#معرفی_کتاب
کتاب : #خاطرات_مرضیه_حدیدچی (دباغ)
موضوع :
کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)، یکی از مبارزان زن پیش از انقلاب، به ذکر خاطرات و جان فشانیهایش در راه انقلاب میپردازد تا به همگان یادآوری کند که مردان تنها مبارزان این عرصه نبودند و زنانی هم بودند که زنانه بر سر اعتقادات و آرمانهایشان جنگیدند تا این پیروزی را نصیب مردم ایران کنند.
طاهره دباغ که به او لقب مادربزرگ انقلاب را دادهاند از شاگردان آیتالله سید محمدرضا سعیدی بود و با جامعه روحانیت مبارز همکاری داشت. در سال ۱۳۵۳ و پس از دو بار بازداشت توسط ساواک با کمک محمد منتظری و با پاسپورت جعلی از کشور خارج شد. وی و دخترش رضوانه میرزا دباغ، در خاطراتشان از زندان به شکنجههای شدید توسط ساواک اشاره کردهاند. دباغ در خاطرات خود از شکنجههای ساواک میگوید:
شکنجهها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جان فرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد میکردند که موجب رعشه و تکانهای تند پیکرم میشد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفهای صورت میگرفت. در مواقع حرفهای آنقدر شلاق بر کف پاهایم میزدند که از هوش میرفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور میکردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی میشد طاقت فرسا و جانکاه بود.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
#معرفی_کتاب کتاب : #خاطرات_مرضیه_حدیدچی (دباغ) موضوع : کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)، یکی از م
فرازی از کتاب :
#خاطرات_مرضیه_حدیدچی
یک هفته مانده به روز تاریخی عزیمت امام به ایران اعلام شد که بختیار فرودگاه را بسته است🧐.
خبرنگاران دنیا صبح زود در خیابان جلوی منزل امام گرد آمده بودند که نظر امام را راجع به برگشت به ایران با توجه به بسته شدن فرودگاه بدانند.🎤
حضرت امام تشریف آوردند و با خبرنگاران صحبت کردند و به سوالات آنها جواب دادند. منظره عجیبی بود امام با آن صلابت و عزم جزمی که داشتند، فرمودند: من هفته دیگر به ایران خواهم رفت. ولو همه فرودگاهها بسته شده باشد.👌
در همین حین متوجه شدم یکی از خبرنگاران به طرز مشکوکی از دیوار بالا می آید😳 با شتاب خود را به آنجا رساند و با آن فرد درگیر شده، پایینش انداختم.😅 ناگهان درد شدیدی در قفسه سینه ام پیچید و دوستانم را به بیمارستان رساندند.🤕😫
روز ۲۲ بهمن من در طبقه دوم ساختمان بودم وقتی که رادیو را روشن کردم صدای الله اکبر خمینی رهبر را شنیدم😳😳😳.
تعجب کردم ابتدا فکر کردم موجرادیو دستکاری شده است آقای فرهادی یا همان برادر فرهاد را صدا کردم و پرسیدم که آیا دست به رادیو زدهاید گفت: نه دوباره گوش کردم جملاتی مثل: « اینجا ایران است. » «صدای انقلاب ایران. » و یا « صدای ملت ایران » و بعد سرود پیروزی ایران پخش شد خدا میداند که ناگهان چه فریادی🗣 از قعر جان و با تمام وجودم کشیدم🤩 که برادران پنداشتند حادثهای برای من روی داده .🤭
هراسان و شتابان به طبقه بالا آمدند 🤔و مرا هیجان زده و رنگ پریده 😨دیدند.
آنچه را که شنیده بودم، برای آنها با نفس های بریده بریده باز گفتم .در حالی که میگریستم آنها نیز غرق در شادی و خنده و گریه شدند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🌿 خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) : اغلب وقتی غذای امام را داخل اتاق میبردم، میدیدم قرآن را باز کردهاند و مشغول قرائت قرآن هستند. مدتی این مسئله (کثرت قرائت قرآن) ذهنم را مشغول کرده بود تا اینکه روزی به امام عرض کردم:
حاج آقا شما سراپای وجودتان قرآن عملی است دیگر چرا اینقدر قرآن می خوانید؟ امام مکثی کردند و فرمودند: *هر کس بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند.*
📚 پابه پای آفتاب، ج ۲، ص ۱۵۷.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷ آبانماه ، #سالروز_شهادت سردار رشید اسلام #شهید_مهدی_زینالدین گرامی باد . 🥀
🔹ولادت : سال ۱۳۳۸
🔹شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳
🔹 منطقه :سردشت
🔹مزار : قم، گلزار شهدای علی ابن جعفر
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_مهدی_زینالدین
ایشان در سال ۱۳۳۸ در کانون گرم خانوادهای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود.
