eitaa logo
ریحانه 🌱
12.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
540 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
ریحانه 🌱
#پارت368 ❣زبان عشق ❣ رسید رو از فروشنده گرفت با دیدن مبلغی که کشیده بود چشم هاش گرد شد و به من نگ
❣زبان_ عشق❣ از مغازه بیرون رفتیم خرید هام رو از دستم گرفت دلم میخواست کمی تو پاساز راه بریم شاید حرف محبت امیری بهم بزنه به همون حرف بچسبم و برگردم خونم خواست از پاساژ بیرون بر که گفتم _من بازم خرید دارم برگشت سمتم _تو خیلی بیجا می کنی دستم رو کشید سمت پارکینک برد _ چیکار می کنی به بابام میگم ها من امروز اومدم اینجا خرید کنم _بسه دیگه نزدیکه یک میلیون خرید کردی دیگه چی میخوای بخری _با پول بابا میخرم _اصلا مهم نیست که با پول کی بخری مهم اینه که بسه _من میگم بس نیست دستش رو پشت کمرم گداشت _ راه برو حرف نزن به ماشین رسیدیم در ماشین رو باز کردم و نشستم راه افتاد همش منتظر یه حرفم یه معذرت میخوام یه دوستت دارم یه تو ماه منی تو رو خدا امیر حرف بزن یه چی بگو بزار برگردم جلوی خونه ایستاده و با نا امیدی پیاده شدم منتظر موند تا وارد خونه بشم کلید رو توی در انداختم وارد شدم در رو بستم که صدای لاستیک ماشینش روی اسفالت بلند شد به در تکیه دادم و ناخواسته اشک روی گونم ریخت کاش مثل چند روز پیش ازش متنفر بودم چی شد که محبت این سنگ دوباره تو دلم نفوذ کرد ناتوان و بی جون به سمت خونه قدم برداشتم کیف و خریدم رو به زور دنبال خودم کشوندم در رو باز کردم و وارد شدم صدای مامان از تو آشپز خونه اومد _دنیا تویی؟ حوصله ی جواب دادن نداشتم لباسی که برای خریدش کلی ذوق داشتم رو روی مبل پرت کردم نشستم _خوبی مادر ؟ بازم جوابش رو ندادم شیر اب رو بست و دستش رو با پایین دامنش خشک کرد اومد سمتم _چی شد باز سرم رو بالا دادم لب زدم _هیچی _چونت چرا قرمزه جوابی ندادم _امیر چیزی بهت گفته؟ _شما از کجا می دونی؟ _بابات زنگ زد گفت رفته بودی شرکت. گفت رسیدی بهش زنگ بزنی _من حوصله ندارم مامان خودت زنگ بزن بلند شدم _کجا؟ _میخوام برم اتاقم _بابات گفته نری _مامان تو رو خدا ولم کن اگه نزاری برم اتاقم میزارم میرم تا شب هم نمیام مامان سکوت کرد و من از پله های بالا رفتم وارد اتاق شدم چادرم رو روی دسته ی صندلی انداختم و روی تخت به خودم جمع شدم اروم اشک ریختم شاید من باید برم جلو، برم چی بگم ،بگم غلط کردم، بعد از کتک خوردن قهر کردم وای خدایا کاش نمی اومدم قهر _دنیا چه لباس قشنگی معلومه که مامان به بابا زنگ زده و حال من رو توصیف کرده اونم دستور داده که من تنها نباشم بهتره _اره قشنگه _بلند شو بپوش ببینم چه شکلی می شی... https://eitaa.com/reyhane11/12524 پارت اول رمان 👆👆 ❤️ جمعه ها پارت نداریم ❤️ ❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣💚❤️💙❣ واقعا حلال و حرام براتون مهم نیست ما که زیر هر پارت نوشتیم کپی حرام بازم کپی میکنید میزارید تو کانالتون به قلم ✍️⁩