eitaa logo
ریحانه 🌱
12.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
543 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
Scan ۲۳ آوریل ۲۳ · ۰۲·۰۱·۵۶.pdf
1.16M
🌿🌹🌿 مجموعه محوریابی بیانات رهبری در عید فطر ۱۴۰۲ (قالب pdf) 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ آرامش نه عاشق بودن است... نه گرفتن دستی که محرمت نیست! نه حرف های عاشقانه و قربان صدقه های چند ثانیه ای...! آرامش؛ حضور خداست، وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمیکند...! وقتی ناگفته هایت را بی آنکه بگویی میفهمد... وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس کنی... غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری... وقتی مطمئن باشی با او.. هرگز... تنها... نخواهی بود...! آرامش یعنی همین. تو بی هیچ قید و شرطی خدا را داری....!!
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
صدیقه دختری که بیماری ناعلاج میگیره، دکترهای ایرانی ناامید از درمانش میشن، مادرش صدیقه رو به کشور آلمان میبرن تا اونجا درمانش کنند. ولی پزشکهای آلمانی میگن دکتر های کشور خودتون ایران تشخیص‌شون درست بوده و دختر شما درمان نمیشه، مادر صدیقه میگه یه پزشکی سراغ دارم که توان علاج هر بیماری لا علاجی رو داره، بلیط میگیره و صدیقه رو از آلمان میارن به مشهد حرم امام رضا علیه السلام و... https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803
سهیلارو بیدارش کردم لباس هامو پوشیدم گفتم سهیلا یواشی برو بیرون منم پشت سرت میام، من پول ندارم بدم به بیمارستان، گفت اون پسره رفته برات داروهاتو گرفته، گفتم سهیلا چیکار کنم؟؟ زنگ زدم به بابام، گوشی بر برداشت، گفتم سلام بابا، گفت چیه پول میخوای؟، مگه من گفتم بری قم درس بخونی؟ گفتم نه بابا میخواستم حالتو بپرسم گفت خیلی ممنون خوبم، خدایا چیکار کنم؟ رفتم بیرون دیدم یه پسر قد بلند وایساده دم پذیرش سهیلا گفت اونه، رفتم جلو گفتم سلام، شما دیشب زحمت کشیدی داروهای من رو گرفتی ازتون ممنونم ممکنه شماره کارتتونو‌ بدید من بعدا که پول دستم اومد براتون واریز کنم الان ندارم، گفت مشکلی نداره،رفت پذیرش هزینه بیمارستان رو پرداخت کرد. رو کرد به کجا می‌رید خودم میرسونمتون. نشستیم تو ماشین یه تراور گرفت جلوی من... https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f
ریحانه 🌱
سهیلارو بیدارش کردم لباس هامو پوشیدم گفتم سهیلا یواشی برو بیرون منم پشت سرت میام، من پول ندارم بدم ب
دخترت رو بدون پول می‌فرستی شهرستان درس بخونه می‌دونی یعنی چی؟ فکر کردی این پسره برای رضای خدا هزینه بیمارستان این دختر رو پرداخت کرده و بهش تراور میده ؟؟؟ https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f
💔زاهدی گفتا چه داری آرزو... گفتم حرم.. 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 علیه السلام علیه السلام
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
الهام دختری زیبا، خوش صحبت پرانرژی و سرشار از استعداد در کارهای هنری، درسی، ورزشی، عاشق ازدواج و تشکیل خانواده، الهام به دانشگاه قم راه پیدا میکند، یک روز حالش بد میشه او را به بیمارستان انتقال میدن ولی زمان ترخیص پول نداره. قصد فرار از بیمارستان را داره که پسری خرج بیمارستانش را میده و او را دعوت به سوار شدن ماشین زانتیایش میکنه و در ماشین به اصرار زیاد به الهام پول میده و او را به خوابگاه دانشگاهش میرساند و... https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f ❤️🔥 توصیه میکنم به دختران جوان این رمان رو حتما بخونن👌
صبور باش هم حکمت را میفهمی هم قسمت را میچشی هم معجزه را میبینی ‌ ‍‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شما بیست دقیقه وقت دارید صحبت کنید میشنوم .... بدون اینکه سرشو بیاره بالا شروع کردن صحبت کردن ... _ اسمم الهام، از ۱۶ سالگی عشق ازدواج داشتم، خانواده مذهبی داشتم و هر خواستگاری برام میومد نه نمیگفتم ... همیشه تو رویام سه تا بچه داشتم دو تا پسر که اسم یکیشون ایلیا یود اسم یکیشون علی دخترمم هستی، با این رویام زندگی میکردم ... دختر دوم خانواده بودم و رسم بر این بود که اول دختر بزرگ ازدواج کنه وقتی ۱۸ سالم بود تازه دیپلم گرفته بودم و کلی خواستگار داشتم و به همه میگفتم بله و پدرم میگفت نه مدام سر نماز به خدا التماس میکردم منو برسونه به زندگیم ... https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f
الهام دختری زیبا، خوش صحبت پرانرژی و سرشار از استعداد در کارهای هنری، درسی، ورزشی، عاشق ازدواج و تشکیل خانواده، الهام به دانشگاه قم راه پیدا میکند، یک روز حالش بد میشه او را به بیمارستان انتقال میدن ولی زمان ترخیص پول نداره. قصد فرار از بیمارستان را داره که پسری خرج بیمارستانش را میده و او را دعوت به سوار شدن ماشین زانتیایش میکنه و در ماشین به اصرار زیاد به الهام پول میده و او را به خوابگاه دانشگاهش میرساند و... https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f ❤️🔥 توصیه میکنم به دختران جوان این رمان رو حتما بخونن👌
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
از سر کوچه پیچیدیم تو خیابون دیدیم یه ماشین که چهار تا مرد لات که از طرز رفتارشون به نظر میومد مست هستن پیچیدن توی کوچه ما. بابام با تعجب رو به من گفت، این کوچه از این آدمها نداره. برای همین سر کوچه ایستاد تا ببینه اینها توی این کوچه چیکار دارن، منم چشم دوختن به کوچه و اون ماشین، با کمال تعجب و ناباوری دیدم در خونه ما نگه داشتن و یکیشون کلید انداخت در حیاط رو باز کرد اون سه نفر هم با عجله رفتن تو حیاط ما و در رو هم بستن. برق از چشم‌هام پرید که اینها خونه ما چی می‌خوان و چرا کلید داشتن... https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803