eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
442 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
نسخه مطالعه وب-شماره250.pdf
2.45M
جهت مطالعه ی این شماره از نشریه خط حزب الله ، روی این فایل بزنید . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۰مردادماه گرامی باد . ⚘ ☀️ تولد: ۱۳۰۸/۹/۹ 🥀 شهادت: ۳۰ مرداد ۱۳۶۲ 🌺 محل شهادت: كردستان، قوشچي 💐 گلزار مطهر: بهشت رضا 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🌕 در نهمین روز از آذر ماه سال ۱۳۰۸ در سرزمین خراسان در روستای امان آباد از توابع شیروان در یک خاندان روحانی چشم به دنیا گشود. 🌕 پدرش حاج حسن مرد فاضل و روحانی بود و علاقه داشت تا پسرش قاسم ادامه دهنده راهش باشد و مادری پاکدامن و فداکار که وظیفه تعلیم و تربیت شهید را عهده دار بود. 🌕 در آن سال های دور روستای زادگاه او هم چون هزاران هزار دهکده دیگر این مرز و بوم دبستانی نداشت تا روستاییان پر استعداد و محروم بتوانند از نعمت فرهنگ و آموختن نوشتن سود برند. 🌕 بدینگونه در آغاز به مکتبخانه های قدیم قدم نهاد و از همان اوان طفولیت خواندن قرآن را در مکتب آموخت سپس نوشتن و خواندن را فرا گرفت. 🌕 روحانیت پدر و رشد مذهبی او و دور بودن از تمدن پوشالین غرب سبب گرایش او به علوم اسلامی گردید. 🌕 چهارده ساله بود که پس از آموزش اولیه رهسپار مشهد مقدس شد و به حوزه علمیه آن شهر پیوست در مدرسه عباسقلی خان نامه نوشت و تحصیل علوم قدیم را آغاز کرد. 🌕 درس را با فقر شدید و محرومیت های کمرشکن ادامه داد با این همه مصائب زندگی ناکامی ها و درماندگی ها نتوانستند او را از صراط مستقیم خویش باز دارند یا غبار کدورتی بردامن پاکیزه اعتقاداتش بنشانند. 🌕 همانگونه که مستحکم تر از نخست مومنانه، متعبد، پرهیزکار، مهربان به راه خویش ادامه داد با آنکه خود از سلاله محرومان روزگار خویش بود و همواره در سخت ترین شرایط مالی زندگی میکرد ولی دستگیری و یاوری به تهیدستان و درماندگان را هیچ از یاد نبرد و در حدود توان اندک خویش به محرومین جامعه رسیدگی میکرد. 🌕 با جدیت و تلاش در دروس حوزوی و استفاده از توضیحات اساتید بزرگ حوزه توانست تا سطح ۴ پیش برود و تبدیل شود به روحانی برجسته و ممتاز. 🌕 وقتی انقلاب اسلامی آغاز شد او نیز به مرز ۵۰ سالگی رسیده بود مردی کامل روزگار دیده وعالم بود که با بصیرت به توده میلیونی بپا خاسته پیوست. 🌕 در همه تظاهرات ها فعالیتی موثر و چشمگیر داشت و در صف مقدم تظاهرات کننده گان آمادگی برخوردهای خونین با مزدوران ستم شاهی را داشت. 🌕 در درگیری های مقابل استانداری مشهد عامل موثری بود و در بلوای زد و خورد موفق به آتش کشیدن یکی از تانکهای مزدوران شد. 🌕 در اوج خفقان رژیم حاکم به علت فعالیت های ضد دولتی دستگیر و در زندان بجنورد دوران محکومیت خویش را بسر آورد. 🌕 او یکی از پرکارترین نویسندگان شعارهای انقلابی بر دیوارهای شهر بود در پخش اعلامیه ها و تکثیر نوارها و شب نامه ها تلاشی جان فرسا داشت. 🌕 همه ایام محرم وصفر را به روستا ها مسافرت می کرد و سعی داشت تا با ارشادها و روشنگری های خویش سطح فرهنگ و بینش این توده ستمدیده را بالا ببرد و آنها را به ریشه همه مفاسد و ستون تمامی جنایات آشنا سازد. 🌕 پس از پیروزی انقلاب در سازمان تبلیغات مشهد مقدس رضوی به خدمت شبانه روزی خویش ادامه داد و در مسجد محل نیز وظایف مذهبی خویش را بجای آورد. 