#خاطرات_شهدا
#شهید_مهدی_زین_الدین
❤️ چقدر مسلموني شيرينه!
یکی دوبار که رفت دیدار امام، تا چند روز حال عجیبی داشت. ساکت بود. می نشست و خیره می شد به یک نقطه می گفت«آدم وقتی امام رو می بینه، تازه می فهمه اسلام یعنی چه. چه قدر مسلمون بودن راحته. چه قدر شیرینه.» می گفت «دلش مثل دریاست. هیچ چیز نمی تونه آرامششو به هم بزنه. کاش نصف اون صبر و آرامش، توی دل ما بود.»
🌷 رحمت يعني شهادت
عروسم که حامله بود به دلم افتاده بود اگر بچه پسر باشد، معنیش این است که خدا می خواهد یکی از پسرهایم را عوضش بگیرد. خدا خدا می کردم دختر باشد. وقتی بچه دختر شد، یک نفس راحت کشیدم. مهدی که شنید بچه دختر است، گفت «خدارو شکر. در رحمت به روم باز شد. رحمت هم که برای من یعنی شهادت»
🌹يك شكم سير گريه!
رفته بود شمال غرب، مأموریت فرستاده بودندش. بعد از یک ماه که برگشته بود اهواز، دیده بود لیلا مریض شده، افتاده روی دست مادرش. یک زن تنها با یک بچه ی مریض. باز هم نمی توانست بماند و کاری کند. باید برمی گشت. رفت توی اتاق. در را بست. نشست و یک شکم سیر گریه کرد.
🌻 ظرفهاي شب
توی تدارکات لشگر، یکی دو شب، می دیدم ظرف های شام را یکی شسته. نمی دانستیم کار کیه. یک شب، مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود. گفت «من روزرا نمی رسم کمکتون کنم؛ ولی ظرف های شب با من»
☘ شلوار خوني
عراق پاتک سنگینی کرده بود. آقا مهدی، طبق معمول، سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد. یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. از بچه ها پرسیدم، گفتند « رفته عقب.» یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور، از این طرف به آن طرف. بعد از عملیات، بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط.
🌺 دو زانو!
اگر از کسی می پرسیدی چه جور آدمی است. لابد می گفتند «خنده روست.» وقت کار اما، برعکس ؛ جدی بود. نه لبخندی، نه خنده ای انگار نه انگار که این، همان آدم است. توی بحث، نه که فکر کنی حرفش را نمی زد، می زد. ولی توی حرف کسی نمی پرید. هیچ وقت. من که ندیدم. می دانستم پایش تازه مجروح شده و درد می کند. اما تمام جلسه را دو زانو نشست. تکان نخورد.
💐 تو ترسويي!
رک بود. اگر می دید کسی می ترسد و احتیاج به تشر دارد، صاف توی چشم هایش نگاه می کرد و می گفت « تو ترسویی.»
🌙 نماز اول وقت
جاده های کردستان آن قدر ناامن بود که وقتی می خواستی از شهری به شهر دیگر بروی، مخصوصاً توی تاریکی، باید گاز ماشین را می گرفتی، پشت سرت را هم نگاه نمی کردی؛ اما زین الدین که هم راهت بود، موقع اذان، باید می ایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلاً راه نداشت. بعد از شهادتش، یکی از بچه ها خوابش را دیده بود؛ توی مکه داشته زیارت می کرده. یک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود «تو اینجا چی کار می کنی؟» جواب داده بوده «به خاطر نمازهای اول وقتم، این جا هم فرمانده ام.»
🍃 شناسايي آخر
من توی مقر ماندم. بچه ها رفتند غرب، عملیات. مجبور بودم بمانم به یک عده آموزش بدهم. قبل از رفتن، مهدی قول داد که موقع عملیات زنگ بزند که بروم. یک شب زنگ زد و گفت «به بچه هایی که آموزششون می دی بگو اگه دعوتشون کرده ن، اگه تحریکشون کرده ن که بیان منطقه، اگه پشت جبهه مشکل دارن، برگردن. فقط اون هایی بمونن که عاشقن » شب بعدش، باز هم زنگ زد و گفت « زنگ زدم برای قولی که داده بودم ولی با خودم نمی برمت. » اسم خیلی از بچه هارا گفت که یا برگردانده یا توی کرمانشاه جا گذاشته. گفت « شناسایی این عملیات رو باید تنها برم. به خاطر تکلیف و مسئولیتم. شما بمونین.» فردا غروب بود که خبردادن مهدی و برادرش، تو کمین، شهید شده اند. نفهمیدم چرا هیچ کس را نبرد جز برادرش.
