eitaa logo
رباعی_تک بیت
4.3هزار دنبال‌کننده
212 عکس
6 ویدیو
0 فایل
کانال اول ما @golchine_sher
مشاهده در ایتا
دانلود
آن روز که دل به دست حوّا دادم پرسید شما؟ جواب دادم آدم لبخند زد و گفت بیا سیب بخور از هول هلیم تو ی دیگ افتادم @robaiiyat_takbait
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی @robaiiyat_takbait
گفتند بمان بهار خواهد آمد روزی به سر انتظار خواهد آمد گفتند که هر شکست یک تجربه است این تجربه کی به کار خواهد آمد؟ @robaiiyat_takbait
دعا گویم شبانگاهان تـو را در پیش خود بینـم الهی هر که عاشـق شد حبیبش پیش او، آمـیـن! @robaiiyat_takbait
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه بماند بین ما این رازها بینی و بین الله @robaiiyat_takbait
کم گوی به جز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند تو خود پیش مگوی گوشِ تو دو دادند و زبانِ تو یکی یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی @robaiiyat_takbait
گِره تا میتوانی باز کرد از کار محتاجان چو بیکاران به ناخن، گردنِ خود را مَخار اینجا @robaiiyat_takbait
در شعر, من از مشکل خود می گویم از عشق و دل غافل خود می گویم خواهی بپذیر دوست, خواهی نپذیر من شعر برای دل خود می گویم @robaiiyat_takbait
زرد است که لبریز حقایق شده است تلخ است که با درد موافق شده است عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی پاییز؛ بهاری است که عاشق شده است @robaiiyat_takbait
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند که هر چیز به هنگام بُوَد خوش ای عشق چه چیزی که خوشی در همه هنگام...؟! @robaiiyat_takbait
با من بمان و سایه ی مِهر از سرم مگیر من زنده‌ ام به مِهر تو ای مهربان من @robaiiyat_takbait
توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت می‌نشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم... @robaiiyat_takbait
لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون از گلوي خود بُريدن وقت حاجت همت است ورنه هر کس گاهِ سيري پيش سگ نان افکند @robaiiyat_takbait
گفتی به تو گر بگذرم از شوق بمیری قربان قَدَت، بگذر و بگذار بمیرم... @robaiiyat_takbait
کم نامه ی خاموش برایم بفرست از حرف پُرم گوش برایم بفرست دارم خفه می شوم در این تنهایی لطفا کمی آغوش برایم بفرست @robaiiyat_takbait
با دیدن تو تار شده چشمانم هر ثانیه بیمار شده چشمانم از بس که برات شعله روشن کرده دهقان فداکار شده چشمانم @robaiiyat_takbait
به محشر وعده ى دیدار اگر دادی نمی رنجم وصالِ چون تویی را صبر این مقدار می باید! @robaiiyat_takbait
او که در آغوش من میگفت: "دنیای منی" ترک دنیا کرد و من در کار دنیا مانده ام! @robaiiyat_takbait
بر قلّه نشسته محو مهتاب شدند در دامن کوه و دشت، نایاب شدند تا خشکی رودخانه ها را دیدند از شرم تمام برفها آب شدند @robaiiyat_takbait
هر مرض دارو و هر درد علاجی دارد زخم تیر مژه را مرهم و داروئی نیست! @robaiiyat_takbait
یوسفِ ما ز تهی دستی خلق آگاه است به چه امّید به بازار رساند خود را ؟ @robaiiyat_takbait
پیشانی‌ات ای کویر! موّاج شده‌ست انقدر به رودخانه‌ها فکر نکن @robaiiyat_takbait
خندیدی و شهر آرزومند تو شد گل با همه اسم و رسم ، پسوند تو شد یک رای که بیشتر ندارم، آن هم تقدیم به جمهوری لبخند تو شد ! _______________________________ عکاس رسید و صحنه را بند زدیم خود را به درخت خشک پیوند زدیم در عکس اگرچه باغ مان خالی بود گفتیم دوباره " سیب" و لبخند زدیم @robaiiyat_takbait
بر دلبر دیوانه بگویید بیاید دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید... @robaiiyat_takbait
در چشم دیگران منشین در کنار من ما را در این مقایسه بی آبرو مکن @robaiiyat_takbait ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