مادرش كه بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش كوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم میداد.
نبوغ و استعداد مهدی باعث شد كه او در اوان كودكی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و رابر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیكاری به پدرش كه كتابفروشی داشت، كمك میكرد و به عنوان یك فرزند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری میداد.
مهدی در دوران تحصیلات متوسطه به لحاظ زمینههایی كه داشت با مسائل سیاسی و مذهبی آشنا و در این مدت روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید محراب آیتالله مدنی (ره) سیراب مینمود.
به همین دلیل از حضرت آیتالله مدنی بسیار یاد میكرد و رشد مذهبی خود را مدیون ایشان میدانست. در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان مهدی و مجید زینالدین برای بار دوم از خرمآباد به سقز تبعید شد. این امر باعث شد تا مهدی كه خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل كند و سهم پدر را نیز در مبارزات خرمآباد بر دوش كشد.
در ادامه مبارزات سیاسی دوران دبیرستان، كینه عمیقی نسبت به رژیم پهلوی پیدا كرد و زمانی كه حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری مینمود. مهدي زینالدین به عضویت این حزب درنیامد و با سوابقی كه از او داشتند از دبیرستان اخراجش كردند.
به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفتهشدگان دانشگاه شیراز بدست آورد.
این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام خمینی(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدیتر ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتی پدرش از سقز به اقلید فارس تبعید شد. این ایام كه مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پیشآمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه سایر اعضای خانواده، از خرمآباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهدهدار شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین كسانی بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دستآوردهای خونین انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست.
ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه كرد. در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئههای پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق سیاسی، در خنثی كردن حركتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهكهای آمریكایی نقش به سزایی داشت.
با آغاز جنگ تحميلي، مهدي زینالدین بیدرنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامی، به همراه یك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بیامان علیه كفار بعثی پرداخت. پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید.
در این مسئولیتها با شجاعت، ایمان و قوت قلب، تا عمق مواضع دشمن نفوذ میكرد و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات كوبندهای بر پیكر لشكریان صدام وارد میآورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتحالمبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همكارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.
دلاور رزمنده مهدي زینالدین در عملیات بیتالمقدس مسئولیت اطلاعات - عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و به خاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علیبن ابیطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبدیل شد - انتخاب گردید.
در عملیات رمضان، تیپ علیبن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و خطشكن بود و با قدرت فرماندهی و هدایت وي به لشكر تبدیل شد. لشكر مقدس علیبن ابیطالب(ع) در تمام صحنههای نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان یكی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین كنندهای را برعهده داشت.
از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترین پاتكها به خاطر این روحیه بود. روحیهای كه اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود. مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمیشد.
#ادامه👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
در آبان سال 1363 مهدي زینالدین به همراه برادرش مجید (كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشكر علیبن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت میكنند. در آنجا به برادران میگوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم.
موقعی كه عازم منطقه میشوند، رانندهشان را پیاده كرده و میگویند: خودمان میرویم. حتی در مقابل درخواست یكی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، مهدی به او میگوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمیتوانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را میتوانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبههها و شركت در عملیات و صحنههای افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاكی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
همان طور كه برادران را توصيه ميكرد: ما بايد حسينوار بجنگيم؛ حسينوار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛ حسينوار جنگيدن يعني دست از همه چيز كشيدن در زندگي؛ اي كاش جانها ميداشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا ميكرديم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و ميگفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت.