🌕 با شروع تجاوز آشکار نظام ملحد بعث به ایران اسلامی او به پادگان ابوذر رفت و از طریق بسیج و به عنوان مبلغ به کردستان و قصرشیرین بار سفر بست. 🌕 در آخرین سفر زندگانی خود به جبهه های نور علیه ظلمت در سی امین روز مرداد ماه سال ۶۲ در منطقه قوشچی به هنگام پیشروی به سوی خاکریز دشمن پیکر پاکش از ترکش های خصم غربال شد و بعد از یک عمر پاکدامنی و طهارت و خدمت و فقر به جوار رحمت حق شتافت. 🌕 پیکر پاک ایشان در اجتماع مردم شهید پرور مشهد در بهشت رضای این شهر به خاک سپرده شد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🎤 راوی: همسر شهید، فاطمه‌ی کاظمی 🔸 ما با هم ۳۵ سال زندگی کردیم، زمانی که او به خواستگاری من آمد، من ۱۴ سال بیشتر نداشتم. 🔸 او فردی انقلابی و مؤمن بود. به فقرا و نیازمندان خیلی کمک می‌کرد. وقتی شهریه‌ای می‌گرفت، تا می‌رسید خانه، توی جیبش دو هزار تومان مونده بود. چون هر جایی که می‌دید یکی نفری نیازمند است، دستش را می‌گرفت و کمکش می‌کرد. 🔸 شهید؛ قاسم روحنده خیلی بچه دوست داشت برای همین دوست داشت زود بچه‌دار شویم. 🔸 دروغ اصلاً نمی‌گفت. رفتارش با پدر من خیلی خوب بود، وی در حفظ حجاب و نماز خیلی تأکید می‌کرد، صبح‌ها بچه‌ها را بیدار می‌کرد که با هم نماز بخوانند. 🔸 برای نماز جماعت، به مسجد می‌رفت، یک روز بالای منبر رفته بود و روضه می‌خواند، که مأموران ساواک آمدند و او را به زندان بجنورد بردند و دو سال زندان بود. 🔸 اهالی روستا رفته بودند به دادگاه، و گفته بودند یا شیخ مان را آزاد کنید یا انقلاب می‌کنیم. 🔸بزرگترین آرزویش عروس و داماد کردن بچه‌ها بود و اینکه بجایی برسند. برای همین وقتی می‌خواست به جبهه برود، می‌گفت معلوم نیست بر می‌گردم یا نه، دختر خواهرم را برای پسرم عقد کرد. و دخترمان را به عقد پسر خاله‌اش در آوردیم، می‌گفت: حالا اگر عروسیشان را نبینم، و دخترمان را به عقد پسر خاله‌اش در آوردیم، می‌گفت: حالا اگر عروسیشان را نبینم، حداقل عقد‌بندانی و شیرینی خوری آن‌ها را می‌بینم. 🔸 انگیزه‌اش برای رفتن به جبهه، دفاع از میهن و ناموس بود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🎤 راوی: پسر شهید برات روحنده 🔸 خیلی کم پدر را می‌دیدیم. او دنبال کارهای خودش بود. با اینکه کم می‌دیدمش ولی خیلی ابهت داشت، جرأت نداشتم سرم را بالا کنم و به صورتش نگاه کنم. 🔸 نصیحتش در زمان ازدواجم این بود که باید مسئولیت همسرت را به عهده بگیری، و سرکار بروی. وی بیکاری را آفت می‌دانست. یک لحظه هم بیکار نبود. 🎤 راوی: خواهر شهید فاطمه‌ی روحنده 🔸 تمام فعالیت‌هایش برای دین بود، می‌گفت این دنیا ارزش ندارد که برای دنیا فعالیت کنی، و برای دنیا مال جمع کنی. تمام فعالیت‌هایش برای آخرت بود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۳۰ سی ام ذیحجه و آخرین روز ماه ذیحجه و آخرین روز سال قمری 👈 استحباب دو رکعت نماز: در هر رکعت بعد از سوره «حمد»، ۱۰ مرتبه سوره توحید (قل هو اللّه احد) و ۱۰ مرتبه آیة الکرسى ➕ دعای بعد از سلام نماز: 👇 اَللَّهُمَّ مَا عَمِلْتُ فِي هَذِهِ السَّنَةِ مِنْ عَمَلٍ نَهَيْتَنِي عَنْهُ وَ لَمْ تَرْضَهُ وَ نَسِيتُهُ وَ لَمْ تَنْسَهُ وَ دَعَوْتَنِي إِلَى التَّوْبَةِ بَعْدَ اجْتِرَائِي عَلَيْكَ اَللَّهُمَّ فَإِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ مِنْهُ فَاغْفِرْ لِي وَ مَا عَمِلْتُ مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ فَاقْبَلْهُ مِنِّي وَ لا تَقْطَعْ رَجَائِي مِنْكَ يَا كَرِيمُ. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
هدایت شده از علی اکبر درخشنده
۳۰مردادماه گرامی باد . ⚘ ☀️ تولد: ۱۳۶۳/۱۲/۱ 🥀 شهادت: ۳۰ مرداد ۱۳۹۲ 🌺 محل شهادت: سوريه 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🌷 روحانی 🎤 راوی: پدر شهید 🦋 درود خداوند بر روح تمام گذشتگان، شهدا خصوصاً امام راحل و شهدای انقلاب اسلامی ایران و افغانستان و شهدای جنگ سوریه و شهید محمود کلانی 🦋 این سرآغاز سخن پدری است که خود طلبه است. طلبه‌ای که با اصرار خود او، محمود هم درس طلبگی را انتخاب می‌کند. 🦋 می‌گوید: همین امروز، بعد از نماز صبح عکس‌هایش را دیدم و برایش گریه کردم. محمود، سرمایه زندگی ما بود. 🦋 الحمدلله که سرمایه‌گذاری ما جواب داد. محمود به جایی رسید که بالاترین رتبه و سود را داشت. 🦋 بهار ۱۳۶۳ در خانواده‌ای روحانی منسوب به پیر پارسای پشمینه پوش خطه هزارستان آقابزرگ کلانی کرمانی، به دنیا آمد. 🦋 برایش هر آرزویی کردند جز اینکه محمود کلانی، حجت‌الاسلامِ شهیدِ افغانستانی‌ها در دفاع از حرم عمه سادات(س) باشد. 🦋 هرچند در رشته ریاضی فیزیک در‌س خوانده بود اما باورش این بود که مملکت افغانستان و از آن مهم‌تر جهان اسلام امروز به مبلغان دینی و فرهنگی بیشتر از هر چیز دیگری نیاز دارد. 🦋 درس طلبگی را از جامعه‌المصطفی آغاز کرد. برای تبلیغ و درس میان افغانستان و ایران در حال رفت و آمد بود. 🦋 از سال ۸۲ وارد حوزه علمیه شد. بعد در آزمون ورودی قبول شد و در جامعه المصطفی پذیرفته شد تحصیلاتش را در مقطع کارشناسی کلام اسلامی آغاز کرد. 🦋 سال ۱۳۸۸ موفق به اتمام این دوره شد. همان سال در کنکور کارشناسی ارشد جامعه المصطفی شرکت کرد و وارد مقطع ارشد شد. 🦋 در خرداد ۱۳۹۲ از پایان نامه ارشد خود با موضوع بررسی مسئله «این همانی از نگاه دیوید هیوم و علامه طباطبایی» دفاع کرد. 🦋 پدرش برگه‌ای را نشان می‌دهد می‌گوید: این گواهی قبولی او در مقطع کارشناسی است، اشک در چشمانش جمع می‌شود و می‌گوید: گواهی قبولی مقطع کارشناسی ارشدش هنوز نرسیده ولی او شهید شده، محمودِ شهید، دروس حوزوی را نیز تا مقطع رسایل و مکاسب ادامه داد. 🦋 مثل بسیاری از طلبه‌های دیگر به فعالیت‌های فرهنگی دیگر هم مشغول بود، تأسیس انجمن علمی فرهنگی ابن سینای بلخی در سال ۱۳۸۵ به همراه چند تن از دوستانش، همکاری در برگزاری چندین همایش با موضوعات نقش علما در فرهنگ‌سازی افغانستان، علما و چشم ‌انداز آینده، امام حسین(ع) و انسجام اسلامی، همکاری در برگزاری همایش‌های سالیانه در تجلیل از شهید مزاری، راه اندازی نشریه علمی فرهنگی بیان، با همکاری دیگر اعضای انجمن ابن سینا، فعالیت فرهنگی در افغانستان و همکاری با دانشگاه المصطفی در کابل در سالهای ۸۹ و ۹۰، حتی بنیان‌گذاری جلسه هفتگی دعای توسل عاشقان ولایت اهل بیت درسال ۱۳۸۵ و... بخشی از فعالیت‌هایی است که دوستانش از آن شوق و ذوق او می‌گویند. 🦋 منبر هم زیاد می‌رفت. هرچند که پدرش را از مادحین گلستان حسین(ع) می‌دانند و چادر سیاه مادرش ریشه در سلوک مادر سادات داشت اما با خنده به پدر گفته که «من صدای خوبی ندارم و به نظرم همان منبر بروم بهتر است و نباید مداحی کنم.» 🦋 محمود یک طلبه معمولی نبود. از همان ابتدا نسبت به مسائل سیاسی و فرهنگی ایران و افغانستان و کشورهای دنیا توجه داشت. 🦋 تربیت شده حوزه علمیه‌ای بود که امام خمینی‌ها رنگ انقلاب و استقامت را جور دیگری به آن داده بودند. 🦋 این‌ها گفته‌های پدر طلبه جوانی است که بعد از بازگشت از سوریه پاهایش در خاک سرزمین عمه سادات جا مانده بود. 👇 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🦋 حجت‌الاسلام شهید محمود کلانی در اردوهای راهیان نور ایران به جبهه‌های جنگ ایران با عراق هم رفته بود، نه در سال‌های جنگ بلکه همراه با نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی ایران برای زیارت گلزار شهدا و خوانش خط مقاومت. 🦋 پدرش می‌گوید: تصاویر زیادی از شهدای ایران داشت به برخی از رزمندگان ایرانی مثل متوسلیان خیلی علاقه داشت. 🦋 پدر برای موفقیت و اقتدار رهبر انقلاب اسلامی ایران به عنوان «ولی امر مسلمین جهان» دعا می‌کند. 🦋 پدر سالخورده طلبه شهید افغانستانی می‌گوید: می‌خواستم دامادش کنم. با او صحبت کردم، به من گفت اجازه بدهید، برای دکترا اقدام کنم بعد از آن انشاءالله اقدام می‌کنیم. گفته بود برای کارهای دکترا می‌رود اما رفته بود سوریه.. 🦋 پدر شهید کارنامه تحصیلی محمود را نشان می دهد و می گوید این، دانش‌نامه تحصیل او در جامعه‌المصطفی العالمیه است. 🦋 سال ۱۳۸۲ به آن‌جا رفت، گواهی کارشناسی ارشد او که در این مقطع هم قبول شده است، هنوز نیامده است. 🦋 اواخر خرداد ماه سال گذشته از پایان‌نامه‌اش در موضوع «دیوید هیوم و علامه طباطبایی» دفاع کرد. 🦋 دیپلمش را در رشته ریاضی فیزیک گرفت. دانشگاه پیام نور ایران هم قبول شده بود اما به دلیل تعدد منابری که در کابل داشت، نتوانست به کلاس‌های درس برود و استعفا داد، ۲ سال در آنجا منبر می‌رفت، درس هایش خیلی خوب بود. از هر جهتی عالی بود. 🦋 به من گفته بود به دنبال کارهای دکترا می‌رود اما به سوریه رفته بود هم دانشجو بود و هم طلبه، روی مسائل مذهبی و روحی بسیار حساس، دقیق و انقلابی بود. 🦋 چندین سال پیش که قبر حجر بن عدی به دست تکفیری‌ها شکافته و هتک حرمت شد خیلی ناراحت بود. یک روز دو نفری نشسته بودیم و با هم صحبت می‌کردیم که گفت امسال می‌خواهم برای دکترا هم اقدام کنم. 🦋 درباره ازدواج او هم صحبت کردیم که گفت اجازه بدهید من دکترا را بخوانم و قبول شوم بعد انشاءالله برای این موضوع هم اقدام می‌کنیم. 🦋 به من گفته بود برای کارهای دکترا به ایران می‌روم و این طور به من گفته بود. اما بعدها که من مطلع شدم و فهمیدم که به این بهانه از پیش ما رفته و به سوریه رفته است. 🦋 فکر می‌کنم علت رفتن او چیزی جز انگیزه‌های دینی نبود. او هیچ مشکل مالی و چیز دیگری نداشت. 🦋 طلبه‌ای بود که دارای مدرک علمی بالایی بود و شهریه طلبگی هم برای او کافی بود. 🦋 کما اینکه تخصص‌های زیادی داشت و درآمدش هم بد نبود. افرادی که برای اعزام افغانستانی‌ها فعال بودند، به او گفته بودند که شما درس بخوانید برای آینده بهتر است او گفته بود اگر امکانش هست من را هم قبول کنید که به سوریه بروم. 🦋 گفته بودند لااقل شما با لباس بیایید و برای تبلیغ بروید که او گفته بود اگر می‌شود من را همین طوری بپذیرید. 🦋 محمود از آنجایی‌که در جامعه‌المصطفی درس می‌خواند به نوعی در ایران بزرگ و تربیت شد. 🦋 شخصیت اصلی او در ایران شکل گرفت، او علاقمندی زیادی به شهید مزاری داشت. 🦋 او علاقمند بود که روی زندگی ایشان به عنوان یک آدم انقلابی و مجاهد کار کند، البته هنوز شناخت زیادی درباره ایشان پیدا نکرده بود. 🦋 اینکه چرا محمود درس طلبگی را انتخاب کرد هم به خودم بر می‌گشت که اصرار داشتیم او این خط را دنبال کند، خوب من خودم آخوند بودم. پدر من هم به نام موسی کربلایی هم یک روحانی برجسته در محل بود. برادرم به نام شیخ محمدرضا هم به نوعی وکیل امام بود در امور مربوط به خمس و ... او در نجف آنجا درس خوانده بود. وکالت از طرف امام دارد و در افغانستان یک مدرسه دارد. 🦋 علت اینکه من خیلی اصرار داشتم که محمود طلبه شود به این دلیل بود که دین‌دوستی و طلبگی را دوست داشتم. 🦋 خیلی اصرار داشتند که من در افغانستان به سراغ کشاورزی بروم اما من طلبگی را بیشتر دوست داشتم. 🦋 محمود یک آخوند معمولی نبود بلکه یک آخوند سیاسی و آشنا با مسائل روز بود. وقتی آن ماجرا برای مقبره حجر بن عدی صورت گرفت انگار می‌کردم که او در یک کوره آتش افتاده است خیلی بی‌تاب و ناراحت بود. خیلی غصه‌دار اوضاع منطقه بود. رفتن را واجب شرعی خود دیده بود. 🦋 مداحی هم می‌کرد اما صدایش چون به اعتقاد خودش خوب نبود می‌گفت من مداحی نمی‌کنم، اما سخنرانی‌هایش عالی بود. من و مادرش در افغانستان پای منبر خود او نشسته بودیم البته از روی سی دی. 🦋 برای بچه‌های هیئت و مسجد منبر می‌رفت. بیشتر از منبر رفتن اهل نوشتن بود و مقاله زیاد داشت و در مجلات فعال بود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 | نگهبان خیمه طوفان زده ▪️حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «در طول آن پنجاه-شصت سال پس از رحلت پیغمبر، اسلام طوری تغییر یافته بود که در دنیای اسلام، جگرگوشگان پیغمبر را علناً کشتند و اسیر کردند. امام حسین مانند آن میخ عظیمی شد که این خیمه‌ی طوفان‌زده را با خون خود نگهداشت.» ۱۳۸۰/۱۲/۲۱ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_19286265.mp3
1.5M
🚩 🏴 علیه السلام 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۱مردادماه سردار گرامی باد . ⚘ ۱۳۴۱ جنوب تهران ۱۳۵۹/۵/۳۱ مریوان شهید «صادق سرابی نوبخت» در سال ۱۳۴۱ در جنوب تهران نازی آباد چشم به جهان گشود. او در ابتدای رشد جوانی علاقه شدیدی به فعالیت مذهبی و سیاسی داشت و همزمان با رها کردن دوران تحصیلات به عضویت سپاه پاسداران نائل گردید، به دلیل تبحر و نبوغی که این شهید داشت به عنوان مسئول سپاه شهرستان کرند و اسلام آباد غرب برگزیده شد نحوه سـرانـجام وی با سمت فرمانده اطلاعات سپاه کردستان در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۳۵۹ در منطقه عملیاتی مریوان با اصابت ترکش و جراحات زیاد به بدن وی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 | ملت حسین به رهبری حسین ◾ رهبر انقلاب: یک جریانی است که به رهبری حسین‌بن‌علی (سلام‌الله‌علیه) دارد در دنیا پیش میرود؛ و ان‌شاءالله پیش خواهد رفت و کارگشا خواهد بود و گره‌‌های ملّتها را باز خواهد کرد. ۹۶/۰۶/۳۰ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲ دوم محرم سالروز ورود سید و سالار شهیدان، حضرت امام حسین (علیه السلام)، اهل بیت، اصحاب و یاران با وفای امام (علیهم السلام) 🌺 به سرزمین کربلا یا نینوا (۶۱ ه.ق.) می باشد و به "روز ورودیه" نامبرده میشود . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۱شهریورماه مبارز خستگی ناپذیر، مرد پولادین، مدیر متواضع، دادستان مردمی و انسان ساده زیست، شهید گرامی باد . ⚘ 🗓 ولادت : سال ۱۳۱۴ 👈 طلبه حوزه علمیه تا حد کفایه 👈 از بازاریان مؤمن و انقلابی 👈 از مبارزان و زندانیان سیاسی در دوران ستمشاهی 👈 از مؤسسان جمعیت مؤتلفه اسلامی 👈 از همراهان نهضت حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) 🌺 از سال ۱۳۴۱ 👈 دادستان انقلاب اسلامی تهران با انتصاب شهید آیت الله دکتر بهشتی 🌷 👈 رئیس زندان های کل کشور 👈 از افراد مورد اعتماد حضرت امام خمینی و امام خامنه ای 🌺 👈 برکناری از مسئولیت اجرایی بخاطر مواضع انقلابی 👈 بازگشت به زندگی ساده در بازار تهران 🗓 شهادت : ۱ شهریور ۱۳۷۷ 🔹 ترور توسط منافقین کوردل درون مغازه اش در بازار تهران 📍 مزار: تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها) 🌺، زیارتگاه شهدای هفتم تیر 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
سال ۱۳۱۴ هجری شمسی در خانه پدرش علی‌اکبر لاجوردی که به هیزم‌فروشی شاغل بود، در جنوب تهران متولد شد. پس از ۶ سال تحصیل در دوره ابتدایی در سال ۱۳۲۷ در حالی که جوانی ۱۴-۱۳ ساله بود به دبیرستان رفت. دوران تحصیل او در دبیرستان همزمان بود با عملیات نیروهای یهودی در سرزمین‌های فلسطینی که اعتراضات بسیاری را در منطقه برانگیخت. اولین فعالیت سیاسی لاجوردی در این سن شکل گرفت که به همراه پدر در تظاهرات اعتراضی که به دعوت آیت‌الله کاشانی در مسجد شاه تهران برگزار شده بود، شرکت کرد.  لاجوردی در دومین سال تحصیل در دبیرستان‌، ترک تحصیل کرد و در کنار پدر به کار مشغول شد. با این همه‌، درس را در منزل به صورت فراگیری علوم قدیمه ادامه داد. علاوه بر این ادبیات عرب و علوم حوزوی را در حد کفایه فراگرفت و جلسات تفسیر قرآن در منزلش تشکیل داد. اسدالله لاجوردی از شاگردان شهید بهشتی و مطهری بود و در شکل‌گیری جمعیت مؤتلفه اسلامی نقش اساسی داشت‌. پس از ترور حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت در بهمن ۱۳۴۳ بسیاری از اعضای این جمعیت از جمله اسدالله لاجوردی دستگیر شدند. صادق امانی که شوهر خواهر لاجوردی بود به همراه بخارایی، نیک‌نژاد، هرندی در سحرگاه ۲۶ خرداد توسط رژیم شاه اعدام شدند. شهید عراقی و هاشم امانی با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شدند. حبیب عسگر اولادی و ابوالفضل حاج حیدری و دو نفر دیگر به حبس ابد، آیت‌الله انواری به ۱۵ سال، احمد شهاب به ۱۰ سال و یک نفر به ۵ سال محکوم شدند. اسدالله لاجوردی هم به همراه برادرش سید مرتضی لاجوردی دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل شد. لاجوردی بیش از ۱۰۰ روز در انفرادی بود و در این مدت کمرش بر اثر شکنجه‌هایی که متحمل شد، شکست و چشمش نیز آسیب دید. او که در این مدت اعترافی نکرده بود، سرانجام پس از محاکمه به ۱۸ ماه حبس تادیبی محکوم شد.  لاجوردی پس از آزادی‌، جلسات تفسیر قرآن را از سر گرفت‌. براساس گزارش ساواک «سید که در بازار جعفری به دستمال‌فروشی و روسری‌فروشی اشتغال داشت‌، منزل خود را به محل گردهمایی افراد مذهبی‌، مبارز و آشنا به مبانی دینی تبدیل کرده بود.»  در فاصله سال‌های ۴۴ تا ۴۹ دوره ساماندهی تشکیلات مسلحانه زیرزمینی بود و لاجوردی در برقراری ارتباط میان شهید مطهری با گروه‌های مخفی اسلامی مسلح و سیاسی نقش‌آفرین بود. یکی از این گروه‌ها در جریان مسابقه فوتبال ایران و اسرائیل در اردیبهشت ۱۳۴۹ وارد عمل شد. در این بازی ایران پیروز شد و مردم از فوتبالیست‌های خود که اسرائیل را شکست دادند تجلیل کردند ولی علیه اسرائیل در ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی فعلی) و اطراف آن به شدت تظاهرات کردند و پس از اتمام مسابقه با پلاکارد‌ها (پرده‌های شعاری) که علیه اسرائیل بود در سه گروه تظاهرات‌کنان در تهران به راه افتادند. یک گروه به جنوب شهر رفتند. گروه دوم به شمال شهر رفته و شعار سر دادند بدون اینکه رژیم کاری بتواند بکند. گروه سوم که توسط موتلفه اسلامی اداره می‌شد، در اطراف ورزشگاه تا ساعت‌ها فعال بود و سپس به طرف خیابان سعدی آمد و در طول تظاهرات این گروه بود که بمبی در مقابل شرکت ال آل (شرکت هواپیمایی اسرائیل) در خیابان روزولت آن روز منفجر کرد و شیشه‌های شرکت مذکور را درهم شکست. با دستگیری تعدادی از افراد، گروه مورد شناسایی ساواک قرار گرفت. از این گروه مسلح، دستگاه‌های پلی‌کپی، اسلحه و امکانات تخریبی به دست ساواک افتاد و اسدالله لاجوردی همراه عده‌ای دیگر دستگیر شد و عزت شاهی یکی دیگر از اعضای موثر موتلفه اسلامی که در مدیریت این گروه هم نقش داشت متواری شد. لاجوردی که بار دیگر بعد از روزها شکنجه، به ۴ سال حبس انفرادی محکوم شده بود در داخل زندان نیز به آموزش مبانی دینی به زندانیان پرداخت‌ و به همین علت نیز به زندان مشهد انتقال داده شد و بخشی از محکومیت خود را در آن شهر گذراند. لاجوردی در فروردین ۱۳۵۳ از زندان آزاد شد و در اسفند‌‌ همان سال مجدداً بازداشت شد. اتهام او این بار «فعالیت‌های زیرزمینی و همچنین خودداری از پاسخگویی راجع به اقدامات خرابکارانه خود» بود و به ۱۸ سال حبس جنایی محکوم شد. او در این دوره از زندان خود، با اعضای سازمان مجاهدین خلق آشنا شد و به مقابله با انحرافات فکری آنان پرداخت. 👇 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
لاجوردی خود دراین‌باره می‌گوید: «در قزل‌ حصار وقتی چند نفر از منافقین را آوردند خوشحال شدم که به جمع مسلمانان زندانی عده‌ای که مجاهد مسلح هستند اضافه شده‌اند که در ساختن درون زندان به کار خواهد آمد. روزی که در سودان کودتای کمونیستی علیه جعفر نمیری شد و پس از ساعاتی شکست خورد، متوجه شدم که اینان از کودتای کمونیستی بسیار خوشحال شده و همراه کمونیست‌های قزل حصار جشن گرفتند و در شکست آن‌ها بسیار متاثر شده عزادار شدند. از آن‌ها پرسیدم چرا از شکست یک حکومت کمونیستی کودتایی، ناراحت شده‌اند. (در آن روزگار نمیری چهره غربی نداشت و همکار عبدالناصر بود) آن‌ها گفتند که این حکومت خلق است و حکومت دموکراتیک خلقی مورد تایید ماست و مارکسیسم علم مبارزه است! و با امپریالیسم که‌‌ همان کفر است می‌جنگد! من از اینجا متوجه التقاط آن‌ها شدم، ولی به مخالفت برنخاستم. گفتم آرام جلو بروم، که هم بدانم چه افکاری دارند و هم اینکه اگر بشود آن‌ها را متوجه حقایق اسلام و کفر کمونیستی بکنم. پس از مدتی افکار آن‌ها و جزوات «شناخت» و «تکامل» و «راه انبیاء» برای من کاملاً شناخته شد و بحث را که ملایم شروع کردم متوجه شدم که آن‌ها عناد دارند نه اینکه اطلاع و آگاهی نداشته باشند.» لاجوردی به همراه بسیاری از زندانیان در مرداد ۱۳۵۶ آزاد شد. او در کنار شهید مهدی عراقی و شهید اسلامی از مسئولان انتظامات کمیته استقبال از امام خمینی بودند. او از ۲۰ شهریور ۱۳۵۹ با نظر مساعد امام خمینی و آیت‌الله بهشتی دادستان انقلاب تهران شد و در این سمت به مبارزه جدی با عوامل سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در ان زمان ترور مسؤلان را در دستور کار خود قرار داده بودند، پرداخت‌ اما در دی ۱۳۶۳ توسط شورای عالی قضایی از مناصبش کنار گذاشته شد. در مورد این ماجرا روایت‌ها مختلف است. مجید انصاری می‌گوید پس از اینکه شورای عالی قضایی تهیه گزارش از وضعیت زندان‌ها را به وی سپرد، پس از گفت‌وگوی مستقیم با صد زندانی سیاسی از زندان‌های مختلف، به امام، رئیس‌جمهور و رئیس مجلس گزارشی می‌دهد که از بروز تخلفاتی در برخورد با زندانیان حکایت دارد و همین گزارش موجبات برکناری لاجوردی را فراهم می‌کند. وی می‌گوید: «من در آن زمان برای ایجاد گشایش در امر زندانیان و پرسنل زندان درخواستی از حضرت امام کردم که نیازمند امکانات بسیار وسیع و باارزشی بود همین‌ که من خدمت امام این درخواست را مطرح کردم بدون معطلی حضرت امام به مسئول بنیاد آن زمان و نیز نخست‌وزیر دستور دادند که امکانات در اختیار ما قرار گیرد. حضرت امام بارها تاکید می‌کردند که برخورد با زندانیان صد‌درصد باید منطبق با قانون باشد و اگر کسی جنایت کرده و حتی انسان کشته و قرار است قصاص شود. کسی حق ندارد برای اینکه این فرد محکوم به اعدام هست یک سیلی اضافی به او بزند. ایشان بحث کرامت انسانی و حقوق افراد را مورد تاکید قرار می‌دادند، امام می‌فرمودند با متخلف برخورد قاطع شود اما در چارچوب قانون.» وی درباره واکنش لاجوردی به این ماجرا می‌گوید: «مرحوم لاجوردی خدمت حضرت امام رفته بودند و در آنجا از جنایت‌های منافقین صحبت کردند و گزارش مفصلی خدمت امام دادند، امام فرمودند" آقای لاجوردی اگر جمهوری اسلامی به‌ دست اینها(منافقین) ساقط شود بهتر از آبروی اسلام است که با این کار‌ها (خودسری‌های داخل زندان) برود. شما بروید مسئولیت را تحویل دهید". چون آقای لاجوردی مسئولیت را تحویل نمی‌دادند.» در پاسخ به انصاری اما فرزند لاجوردی می‌گوید برکناری لاجوردی نتیجه فعالیت باند مهدی هاشمی بوده و موجب ناخرسندی امام شده است. سید احسان لاجوردی در جوابیه‌ای خطاب به مجید انصاری می‌گوید: «مصاحبه‌ای از شما منتشر شد که بر مبنای شنیده‌هایتان سخنانی را در رابطه با پدر شهیدم به امام نسبت داده بودید. آقای انصاری شما خوب می‌دانید سخن باید بر سندی استوار باشد و اگر چنین نباشد، شما نیز از اتهام‌های ادعایی در امان نخواهد بود. آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتشان (۱۷ بهمن ۶۳) به بی‌اطلاعی و ناخرسندی امام رحمه‌الله علیه از برکناری آن شهید از دادستانی انقلاب اشاره می‌کنند. دوستان پدرم نیز ریشه این برکناری را در بیت آیت الله منتظری (باند مهدی هاشمی) دانسته و از گله‌مندی امام رحمه‌الله علیه از این برکناری سخن می‌­گویند و از این گونه نقل قول‌ها بسیار است.» در سال ۱۳۶۸ دوباره به مدیریت زندان‌ها برگشت و پس از قبول ریاست زندان اوین، ریاست سازمان زندان‌ها را تا اسفند ۱۳۷۶ بر عهده گرفت اما در این زمان بار دیگر از سمت خود استعفا داد و به کار در بازار مشغول شد. اسدالله لاجوردی سرانجام اول شهریور ۱۳۷۷ در حالی که هیچ سمت رسمی نداشت، در محل کسب خود در بازار تهران توسط دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) ترور شد. وی پس از تشییع در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani