eitaa logo
ریحانه 🌱
12.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
537 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀 🍀 🍀منتهای عشق💞 از پله‌ها بالا رفتیم. لباسم رو مرتب توی کمد آویزان کردم و سمت اتاق میلاد رفتم. دَر رو باز کردم و با دیدن صحنه روبرو متعجب به میلاد نگاه کردم. عکس‌های رضا و مهشید رو پاره کرده و روی زمین ریخته بود. داخل رفتم و دَر رو بستم. _ میلاد تو چی‌کار کردی!؟ نگاهی بهم انداخت و اَخم‌هاش رو تو هم کرد. _ اینجا اتاق من هم هست! برداشته عکس‌هاش رو چسبونده روی دیوار اتاق. _ خیلی کار بدی کردی! رضا بیاد تو رو می‌کشه. _ بیخود می‌کنه؛ مامانم نمی‌ذاره. _ نگاه کن توروخدا... شروع به جمع کردن عکس‌ها کردم. اینقدر بد پاره شده بودن که با چسب هم نمی‌شد درستشون کرد. _ من جای تو باشم حالا‌حالاها جلوی رضا آفتابی نمی‌شم. _ اتفاقاً می‌خوام جلوش باشم که اگه به من حرف بزنه منم هر چی فحش بلدم‌ به‌ مهشید بگم. چقدر عصبیِ! رگ‌های گردنش بیرون زده و موهاش پریشون شده. عکس‌ها رو روی زمین رها کردم. ایستادم و دَر رو از پشت قفل کردم تا کسی وارد نشه‌‌. کنار میلاد نشستم و توی آغوش گرفتمش.‌ _ چی شده داداش کوچولوی من؟ _ شما لباس خریدید، مامان نمی‌خواد برای من بخره. _ گفته که می‌خره! _ الکی می‌گه. می‌خواد شب علی بیاد... زد زیر گریه و بقیه حرف‌هاش رو با گریه گفت. _ جلوی اون‌ بگه نمی‌خریم.‌ منم نمی‌تونم اون موقع حرف بزنم. سرش رو عقب آوردم و با تعجب گفتم: _ میلاد! به خاطر لباس گریه می‌کنی؟ با گوشه‌ی آستینش اشک‌هاش رو پاک کرد. _ آره دلم لباس می‌خواد. دوست دارم. همه چندتا چندتا لباس دارین من یه لباس مهمونی دارم. هر جا می‌خوایم بریم با همون می‌رم. منم دوست دارم مثل دوستام چندتا لباس مهمونی داشته باشم. اشکش رو پاک کردم. _ الهی دورت بگردم؛ آدم به خاطر این چیزای الکی گریه نمی‌کنه که! _ الکی نیست رویا! خجالت می‌کشم. من دوست دارم لباس جدید داشته باشم. نگاهی به دَر انداختم و تُن صِدام رو پایین آوردم. _ یه چیزی بهت بگم، قول می‌دی به مامان نگی؟ با سر تأیید کرد. _ اول اشک‌هات رو پاک کن و گریه نکن تا بتونم بگم. یه خبر خوبِ. نگاهم کرد.‌ دست لای موهاش کشیدم و مرتب کردم.‌ انگشت کوچکم رو سمتش گرفتم. _ باید قول بدی.        ✍🏻 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💞🍀════╗      @behestiyan ╚════💞🍀═╝ پارت‌اول https://eitaa.com/behestiyan/16 🍀 💞🍀 🍀💞🍀 💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀 💞🍀💞🍀💞🍀 🍀💞🍀💞🍀💞🍀