پيكر پاك سردار #مهدي_زينالدين به همراه برادرش مجيد، پس از تشييعي با شكوه در #گلزار_شهدای_علی_بن_جعفر قم در كنار هم به خاك سپرده شدند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
روایتی کمتر شنیده شده از #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی درخصوص #شهید_مهدی_زین_الدین
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#شهید_مهدی_زینالدین
مهدي زینالدین در كنار تلاش بیوقفه، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهههای نبرد، مكانی مقدس است و انسان دراین مكان، به خدا تقرب پیدا میكند. همیشه به رزمندگان سفارش میكرد كه به تزكیه نفس و جهاد اكبر بپردازند. او همواره سعی میكرد كه با وضو باشد. به دیگران نیز تاكید مینمود كه همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن میپرداخت. به دلیل اهمیتی كه برای مسائل معنوی قایل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا میداشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران كودكی در زندگی مهدی متجلی بود.
با علاقه خاصی به بسیجیها توجه میكرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژهای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشكر سركشی مینمود و مشكلات آنان را رسیدگی و پیگیری میكرد. همواره به برادران سفارش میكرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و یقین داشته باشند كه آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.
شیفتگی و محبت ویژهای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی كه از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق میورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت مینمود. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش میداد و سعی میكرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نكند.
میگفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن كانون و مركز فرماندهی چه دستوری میرسد، یك جان كه سهل است، ای كاش صدها جان میداشتیم و در راه امام فدا میكردیم. او در سخت ترین مراحل جنگ با عمل به گفتههای حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبههها كرد. حفظ اموال بیتالمال برای شهید زینالدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی كه قرار داشت نهایت دقت خود را به كار میبرد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها میگفت: در مقابل بیتالمال مسئول هستیم.
در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانهروی میكرد. او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره برای كم كردن تعلقات مادی تلاش میكرد. ایثار و فداكاری او در تمام زمینهها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود.
برای اخلاص و تعهد آن شهید كمتر مشابهی میتوان یافت. او جز به اسلام و انجام تكلیف الهی خود نمیاندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تكرار میكرد:
ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز كن.
او شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مكتب انسان ساز اسلام. خیلیها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یك برادر بزرگتر و معلم اخلاق میدانستند. زیرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامیاش كه دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی كه با بسیجیان مواجه میشد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.
مهدی زینالدین در زمینه تربیت كادرهای پرتوان برای مسئولیتهای مختلف لشكر به گونهای برنامهریزی كرده بود كه در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان كارها باشند. میگفت:
من خیالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هیچ مسئلهای به وجود نخواهد آمد.
او یكی از فرماندهان محبوب جبههها به شمار میآمد. فرماندهی كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت كرده بود.
سردار رحیم صفوی جانشین محترم فرماندهی كل سپاه درباره او میگوید: شهید مهدی زینالدین فرماندهی بود كه هم از علم جنگی و هم از علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصههای جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!»
گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.»
رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا مهدی همین طوری روی سجاده نماز نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است!
شاید کسانی که درک نمی کردند، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند!
خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن اشکها و گریه ها و «الهی العفو» گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند.
شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. شبنم اشکها بر نورانیت چهره اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشیت کنارمان. در دلم گفتم: «خدایا! این چه ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر خانه و مسجد و مهمانخانه نمی شناسد!»
غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه می کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن.
از غذا خوری که زدیم بیرون، آقا مهدی گفت: بچه ها طوری رانندگی کنید که بتوانم ازاینجا تا اهواز را بخوابم
#خاطرات_شهدا
#شهید_مهدی_زین_الدین
❤️ چقدر مسلموني شيرينه!
یکی دوبار که رفت دیدار امام، تا چند روز حال عجیبی داشت. ساکت بود. می نشست و خیره می شد به یک نقطه می گفت«آدم وقتی امام رو می بینه، تازه می فهمه اسلام یعنی چه. چه قدر مسلمون بودن راحته. چه قدر شیرینه.» می گفت «دلش مثل دریاست. هیچ چیز نمی تونه آرامششو به هم بزنه. کاش نصف اون صبر و آرامش، توی دل ما بود.»
🌷 رحمت يعني شهادت
عروسم که حامله بود به دلم افتاده بود اگر بچه پسر باشد، معنیش این است که خدا می خواهد یکی از پسرهایم را عوضش بگیرد. خدا خدا می کردم دختر باشد. وقتی بچه دختر شد، یک نفس راحت کشیدم. مهدی که شنید بچه دختر است، گفت «خدارو شکر. در رحمت به روم باز شد. رحمت هم که برای من یعنی شهادت»
🌹يك شكم سير گريه!
