eitaa logo
ریحانه 🌱
12.6هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
521 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀 🍀 🍀منتهای عشق💞 ابروش رو بالا داد و سؤالی و پرحرف نگاهم کرد. خدایا چی بگم که باور کنه! کاش یکی سر می‌رسید و می‌تونستم از زیر بار این توضیح شونه خالی کنم‌. جلو رفتم و به چشم‌هاش که با کمی عصبانیت بهم خیره بود، نگاه کردم. _ رفتم بهش بگم... انگشتش رو روی بینیش گذاشت و با اون یکی دستش، دَر اتاقش رو هُل داد و بازش کرد. با سر به داخل اتاقش اشاره کرد و بی‌صدا لب زد: _ برو تو. نگاهی به داخل اتاقش انداختم. چاره‌ای جز رفتن ندارم. وارد اتاق شدم. خودش هم اومد و دَر رو بست. این بار رنگ دلخوری هم به نگاه پر از سؤال و عصبانیش اضافه شد. با تن صدای خیلی پایینی گفتم: _ نارحت بود، رفتم... با اینکه صدام خیلی پایین بود گفت: _ صدات رو بیار پایین. این اصلاً نمی‌خواد توضیح من رو گوش کنه. انگار می‌خواد دق‌ودلی همه‌ی ناراحتی امشب رو سر من خالی کنه. _ من که آروم حرف زدم! _ از این‌ آروم‌تر بگو. نفسی کشیدم و لب زدم: _ ناراحت بود، رفتم از دلش در بیارم. _ به تو چه ربطی داره؟ انقدر محکم و جدی گفت که فقط تونستم سرم رو پایین بندازم. پر تهدید و عصبی‌تر گفت: _ رویا... حرفش رو خورد و زیر لب لا‌اله‌الا‌اللهی گفت. چند لحظه سکوت کرد و ادامه داد: _ از این به بعد ببینم یا بشنوم رفتی تو اتاقش و باهاش حرف خصوصی زدی، من می‌دونم تو! با سرانگشت‌هاش ضربه‌ی محکمی به بازوم زد. _ قشنگ فهمیدی چی گفتم؟ ذره‌ای به عقب رفتم. _ آره فهمیدم. _ نمی‌گم باهاش حرف نزن؛ ولی از روز اول بهتون‌ گفتم تو اتاق هم رفتن ممنوعه. _ حواسم نبود، ببخشید. _ بار آخرتِ! _ چشم. نگاه چپ‌چپش رو از من برنمی‌داشت. هر چقدر هم دعوام می‌کنه دلش خنک‌ نمی‌شه. _ من می‌دونم با اون چی‌کار کنم که بار آخرش باشه این‌جوری جلوی مامان قد علم می‌کنه! جای انگشت‌هاش روی بازوم کمی درد می‌کنه؛ اما نمی‌دونم چرا جرأت نمی‌کنم دستم رو روی بازوم ببرم و کمی ماساژش بدم. _ می‌تونم برم؟ _ چیه طاقت نداری دو کلام حرف بشنوی؟ از سر درموندگی سرم رو تکون دادم. به دَر اشاره کرد. _ برو. از خدا خواسته فوری بیرون رفتم‌ و نفس راحتی کشیدم. دستم‌ رو روی بازوم گذاشتم و کمی ماساژ دادم. خداروشکر به خیر گذشت. فقط باید دعا کنم رضا حرفی از پول نزنه؛ یا عمو و آقاجون چیزی نگن.        ✍🏻 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💞🍀════╗      @behestiyan ╚════💞🍀═╝ پارت‌اول https://eitaa.com/behestiyan/16 🍀 💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