eitaa logo
ریحانه 🌱
12.5هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
529 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀 🍀 🍀منتهای عشق💞 در تعجبم چرا خاله از پیشنهاد من ناراحت شد. اگر زهره رو شوهر بدن دیگه انقدر تو خونه اذیت نمی‌کنه‌. شاید یک روزی خودم این رو به عمو بگم. الان که هم علی از دستم عصبانیِ و هم خاله از دستم دلخور، بهتره که حرف نزنم. نگاهم رو از شیشه به بیرون دادم. بالاخره به خونه رسیدیم. ماشین رو پارک کرد و هر سه داخل رفتیم. منتظر بودم تا باز هم علی سرزنشم کنه، اما خوشبختانه هیچی نگفت و مستقیم به خونه رفت. کفش‌هام رو درآوردم و وارد خونه شدم. همراه با خاله به آشپزخونه رفتیم. زهره در حال دم کردن چایی بود. نگاهی به من انداخت و با پوزخند رو به خاله گفت: _ مردم شانس دارن. الان اگر من جای این بودم یا از دماغم خون اومده بود یا از دهنم. _ خوبه زهره، بس کن دیگه ادامه نده! _ مگه دروغ می‌گم مامان! شیر سماور رو بست و قوری رو روش گذاشت. کامل برگشت سمت ما و قدمی به خاله نزدیک شد. _ اگر من بدون اینکه به کسی چیزی بگم، بذارم و برم، بعد شما بفهمید، این‌جوری سالم‌ میام خونه! خدا وکیلی با من چی‌کار می‌کنید؟ _ ساکت شو زهره! تو کارهای خودت رو با رویا مقایسه می‌کنی!؟ _ نه اگر مثل این، این‌کارم می‌کردم این‌جوری نبودم. مطمئنم دعواش هم نکردید! _ رویا رفته بود خونه‌ی پدربزرگتون.‌ تو این خونه شماها برای من هیچ فرقی ندارید. _ چرا نداریم! خیلی هم داریم. تو همه موارد ما با هم فرق داریم. _ الان تو می‌خواستی چی کار کنیم؟ _ حرفم اینه که اگه من می‌رفتم، این برخورد رو با من نمی‌کردین... صدای علی باعث شد تا زهره بقیه حرفش رو نزنه. _ زهره الان‌ چته؟ زهره سرش رو پایین انداخت. _ هیچی داداش. با سر به بیرون از آشپزخونه اشاره کرد. _ بیا برو بشین بیرون. زهره چشمی گفت و از آشپزخونه بیرون رفت. کاش من هم می‌تونستم و توی این شرایط اینجا نمی‌موندم. علی چپ نگاهم کرد و گفت: _ یه چای بریز، بردار بیار. _ تازه دم کرده. _ عیب نداره بریز. سمت کابینت رفتم و لیوانی رو برداشتم. به پشت سرم نگاه کردم؛ علی نبود و خاله دلخور نگاهم می‌کرد. الان وقت دلجویی از خاله هم نیست. _ فقط ببین چقدر شر درست می‌کنی! چایی رو توی سینی گذاشتم و همراه با قندون روبروی خاله ایستادم. _ به خدا فکر کردم دارم کار درستی انجام می‌دم! جلو اومد و موهام رو زیر مقنعه‌م کرد. _ یه لطفی کن، دیگه تنهایی فکر نکن. ببر براش. بیرون رفتم و نگاهی تو خونه انداختم. علی پایین نبود.‌ خواستم از پله‌ها بالا برم که میلاد گفت: _ رفت دستشویی. بذار همین جا بالا نمی‌ره. از خدا خواسته سینی رو جلوی بالشتی که علی همیشه بهش تکیه می‌ده، گذاشتم و از پله‌ها بالا رفتم. وارد اتاق شدم. نگاهی به زهره انداختم‌. کیفم رو گوشه اتاق گذاشتم که زهره با بغض گفت: _ امروز درس جدید داشتیم؟ از سر ترحم نگاهی بهش انداختم. _ آره. _ به منم یاد میدی؟ زهره خیلی من رو اذیت و ناراحت می‌کنه اما شرایط این خونه شرایطی نیست که الان من بخوام باهاش لج کنم و قبول نکنم. _ آره، چرا یادت‌ ندم.‌ _ من کتاب ندارم؛ باید از کتاب‌های خودت یادم بدی. _ باشه، بذار یکم استراحت کنم. _ تو که نبودی عمو زنگ زد اینجا، کلی از دستت ناراحت بود. _ برام مهم نیست. ای کاش از من ناراحت بشه، دست از سرم برداره. نمی‌دونم به چه زبانی باید بگم‌ نمی‌خوام! _ رویا از حرف‌هایی که پایین زدم ناراحت نشو! مامان و علی خیلی فرق می‌ذارن. این‌ من رو ناراحت می‌کنه. _ تو مدرسه چی گفتی که خاله و علی... صدای بلند رضا باعث شد تا هر دو به دَر نگاه کنیم. _ من خسته شدم تو این خونه! چرا من باید پاسوز علی بشم. اون زن نمی‌خواد به جهنم. اگر مهشید رو شوهر بدن، اون وقت من زمین و زمان رو توی این خونه به هم می‌دوزم. چون دارم بالا و پایین می‌پرم که بریم خواستگاری، شما دست گذاشتی روی دست و هیچ کاری نمی‌کنی. خاله هم صداش رو بالا برد و ناراحت گفت: _ بس کن رضا! تو مگه چند سالته... رضا اجازه نداد حرف خاله تموم بشه و وسط حرفش پرید. _ شما چی کار دارید من چند سالمه! دارم می‌گم زن می‌خوام. من مهشید رو می‌خوام. _ رضا ما هیچ آمادگی برای زن گرفتن تو نداریم. _ چطور برای علی دارید، برای من ندارید! _ دارم بهت میگم بس کن! آبروریزی راه ننداز. صدای شکسته شدن چیزی باعث شد تا هر دو از اتاق بیرون بریم. همزمان علی هم بیرون اومد و بدون معطلی از پله‌ها پایین رفت.‌ معترض گفت: _ چه خبرته رضا!        ✍🏻 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💞🍀════╗      @behestiyan ╚════💞🍀═╝ پارت‌اول https://eitaa.com/behestiyan/16 🍀 💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