رفته بود شمال غرب، مأموریت فرستاده بودندش. بعد از یک ماه که برگشته بود اهواز، دیده بود لیلا مریض شده، افتاده روی دست مادرش. یک زن تنها با یک بچه ی مریض. باز هم نمی توانست بماند و کاری کند. باید برمی گشت. رفت توی اتاق. در را بست. نشست و یک شکم سیر گریه کرد.
🌻 ظرفهاي شب
توی تدارکات لشگر، یکی دو شب، می دیدم ظرف های شام را یکی شسته. نمی دانستیم کار کیه. یک شب، مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود. گفت «من روزرا نمی رسم کمکتون کنم؛ ولی ظرف های شب با من»
☘ شلوار خوني
عراق پاتک سنگینی کرده بود. آقا مهدی، طبق معمول، سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد. یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. از بچه ها پرسیدم، گفتند « رفته عقب.» یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور، از این طرف به آن طرف. بعد از عملیات، بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط.
🌺 دو زانو!
اگر از کسی می پرسیدی چه جور آدمی است. لابد می گفتند «خنده روست.» وقت کار اما، برعکس ؛ جدی بود. نه لبخندی، نه خنده ای انگار نه انگار که این، همان آدم است. توی بحث، نه که فکر کنی حرفش را نمی زد، می زد. ولی توی حرف کسی نمی پرید. هیچ وقت. من که ندیدم. می دانستم پایش تازه مجروح شده و درد می کند. اما تمام جلسه را دو زانو نشست. تکان نخورد.
💐 تو ترسويي!
رک بود. اگر می دید کسی می ترسد و احتیاج به تشر دارد، صاف توی چشم هایش نگاه می کرد و می گفت « تو ترسویی.»
🌙 نماز اول وقت
جاده های کردستان آن قدر ناامن بود که وقتی می خواستی از شهری به شهر دیگر بروی، مخصوصاً توی تاریکی، باید گاز ماشین را می گرفتی، پشت سرت را هم نگاه نمی کردی؛ اما زین الدین که هم راهت بود، موقع اذان، باید می ایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلاً راه نداشت. بعد از شهادتش، یکی از بچه ها خوابش را دیده بود؛ توی مکه داشته زیارت می کرده. یک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود «تو اینجا چی کار می کنی؟» جواب داده بوده «به خاطر نمازهای اول وقتم، این جا هم فرمانده ام.»
🍃 شناسايي آخر
من توی مقر ماندم. بچه ها رفتند غرب، عملیات. مجبور بودم بمانم به یک عده آموزش بدهم. قبل از رفتن، مهدی قول داد که موقع عملیات زنگ بزند که بروم. یک شب زنگ زد و گفت «به بچه هایی که آموزششون می دی بگو اگه دعوتشون کرده ن، اگه تحریکشون کرده ن که بیان منطقه، اگه پشت جبهه مشکل دارن، برگردن. فقط اون هایی بمونن که عاشقن » شب بعدش، باز هم زنگ زد و گفت « زنگ زدم برای قولی که داده بودم ولی با خودم نمی برمت. » اسم خیلی از بچه هارا گفت که یا برگردانده یا توی کرمانشاه جا گذاشته. گفت « شناسایی این عملیات رو باید تنها برم. به خاطر تکلیف و مسئولیتم. شما بمونین.» فردا غروب بود که خبردادن مهدی و برادرش، تو کمین، شهید شده اند. نفهمیدم چرا هیچ کس را نبرد جز برادرش.
🌹 اگر ماندنی بودیم، می ماندیم...
نزدیک ظهر، مجید و مهدی به بانه می رسند. مسئول سپاه بانه، هرچه اصرار می کند که « جاده امن نیست و نروید.» از پسشان برنمی آید. آقا مهدی می گوید «اگرماندنی بودیم، می ماندیم.» وقتی می روند، مسئول سپاه، زنگ می زند به دژبانی، که «نگذارید بروند جلو.» به دژبان ها گفته بودند «همین روستای بغلی کار داریم. زود برمی گردیم.» بچه های سپاه، جسدهایشان را، کنار هم، لب شیار پیدا کردند. وقتی گروهکی ها، ماشین را به گلوله می بندند، مجید در دم شهید می شود، و مهدی را که می پرد بیرون، با آرپی جی می زنند.
#شهید_مهدی_زینالدین
#شهید_مجید_زینالدین
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
#کلام_شهید
توصیه سردار #شهید_مهدی_زین_الدین به مردم
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#وصیتنامه
#شهید_مهدی_زینالدین
بسمه تعالی
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبداللهالحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنههای پیکار میرزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف میکنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسینوار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
2- مادیات
الف:بدهکاریها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.
ب – بستانکاریها:
1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشتهام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم دادهام جهت بدهیها
پدرم برای خانهای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم میباشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را دادهام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمیرسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.
مهدی زین الدین
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_شهید
.
#علت_پیروزی_فقط_و_فقط_خداوند_است🌷
#سردار_شهید_مهدی_زین_الدین🌱
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#محبت_پدر_و_فرزندی
#شهید_مهدی_زینالدین
🔵 چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون.
🍃 گفتم:"هان، آقا مهدی [زین الدین] خبری رسیده؟"
✨ چشم هایش برق زد.
🔷 گفت:" خبر که... راستش عکسش رو فرستادن".
🔺 خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم:"خب بده، ببینم".
🔷 گفت:" خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم.
💠 قیافه ام را که دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات،اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش".
🔶 نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟
گفتم:" خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم".
🗂 خاطره ای از شهید محمدرضا عسگری
📚 پرواز در قلاویزان،ص ۱۳۲
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷ آبانماه ، #سالروز_شهادت #شهید_مجید_زینالدین گرامی باد . 🥀
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_مجید_زینالدین
در پنجم مهر ماه سال ۱۳۴۳ در تهران متولد شد. نوری که از کوچکی بر چهره معصومش درخشنده بود، خانواده اش را امیدوار کرد که مجید در آینده دانشمندی برجسته و یا مجاهدی شکست ناپذیر خواهد گشت.
سه ساله بودکه توانست قرآن بخواند. در ۴ سالگی روزه می گرفت و علی رغم اصرار خانواده برای شکستن روزه آن روز، راضی نشد روزه خویش را باز کند. او با همین انگیزه های اعتقادیش در زد و خوردهای دوران انقلاب اسلامی همراه دوستانش، اقدام به ساخنن کوکتل مولوتف نموده به مبارزه بر علیه طاغوت پرداخت.
مجید در دوران تحصیلات خود ضمن عضویت در انجمن های اسلامی مدارس و دبیرستانهایی که در آنها مشغول تحصیل بود، به فعالیتهای سیاسی خود نیز ادامه می داد و در زمان خفقان رژیم منحوس پهلوی در ضمن فعالیت در مدارس و دبیرستانها، در امور پخش جزوات و عکسهای حضرت امام و پخش نوارهای ایشان برادر را نیز یاری می کرد که یکبار در همین رابطه از طرف شهربانی قم دستگیر و زندان شد.
با شروع جنگ تحمیلی، مجید که دوران دبیرستان خود را در شهر خون و قیام قم طی می کرد، بر حسب احساس وظیفه شرعی، با وجود علاقه و استعداد وافری که به مطالعه و ادامه تحصیل خصوصاً در رشته پزشکی داشت کلاس درس را با موافقت مسئولین رها و بی درنگ خود را در صحنه های پیکار حق علیه باطل در جبهه سر پل ذهاب و گیلانغرب حاضر نمود. او پس از آن نیز هیچ وقت صحنه پیکار را رها نساخت مگر در زمان امتحانات آخر سال، که در زمان لازم در جلسات امتحان دبیرستان حاضر و پس از اتمام برنامه امتحانی خود مجدداً به جبهه های نور علیه ظلمت بازمی گشت.
در زمان دوران تحصیلات دبیرستانی خود، در بسیاری از عملیاتهای چریکی در کردستان، سرپل ذهاب، گیلانغرب و جبهه های جنوب توفیق شرکت را یافته و چندین بار نیز زخمی می شو د.
مجید در پشت جبهه هیچ وقت آرام نمی گرفت. روح پر تلاطم و اراده استوار و عزم راسخ او، همواره او را به سوی جبهه می کشاند، گاهی وضعیت ایجاب می کرد در پشت جبهه مانده و به برنامه های درسی خود برسد. برای اینکه خود را متقاعد کند که به فکر جبهه و جنگ است هر چند وقت یکبار به بانک خون مراجعه کرده و خون خود را برای رزمندگان اسلام اهدا می نمود.
از آنجایی که وظیفه اصلی خود را شرکت در جهاد مقدس اسلامی می دانست، لذا به درسهای خود اهمیت کمتری می داد و همین مسئله باعث شد مادرش از وی بخواهد که لااقل چند ماهی در قم بماند و پس از گرفتن دیپلم، دوباره راهی جبهه ها شود. مجید نیز به تبعیت از دستورات مادر در قم ماند و پس از گرفتن دیپلم، عازم شد و در عملیات پیروزمند و کفر شکن والفجر چهار شرکت نمود.
وی همزمان با عملیات والفجر چهار، در اولین فرصت به عضویت سپاه و لشکر علی بن ابیطالب(ع) در آمد. ایمان و اراده و روح بزرگ و عزم راسخ و تلاش مستمر او باعث شد تا جزء نیروهای واحد اطلاعات و عملیات لشکر قرار گرفته در کوتاه ترین مدت به خاطر استعداد بی نظیر و رشد سریعش به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات تیپ دو لشکر انتخاب گردد.
مجید در طی خدمات خود در جبهه های جنگ، بارها شجاعانه به عمق خاک دشمن نفوذ کرد و اطلاعات ارزشمندی را برای جمهوری اسلامی به ارمغان آورد. او در محورهای شناسایی عملیات خیبر و در آخرین مأموریت خود خالصانه و بی شائبه تلاش نمود و در پی شناسایی های ارزشمند او و یاران همرزمش ضربات کوبنده ای به دشمن خوار و زبون وارد شد.
هر محوری که با مسئولیت مجید مورد شناسایی قرار می گرفت، برای لشکر اعتبار خاصی داشت و مایه قوت قلب فرماندهان و مسئولین مربوطه بود به گونه ای که آنان اطمینان داشتند این شناسایی ها صد در صد واقع بینانه است.
پس از انتظار زیادی که خانواده اش برای دیدار او متحمل شدند، آخرین باری که به قم آمد، تمامی عکسهای خود را جمع آوری کرده و در مقابل پرسش خانواده جواب می دهد که «می خواهم اگر شهید شدم عکسی گمنام باشم.»
روح متعبد و مقید به مسائل شرعی مجید به همراه ایمان و اراده او و افق دیدش مسئولین را امیدوار ساخته بود که این غنچه نشکفته و نونهال تازه رسته، همچون برادر گرانقدرش در آینده نه چندان دوری سرداری بزرگ و علمداری سلحشور و مجاهدی نستوه خواهد شد؛ لیک دست تقدیر الهی تا همین جای عمل را از او پذیرفت و او رابه قربانگاه عشق دعوت کرد. سرانجام مجید زین الدین دوشادوش برادرش مهدی در جاده بانه-سردشت در کمین ضد انقلاب افتاد و دعوت ایزدی را لبیک گفت.
منبع: کتاب موفقیت در فرماندهی،تهیه و تنظیم واحد تبلیغات لشکر علی بن ابی طالب(ع)
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷آبانماه #سالروز_شهادت دانش آموز بسیجی و نوجوان #شهید_احمدرضا_طاهری گرامی باد .🥀
🗓 ولادت : ۱۰ شهریور ۱۳۴۶
👈 دانش آموز سال دوم رشته علوم انسانی (فرهنگ و ادب) در دبیرستان آیت الله طالقانی بروجن
👈 از اعضای فعال انجمن اسلامی دبیرستان
👈 عضو گروه هنری سپاه شهرستان بروجن
👈 جمعی تیپ تازه تشکیل ۴۴ قمر بنی هاشم (علیه السلام) 🌺
🗓 شهادت : ۲۷ آبان ۱۳۶۱
🔹 اصابت ترکش خمپاره به سر، صورت و شکم
🔹 عملیات : محرم
🔹 منطقه : ایلام، ارتفاعات مرزی موسیان
📍 مزار : روضه الشهدای بروجن
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📝 فرازهایی از #وصیتنامه شهید🌷:
👈 وصیتنامه ای که می نویسم می خواهم نشاندهنده خط و هدف کسی باشد که با آگاهی کامل خط خود را انتخاب کرده و به این راه وارد شده و تا پای جان از آن دفاع خواهد کرد.
👈 خط ما همان خط انبیاء و اولیاء خداست، خطی که انسان می سازد.
👈 وقتی که انسانی در این خط وارد شد، دیگر مال خود و خانواده خود نیست، مال خداست.
👈 وقتی خدا چیزی را که داده، خواست، باید داد.
👈 اکنون خط خدا و دین مبین اسلام احتیاج به دفاع دارد و درخت اسلام خون می خواهد و کسی که این راه را انتخاب کرده باید خون بدهد.
👈 من (به جبهه) آمده ام تا وظیفه ام را اجرا کنم.
👈 ما که شهادت را افتخار خود می دانیم، پس از کشته شدن باکی نداریم.
👈 پشت سر امام را رها نکنید، دودستگی ها را از بین ببرید و روحیه عالی خود را حفظ نمایید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷آبانماه ، #سالروز_شهادت #مدافع_حرم #شهید_بابک_نوری_هریس گرامی باد . 🥀
💙تاریخ تولد: ۱۳۷۱/۷/۲۱ ، رشت
💙تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۸/۲۷ ،بوکمال،سوریه
💙محل مزار شهید : گلزار شهدای رشت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📋 #اطلاع_نگاشت
💠سالروز شهادت
🌷 شهید مدافع حرم #بابک_نوری_هریس
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#وصیتنامه
#شهید_بابک_نوری
اینجانب بابک نوری هریس فرزند محمد
به تو حسادت میکنند، تو مکن. تو را تکذیب میکنند، آرام باش. تو را میستایند، فریب مخور. تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش… آنگاه از ما خواهی بود. حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت (از امام پنجم)
خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی بهقدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟
خدایا گناههای من را ببخش، اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتیکه مرا نبخشیدی از این دنیا مبر.
تا وقتیکه راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا کمکم کن تا در راه تو قدم بردارم و در راه تو جان بدهم.
مادرم جانم به قربان پاهایت که به خاطر دویدن برای به کمال رسیدن فرزندانت آسیبدیده میشود، در نبود من اشکهایت را سرازیر مکن. من با خدای خود عهدی بستهام که تا مرا نیامرزید مرا از این دنیا مبرد.
مادرم برای من دعا کن، ولی اشکهایت را روان مکن که به خدای من قسم راضی به اشکهایت نیستم.
خواهران خوبتر از جانم من نمیدانم وقتی حسین (ع) در صحرای کربلا بود چه عذابی میکشید، ولی میدانم حس او به زینب (س) چه بوده.
عزیزان من حالا دستهایی بلند شده و زینبهایی غریب و تنها ماندهاند و حسینی در میدان نیست.
امیدوارم کسانی باشیم که راه او را ادامه دهیم و از زینبهای زمانه و حرم او دفاع کنیم.
برادرانم در نبود من مسئولیت شما سنگینتر شده، حالا شما عشق و محبت مرا به دیگران باید بدهید؛ زیرا من عاشق خانوادهام، اطرافیانم، شهرم، وطنم و… بودهام و شما خود من هستید در جسمی دیگر.
پدرم تو هم روزی در جبهه حق علیه باطل از زینبهای مملکت دفاع کردی، شما دعا کن که با دوستان شهیدت محشور شوم.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
#شهید_بابک_نوری_هریس
🌺بابک جوان امروزی بود اما غیرت دینی داشت. همین غیرت دینی بود که او را به زینبیه و کربلای امام حسینی رساند. از آن دست جوانانهای امروزی که غیرت دینی دارند. میگفت: خانم حضرت زینب(س) من را طلبیده، باید بروم، تاب ماندن ندارم. بله، بابکم تیپ امروزی داشت. پسرم همیشه میخندید، خوشتیپ بود و زیبا. بابک پر از شادی بود و پر از شور زندگی اما فرزندم به خاطر اعتقاداتش و برای پیوستن به خدا از همه اینها گذشت و عاشقانه پر کشید. بابک فرزند نسل سوم و چهارم این انقلاب بود. دلبستگیهای زیادی به زندگی داشت، امروزی بود و تمامی اینها را به خاطر دفاع از حریم آلالله و خانم زینب(س) رها کرد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani