eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
3.3هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
472 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شدن با حاج عادل، سخت نبود. اخلاقش ان قدر به دل می نشست که همه دوست داشتند رفیقش باشند. حاج عادل گفت: بیا برویم. گفتم: کجا؟ گفت: گلزار شهدا. با اصرار من، به اسایشگاه بسیج امد و از شهدای منطقه حرف زد و این که قصد دارد کتابی درباره شهیدان سعد بنویسد. به گلزار شهدا رفتیم. به شهدا سلام کرد. فکر می کردم این رفیق ما چقدر عاشق این تکه از بهشت است. یادم امد وقتی مزار شهدا در حال همسطح سازی بود، با حاجی و چند نفر دیگر از دوستان به گلزار شهدا رفته بودیم. شوخی می کردیم و هر کسی نقطه ای را تعیین می کرد و می گفت من اگر شهید شدم، این جا خاکم کنید. حاجی با خنده گفت: برای من اصلا زحمت نکشید! همین جا پایین پا شهید صالح سعد دفنم کنید. بعد با اشاره دست به همان جا که الان مزار اوست، گفت: همون جا که خالیه. بعد گفت: ببینید من که میرم و دیگه پیشتون نیستم، از اون بالا بهت لبخند میزنم برادر. راوی: رحیم علی پور منبع: کتاب ستارگان اسمان حرم، ص 131و 132 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید مدافع حرم «عادل سعد» چهارمین شهید طایفه سعد شد (شهیدان عبدالزهرا.علی و صالح سعد)اوفرزند علوان متولد 1352 شهادت  پانزدهم شهریور 1395 در  کشورسوریه جنوب شهر حلب   مدفن گلزار وی در  شهرک انقلاب تابعه شهرستان دزفول .عادل تمام حقوق خودش را بین بچه های سوری تقسیم می کرد با اینکه دختردم بخت داشت.شهید اصرار داشت که بعد از شهادتش کوله پشتی اش را به دست تنها پسرش احمد برسانیم در کوله اش یک انگشتر یک ساعت یک قرآن یک تسبیح و یک دست لباس نظامی بود شاید می دانست که احمد می گوید اینها را ۵ سال نگه می دارم تا بزرگتر بشوم و راه پدرم را ادامه بدهم .دخترم سمانه می‌گوید:« در بین راه دانشگاه وقتی چشم پدرم به عکس شهید زلقی شهید مدافع حرم افتاد. » گفت: «تصویر بعدی عکس من است» عادل چند روز قبل از ازدواج دخترش سمانه به شهادت رسید. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
همسر شهید : زمانی که شهید سعد سوریه بود من خواب دیده بودم که برام یک مقنعه ساتن سبز رنگ خیلی قشنگ آوردن، واقعا زیبا بود. وقتی پوشیدمش، صورتم کامل نورانی شده بود. وقتی تماس گرفت گفتم عادل خوابت رو دیدم. پرسید و خوابم رو براش تعریف کردم. گفت این هدیه شهادت من به تو هست، گفتم به این حرف رو نزن. تو تازه رفتی سوریه و به من قول دادی که برگردی. قول شهادت نداده بودی؛ این حرفهارو نزن. گفت نه شوخی میکنم. بعد از تماس عکسی برام فرستاد که یک پرچم سبز بهش هدیه داده بودن، وقتی دیدمش هم جنس همون مقنعه بود که توی خواب دیده بودم. پرچم حرم حضرت زینب (س) بود که اونجا بهش هدیه داده بودن و گفت همون پرچم رو گذاشتم کنار برات بیارمش. پیش خودم گفتم این خوابم تعبیر شد. بعد از شهادت ایشون، اون پرچم رو برای من آوردن. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۱۵ شهریور ماه ، گرامی باد . 🥀 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
سردار نظری فوق العاده روی آمادگی جسمانی تاکید داشت و خودش بعنوان فرمانده با ماسک شیمیایی و بادگیر که کار را بسیار دشوار می کند روزی پنج کیلومتر بدون استراحت می دوید. وی افزود: بعدها حاج اکبر نقل می کرد "خیلی ها که آمادگی جسمانیشان بالاتر نبود در عملیات جا ماندند و من فقط توانستم یک نفر را به دوش گرفته و با خود عقب بیاورم. خیلی غصه خوردم که آمادگیم در حدی بالاتر نبود که بتوانم چند نفر دیگر را روی دوش به عقب بیاورم" یعنی اینقدر احساس مسئولیت داشت که برای چنین امر غیر ممکنی در حین عملیات با آن تشنگی و شیمیایی و... غصه می خورد. عملیات مرصاد برای گردان حاج اکبر خیلی حساس بود چون تقریبا اولین تجربه جنگ نامنظم و خیابانی گردان بود. حاج اکبر با اینکه فرمانده بود و نیروها اصرار داشتند مستقیم جلو نرود ناگهان جلو افتاد و با فاصله زیاد از بقیه نیروها فقط با چند نفر هجومی رخ در رخ به سینه منافقین زد و پس از عقب زدن منافقین از یک جناح دیدند حاج اکبر دقایقی بعد با دست زخمی ولی صورت خندان و پرروحیه یک خودرو با تجهیزات منافقین را به غنیمت گرفته و زیرباران گلوله عقب آورد.. فرمانده دلاور عملیات مرصاد و ازادسازی نبل و الزهراء 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
📋 🕊سالروز شهادت مدافع حرم اکبر نظری 💐شادی روح پرفتوح شهید . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
سردار نظری فوق العاده روی آمادگی جسمانی تاکید داشت و خودش بعنوان فرمانده با ماسک شیمیایی و بادگیر که کار را بسیار دشوار می کند روزی پنج کیلومتر بدون استراحت می دوید وی افزود: بعدها حاج اکبر نقل می کرد "خیلی ها که آمادگی جسمانیشان بالاتر نبود در عملیات جا ماندند و من فقط توانستم یک نفر را به دوش گرفته و با خود عقب بیاورم. خیلی غصه خوردم که آمادگیم در حدی بالاتر نبود که بتوانم چند نفر دیگر را روی دوش به عقب بیاورم" یعنی اینقدر احساس مسئولیت داشت که برای چنین امر غیر ممکنی در حین عملیات با آن تشنگی و شیمیایی و... غصه می خورد. عملیات مرصاد برای گردان حاج اکبر خیلی حساس بود چون تقریبا اولین تجربه جنگ نامنظم و خیابانی گردان بود. حاج اکبر با اینکه فرمانده بود و نیروها اصرار داشتند مستقیم جلو نرود ناگهان جلو افتاد و با فاصله زیاد از بقیه نیروها فقط با چند نفر هجومی رخ در رخ به سینه منافقین زد و پس از عقب زدن منافقین از یک جناح دیدند حاج اکبر دقایقی بعد با دست زخمی ولی صورت خندان و پرروحیه یک خودرو با تجهیزات منافقین را به غنیمت گرفته و زیرباران گلوله عقب اورد 🕊 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
در اول فروردین ۱۳۴۲ در کرمانشاه متولد گردید ، قبل از انقلاب در جلسات مذهبی و قرآنی شرکت فعال داشت بطوریکه این جلسات نیز تا مدتی با مدیریت شهید اصغر معطری در منزل پدری ایشان تشکیل می شد ، همزمان با شروع تظاهرات انقلاب در شهر کرمانشاه با توجه به پایین بودن سن ایشان در لایه های زیرین گروهِ شهید پیشتاز و پیشرو سردارشهید سیدمحمد سعید جعفری فعالیت داشت. بعد از پیروزی انقلاب در سن 17سالگی جذب سپاه شد و با دیگر همرزمان به مبارزه با گروهک های ضد انقلاب پرداخت بطوریکه در سال 60طی درگیری با منافقین در شهر کرمانشاه مجروح شد . بعد از پاکسازی تقریبی شهر کرمانشاه از گروهک های ضدانقلاب به همراه گروهی از برادران جهت مبارزه با منافقین و قاچاقچیان به چند شهر کشور اعزام شد. سال 62بود جذب تیپ مسلم (ع) شد و بعد از مدت کوتاهی بعنوان فرمانده گردان و مسئول محور تیپ انتخاب شد. سال 64بعنوان فرمانده یکی ازقرارگاه های فرعی قرارگاه نجف انتخاب شد ، سال 65بعنوان فرمانده گردان حنین از تیپ 29 نبی اکرم (ص) انتخاب و در عملیات های نصر  7و والفجر 10 شرکت داشت که در عملیات اخیر مفتخر به جانبازی شیمیایی شد که تا لحظه شهادت از این موضوع رنج می برد. در عملیات مرصاد فرماندهی گردان حمزه ی تیپ را به عهده گرفت و این گردان به همراه گردان حنین اولین نیروهایی بودند که با شعار حزب الله ماشاءالله وارد شهر اسلام آباد شدند و ضربات مهلکی به منافقین وارد کردند و در این عملیات هم چون بعنوان فرمانده مورد شناسائی تک تیراندازان دشمن قرار گرفته بود از ناحیه ساعد وانگشتان دست هنگامی که با بیسیم مشغول هدایت گردان بود مورد هدف قرار گرفت. بعد از مدتی بعنوان جانشین طرح وعملیات تیپ انتخاب و در عملیات توکلت علی الله بعنوان مسئول طرح عملیات انتخاب شد . در این سالهای نبرد با داعش نیز بسیار تلاش کرد برای مبارزه با گروهک های تکفیری عازم سوریه شود که سرانجام در سال 95موفق و به عنوان اولین فرمانده مستشاری از شهرکرمانشاه عازم سوریه شد و در اعزام دوم بود که به آرزویش یعنی پیوستن به دوستان شهیدش رسید. در اعلام کرده بود که پیکر پاکش را در زیر پای شهدای نصر هفت به خاک بسپارند . شهید علاقه وافری به حضرت زهرا (س) داشت و در عملیات حلب نیز مزد خود را از بانوی دو عالم دریافت کرد واز ناحیه پا وپهلو مورد هدف گلوله دشمن تکفیری قرار گرفت و به شهادت رسید. شهید از لحاظ خصوصیات روحی بسیار شجاع و در عین شجاعت نسبت به دیگران بسیار دلسوز و مهربان بود و همیشه بالحن شیرین کرمانشاهی باتکیه کلام کَسَگَم خاطرات به یادماندنی درذهن دوستانش به جاگذاشت. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۱۵ شهریور ماه ، _علیخانی گرامی باد . 🥀 تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۵۰ تاریخ شهادت: ۱۵ / ۶ / ۱۳۹۵ محل تولد: کرمانشاه محل شهادت: سوریه 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید محمدحسین علیخانی در هفدهم بهمن ماه سال 1349 مصاف با عید قربان درمحله جوانشیر شهر کرمانشاه متولد شد .زمان جنگ تحمیلی، اوایل نوجوانی ایشان بود که با رضایت پدر و مادرش به جبهه رفت و از همان زمان خودسازی خودشان را شروع کردند. شهید علیخانی برای رفتارش ، خودش را در محضر خدا می دانست و  سعه صدر روز به روز  در ایشان بالاتر می رفت. نقل از مادر شهید : حسین فرزند دوم من بود که در روز عید قربان به دنیا آمد و به همین خاطر اسم او را محمد حسین گذاشتیم . موقع به دنیا آمدنش خواب دیدم که هدیه ای به من داده شد؛ از آقایی که این هدیه را به من داد، پرسیدم  این هدیه از جانب کیست؟ او در پاسخ گفت: از طرف حضرت علی (ع)؛ پرسیدم شما که هستید، فرمود : من امام زمان هستمو این فرزند امانتی است که در آینده از شما پس گرفته خواهد شد؛ این چنین بود که فهمیدم فرزندم روزی شهید خواهد شد، لذا همیشه منتظر شهادتش بودم شهید علیخانی در عملیات یگان های رزمی علیه تکفیری ها شرکت می کرد .او حتی به مردم سوریه که از ترس داعش فرار کرده و در نزدیکی مقر رزمندگان سپاه اسلام پناه می‌گرفتند، به صورت ناشناس کمک می‌کرد و سعی داشت به آن ها مواد غذایی برساند. و در پانزدهم شهریورماه سال ۱۳۹۵ در عملیات حلب با زبان روزه و درحالی که ذکر یا حسین را بر لب داشتند به شهادت رسیدند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید محمد رضا علیخانی برای جهاد در راه خدا و دفاع از حرم اهل بیت (ع) درصبح روز دوشنبه،از آبان ماه سال 1394 به همراه همرزمان قدیمی ونیروهای جدید عازم سوریه شدند. این شهید بزرگوار برای رفتن آنچنان اشتیاق داشتند، که بعد از رفتن ورسیدن به مقصد،خانواده ی خود رامطلع کردند تا مبادا عواطف پدرانه مانع از رفتنش شود. به هر ترتیب سردار شهید علیخانی وارد خاک سوریه شدند و پس از سازماندهی نیروها ایشان نیز به مناطق عملیاتی و جنگی رهسپار شدند از همان روزهای اول حضورش در سوریه، شجاعت و دلیریش در میدان نبرد با تروریست های تکفیری گاها باعث تعجب و شگفتی دیگر همرزمانش میشد به گونه ای که همه همرزمان و یارانش که در سوریه همراه او بودند بارز ترین خصلت ایشان را شجاعت بیش از اندازه در میدان نبرد میدانند. شهید علیخانی در دوران حضور مستشاریش در سوریه فقط به آموزش نیروهای سوری اکتفا نمیکردند بلکه حضور مستقیم و مداوم ایشان در خط مقدم مبارزه با تروریست های فاسد آنچنان بود که اکثر همرزمان این شهید بزرگوار بیان می کنند که مهم ترین دلیل حضور شهید علیخانی در سوریه رسیدن به درجه رفیع شهادت بود و آن هم شهادتی که در راه دفاع از حرم ناموس مولایش حسین(ع) باشد. سرانجام پس از حضور مسمتر در جبهه های نبرد حق علیه باطل در شرایطی که ماموریت نظامی ایشان در سوریه به پایان رسیده بود و مقدمات بازگشت به ایران را فراهم کرده بودند، مطلع شدند که تعدادی ازنیروهای خودی در استان حلب و شهر خانطومان در شرایط بسیار سخت و دشواری قرار گرفته اند به گونه ای که بیش از 200 نفر از این مجاهدان در محاصره ی شدید دشمن قرار گرفتند در چنین شرایطی بود که ایشان با وجود اتمام ماموریتشان در سوریه و در حالی که آماده بازگشت به سمت ایران بودند،اطلاع یافتند که همرزمانش درچه شرایطی قرار گرفتند، ایشان روحیه ی مبارزه باکفار را درون خود به نحوی پرورش داده بودند،که حتی پس از اتمام ماموریت نظامی هم نمیتوانست به این مسائل بی تفاوت باشد،ودرنتیجه به خواست خود به منطقه عملیاتی خانطومان اعزام شدند. در آنجا بود که ایشان به اتفاق چند تن از همرزمان دیرینه اش،این ماموریت را به صورت داوطلبانه به عهده گرفتند،در این ماموریت سخت و بسیار خطرناک شهید علیخانی به همراه همرزمانش تا نزدیکی نیروهای تروریستی پیش رفتند و با آتش قبضه راکت انداز 107 (کاتیوشا)؛ که این شهید بزرگوار تخصص فوق العاده بالایی در استفاده دقیق و درست از این سلاح را داشتند چنان آتش سنگینی بر سر نیروهای تروریستی ریختند که باعث ویران شدن معابر و سنگرها و به هلاکت رسیدن تعداد زیادی از آنان شد که در نتیجه آن شرایط به گونه ای فراهم شد که محاصره شکسته شود و نیروهای خودی از محاصره دشمن آزاد شدند، و حتی مقدمات آزادسازی شهر خانطومان نیز فراهم شد. اما شهید علیخانی و دیگر همرزمانش آنقدر برای نجات همرزمانشان جلو رفته بودند و به طور مداوم با آتش قبضه ی 107 مواضع دشمن را مورد هدف قرار داده بودند که نیروهای دشمن موقعیت آنان را شناسایی کرده و در نهایت با پرتاب موشک(کورنت)،شهید علیخانی و همرزمانش مورد اثابت قرار گرفتند که در پی آن شهید علیخانی و دوست و همرزم دیرینه اش در اثر شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل شدند. این شهید بزرگوار در دی ماه 1394 همانگونه که خود در روزهای آخر حضورش در سوریه وصیت کرده بود، در زادگاهش روستای طلاور بخش صیدون شهرستان باغملک در میان استقبال بسیار باشکوه مردمدرکنار مزار پسرعمویش معلم شهید نصرت الله علیخانی به خاک سپرده شد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani