آسیه گریه میکرد در مجلسی که زهرا شد روضه خوان راهب حجم گلاب کم بود از حجم خون‌ رویش تا که به کارش آمد اشک روان راهب دردی به جانش افتاد تا دید وضع سر را دردی که شعله میزد تا استخوان راهب گیسوی چنگ خورده... ابروی سنگ خورده... اوضاع صورتش برد تاب و توان راهب خون روی لبان را زخم روی زبان را تا دید ناگهان بند آمد زبان راهب آبی نخورد دیگر نانی نخورد دیگر خونِ جگر از آن پس شد آب و نان راهب آرام شد رقیه وقتی که از کلیسا آمد سحر به گوشش صوت اذان راهب @raziolhossein
هی شکوه کرده‌ایم فقط، آب و نان کم است گویا بلای دوریت ای مهربان کم است پس بی دلیل نیست گره خورده زندگیم عرض توسلم به تو جان جهان کم است خود را ـ ندیده روی توـ عاشق گمان کنم چیزی در این میانه بدون گمان کم است ترک گناه می‌طلبد قصه‌ی فرج تنها دعای آمدنت بر زبان کم است یک عمر در فراق، به آه و فغان گذشت آه و فغان که اینهمه آه و فغان کم است هر روز نامه می‌دهم اما چه فایده در آسمان کبوتر نامه رسان کم است وقتی که با گناه دلت را شکسته ام هر روز هفته هم بروم جمکران کم است دنبال عصر جمعه غروب آمده چه زود دارم امیدِ آمدن، اما زمان کم است اشک تو صبح و شام به خون می‌شود بدل پس در عزای جد تو اشک روان کم است درقتلگاه درصدد ذبح کردن است انگار نحر شاه برای سنان کم است @raziolhossein
من ازبس غصه دارم که ، میشه صدتا کتابش کرد کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد دیدی تنهام و شبهای خرابه سرد و تاریکه سر تو سرزده اومد مثه خورشید تابش کرد تموم آرزوهامو گذاشتن پیش روم امشب دعا کردم بیای پیشم خدا هم مستجابش کرد میگیرم دستمو بابا، به دور صورت زخمیت هنوزم میشه روی ماهتو اینجوری قابش کرد اگه چشمام نمیبینه دلیلش دستای زجرِ یه دونه سیلی زد اما باید صدتا حسابش کرد خاک داغ صحرا با ، سرانگشتِ پر از زخمم نوشتم اسمتو اما سنان با پا خرابش کرد گذشت از من ولی کاشکی یکی بود یادشون میداد نباید دختر شاهو بجز خانم خطابش کرد نمونده معجری اما بجاش که آستینم هست اگر دستم بیاد باال میشه اونو حجابش کرد همه سوختن به پای من، منم واسه ِ تن سوختهت تن افتاده رو خاکت دل من رو کبابش کرد دیگه از هرچی اسبه من دلم خونه آخه اون روز دیدم که ده تا اسب اومد گل من رو گالبش کرد میسوزونه منو داغ تنور خونه ی خولی کجا رفت اون محاسن که علی اصغر خضابش کرد؟! رباب امروز طفلش رو توی رویا بغل کرد و خیالی شیرشو داد و الالیی خوند و خوابش کرد @raziolhossein
 در دل خیمه گل یاسمنی داشت حسین کودک تشنه ی شیرین سخنی داشت حسین کاش مانند برادر حرمی داشت حسن کاش مانند برادر کفنی داشت حسین هر دو نور اند و تفاوت سرِ همسر دارند بد زنی داشت حسن شیر زنی داشت حسین سر به زانوی برادر حسن آخر جان داد کاش بالای سر خود حسنی داشت حسین پسر مادر آب است که از فرط عطش خشک تر از لب صحرا دهنی داشت حسین دید خواهر تن عریان برادر را گفت خواست میدان برود پیرهنی داشت حسین نعلها سخت روی سینه او کوبیدند تهِ گودال خودش سینه زنی داشت حسین ساربان زود خودش را تهِ گودال رساند یادش آمد که عقیق یمنی داشت حسین @raziolhossein
دلم‌ گرفته از این روزگار زجرآور جهان که لطف ندارد بگو نجف چه خبر تمام کون و مکان را اگر نگاه کنی جز او کسی به نظرها نمیرسد به نظر همه اجاره نشین شهنشه نجفیم زمین عمارت شخصی اوست سرتاسر مسیح میشوم و مُرده زنده خواهم‌‌ کرد به دست من برسد خاک پایی از قنبر هوارِ میثم تمار روی دار این بود ضرر نکرده کسی که در عشق کرده ضرر هراسِ مرگ بدل شد به اشتیاق وصال "فَمَن یَمُت یَرَنی" تا شنیدم از دلبر به خاکِ تیره نخواهد نشست میّت ما درون قبر بریزند تربت حیدر چه عافیت چه بلا، راضی ام به تقدیرم به دستِ دست‌خدا هست تا قضا و قدر مَبین که پیرهن وصله دار می پوشد تراب با نظر بوتراب گردد زر علیست کیسه به دوش مدینه و کوفه علی به سوره ی انفاق و هل اتی مظهر نوشتم آنچه که خوبیست را به پای علی نوشتم آنچه بدی هست، پای آن سه نفر یکی ز جنگ فراری یکی بلاگردان بگو کدام شود جانشین پیغمبر؟ «««اگرملاک جگر هست؛"ماجرای مَبیت" اگرکه قدرت بازوست؛قلعه ی خیبر»»» کَنَنده ی در خیبر اگر چه بوده ولی شکسته است غرورش در آستانه ی در @raziolhossein