.[❤️].
دستش را عقب برد و انار را محکم توی دیوار رو به رو کوبید. انار ترکید و خونابه اش از دیوار سرازیر شد.
علی گیجاویج شده بود. انار های تازه رسیده ی پاییزی را یکی یکی می کند و توی دیوار می کوبید.
انارها به دیوار می خوردند و می ترکیدند و خونابه شان روی زمین می ریخت.
به جای مریم، علی که مشغول پرتاب کردن انارها بود، بریده بریده فریاد می کشید:
_آقای...درویـش...مصطفـا!...دلِ...آدم... مثـلِ...انــــاره...درســــــــــت...بایــد... چلاندش...درســـــت...حکماً...شیرهاش... مطبوعـــه...درســـــــت...
(بغضش گرفت؛ به خونابه های روی دیوار نگاه کرد)
اما...
اما دل آدم را که می ترکانند، دیگر شــیره نیست، خونابه است... بازهم مطبوعه؟...
📚منِاو
✍ رضا امیرخانی
#کتاب #عشق #دل
@roghe_ir
.[🤍].
هرکسی یک عشقی دارد، اما خیلی کمند آدم هایی که به صراحت دنبال عشقشان بروند.
مثلا یکی عاشق رانندگی است، میرود دنبال حرفه بیتحرک کاسبی.
یکی عاشق کاسب شدن است، به عشقش پشتپا میزند، میشود پزشک.
البته هیچوقت آدم نمیتواند از عشقش به طور کامل دست بکشد.
شاید برای همین باشد که خیلی از کاسب ها خودشان با اتومبیل به دنبال اجناس میروند و یا خیلی از پزشکان مثل کاسبها در مطب شخصیشان طوری مینشینند که انگار پشت دخل دکان نشستهاند.
آدم باید عاشق باشد، یا حداقل عاشق پیشه باشد تا بتواند به صراحت دنبال عشقش برود و در این راه البته از خیلی از چیزها باید بگذرد.
📚ناصر ارمنی(زمزم)
✍رضا امیرخانی
#عشق #زندگی #شغل
@roghe_ir