🌹 اگر ماندنی بودیم، می ماندیم...
نزدیک ظهر، مجید و مهدی به بانه می رسند. مسئول سپاه بانه، هرچه اصرار می کند که « جاده امن نیست و نروید.» از پسشان برنمی آید. آقا مهدی می گوید «اگرماندنی بودیم، می ماندیم.» وقتی می روند، مسئول سپاه، زنگ می زند به دژبانی، که «نگذارید بروند جلو.» به دژبان ها گفته بودند «همین روستای بغلی کار داریم. زود برمی گردیم.» بچه های سپاه، جسدهایشان را، کنار هم، لب شیار پیدا کردند. وقتی گروهکی ها، ماشین را به گلوله می بندند، مجید در دم شهید می شود، و مهدی را که می پرد بیرون، با آرپی جی می زنند.
#شهید_مهدی_زینالدین
#شهید_مجید_زینالدین
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
#کلام_شهید
توصیه سردار #شهید_مهدی_زین_الدین به مردم
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#وصیتنامه
#شهید_مهدی_زینالدین
بسمه تعالی
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبداللهالحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنههای پیکار میرزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف میکنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسینوار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
2- مادیات
الف:بدهکاریها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.
ب – بستانکاریها:
1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشتهام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم دادهام جهت بدهیها
پدرم برای خانهای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم میباشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را دادهام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمیرسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.
مهدی زین الدین
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_شهید
.
#علت_پیروزی_فقط_و_فقط_خداوند_است🌷
#سردار_شهید_مهدی_زین_الدین🌱
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#محبت_پدر_و_فرزندی
#شهید_مهدی_زینالدین
🔵 چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون.
🍃 گفتم:"هان، آقا مهدی [زین الدین] خبری رسیده؟"
✨ چشم هایش برق زد.
🔷 گفت:" خبر که... راستش عکسش رو فرستادن".
🔺 خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم:"خب بده، ببینم".
🔷 گفت:" خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم.
💠 قیافه ام را که دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات،اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش".
🔶 نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟
گفتم:" خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم".
🗂 خاطره ای از شهید محمدرضا عسگری
📚 پرواز در قلاویزان،ص ۱۳۲
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷ آبانماه ، #سالروز_شهادت #شهید_مجید_زینالدین گرامی باد . 🥀
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_مجید_زینالدین
در پنجم مهر ماه سال ۱۳۴۳ در تهران متولد شد. نوری که از کوچکی بر چهره معصومش درخشنده بود، خانواده اش را امیدوار کرد که مجید در آینده دانشمندی برجسته و یا مجاهدی شکست ناپذیر خواهد گشت.
سه ساله بودکه توانست قرآن بخواند. در ۴ سالگی روزه می گرفت و علی رغم اصرار خانواده برای شکستن روزه آن روز، راضی نشد روزه خویش را باز کند. او با همین انگیزه های اعتقادیش در زد و خوردهای دوران انقلاب اسلامی همراه دوستانش، اقدام به ساخنن کوکتل مولوتف نموده به مبارزه بر علیه طاغوت پرداخت.
مجید در دوران تحصیلات خود ضمن عضویت در انجمن های اسلامی مدارس و دبیرستانهایی که در آنها مشغول تحصیل بود، به فعالیتهای سیاسی خود نیز ادامه می داد و در زمان خفقان رژیم منحوس پهلوی در ضمن فعالیت در مدارس و دبیرستانها، در امور پخش جزوات و عکسهای حضرت امام و پخش نوارهای ایشان برادر را نیز یاری می کرد که یکبار در همین رابطه از طرف شهربانی قم دستگیر و زندان شد.
