#امام_هادی_مدح
#دوبیتی
وقتی که تمامی ملائک، مولا
از حسن تو گویند یکایک، مولا
این ذره کجا و آفتابی چون تو
«کَیفَ اَصِفُ حُسنَ ثَنائِک» مولا؟
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی
سفری کنم و سری زنم به سرات یاعلی النقی
به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس
برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی
هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن
بنویس سردر مشق های سیات یاعلی النقی
بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت
شود آب های جهان اگر که دوات یاعلی النقی
بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم
که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی
تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی
و سروده ای غزل از زبان خدات یاعلی النقی
و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت
شده اید رب جلی ولی به صفات یاعلی النقی
ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن
و به شیر جان بده با مسیح نگات یاعلی النقی
منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو
که سلام می دهمت به شوق لقات یاعلی النقی
نبود به بودن تو غمم، بخدا که حر جهنمم
که گرفته ام به ولات برگ برات یاعلی النقی
بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم تورا
سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی
#محمد_بیابانی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
یا رب از زهر جفا سوخت زپا تا به سرم
شعله با ناله برآید همه دم از جگرم
جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه
که چه آورده جفای متوکّل به سرم
می دوانید پیاده به پی خویش مرا
گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم
آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب
گشت از شدّت غم، مرگ عیان در نظرم
خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب
شرم ننمود در آن لحظه زجدّ و پدرم
زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی
ریخته خاک یتیمی به عذار پسرم
با که این ظلم بگویم که به زندان بلا
قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم
هر زمان هست در این دار فنا مظلومی
حق گواه است که من از همه مظلوم ترم
فخر (میثم) همه این است به فردا کامروز
هم ثنا گستر من آمده هم نوحه گرم
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
#دوبیتی
همین که در تنش زهر شب افتاد
امام هادی از تاب و تب افتاد
چو وارد کردنش در بزم شادی
به یاد عمهجانش زینب افتاد
#سیدمجتبی_شجاع
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
نیمۀ شب امام رابردند
خانه و خانواده مضطرب است
نگرانِ امامِ هادی شد
سامرا بی قرار و ملتهب است
من بمیرم که پیش چشمانش
سَبِّ جدِّ گرامی اش کردند
دل هفت آسمان به درد آمد
بس که بی احترامی اش کردند
می بَرَندش بدونِ عمامه
غربت از چشمهاش معلوم است
خوب که ، در رُخش نگاه کنی
مثل جدّش علیست مظلوم است
جان به قربان آن امامی که
دستهایش به غصه زنجیر است
علتِ بردنش به بزم شراب
به گمانم به قصد تحقیر است
متوکل مقابل حضار
اندکی آمد و توقف کرد
بی حیا از شرابِ در دستش
به امام دهم تعارف کرد
خواست تا که امام هادی را
نحوهء دیگری عذاب دهد
گفت با او که شعر میخوانی
منتظر ماند تا جواب دهد
حضرتش قصد شعر خواندن کرد
کرد آغاز معجزاتِ کلام
سخنش مثل تیغ حیدر بود
محشری شد به پا زِ شعر امام
بر سرِ دشمنش خراب ، آقا
گویی آن خانۀ مجلل کرد
شعرها در مَذَمّتِ دنیا
عیش او را به غم مبدل کرد
متوکل که منقلب گردید
در خود احساس روسیاهی کرد
لااقل در میان آن مجلس
از امام آمد عذرخواهی کرد
دشمنی هم سراغ دارم که
پرچم ظلمِ بی امان برداشت
در قبال سری که قرآن خواند
بی حیا چوب خیزران برداشت
پیش زنها و بچه ها ، ملعون
پستی اش را به خلق ثابت کرد
ضربه را بر لب و دهانش زد
صوت قرآن به چوب ساکت کرد
گریه کردیم بر حسین ، ولی
حال زینب کجا و ما ؟ هیهات
ما شنیدیم و خواهرش دیده
وای بر حال عمۀ سادات
#مهدی_مقیمی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی
دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی
نداشت طوطی جانم هنوز لانه به جسمم
که بود مرغ دلم آشنای حضرت هادی
صفا و مروه کجا و حریم یوسف زهرا
صفاست در حرم با صفای حضرت هادی
مقرّبان الهی فرشتگان بهشتی
کشند منّت و عطای حضرت هادی
زدست رفته شکیبم خدا کند که نصیبم
شود زیارت صحن و سرای حضرت هادی
درندگان زمین التجا برند به سویش
پرندگان هوا در هوای حضرت هادی
اگر به سامره ام اوفتد گذر سر و جان را
کنم نثار به گنبد نمای حضرت هادی
دلم که درد گناهش به اختصار کشانده
پناه برده به دار الشّفای حضرت هادی
مرا چه قدر که گردم گدای خاک نشینش
که هست خازن جنّت گدای حضرت هادی
دهد به روح لطیف ملک، صفا و طراوات
ملاحت سخن دلربای حضرت هادی
به خاک، عطر بهشتی پراکند اگر آید
نسیمی از طرف سامرای حضرت هادی
به عمر، دهر مرا گر دهند عمر، نیرزد
به لحظه ای که کنم جان فدای حضرت هادی
به تیرگی نبری روی و راه خود نکنی گم
هدایت است به ظلّ لوای حضرت هادی
بخوان زیارت پر فیض جامعه که بری پی
به ارزش سخن دلربای حضرت هادی
مرا رضایت ابن الرّضا خوش است که دانم
بود رضای خدا در رضای حضرت هادی
هزار بار به هر لحظه لعن بر متوکّل
که بود در پی جور و جفای حضرت هادی
به زور خواند به بزم شراب حجّت حق را
نکرد شرم و حیا از خدای حضرت هادی
گهی به بزم شراب و گهی به مجلس دشمن
چگونه اشک نریزم برای حضرت هادی
چو شمع، از شرر زهر، آب گشت وجودش
گرفت شعله زسر تا به پای حضرت هادی
نبود این همه بیداد و ظلم و جور پیاپی
جزای آن همه مهر و وفای حضرت هادی
چگونه اشک نریزند دوستان به عزایش
که گشته فاطمه صاحب عزای حضرت هادی
غریب و بی کس و تنها شهید گشت چو جدّش
زمین سامره شد کربلای حضرت هادی
سیاه پوش کن ای آسمان ملائک خود را
که شد خموش صدای دعای حضرت هادی
شراره سر کشد از بیت بیت تو (میثم)
توئی زبان غم و دردهای حضرت هادی
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
شکست بال و پرش آسمان تکان میخورد
ز درد روی تنش، رنگ ارغوان میخورد
میان بستر خود او ز درد میپیچید
گره به کار اهالی آسمان میخورد
برای زخم عمیقش دوا افاقه نکرد
ز بس که زخم زبان او از این و آن میخورد
تو را خدا دگر او را به کوچهها نکشید
خدا نکرده زمین گر در آن میان میخورد-
-جواب مادر او را چگونه میدادید
چه قدر خون جگر او ز دستتان میخورد
میان بستر خود تشنه روضه سر میداد
صدای گریه و آهش به گوش جان میخورد
چنان ز چوب و لب خشک و خیزران میخواند
که گوئیا به لبش چوب خیزران میخورد
شبیه جدِّ غریبش چنان به خاک افتاد
کأنَّ ضربه ز سر نیزهی سنان میخورد
#محسن_حنیفی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همه ی عمر ستم دیده هماره
سنگینی اندوه تو از کوه فزون تر
غم های فراوان تو بیرون ز شماره
کی مثل تو در حبس ستم بازوی بسته
بر قبر خود از جور عدو کرده نظاره
تو آیه تطهیری و دشمن به چه جرأت
با جام می خود به سویت کرده اشاره
از هجر تو باید کمر کوه شود خم
جایی که گریبان ولایت شده پاره
تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد
بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره
سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده
همراه عدو رفتی و او بود سواره
از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود
کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره
فوجی پی آزار دلت دست گشودند
قومی ز دفاع تو گرفتند کناره
«میثم» دگر از این غم جانسوز نگویی
کز نوک قلم جای سخن ریخت شراره
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
دوستان بر من تنها زوفا گریه کنید
به غم نور دل ابن رضا گریه کنید
مادرم فاطمه امروز عزادار من است
یاری فاطمه گیرید عزا گریه کنید
به تسلی دل زار و غمین پسرم
پای تابوت به صد شور و نوا گریه کنید
حضرت هادیِ تان را به غریبی کشتند
به غریبی من امروز شما گریه کنید
پاره پاره شد از آن زهر دل پر دردم
به دل پاره ام از زهر جفا گریه کنید
زهر دادند ولی تشنه نکشتند مرا
همه بر تشنه لبِ کرببلا گریه کنید
چون شنیدید که در بزم شرابم بردند
به غم عمه مظلومه ما گریه کنید
زینب زار کجا مجلس اغیار کجا
