#جشنواره_فجر_۹۷
فیلم #سمفونی_نهم با الهام از سمفونی #بتهوون در مورد عشق و خون(مرگ) است و البته این دو کاملا به هم ربط دارند چون در تاریخ بشر عشق قاتل عشاق بوده است. در این فیلم تاریخ این کشته ها و عشاق روایت می شود و از کوروش و رابعه و امیرکبیر تا زمان معاصر را می بینیم که به خون خود آغشته اند. البته آنانی که عشق نمی فهمند هم هستند و مهم تر از همه فرشته مرگ است که دو نقش مهم در فیلم دارد: عشق و مرگ. فرشته اولی را نمی فهمد! ولی دومی شغلش است و به همین دلیل در همه سکانس های تاریخی حضور دارد. هر چند در پایان فرشته زمینی می شود و مزه عشق را می چشد.
از نظر محتوایی این فیلم می توانست در سطح متعالی تری نوشته شود چرا که عشق و کشته شدن در راه معشوق مضمونی دینی دارد اما نویسنده بیشتر با نگاه دنیوی به این موضوع پرداخته و حتی گرچه مانند حافظ معتقد بوده که #فرشته_عشق_نداند_چیست اما مانند فیلم #فرشتگان_بر_فراز_برلین پیشنهاد هبوط فرشته را داده است. به نظرم پیشنهاد قرآن برای فرشتگان این است که (به جای هبوط) بر آدم سجده کنند و پرهای خود را به انسان کامل بزنند!
علاوه بر محتوا فرم هم کامل نیست؛ پیداست که ساختار این نوع روایت خاص است و شاید تماشاگر عام از آن لذت نبرد و گر چه این سبک را دوست دارم اما معتقدم زبان و فرم مؤثر نباید فراموش شود. این فیلم به #ساکن_طبقه_وسط شباهت ساختاری دارد ولی در سطح آن فیلم نافذ و مؤثر نیست و حتی از آن مبتذل تر است.
فیلم سمفونی نهم از لحاظ مضمون اصلی اش به ترانه #ببر_به_نام_خداوندت اثر #محسن_چاووشی هم شباهت زیادی دارد و هر دو مصادیق تاریخی خون و عشق را روایت می کنند. اما به نظرم اثر چاووشی هنرمندانه تر و واضح تر است ولی اثر #محمدرضا_هنرمند سرگردان کننده هم هست و حتی عجیب این است که برای بیان این مسئله مهم از زبان طنز استفاده کرده است!
#جشنواره_فجر_۹۷
چندسال پیش وقتی #حاتمی_کیا #چ را در استان #کرمانشاه فیلمبرداری کرد در یک مراسم حضار از او خواستند تا فیلمی هم از #عملیات_مرصاد بسازد اما او جواب داد که سفارشی نمی سازد. بعدها #محمد_حسین_مهدویان به کرمانشاه آمد و فیلم این رویداد مهم را ساخت. او اکنون یکی از مهم ترین کارگردانان ژانر #سینمای_سیاسی در ایران است.
#ماجرای_نیمروز_2 بیشتر ما را با #سازمان_مجاهدین_خلق آشنا می کند به ویژه با قاب عکس آیت الله #منتظری و #شهید_مطهری (دو چهره مهمدر تحلیل مجاهدین) که به ما لبخند می زنند! (البته لبخند منتظری بیشتر است!) در این فیلم دوربین بیشتر به این موجودات عجیب نزدیک می شود؛ کلاس آنها را نمایش می دهد در حالی که مغزشویی می شوند. سخنرانی رجوی و پشت صحنه اش را پخش می کند و نماز آنها در جنگ را نشان می دهد در حالی که به خون آغشته اند! اینجاست که پسرم با دیدن این صحنه تعجب می کند: اینها که نماز می خوانند!!
نقد کرمانشاهیها به ماجرای نیمروز تصویر ناقص و غیرمنصفانه از رزمندگان کرمانشاه بود. نقد دیگر نگاه همدلانه به سازمان بود. اما شاید با خوشبینی این همدلی را واقعبینی بدانیم چون مرصاد اوج یک تراژدی بزرگ بود؛ داستان اینکه چگونه هم زبانان و هم دینان با هم جنگیدند. در این فیلم هم تراژدی دنبال می شود؛ وقتی رزمنده انقلابی که در نیمروز اول یکی از سردسته های منافقین را کشته اکنون خواهرش به همان سازمان پیوسته است! پس برای حفظ آبرو دست به مخفی کاری می زند. اینجاست که معتقدم ایده یک رابطه عاطفی در دل مبارزه نظامی امنیتی فقط برای جذاب کردن فیلم نیست بلکه با اساس داستان رابطه تنگاتنگی دارد و حتی کارگردان از ظرفیت احساسی این داستان چندان هم بهره برداری نمی کند!
تراژدی دیگر فیلم هم این است که مدام دایره انقلابیون بدون چالش تنگ تر می شود، بعضی از شخصیتهای قسمت اول شهید شده اند و بعضی دیگر در این قسمت شهید می شوند. بعضی دیگر هم درگیر مشکلات خود می شوند... تا جایی که در نمای پایانی دونفر دیگر سلاح خود را تحویل می دهند و از بالا تنها یک مرد را می بینیم که تنها روی نیمکت کنار اسلحه ها نشسته است.