با شروع جنگ تحمیلی، مجید که دوران دبیرستان خود را در شهر خون و قیام قم طی می کرد، بر حسب احساس وظیفه شرعی، با وجود علاقه و استعداد وافری که به مطالعه و ادامه تحصیل خصوصاً در رشته پزشکی داشت کلاس درس را با موافقت مسئولین رها و بی درنگ خود را در صحنه های پیکار حق علیه باطل در جبهه سر پل ذهاب و گیلانغرب حاضر نمود. او پس از آن نیز هیچ وقت صحنه پیکار را رها نساخت مگر در زمان امتحانات آخر سال، که در زمان لازم در جلسات امتحان دبیرستان حاضر و پس از اتمام برنامه امتحانی خود مجدداً به جبهه های نور علیه ظلمت بازمی گشت.
در زمان دوران تحصیلات دبیرستانی خود، در بسیاری از عملیاتهای چریکی در کردستان، سرپل ذهاب، گیلانغرب و جبهه های جنوب توفیق شرکت را یافته و چندین بار نیز زخمی می شو د.
مجید در پشت جبهه هیچ وقت آرام نمی گرفت. روح پر تلاطم و اراده استوار و عزم راسخ او، همواره او را به سوی جبهه می کشاند، گاهی وضعیت ایجاب می کرد در پشت جبهه مانده و به برنامه های درسی خود برسد. برای اینکه خود را متقاعد کند که به فکر جبهه و جنگ است هر چند وقت یکبار به بانک خون مراجعه کرده و خون خود را برای رزمندگان اسلام اهدا می نمود.
از آنجایی که وظیفه اصلی خود را شرکت در جهاد مقدس اسلامی می دانست، لذا به درسهای خود اهمیت کمتری می داد و همین مسئله باعث شد مادرش از وی بخواهد که لااقل چند ماهی در قم بماند و پس از گرفتن دیپلم، دوباره راهی جبهه ها شود. مجید نیز به تبعیت از دستورات مادر در قم ماند و پس از گرفتن دیپلم، عازم شد و در عملیات پیروزمند و کفر شکن والفجر چهار شرکت نمود.
وی همزمان با عملیات والفجر چهار، در اولین فرصت به عضویت سپاه و لشکر علی بن ابیطالب(ع) در آمد. ایمان و اراده و روح بزرگ و عزم راسخ و تلاش مستمر او باعث شد تا جزء نیروهای واحد اطلاعات و عملیات لشکر قرار گرفته در کوتاه ترین مدت به خاطر استعداد بی نظیر و رشد سریعش به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات تیپ دو لشکر انتخاب گردد.
مجید در طی خدمات خود در جبهه های جنگ، بارها شجاعانه به عمق خاک دشمن نفوذ کرد و اطلاعات ارزشمندی را برای جمهوری اسلامی به ارمغان آورد. او در محورهای شناسایی عملیات خیبر و در آخرین مأموریت خود خالصانه و بی شائبه تلاش نمود و در پی شناسایی های ارزشمند او و یاران همرزمش ضربات کوبنده ای به دشمن خوار و زبون وارد شد.
هر محوری که با مسئولیت مجید مورد شناسایی قرار می گرفت، برای لشکر اعتبار خاصی داشت و مایه قوت قلب فرماندهان و مسئولین مربوطه بود به گونه ای که آنان اطمینان داشتند این شناسایی ها صد در صد واقع بینانه است.
پس از انتظار زیادی که خانواده اش برای دیدار او متحمل شدند، آخرین باری که به قم آمد، تمامی عکسهای خود را جمع آوری کرده و در مقابل پرسش خانواده جواب می دهد که «می خواهم اگر شهید شدم عکسی گمنام باشم.»
روح متعبد و مقید به مسائل شرعی مجید به همراه ایمان و اراده او و افق دیدش مسئولین را امیدوار ساخته بود که این غنچه نشکفته و نونهال تازه رسته، همچون برادر گرانقدرش در آینده نه چندان دوری سرداری بزرگ و علمداری سلحشور و مجاهدی نستوه خواهد شد؛ لیک دست تقدیر الهی تا همین جای عمل را از او پذیرفت و او رابه قربانگاه عشق دعوت کرد. سرانجام مجید زین الدین دوشادوش برادرش مهدی در جاده بانه-سردشت در کمین ضد انقلاب افتاد و دعوت ایزدی را لبیک گفت.
منبع: کتاب موفقیت در فرماندهی،تهیه و تنظیم واحد تبلیغات لشکر علی بن ابی طالب(ع)
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷آبانماه #سالروز_شهادت دانش آموز بسیجی و نوجوان #شهید_احمدرضا_طاهری گرامی باد .🥀
🗓 ولادت : ۱۰ شهریور ۱۳۴۶
👈 دانش آموز سال دوم رشته علوم انسانی (فرهنگ و ادب) در دبیرستان آیت الله طالقانی بروجن
👈 از اعضای فعال انجمن اسلامی دبیرستان
👈 عضو گروه هنری سپاه شهرستان بروجن
👈 جمعی تیپ تازه تشکیل ۴۴ قمر بنی هاشم (علیه السلام) 🌺
🗓 شهادت : ۲۷ آبان ۱۳۶۱
🔹 اصابت ترکش خمپاره به سر، صورت و شکم
🔹 عملیات : محرم
🔹 منطقه : ایلام، ارتفاعات مرزی موسیان
📍 مزار : روضه الشهدای بروجن
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📝 فرازهایی از #وصیتنامه شهید🌷:
👈 وصیتنامه ای که می نویسم می خواهم نشاندهنده خط و هدف کسی باشد که با آگاهی کامل خط خود را انتخاب کرده و به این راه وارد شده و تا پای جان از آن دفاع خواهد کرد.
👈 خط ما همان خط انبیاء و اولیاء خداست، خطی که انسان می سازد.
👈 وقتی که انسانی در این خط وارد شد، دیگر مال خود و خانواده خود نیست، مال خداست.
👈 وقتی خدا چیزی را که داده، خواست، باید داد.
👈 اکنون خط خدا و دین مبین اسلام احتیاج به دفاع دارد و درخت اسلام خون می خواهد و کسی که این راه را انتخاب کرده باید خون بدهد.
👈 من (به جبهه) آمده ام تا وظیفه ام را اجرا کنم.
👈 ما که شهادت را افتخار خود می دانیم، پس از کشته شدن باکی نداریم.
👈 پشت سر امام را رها نکنید، دودستگی ها را از بین ببرید و روحیه عالی خود را حفظ نمایید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷آبانماه ، #سالروز_شهادت #مدافع_حرم #شهید_بابک_نوری_هریس گرامی باد . 🥀
💙تاریخ تولد: ۱۳۷۱/۷/۲۱ ، رشت
💙تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۸/۲۷ ،بوکمال،سوریه
💙محل مزار شهید : گلزار شهدای رشت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📋 #اطلاع_نگاشت
💠سالروز شهادت
🌷 شهید مدافع حرم #بابک_نوری_هریس
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#وصیتنامه
#شهید_بابک_نوری
اینجانب بابک نوری هریس فرزند محمد
به تو حسادت میکنند، تو مکن. تو را تکذیب میکنند، آرام باش. تو را میستایند، فریب مخور. تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش… آنگاه از ما خواهی بود. حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت (از امام پنجم)
خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی بهقدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟
خدایا گناههای من را ببخش، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتیکه مرا نبخشیدی از این دنیا مبر.
تا وقتیکه راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا کمکم کن تا در راه تو قدم بردارم و در راه تو جان بدهم.
مادرم جانم به قربان پاهایت که به خاطر دویدن برای به کمال رسیدن فرزندانت آسیبدیده میشود، در نبود من اشکهایت را سرازیر مکن. من با خدای خود عهدی بستهام که تا مرا نیامرزید مرا از این دنیا مبرد.
مادرم برای من دعا کن، ولی اشکهایت را روان مکن که به خدای من قسم راضی به اشکهایت نیستم.
خواهران خوبتر از جانم من نمیدانم وقتی حسین (ع) در صحرای کربلا بود چه عذابی میکشید، ولی میدانم حس او به زینب (س) چه بوده.
عزیزان من حالا دستهایی بلند شده و زینبهایی غریب و تنها ماندهاند و حسینی در میدان نیست.
امیدوارم کسانی باشیم که راه او را ادامه دهیم و از زینبهای زمانه و حرم او دفاع کنیم.
برادرانم در نبود من مسئولیت شما سنگینتر شده، حالا شما عشق و محبت مرا به دیگران باید بدهید؛ زیرا من عاشق خانوادهام، اطرافیانم، شهرم، وطنم و… بودهام و شما خود من هستید در جسمی دیگر.
پدرم تو هم روزی در جبهه حق علیه باطل از زینبهای مملکت دفاع کردی، شما دعا کن که با دوستان شهیدت محشور شوم.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
#شهید_بابک_نوری_هریس
🌺بابک جوان امروزی بود اما غیرت دینی داشت. همین غیرت دینی بود که او را به زینبیه و کربلای امام حسینی رساند. از آن دست جوانانهای امروزی که غیرت دینی دارند. میگفت: خانم حضرت زینب(س) من را طلبیده، باید بروم، تاب ماندن ندارم. بله، بابکم تیپ امروزی داشت. پسرم همیشه میخندید، خوشتیپ بود و زیبا. بابک پر از شادی بود و پر از شور زندگی اما فرزندم به خاطر اعتقاداتش و برای پیوستن به خدا از همه اینها گذشت و عاشقانه پر کشید. بابک فرزند نسل سوم و چهارم این انقلاب بود. دلبستگیهای زیادی به زندگی داشت، امروزی بود و تمامی اینها را به خاطر دفاع از حریم آلالله و خانم زینب(س) رها کرد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#بابک_نوری_هریس
بابک دانشجوی ارشد حقوق در دانشگاه تهران بود اما همه این ها را ول کرد و عاشقانه قدم در این راه گذاشت.
به طور مستقیم با من این موضوع را مطرح نکرد اما می دانستیم که شش ماه است در سپاه بست نشسته و هر روز می رود و می آید و اصرار می کند که من را اعزام کنید. تا اینکه بالاخره با اعزامش موافقت شد و فکر می کنم واقعا این موافقت هم کار خدا بود. بابک یک روز قبل از اعزامش ، در مسجد باب الحوائج بلوار شهید انصاری رشت که مسجد آذری های مقیم رشت است و همه بابک را آنجا می شناسند، از همه نمازگزاران مسجد بعد از نماز خداحافظی کرده بود، به همه گفته بود که من یک مدتی نیستم می خواهم بروم خارج از کشور. آن موقع همه فکر می کردند می خواهد برود آلمان
ما در جریان بودیم که می خواهد به سوریه اعزام شود. روزی که می خواست برود، من داشتم تلویزیون نگاه می کردم که بابک آمد خانه رفت اتاقش و بعد با یک کوله پشتی رفت بیرون و چند دقیقه بعد بی کوله پشتی برگشت. بعد هم به مادرش گفت که با اعزامم موافقت شده. او هم از روی احساسات مادرانه خیلی گریه کرد شاید که بابک منصرف بشود اما بابک تصمیمش را گرفته بود، گفت من حضرت زینب (س) را خواب دیدم دیگر نمی توانم اینجا بمانم باید بروم سوریه. این قضیه رفتنم هم مال امروز و دیروز نیست ، من چند ماه است که تصمیمم را گرفته ام. حتی شنیدم که به او گفته اند که چطور می خواهی مادرت را تنها بگذاری و بروی،بابک هم گفته مادر همه ما آنجا در سوریه است، #من_بروم_سوریه_که_بی_مادر_نمی_مانم، می روم پیش مادر اصلی مان حضرت زینب (س).
