🍀💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀
💞🍀
🍀
#پارت25
💞منتهای عشق🍀
_ شک چی؟
_ از اون روزی که زهره با هدیه ریخت رو هم، من فهمیدم یه سر و سری با هم دارن. زهره وقتی فهمید که من بهش شک کردم، با من قطع رابطه کرد.
_ چه سر و سری؟
_ با داداش هدیه ریختن رو هم. چند باری هم بهش گفته قرار بزارن برن بیرون، ولی زهره از ترس داداشت قبول نکرده؟
متعجب نگاهش کردم.
_ تو از کجا فهمیدی؟
_ یه بار که دو تایی رفتن پشت مدرسه، حواسشون نبود من از پشت شیشه دارم نگاهشون میکنم. یعنی پشتشون به من بود، من رو ندیدن.
دیدم زهره داره با گوشی هدیه با برادرش تماس تصویری حرف میزنند. آروم پنجره رو باز کردم، گوش کردم. اون قربون صدقه میرفت، اینم ناز میکرد.
از ناراحتی چشمهام سیاهی رفت.
_ چرا زودتر نگفتی!؟
_ من مخالف رفیق بازی نیستم؛ خودمم اهلشم. بهت نمیگفتم هیچوقت. الانم میگم چون فهمیدم برادر هدیه برای ضربه زدن به برادرت، داره به زهره نزدیک میشه.
_ از کجا فهمیدی؟
_ دیگه اونش بماند. نمیدونم چه جوری ولی برو حالی زهره کن این بدرد نمیخوره. رفیق میخواد به خودم بگه، جور میکنم براش.
_ شقایق خجالت بکش. یعنی چی جور میکنم! تو هم مثل زهره، من الان نگران هر دوتون شدم.
_ نگران من نباش؛ من حواسم هست. زهره تازه کاره، تو هم که اکبندی.
روی نیمکت توی حیاط نشستم.
_ ناراحت نباش. میخوای یه پیغام بهش بدم که دست از سر زهره برداره.
_ نه خودم به زهره میگم. الان نگران اون نیستم. خانم مدیر گفت چرا از وضعیت درسی زهره چیزی به خانوادت نگفتی؛ منم از ترس علی به دروغ گفتم به خالم گفتم. الان میره خونه میفهمه دروغ گفتم، بعداً دعوام میکنه.
طوری که انگار اهمیتی نداره گفت:
_ سر یه دروغ!
_ آخه رو دروغ خیلی حساسه.
نگاهی به اطرافش انداخت.
_ میخوای یه زنگ بزنی به خالهات، بهش بگی؟
_ با چی؟
_ با موبایل من.
_ وای شقایق تو چقدر نترسی! اگر ببینند پدرمون رو در میارن!
_ تو هر کاری من میگم بکن، هیچ کس نمیفهمه. برو تو دستشویی زنگ بزن.
_ گوشیت اونجاست؟
_ نه توی جیبته.
دستم رو از روی مانتو به جیبم زدم و گوشی رو توش احساس کردم. متعجب گفتم:
_کی اینو گذاشتی تو جیب من!
_ همینالان. برو زنگتو بزن زود برگرد. فقط حتماً برو تو سرویس، در رو هم ببند که تو دوربین نیافتی.
از شقایق هم باید ترسید. این طور که از حرف زدنش معلومه، اصلاً دختر خوبی نیست و من در رابطه باهاش اشتباه میکردم.
وارد سرویس شدم و شمارهی خونه رو گرفتم.
صدای خاله تو گوشی پیچید.
_ بله؟
تن صدام رو پایین آوردم.
_ سلام خاله.
با تردید گفت:
_ رویا تویی! با چی زنگ میزنی؟
_ گوشی دوستم. خاله علی الان مدرسه بود.
_ کدوم دوستت؟
_ ولش کن اصلا مهم نیست. علی اومد زهره رو آورد خونه. خاله تو رو خدا اگه علی گفت من بهت گفتم که زهره نمرههاش کم شده، بگو آره گفته.
_ من از دست شماها آخر سکته میکنم. کی اونجا بود؟
_ الان. داره زهره رو میاره خونه.
_ رویا این گوشی...
تماس قطع شد. به صفحش نگاه کردم. خواستم دوباره شمارش رو بگیرم که متوجه شدم شارژش تموم شده. گوشی رو توی جیبم انداختم و بیرون رفتم.
برعکس خونسردی زهره، من تمام بدنم میلرزید.
✍🏻 #هدی_بانو
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💞🍀════╗
@baharstory
╚════💞🍀═╝
🍀
💞🍀
🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀
💞🍀
🍀
#پارت26
🍀منتهای عشق💞
با دیدنم خندش گرفت.
_ اوووه چه خبره! انگار چی شده.
_ شقایق دیگه گوشی نیار مدرسه. برم خونه خالم حسابی دعوام میکنه. همین الانم کلی سین جینم کرد که گوشی مال کیه.
_ نترس من لو نمیرم. بدو زود برگردیم بالا، که الان تابلو میشیم.
با سرعت به کلاس برگشتیم. تمام مدت فکرم پیش زهره بود.
زنگ آخر به صدا در اومد. همراه با شقایق به خونه برگشتم. ازش خداحافظی کردم و پشت در خونه ایستادم. زنگ رو فشار دادم و چند لحظه بعد صدای اومدم علی رو شنیدم.
دیگه نرفته سر کار و این یعنی اوضاع زهره اصلا خوب نیست. در رو باز کرد. سلام کردم و داخل رفتم. جوابم رو آهسته داد و گوشهی حیاط نشست. بدون هیچ حرفی وارد خونه شدم.
زهره گوشهی اتاق نشسته بود و هنوز مانتو مدرسش رو در نیاورده بود. صدای غرغر خاله هم مثل همیشه تو خونه پخش بود.
_ همین رو میخواستی دیگه! الان که حرمتت شکسته شد راحت شدی؟ هم خودت اذیت شدی، هم برادر زحمتکش بیچارت. من نمیدونم چه دردی به جونته دختر! بشین سر درس و مشقت. فقط بدونم این کیه که تو مدرسه تو رو به این راه کشیده، من میدونم با اون.
زهره با چشمهای اشکی نگاهم کرد. کیفش که وسط اتاق افتاده بود رو برداشتم و کنارش گذاشتم. آهسته کنار گوشش گفتم:
_ چی شد؟
بغضش سر باز کرد و سرش رو روی زانوهاش گذاشت. با صدای عصبی خاله ناخواسته ایستادم.
_ تو کی اومدی؟
_ سلام. الان.
یک قدم سمتم برداشت و تهدیدوار گفت:
_ تکلیف تو رو هم امروز مشخص میکنم.
_ به من چه خاله!
_ با گوشی کی زنگ زدی خونه؟
با این همه عصبانیت، اگر اسم شقایق رو بیارم، همین الان میره در خونهشون. سرم رو پایین انداختم و جواب ندادم.
تن صداش رو بالا برد.
_ با تواَم رویا؟
نگاهی به در خونه کردم و به حالت التماس گفتم:
_ خاله تو رو خدا آروم، میشنوه.
_ اشتباه من از اول ملاحظهی شما بوده؛ دیگه خبری نیست. میگی با گوشی کی زنگ زدی یا صداش کنم یه دونم تو گوش تو بزنه، که حرف بزنی.
برای نجات خودم و آروم کردن خاله، الکی گفتم:
_ ملیحه؛ ملیحه سلطانی.
_ من فردا میام مدرسه، تکلیف شما رو مشخص میکنم.
این رو با عصبانیت گفت و به آشپزخونه برگشت.
میلاد از پلهها پایین اومد و روبروم ایستاد. نگاه دلسوزانه به زهره انداخت و به دیوار تکیه داد.
دست زهره رو گرفتم و کنار گوشش گفتم:
_ بلند شو بریم بالا؛ تو چشم نباشی بهتره.
با کمکم ایستاد. کیفش رو برداشتم و از پلهها بالا رفتیم. وارد اتاق شدیم. ناخواسته نگاهم به صورت سرخش کشیده شد.
گوشهی اتاق کز کرد و دوباره سرش رو روی زانوهاش گذاشت و آروم گریه کرد.
کنارش نشستم.
_ عیب نداره، بسه دیگه.
_ میتونی یه کاری کنی؟
_ چکار؟
_ زنگ بزن به دایی، بگو بیاد.
_ اونکار داره، نمیاد.
_ شرایط خونه رو بگو، حتما میاد. من جرأت ندارم دیگه بیام پایین.
_ باشه. میرم پایین زنگ میزنم.
_ الان برو. یه دعوای دیگه هم وقتی رضا بیاد داریم!
_ چند بار گوشی برده بودی مدرسه؟
_ هفت هشت بار.
✍🏻 #هدی_بانو
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💞🍀════╗
@baharstory
╚════💞🍀═╝
🍀
💞🍀
🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀💞🍀
سلام
اینرمان۷۹۷ پارت هست. و کامل شده
اگر مایل به خوندنادامهی رمان بصورت یکجا هستید باید حق اشتراک رو پرداخت کنید.
لازم به ذکر هست که رمان تا آخر توی کانال ریحانه بارگذاری میشه فقط کسایی که میخوان زود بخونن میتونن پرداخت کنن
مبلغ چهل هزار تومنبه اینشماره کارت ارسال کنید.
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
فاطمهعلیکرم.
بانک ملی
بعد واریز فیش رو ارسال کنید و فقط اسمرمان رو بعد از فیش ارسال کنید تا پیامتون رو زودتر باز کنم🌹
@onix12
🍁 🍁
كنار تو هر لحظه گويم به خويش
كه خوشبختی بیكران با من است
روانم بياسايد از هر غمی
چو بينم كه مهرت روان با من است
چه غم دارم از تلخی روزگار،
شكر خنده آن دهان با من است
#فریدون_مشیری
💠⚜💠⚜💠
.
⚜امیرالمؤمنین علیه السلام:
خداوند متعال، بر زمین نظاره کرد، پس، ما را برگزید، و برای ما، شیعه ای را برگزید که ما را یاری می کنند و برای شادی ما، شاد می شوند و برای اندوه ما، غمناک می شوند، و مال و جان خود را، در راه ما، بذل می کنند. آنان، از مایند و بازگشت شان به سوی ما است.
📚
انسان شناسی ۲۹۹.mp3
11.98M
#انسان_شناسی
●━━━━━──────
⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻
√ علت اینهمه فاصله بین ما و خدا چیست؟
√ چرا قلب ما با یاد خدا آرام نیست؟
√ چرا در سبک زندگی ما، آنقدری که معاش و رتبه های دنیایی در اولویت است، الله در اولویت نیست؟
√ چرا بیشترین زمان زندگی ما، مشغول واجباتی است که از نظر خدا واجب نیست؟
✘ کجای راه را اشتباه رفتیم؟
#رهبری | #استاد_شجاعی
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
شش ماه بود که از ازدواجمون میگذشت. روزربه روز احساس میکردم از همسرمدور تر میشم. مادرش اصلا اجازه نمیداد بهم نزدیک بشیم. یه روز که رفت حمام گوشیش رو برداشتم. مادرش پیامداده بود. از پیش نمایش بالا خوندم. نوشته بود شیر مرد خودت رو بهم نشون بده. تعجب کردم و گوشی رو سرجاش گذاشتم. همسرم از حمام اومد گوشیش رو برداشت. پیام رو خوند. پنهانی نگاهش میکردم.لبخندی زد و کمی انگشتش رو روی گوشی جابجا کرد. گوشی رو روی اپن گذاشت و بیخودی اخم کرد و گفت تو چرا چاییت آماده نیست. گفتم عزیزمتو بعد از حمام هیچ وقت چایی نمیخوری. یه دفعه فریاد کشید که الانمیخوام بخورم. باید به تو توضیح بدم.
وقتی رفت گوشی رو چککردم از دعوامون برای مادرش ویس فرستاده بود. از اون روز رفتمتو سیاست دقیقا وقتی که....
https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966
🌊
آسمان دِلَش بزرگ،
پنچره اتاقَش کوچک؛
پردِه بودُ
باد..!
چه تماشایی داشت،
بافتن گیسوانَش
هرشب
قبل از خواب
#فرشید_عسڪری🖋
❄️
پاکسازی کبدچرب👇👇👇👇
https://formafzar.com/form/chtoj
اگه نمیخوای همیشه کسل و بی حوصله باشی
همیشه عرق بیش از اندازه کنی
همیشه حس گرمای بیش از اندازه کنی
صبح ها دهانت تلخ و بد بو باشه
ریزش مو داشته باشی
معده ات همیشه عذابت بده
همیشه سنگین باشی
اگه نمی خوای همیشه پرخاش گر باشی
و نگران ابتلا به دیابت نوع دو
اگه میخوای زندگی سالم داشته باشی
کبد چرب رو جدی بگیر و درمانش کن
درمان ۱۰۰٪ تضمینی #کبدچرب
✅گرید ۱
✅گرید ۲
✅گرید ۳
در این فرم 👇👇👇👇👇👇👇
https://formafzar.com/form/chtoj
👇👇👇👇👇👇👇👇
https://formafzar.com/form/chtoj
تیم درمانی ما علاوه بر درمان کبدچرب در درمان سایر بیماری ها نیز کنار شماست ، مانند کنترل دیابت / درمان آسم / میگرن گوارشی ،یبوست،تناسب اندام ،پروستات و ...
https://formafzar.com/form/chtoj
پاکسازی کبدچرب👇👇👇👇
https://formafzar.com/form/chtoj
راه ارتباطی با شما 09307570443
#تناسب_اندام #کبد #کبد_چرب #کبد_ناسالم #کبد_چرب_غیر_الکلی #سلامتی