به پریشانی ناموس خدا گریه کنید
به نگاهی که زخجلت به روی خواهر بست
سر ببریده شاه شهدا گریه کنید
یاد آن قاری قرآن که لبش پر خون شد
یاد آن چوب و لب و طشت طلا گریه کنید
جای آنانکه به هم جام تعارف کردند
جای آن قهقهه و هلهله ها گریه کنید
یاد طفلان یتیمی که کتک می خوردند
جرمشان جمله همین بود چرا گریه کنید
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح
تمام اهل نظر بر تو التجا بکنند
به نام پاک نقی خاک را طلا بکنند
هنوز بردن نامت کمال بیادبی است
به لفظ "حضرت آقا" تو را صدا بکنند
فرشتهها همه هنگام سجده حیرانند
که رو به قبله و یا رو به سامرا بکنند
چقدر روی دلت زخم کهنه بسیار است
به زهر زخم دلت را چرا دوا بکنند
دوباره یک دو نفر را به کربلا بفرست
که زیر قبه برایت کمی دعا بکنند
خدا کند که شبانه تو را دگر نبرند
ز نام مادرتان لااقل حیا بکنند
خدا کند که غریبانه دست و پا نزنی
ملائک از پرشان فرش دست و پا بکنند
دوباره از لب خشکت سلام میریزد
همینکه روی تو رو سوی کربلا بکنند...
سلام بر بدنی که سه روز بعد آن را
ز دست نیزه گرفته که بوریا بکنند...
#محسن_حنیفی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی
بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی
یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل»
در آینه صبح و مسا حضرت هـادی
دل سوخته از طعنه و از زخم زبانها
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی
بردند همان شب که سوی بـزم شرابت
چون از تو نکردند حیا حضرت هادی
افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی
افسوس، به جور از حرم مادر و جدت
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی
کس از غم ناگفتهات ای یوسف زهرا
آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی
کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟
ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی
بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی
در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی
"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند
ای کشته بیجرم و خطا حضرت هادی
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_هادی_مدح
خوشا سری که شود خاک پای حضرت هادی
خوشا دلی که پرد در هوای حضرت هادی
به چشم بسته خدا را به روی باز ببیند
به دیده هر که نهد خاک پای حضرت هادی
ز قبر و برزخ و فردای محشرش نَبُود غم
کسی که زاد رهش شد ولای حضرت هادی
به سیم و زر نکند اعتنا کسی که به عالم
طلب کند نظر کیمیای حضرت هادی
به سعی بنده نیاید به دست، قرب خداوند
مگر که درک کند دل، صفای حضرت هادی
کسی که جان جهان بود، داد جان به غریبی
هزار جان مقدّس فدای حضرت هادی
ندانم این که به دوران چهها رسید به جانش
ز کینۀ متوکّل، دغای حضرت هادی
به یاد بزم شراب یزید سفله فتادم
که بزم خمر شد از کینه، حضرت هادی
به یاد چوب و لبان حسین گریم و گویم
نبود چوب جفا از برای حضرت هادی
چه خیر بهتر از این «رستگار» را که ز توفیق
رسید بر در سلطان، گدای حضرت هادی
#سیدمحمد_رستگار
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
آتش زهر اثر تا به دل و جانش کرد
باز هم یاد حسین و لب عطشانش کرد
جگرش سوخت و، از زهر ولی شکوه نکرد
منّتش داشت که بر فاطمه مهمانش کرد
خوش به حالش روی دامان پسر جان میداد
غم دور از وطنی گر چه پریشانش کرد
نه کسی آمد و با نیزه به پهلویش زد
نه کسی بیادبی با تن بیجانش کرد
بدنش آب شد از زهر ولی سالم بود
نه کسی سر زتنش برد نه عریانش کرد
نه غم اهل حرم داشت به وقت رفتن
نه کسی بعد جسارت به عزیزانش کرد
پسرش گریه کنان پیرهنش پاره نمود
کی دگر کعبنی از گریه پشیمانش کرد
نیمه شب که در آن بزم شرابش بردند
یاد از بزم یزید و سر مهمانش کرد
خیزران و سر شاه شهدا واویلا
خواهرش دید چها با لب و دندانش کرد
زینبی که همه جا مثل علی صبر نمود
عاقبت چوب جفا پاره گریبانش کرد
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد
زهر خورد و جگرش سوخت لبش را سوزاند
چه کند از دل اگر نالهی زهرا نکشد
بار اول که در این خانه نبوده اما...