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷آبانماه، #سالروز_شهادت #مدافع_حرم #شهید_رسول_خلیلی گرامی باد . 🥀
تاریخ تولد : ۱۳۶۵/۹/۲۰ تهران
دانش آموختهی: دانشگاه امام حسین علیه السلام
تخصص: تخریب - تاکتیک - جنگ های نامنظم
شهادت در تاریخ : ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۹۲
محل شهادت:سوریه _حلب
مزار: تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها ، قطعه 53 ، ردیف 87/الف
در همان جایی هم که الان دفن شده (قطعه 53 بهشت زهرا)،عکس انداخته و گفته بود که مرا اینجا دفن کنید. کسی که واقعاً علم به شهادت دارد جای خودش را برای دفن تعیین میکند و میگوید مرا ببرید قطعه بهشت زهرا دفنم کنید و حتی اشاره میکند و با خنده میگوید نکند در قطعه منافقین دفنم کنید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#وصیتنامه
این دنیا با تمامی زیبایی ها
و انسانهای خوب و نیکوی آن،
محل گذر است نه وقوف و ماندن!
و تمامی ما باید برویم و راه این است. دیر یا زود فرقی نمی کند؛ اما چه بهتر که زیبا برویم!♡(:
#پدر و #مادر عزیزم!
خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم. غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب"س" باید باشد.
اشک و آه و ناله اگر هست، برای ارباب مان اباعبدالله الحسین"؏" باید باشد و اگر دلتان گرفته، روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است.
دوستان عزیزم!
مرا ببخشید، برایم بسیار دعا کنید و در روضه های ارباب و مجالس عزاداری اهل بیت"؏" مرا فراموش نکنید.
من خود را در حد و اندازه ای نمی بینم که برای کسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم، چه بسیار است، فقط می خواهد چشم بینا و گوش شنوا.
" خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سر کویش پر و بالی بزنم🕊
من بھ خود نامدم این جا کھ بھ خود باز روم
آن کھ آورد مرا باز برد بھ وطنم♡
مرغ بال ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختھ اند از بدنم"
پناه می برم به خداوند مهربان و از او می خواهم که بر من سخت نگیرد.🤲🏻🌱
#شهید_رسول_خلیلی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
#سیره_شهدا
🎥خاطرهی مادر #شهید_رسول_خلیلی از بوی پیراهن خونین شهید که از #معراج_شهدا تحویل گرفتند .
#شهید_رسول_خلیلی
#سیره_شهدا
#خدا_شناس
طی چند سالی که توفیق همکاری با محمد حسن را یافته بودم،ایشان را انسانی خداشناس دیدم که در موضوع توحید بسیار تفکر و تامل میکرد.او معتقد به شانس و این جور چیزها نداشت.همیشه میگفت:این خداست که مدبر امور است و همه کارها بدست قدرت اوست. حقیقتا شهید خلیلی انسانی با عقیده استوار بود و همه مسائل را بر مدار خداوند متعال می سنجید.
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_محمد_حسن_خلیلی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📋 #اطلاع_نگاشت
💠سالروز شهادت
🌷 شهید مدافع حرم #رسول_خلیل
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#شهید_رسول_خلیل
#شهید_خلیلی ارادت ویژه ای به چهارده معصوم بویژه حضرت زهرا"س"، امام رضا"؏" و امام زمان"عج" داشت بطوری که در ایام زیارتی امام رضا"؏"، در هر جایی که بود، خود را به مشھد می رساند در حد یک شبانه روز به زیارت می پرداخت.
♦️ حاج مجید بنی فاطمه نقل می کنند که شھید در هیئت ریحانة الحسین"؏" توسل و ارادت خاصی به امام زمان"عج" داشت و در این هیئت با دوستان خود پیرامون این موضوع به گفتگو می پرداختند و در مسجد جمکران🕌 نیز در درس استاد تهرانی حضور پیدا می کرد و در فرصت هایی که پیش می آمد در هیئت حضور پیدا می کرد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
ماجرای خواب روز عاشورا !.:
درست دم اذان صبح عاشورای ۱۳۹۲ (۴روز قبل از شهادت) بود که محمدحسن از خواب بیدار شد . 💤
در اون لحضه که بچهها بیدار بودند و شب عاشورا رو احیا گرفته بودند ، ناگهان متوجه بیدار شدن رسول شدند . 🛏
بدون مقدمه رو به من کرد و گفت:
《حمید اقا یا من شهید میشوم یا تو!》
من که متوجه منظورش نشده بودم ماجرا را از او سوال کردم ⁉️
رسول به خوابی که دقایقی قبل از بیدار شدن دیده بود اشاره کرد و گفت:[خواب دیدم که من و حمید به سمت یک باغستانی در حرکتیم که به دوراهی رسیدیم ، به حمید گفتم بیا باهم از یک سمت برویم اما حمید قبول نکردو گفت که هرکدام از یک راه برویم ! و سر انجام هم این اتفاق افتاد و هرکدام به سمتی رفتیم و من از خواب پریدم . حالا فکر میکنم یا من شهید میشوم یا حمید !.] 🛣🌿
من که این ماجرا را شنیدم خطاب به او گفتم : تعبیر خوابت این است که راهمان بزودی از هم جدا خواهد شد چرا که من باید به ایران برگردم و تو انشاءلله برای خدمت بیشتر در منطقه خواهی ماند !. 🇮🇷|🇸🇾
بله ؛ این چنین هم شد و من به ایران برگشتم و رسول ماندنی نشد ! خوشا بحالش !...💔🕊
#شهید_رسول_خلیلی 🍃
#سالروز_شهادت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
بصیرت و ولایتمداری شهید
شهید خلیلی در طول زندگیاش بارها به دفاع از حریم اسلام و ولایت اقدام کرد. به عنوان مثال در قضیه فتنه ۸۸ خیلی فعالیت داشت. در روز عاشورا که فتنهگران هیئتها را آتش میزدند، ایشان با یک گروه از دوستانش در خیابانها با فتنهگران درگیر بود. حتی هدف ضرب و شتم فتنه گران قرار گرفت، به موتورش هم آسیب زدند. ولی خوب بحمدالله خدا کمک کرد و نجات پیدا کرد. من آن روزها خیلی نگرانش بودم. بارها از محل کارم زنگ میزدم خانه و از مادرش سراغش را میگرفتم. مادرش میگفت حدود یک هفته است که خانه نیامده. این بصیرت و ولایتمداری او را نشان میدهد و اینکه در هر شرایطی راه صحیح را تشخیص میدهد و وظیفهاش را میشناسد.
در مرحله آخر هم به تأسی از حضرت سیدالشهداء علیه السلام از وطن خود هجرت میکند برای دفاع از حریم اسلام و ولایت. حتی بعضی اطرافیان ایراد میگرفتند که چرا اجازه دادی رسول به سوریه برود. او یک نیروی متخصص است. نظام واقعا به وجود چنین جوانانی نیاز دارد، و حرفهای از این جنس. من هم میگفتم شما خطر را احساس نمیکنید. ما وظیفه داریم از اسلام دفاع کنیم. یک زمان در دوران دفاع مقدس وظیفه داشتیم اینجا از حریم اسلام و ولایت دفاع کنیم، امروز هم وظیفه داریم آنجا بجنگیم. ما برای دفاع از حریم اسلام مرزی قائل نیستیم. هرجا اسلام در خطر باشد، ما وظیفه داریم دفاع کنیم.
#شهید_رسول_خلیلی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیره_شهدا
در بین رفقا و بستگان #شهید_رسول_خلیلی یکی از ویژگی های او بسیار زبانزد ست:
نگاه نکردن به نامحرم و سر به زیر بودن شهید.
این ویژگی که خیلی مهم هم هست در این فیلم📽 کوتاه از شهید دیده می شود.
که وقتی چشمش به نامحرم می افتد سرش را کاملا بر می گرداند.
#شهید_خلیلی حتی بعد از شهادت هم سعی کرده ست تا این ویژگی خود یعنی نگاه نکردن به نامحرم را در ارادتمندان خود رشد دهد.
او درست چند روز قبل از تولدش نزدیک حرم حضرت رقیه"س" شهید شد.🕊
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷آبانماه ،#سالروز_شهادت #مدافع_حرم #شهید_عارف_کایدخورده گرامی باد . 🥀
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani