#معرفی_کتاب
📚 #جانا
زندگی نامه #شهید_محرم_ترک
📜خلاصه کتاب:
امان از روزی که به خانه می آمد و میدید فهیمه سرپاست و کار خانه کرده است.
از نظر محرم فهیمه باید استراحت مطلق میکرد. نمیتوانست ببیند فهیمه با آن حالش کار کند. فهیمه جرأت نداشت ظرف بشوید، جارو کند و غذا بپزد. همه ی کار ها را محرم انجام میداد.
فهیمه که سه چهار ماهه بود، یک شب که از مهمانی برمیگشتند، دل درد شدیدی گرفت و حالش بد شد. به خودش میپیچید و ناله میکرد. احساس بدی داشت. محرم دست پاچه شده بود. لباسش را به سرعت پوشید. اول رفتند دنبال مادر فهیمه بعد هم مطب دکتر.
فهیمه که بد حال میشد، محرم تا چند روز حالش سر جایش نبود...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۹ دیماه ، #سالروز_شهادت اولین شهیدِ مدافع حرم پاسدار #شهید_محرم_ترک گرامی باد. 🥀
🌷نــام : محرم
🌷نـام خـانوادگـی : ترک
🌷نـام پـدر : حبیب اله
🌷تـاریخ تـولـد : ۱۳۵۷/۱۰/۱
🌷مـحل تـولـد : تهران
🌷سـن : ۳۳ سـال
🌷وضـعیت تاهل : متاهل
🌷شـغل : پاسدار
🌷تـاریخ شـهادت : ۱۳۹۰/۱۰/۳۰
🌷کـشور شـهادت : سوریه
🌷مـحل شـهادت : دمشق
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
هدایت شده از کانال محتوای روایتگری راویان
#معرفی_کتاب
📚 #جانا
زندگی نامه #شهید_محرم_ترک
📜خلاصه کتاب:
امان از روزی که به خانه می آمد و میدید فهیمه سرپاست و کار خانه کرده است.
از نظر محرم فهیمه باید استراحت مطلق میکرد. نمیتوانست ببیند فهیمه با آن حالش کار کند. فهیمه جرأت نداشت ظرف بشوید، جارو کند و غذا بپزد. همه ی کار ها را محرم انجام میداد.
فهیمه که سه چهار ماهه بود، یک شب که از مهمانی برمیگشتند، دل درد شدیدی گرفت و حالش بد شد. به خودش میپیچید و ناله میکرد. احساس بدی داشت. محرم دست پاچه شده بود. لباسش را به سرعت پوشید. اول رفتند دنبال مادر فهیمه بعد هم مطب دکتر.
فهیمه که بد حال میشد، محرم تا چند روز حالش سر جایش نبود...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۹ دیماه ، #سالروز_شهادت اولین شهیدِ مدافع حرم پاسدار #شهید_محرم_ترک گرامی باد. 🥀
🌷نــام : محرم
🌷نـام خـانوادگـی : ترک
🌷نـام پـدر : حبیب اله
🌷تـاریخ تـولـد : ۱۳۵۷/۱۰/۱
🌷مـحل تـولـد : تهران
🌷سـن : ۳۳ سـال
🌷وضـعیت تاهل : متاهل
🌷شـغل : پاسدار
🌷تـاریخ شـهادت : ۱۳۹۰/۱۰/۳۰
🌷کـشور شـهادت : سوریه
🌷مـحل شـهادت : دمشق
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_محرم_ترک
🚩 شهید محرم ترک در تهران اول دی سال ۵۷فرزندی از خانواده ترک به دنیا آمدکه سالها بعد به قول رهبر معظم انقلاب یکی از اولیای الهی شد. نامش را محرم گذاشتند. زیبا زیست و زیبا از این دنیا رفت. محرم از همان بچگیاش در بسیج محل فعالیت مستمری داشت و علاقه بسیاری برای رفتن به مناطق جنگی داشت.
🌟 محرم بزرگترین آرزویش بود که رخت نظام بپوشد و یک پاسدار باشد. و به آرزویش هم رسید. در فتنه 88 نه به عنوان پاسدار بلکه یک بسیجی رو در روی فتنه گران با دوستانش ایستاده بودند. شب تا صبح منزل نبودند یا اینکه نیمههای شب تا صبح به بیرون از منزل می رفتند.
✔️ محرم در یگان آموزش تخریب سپاه قدس مشغول به خدمت شد و در همین راه هم عاشقانه به هدف والایش رسید. محرم از فرماندهان توانمند بود که از اوایل جنگ سوریه مسئولیت آموزش رزمندگان مدافع سوری را بر عهده داشت. و در سازماندهی نیروهای مردمی برای انهدام نیروهای تکفیری داعشی نقش پر رنگی داشت و در سال 90 بر اثر انفجار به شهادت رسید. جزو اولین کسانی قرار می گیرد که برای دفاع از حرم بانوی کربلا جانفشانی کرد تا به خیل شهدای کربلا بپیوندد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
#شهید_محرم_ترک
#روایت_همسر_شهید
محرم یک مربی تخریب همیشه گوش به فرمان فرمانده کل قوا بود، تا اگر حکم جهاد صادر شد سریع حضور یابد و دین خود را ادا کند. حتی آن شب خواستگاری گفت احتمال دارد در این راه و این شغل به شهادت برسم. انگار شب اول آشنایی حرف دلش را به من زد.
موقع اعزام چیزی گفتند که در ذهنم برای همیشه حک شد و همیشه در خاطرم می ماند. گفت: «هرکجا ظلمی باشد وظیفه ماست که حضور داشته باشیم.»
بحث دفاع از حرم عقیله بنی هاشم (علیها السلام) را مطرح کرد. برای فاطمه از حضرت رقیه و حضرت زینب و واقعه کربلا میگفتند تا فاطمه بداند که اگر اتفاقی افتاد برای چه پدرش رفته است؟ کجا رفته و چرا رفته است؟ و آرمان اصلی پدرش در زندگی چه بوده؟
🍃۱۴ دی ماه سال ۹۰ راهی سوریه شدند و دو هفته بعد هم به آرزوی دیرینه اش رسید. به خاطر شغلش همیشه نگرانی از دست دادنش، نبودنش و ندیدنش را داشتم، هر بار که به مأموریت می رفت برایش دعا می کردم تا برمیگشت. مأموریت آخرش حتی به فکرم هم نمی رسید که با دو هفته مأموریت، محرم را برای همیشه از دست می دهم.
🌷هر بار که به ماموریت میرفت به هر نحوی می شد من را راضی می کرد و راهی میشد. و ماموریت آخرش با صحبت هایی که کردندمن راضی از رفتنش بودم چون خود را مدافع حریم اهل البیت (علیه السلام) می دانست. طی دوهفتهای که سوریه بود هر روز با هم تلفنی صحبت می کردیم. یک روز قبل از شهادتش با هم صحبت نکردیم و وقتی به شهادت رسید دو روزی می شد که هیچ خبری از او نداشتم.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📚#معرفی_کتاب_شهدایی
نام کتاب :
#جانا
موضوع :
زندگی نامه #شهید_محرم_ترک
📜خلاصه کتاب:
امان از روزی که به خانه می آمد و میدید فهیمه سرپاست و کار خانه کرده است.
از نظر محرم فهیمه باید استراحت مطلق میکرد. نمیتوانست ببیند فهیمه با آن حالش کار کند. فهیمه جرأت نداشت ظرف بشوید، جارو کند و غذا بپزد. همه ی کار ها را محرم انجام میداد.
فهیمه که سه چهار ماهه بود، یک شب که از مهمانی برمیگشتند، دل درد شدیدی گرفت و حالش بد شد. به خودش میپیچید و ناله میکرد. احساس بدی داشت. محرم دست پاچه شده بود. لباسش را به سرعت پوشید. اول رفتند دنبال مادر فهیمه بعد هم مطب دکتر.
فهیمه که بد حال میشد، محرم تا چند روز حالش سر جایش نبود...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری
@ravianerohani