کاش میشد به کنارِ پسرش پا نکشد
سینه وقتی که بسوزد نَفَست میگیرد
نیست امید که کارش به تَقَلا نکشد
پسرش چاک گریبان زده بر بالینش
چه کند دست اگر بر سرِ بابا نکشد
ظرفِ آبی به لبش دید فقط گفت حسین
نَفَسی نیست اگر وای حسینا نکشد
کربلا آب رسید و به زمین اما ریخت
خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد
دست خواهر به سرش ، داشت دعایی شاید
لحظهی آخرِ او کار به دعوا نکشد
ضربهها اینهمه بر صورت آقا نزنید
هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد
شعله اُفتاده به دامانِ یتیمی اما
میدَود تا که کسی گیسوی او را نشکد
بیشتر میشود آتش اگر اینقدر دَوَد
عمه ایکاش که این شعله به بالا نکشد
میبَرد هرچه دلش خواست حرامی باشد
کاش فریاد سرِ دختر نوپا نکشد
خوب شد بود عمو بر سر نیزه تا که
حالِ این خواهرِ تنها به تماشا نکشد
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
آن روز از کبوتر زخمی پری نبود
خورشید فاطمه که به این لاغری نبود!
شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش
فرقی که داشت این که جوان بستری نبود
آیا دلیل غصّهی او زهر بوده؟ نه
از آن شراب، دردسر بدتری نبود
یک بیحیا و ظرف شراب و امام بود
اما به لعل لب، لب چوب تری نبود
یک شهر دشمن از همهجانب ولی دگر
چشم طمع که در پی انگشتری نبود
آنجا کشنده بود که در پیش دختران
میزد یزید چوب،… وَ آبآوری نبود
ای کاش در مقابل چشمان خواهری
رأس بریده داخل طشت زری نبود
فریاد میکشید صدای گرفتهای:
بابا محاسن تو که خاکستری نبود!
وای از غروب شام غریبان که ناقه بود
امّا میان جمع، علی اکبری نبود
#علی_زمانیان
@raziolhossein
#امام_هادی
#دوبیتی
زیبنده ترین سخن کلام هادی است
حیرت زده خلقت از مقام هادی است
امضا برات سامرا در گروه
ذکر صلوات بر امام هادی است
#سیدمهدی_حجازی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
عمر تو مثل علی با بی کسی سر می شود
خط به خط شرح حالت گریه آور می شود
می برد دشمن تو را در بدترین جاهای شهر
سامرا شرمنده از روی پیمبر می شود
حمله بر بیت ولایت ، بی کسی ، بزم شراب
دشمنت لحظه به لحظه بی حیاتر می شود
زنده بودی بی حیا قبر تو را در خانه کند
چشم ها از ماجرای غربتت ، تر می شود
می روی از سامرا ، روز دوشنبه باز هم
سرشکسته پیش زهرا ، پیش حیدر می شود
می روی از سامرا روز دوشنبه باز هم
زنده یادِ کوچه و دیوار و آن در می شود
مثل جد خود حسینی ، کشته ی دور از وطن
با غمت تازه غم آقای بی سر می شود
کشته دور از وطن هستی ولی شکر خدا
یک کفن روزی این جسم مطهر می شود
تو غریبی یا حسین ؟ آیا پس از تو خواهرت
هم سفر با حرمله یا شمر کافر می شود؟
#محمدحسین_رحیمیان
@Raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
آیا که شود باز ببینم وطنم را
آرام کنم سینه ی پر از محنم را
دلتنگ مناجات سحرهای بقیعم
با مادر غمدیده بگویم سخنم را
از سوز عطش تار شده راه نگاهم
آخر چه کنم ؟ لرزش دست و بدنم را
آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی
سخت است تماشا کنم اشک حسنم را
آن روز که در گوشه ی ویرانه نشستم
لرزاند ، غم عمه ی سادات تنم را
من کشته ی بی حرمتی بزم شرابم
با آن که نبسته لب چوبی ، دهنم را
آن روز که آمد به میان حرف کنیزی
سخت است که تفسیر نمایم سخنم را
ناموس خدا ، خیره سری ، چشم حرامی
سر بسته گذارید بلای کهنم را
در این دم آخر به خدا یاد حسینم
زیر سرم آماده نهادم کفنم را
تشییع تن سالم من کار ندارد
غارت ننموده است کسی پیرهنم را
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
علت روی زمین ریختنم معلوم است
اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است
جگرم سوخته از زهر... تنم می سوزد
لخته های جگرم در دهنم معلوم است
چقدر درد از این شهر به خاطر دارم
از دل سوخته درد و محنم معلوم است
حق من رفتن در خان صعالیک نبود¹
در نگاهم غم هجر وطنم معلوم است
وسط سجده به کاشانه ی من ریخته اند
رد پا روی عبا و بدنم معلوم است
از همین کوچه و توهین و دو دسته بسته
روضه ی ارثیه از پنج تنم معلوم است
هتک حرمت جلوی اهل و عیالم شده ام
شرم در چهره ی هر یاسمنم معلوم است
مردک پست به من باده تعارف کرده
خجلتم در دل شعر و سخنم معلوم است
یک نفر هست کنار من و شکرش باقی است
دور بالین من اشکِ حسنم معلوم است
حسنم روضه بخوان، روضه ی جسمی عریان
من که بر روی تنم پیرهنم معلوم است
در میان کفنم تربت یک بی کفن است
غربت جد من از این کفنم معلوم است
یاد تشنه شدن و پا زدنش افتادم
تشنه ام علت پر پر زدنم معلوم است
#محمد_جواد_شیرازی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح
سرِ ما محفلِ سودايِ عليّ النّقي است
جانِ ما نـذرِ قدمهاي عليّ النقـي است
دلِ ما غـرقِ تــمـنّايِ عـليّ النّقـي است
دين ما چيست؟ تولّاي عليّ النّقي است
ما كه از روز ازل عاشق و خاطرخواهيم
زيرِ دِيْــنِ كَـرمِ هــٰادي آل الّلهيم
از هدايتگري اش اهل هدايت شده ايم
لطف او بوده كه اينقدر"عنايت شده ايم"
خار راهش شده و صـاحبِ عزّت شده ايم
كاسـه ليسان سـر خوان ولايت شده ايم
عشق ما بر پسر فاطمه ، مادرْ زادي ست
هــرچه داريم از الطاف امام هادي ست
دل ما گُم شده در پيچ و خمِ سامرّاست
چون كبوتر شـده،جلد حرمِ سامرّاست
ســائل صحن ملائك خَدَم سامرّاست
چون گره خورده به اسمت عَلَم سامرّاست
يادِ ايــّامِ تو و خاطره ات را عشق است
خشتْ خشتِ حرم سامره ات را عشق است
نوه ي حضرت سُـلطاني و آقاي همه
پُر شــده از نـفـسِ حقِّ تو دنياي همه
با تو تضمين شـده آبادي فرداي همه
نامه داديم براي تو به امـضاي همه
كوري چشم هر آنكس كه خبيث و شقي است
مُهر آن هم "لكَ لبيّك عليَّ النّقي"است
پسر حضرت جودي و سراپايت لطف
مي چكد از عرق چهره ي زيبايت لطف
ما كه ديديم فقط از يــد طولايت لطف
گشته صادر همه ي عمر ز لبهايت لطف
جامعه با جملات تو عجب شيرين است
حرفهاي تو همه مثل رطب ، شيرين است
در غم دوري خود از حرمت مي سوزيم
سوّم ماه رجب شد ز غمت مي سوزيم
با نفسهاي تو از بــازدمت مي سوزيم
پا برهنه مرو مثل قدمت مي سوزيم
پا برهنه شدي و موي پريشان كرديم
يادِ دردانه ي سالار شهيدان كرديم
مي دواندند تورا از پي مركب اي واي
داغ ميخورد به قلب تو مُرتّب اي واي
پابرهنه ؛وسط كوچه؛ مُعذّب اي واي
چه قدر سوخت دلت از غم زينب اي واي
گـرچه در بزم شــراب متـوكّل رفــتي
شكر، زيرا به سلامت سويِ منزل رفتي
سينه ي سوخته ي سينه زنت شد پاره
جگر مادرت از سـوختنت شد پاره
از درون آه ، تمام بدنت شـده پاره
چون كشيدند تورا پيرهنت شد پاره
پيرهن چاك زدم تا حسني زار زنم
همرهت بر بدن بي كفني زار زنم
تن صد پاره ي جدّت به زمين افتاد و
وسط گودي گودال زِ زين افتاد و
از ركاب شه افلاك نگين افتاد و
شمر زد قهقهه ، در دشت طنين افتاد و
نيزه ها كشته ي خونين بدني را بردند
از تن بي سر او پيرُهني را بردند
#محمد_قاسمی
@Raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
از ضعف، گرچه تابِ تن از دست دادهام
در انتظار مرگ به پا ایستادهام
آنقدر سوختم ز دل و ریختم سرشک
دیگر چو شمع رو به خموشی نهادهام
در پیش چشم نوگلم، از سوز زهر کین
از بسکه دست و پا زدم، از پا فتادهام
وای از دمی که وقت مناجات شب، عدو
از خانه میکشاند سوی بزم بادهام
من شهسوار ملک وجودم که آن لعین
خود شد سوار و برد به پای پیادهام
بعد از دعای «یا من أرجو لکلّ خیر»
هر شب صلای آرزوی مرگ دادهام
دفنم کنید، لیک نه در آن لحد که من
هنگام کندنش به تماشا ستادهام
#علیرضا_قاسمی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
تو را زِ خانهی خود با عذاب آوردند
تو را به گوشه ای اما خراب آوردند
به روی خاک نشستی و شام را دیدی
که عمه های تو را با طناب آوردند
یتیمهای گرسنه به بند زنجیر و
رسید وقتِ طعام و کباب آوردند
من از امام زمان شرم دارم از این خط
که پیشِ چشمِ شما هم شراب آوردند
شراب بود ولی بر سرت سنان نزدند
به زخمهای لبت چوبِ خیزران نزدند
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#رباعی_حدیثی
اَلتَّوَاضُعُ أَنْ تُعْطِيَ النَّاسَ مَا تُحِبُّ أَنْ تُعْطَاهُ
فروتنی در آن است که با مردم چنان باشی که دوست داری با تو چنان باشند.
📗 الكافی، ج۲، ص۱۲۴
جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری
با مردم روزگار خود همدل باش
آنگونه که انتظار از آنان داری
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
اگر ز زهر جفا سوخت نازنین بدنت
ولیک نیزه نخورده به استخوان تنت
ندید پیکر تو زخم و ،سر بریده نشد
ز سم اسب نگشته است پاره پیرهنت
ز سوز زهر و عطش بال و پر زدی اما
ندید خواهر تو لحظه ای نفس زدنت
هزار شکر برایت کفن مهیا بود
حصیر مردم صحرا نشین نشد کفنت
عدو به مجلس می خواره ها تو را آورد
ولی به خنده نزد چوب بر لب و دهنت
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_هادی_مدح
ای قبلهگاه اهل ولا سامرای تو
بالاترین عبادت شیعه ولای تو
هم نور داده بر همه درس هدایتت
هم رهنمای ماست سراجالهدایِ تو
آیینة رسول خدایی و دیدهاند
روی خدا به روی محمّدنمای تو
بیگانه با خداست به حقّ خدا قسم
آنکو در این جهان نبود آشنای تو
نزدیکتر ز جان منی ای عزیز دل
هرچند دورم از حرم با صفای تو
وقتی قدم به برکة شیران گذاشتی
صورت گذاشت شیر درنده به پای تو
دستی ز دل برآر و دعا کن به جان ما
ای جان گرفته جانِ دعا با دعای تو
حتّی اگر به گرد حرم آورم طواف
باشد دلم به جانب صحن و سرای تو
بیمار کن مرا که شفا یابم از دمت
ای چشم صد مسیح به دارالشّفای تو
کوری، به از ندیدن روی خدا نما
لالی ، به از نگفتن مدح ثنای تو
بالاتری از این که بگویند سیدی
باشد هزار حاتم طایی گدای تو
ای از ازل به عالم و آدم امامتت
ما را گدای سامره کن از کرامتت
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
#امام_هادی_مدح
هزار شُکر که بُردیم نامِ هادی را
هزار شُکر که داریم امامِ هادی را
هزار شُکر که دارد در این شبِ نوروز
لباسِ مشکیِ ما احترامِ هادی را
سلامِ ما برسانید ای کبوترها
که بشنویم علیک السلامِ هادی را
چقدر جلوه به جبریل میرسد وقتی
خطاب می کند: آقا ، غلامِ هادی را
بیا رویم که جز سامرا پناهی نیست
نیاز نیست به فطرس بیا که راهی نیست
بر آستان تو مژگانِ ما که عادت کرد
به خاک بوسی ما آسمان حسادت کرد
کسی که روضه برایت گرفت بالا رفت
کسی که رفت به این روضهها عبادت کرد
همینکه زائرت از جامعه زیارت خواند
سبوی خویش پُر از چشمهی سعادت کرد
برای عمه سادات در قفس رفتی
و شیر عرض اردت به این سیادت کرد*
پسر فراقِ پدر را چگونه چاره کند
روا بود که گریبان امام پاره کند*
تو را زِ خانهی خود با عذاب آوردند
تو را به گوشه ای اما خراب آوردند
به روی خاک نشستی و شام را دیدی
که عمه های تو را با طناب آوردند
یتیمهای گرسنه به بند زنجیر و
رسید وقتِ طعام و کباب آوردند
من از امام زمان شرم دارم از این خط
که پیشِ چشمِ شما هم شراب آوردند
شراب بود ولی بر سرت سنان نزدند
به زخمهای لبت چوبِ خیزران نزدند
*اشاره به روایت داخل قفس شیرها رفتن امامهادی(علیهالسلام)
*اشاره به گریبان چاک زدن امامحسنعسکری(علیهالسلام)در فراق پدر
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
خون میچکد ز دیدهی در خونشناورم
در بهت چشمهای گهربار مادرم
سوز عطـش به ریشهی من تیشه میزند
خشکیده شاخههای بلند صنوبرم
در انتهای مغرب رنگ کبود رفت
خورشید پر فروغ جمال منورم
از هرم زهر و معجزهی لختههای خون
یاقوت سرخ گشته لبان مطهرم
تا مغز استخوان شرر زهر رخنه کرد
تفتیده کورهای شده گرمای بسترم
با هر نفس تمام تنم تیر میکشد
چشمانتظار قطع نفسهای آخرم
در لحظههای آخر عمرم هواییام
افتاده شور کرببلا باز در سرم
این آرزوی لحظهی جاندادن من است
با ذکر«یاحسین» رود جان ز پیکرم
#وحید_قاسمی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
در غربت اين شهر چون جانت فدا شد
شرمندگی از تو نصیــب سامرا شد
این خاك اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَایٰ بود
بعد از عـروجت تا ابد دار العزا شد
بودی علی سـوّم آل علی که
در حقّ تو مثل علی خیلی جفا شد
نفرین بی پایان بر آن رذلی که از بغض
راضی به قتل دوّمين ابن الرّضا شد
یک نیمه شب از خانه بیرونت کشیدند
طوری که ماه از شرم تو قدّش دوتا شد
پای برهنه پشت مرکب می دویدی
خار از ادب پيش قدمهاي تو پا شد
بستند وقتی ریسمان را دور دستت
زهرا دوباره ناله اش واویلتا شد
شکر خدا ناموست آن دم در امان بود
با آن كه با جور عدو از تو جدا شد
امّا مدینه داستان آنگونه شد که
شرمنده ی بانوي خانه مرتضی شد
روضه چرا از جاي ديگر سر در آورد؟
با اینکه آتش از همان کوچه به پا شد
وقتی که دیدی داخل بزم شرابی
اشکت روان از غُصّه ي شام بلا شد
در دست آن نامرد دیدی جام می را
تازه گریزِ روضه ات طشت طلا شد
یک جمله می گویم دگر طاقت ندارم
شايد کمی از حقّ این روضه ادا شد
آنجا كه چوب خیزران با رفت و برگشت
دُرّ از دهان شاه ما انداخت در طشت
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
وقتی که دور از تربت پیغمبر افتاد
غمهای عالم بر دل او یکسر افتاد
گاهی به یاد روضه جدِّ غریبش
گه یاد مادر اشکش از چشم تر افتاد
آقای ما شد خانه اش خان الصّعالیک
دنیا زچشم دوستانش دیگر افتاد
در پیش چشمانش قبرش را که کندند
یک لحظه یاد نبش قبر اصغر افتاد
آن شب که از کاشانه می بردند او را
چشمش به در افتاد یاد مادر افتاد
گویا صدای مادرش را می شنید و
می دید گویا مادرش پشت در افتاد
او را میان کوچه ها وقتی کشیدند
یاد غریبی های جدش حیدر افتاد
بزم شراب و آیه تطهیر ، ای وای
راهش بمیرم من کجاها آخر افتاد
این روضه اما تازگی دارد؟ ندارد
حق داشت یاد زینب غمپرور افتاد
بزم یزید و عمه سادات ،ای وای
بعد از برادر چه غریب و مضطر افتاد
این کفیل زینب الحورا ،اباالفضل
بین حرامی خواهرت بی یاور افتاد
چشمان خود را بست از خجلت برادر
در طشت چشمش تا به چشم خواهر افتاد
چوب یزید بی حیا تا رفت بالا
دیدند در مجلس که از پا دختر افتاد
آنقدر زد با خیزرانش بی مروت
دندان بشکسته در آن طشت زر افتاد
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_هادی_شهادت
ای کعبه ی اهل تولّا سامرایت
چارم علی،جان همه عالم فدایت
جن و بشر،حتی ملک باشد گدایت
عالم بود پر از کرامات و عطایت
با اینهمه قدر تو را نشناخت دشمن
با دشمنی از پا تو را انداخت دشمن
از سوز زهر کین ترک خورده لبانت
بدجور تا کردند با تو دشمنانت
این کارشان سوزانده مغز استخوانت
قبر تو را کندند پیش دیدگانت
دل سوخت و خونابه از چشم تر افتاد
دلها به یاد نبش قبر اصغر افتاد
بردند از خانه تو را ای روح قرآن
عمامه ات افتادو مویت شد پریشان
بودی به یاد گیسوی آقای عطشان
ّآن شب ز ظلم و کینه آمد بر لبت جان
ای گل تو را گلچین به طعنه پرپرت کرد
آن بی ادب توهین به نام مادرت کرد
جای شما در مجلس می خوارگان نیست
هرچند دیگر در تنت جز نیمه جان نیست
اما خیالت جمع اینجا خیزران نیست
ناموس تو مابین این نامحرمان نیست
سهم دلت جز حق ستیزی نیست آقا
اینجا دگر حرف کنیزی نیست آقا
بزم شراب و عمه بود و هلهله بود
قلب رقیه خون و دل پر از گله بود
هم راس اصغر روبروی حرمله بود
رقاصه ای هم در پی مزد و صله بود
ای کاش تنها چوب بر لبهاش می خورد
جام شرابش را سوی آن سر نمی برد
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein