eitaa logo
💙 رمان زیبـــــــا ❤
2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
457 ویدیو
36 فایل
🍃🌸 •| اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ صَبْراً جَميلاً |• . . °|هر آنچه که بودم هیچ اینبار فقط شعرم💓|° علیرضا_آذر🍃❤ . . شما شایسته بهترین رمان ها هستید😍 #جمعه ها_پارت نداریم دوست عزیز . . 🍃🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
-آموزش ذخیره کردن عکسای اسنپ چت در گالری✨🖇 ___ ابتدا وارد اسنپ چت میشین اون پایین گردی ک عکس میگیرین نماد گالری هست اونو بزنین"-"💞🔓 بعد روی عکس مورد نظرتون کلیک کنین نگه‌دارین و گزینه ی "Export" رو بزنین😎🙌🏼 مرحله ی سوم دوتا گزینه میاد و شما گزینه ی "Camera roll" رو بزنید و حالا عکس شما ت گالریتون ذخیره شدع🍒🍃 🌿 🌿 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
برجسته ‌کردن لب!🌸 -لب با قسمت پایینی درشت، یکی از زیباترین مدل‌هاست، اگر تمایل دارید که هر دو قسمت کاملا بالانس باشند، بعد از رژلب زدن، در مرکز قسمت بالا، کمی سایه سفید اضافه کنید و پایین لب پایینی را کمی تیره کنید تا سایه محوی ایجاد شده و لب پایین برجسته‌تر به نظر برسد.👄💕 『 』 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
Not everyone is replaceable, be careful who you hurt. همه ى آدم هاى زندگيت رو نمیشه جايگزين کرد، مراقب باش كى رو آزرده ميكنى. ♥️♡ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
برای به وجود آمدن رنگین کمان هم باران لازم است هم تابش نور خورشید. هم لذت و خوشی لازم است هم درد و اندوه تا زندگی را زیباتر کنند... ✍🏻 جی پی واسوانی 📚 هر روز با اندیشه ای نو ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت54 احساس غریبی می کردم شهاب چمدان را کنارم رها کرد و پاسپورت بدست به سمتی
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 سری تکان دادم که به سمت پدر مادرش رفت و با آنها رو بوسی کرد پدرم را هم مردانه در آغوش کشید؛ پدر زیر گوشش چیزی گفت که شهاب سر تکان داد و آرام گفت: -چشم حاجی با مادرم دست داد که با صدایی گرفته گفت: -شهاب جان مواظب دخترم باش اونجا غریبه با پایان جمله اش بغضش ترکید و برای ندیدن حالش از ما روی برگرداند شهاب سری تکان داد و در آخر نیما را طوالنی و بی حرف در آغوش کشید می شد ستایش کرد رفاقتشان را؛خداحافظ زیر لبی گفت و چمدان را برداشت و به راه افتاد نمی توانستم حرفی بزنم پس بدون نگاه کردن به کسی پشت سرش راهی شدم. صدای هق زدن های مادرم در آغوش نیما برای سقوط اشکی که در چشمانم جمع شده بود فرصت خوبی را به وجود آورد، روی پله برقی ایستادیم تحمل دیدن حال مادرم را نداشتم پس پشت به آنها ایستادم شهاب بی تفاوت و با غرور به رو به رو خیره شده بود چقدر سنگ دل بود این پسر! چمدان را تحویل داد و به سمت هواپیما رفتیم وارد شدیم که مهمان دار با خوش رویی خوش آمد گفت و صندلی هایمان را نشانمان داد کنار پنجره نشستم و شهاب هم کنارم، به بیرون خیره شدم و قطرات اشک بودند که برای پایین آمدن از هم سبقت می گرفتند و دیدم را تار می کردند. با بلند شدن هواپیما همه چیز از دیدم محو شد و چشم هایم را که از گریه می سوخت بستم، حالم بد بود و فقط با خوابیدن بهتر می شدم *** با تکان های بازویم توسط شهاب چشم باز کردم که با اخم گفت: -پاشو رسیدیم 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت59 پگاه بیرون اومد و گفت:چیه؟دانشگاه رو گذاشتین رو سرتون!قضیه شما مردا چیه
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 سیما عصبانی گفت:بی شعور چه غلطی کردی؟زدی شیشه رو شکوندی؟می دونی پول شیشه ی ماشینش برابر با کل ماشینته...ها؟ روانی چت شده؟!پاک خل شدی..تاثیر گشتن با امیررایائه دیگه... داد زدم:بسه تموم کنین. اسم امیررایا که اومد یه گوشه ی بدنم سوخت...از اتیش... پگاه به سیما اشاره کرد که ساکت باشه و اونم روو رو کرد اونور و قهر کرد.ذهنم واسه او جا نداشت.هم پر آدمهای جدید زندگیم بود.دغدغه هام فرق کرده بود.وای نه خدا...د غدغه هام؟!خودم تغییرر کردم..جوری که دیگه هیچ راهی واسه برگشتن به خونه ی اولم نمونده...ولی من عقب نمیرم،پا پس نمیکشم،راه جدیدی رو می سازم..راهی که منو از راهی که اومدم دورک نه....من رو یام...رو یا آرمان..همونی که امیریارا گفت غرورو ستودنیه...همونی که پگاه می گفت همیشه تا تهش هستی...آره،همونم! *** آخرین امتحانم بود.توی این مدت امیررایا رو فقط در حد برگه عوض کردن تقلب رسوندن د یدم.همه ی امتحان ها تقلب کردیم. آخرین امتحان رو دادیم.امیر کسل بود.کیفم رو بردا شتم و رفتم سمتش.سوار ما شینش شدیم و خارج شدیم.یه گوشه ی خلوت،جایی دورتر از دانشگاه نگه داشت ... با ید کنارمیومد.محکم گفتم:خوب امیررا یا...)سوئیچ رو روی داشبورد گذاشتم(این مدتی که نیستم، ماشین دست خودت بمو نه... توی پارکینگه..کلید پارکینک رو انداختم به سوئیچ..خودت که می دونی نمی تونم ببرم خونه...فکر نکنی برام مهم نیست اتفاقا حالا که رانندگی یاد گرفتم 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃
The best way to deal with fake people is to be real with them . تنها راه مقابله با آدمای فِیک اینه که باهاشون واقعی باشی . ♥️♡ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
⃟👰🏻🎐 پـرپشـت کـردن ابـروها 🥑🌸 𖦹•𖦹•𖦹•𖦹•𖦹•𖦹•𖦹•𖦹•𖦹•𖦹•𖦹•𖦹•𖦹•𖦹•𖦹 یک گوش‌پاک‌کن را به کمی روغن کرچک خالص آغشته کنید و روی هردو ابرویتان بکشید هردو ابرو را با نوک انگشتان‌ خود به آرامی برای ۲ تا ۳ دقیقه ماساژ بدهید می‌توانید برای ۳۰ دقیقه یا یک شب روغن را روی هردو ابرو نگه‌دارید سپس ابروهایتان را با آب ولرم و یک پاک‌کننده‌ی ملایم شست‌وشو بدهید(این روغن را برای چند هفته، یک‌بار در روز استفاده کنید تا بهبود را حس کنید) ^-^🐼🍯 🦋 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
زندگی يك هنر است. نبايد زندگی را ساده بينگاری. به دنيا آمدن همان زندگی نيست. بدنيا آمدن فقط يك فرصت است. تو بايد خودسازی كنی. بايد هزاران چيز را از وجودت بيرون بريزی. بايد آزمندی، خشم ، شهوت و .... را دور بريزی. تا زمانيكه آنها را دور نريزی و از وجودت نزدايی.... آنها چون علفهای هرز هستند. وجود ما را انبوهی از علفهای هرز فرا گرفته. بايد تمام خاك را عوض كنيم تا گلهای سرخ سر بر آورند. و وقتی گلهای سرخ وجودت شكوفا شوند، زندگی ات طراوت می يابد و زيبا و برازنده می شود. آنگاه چيزی را در اختيار خواهی داشت كه به خدا عرضه كنی و گرنه به خدا چه می خواهی بدهی؟ ✍🏻 اشو ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
᭄ *-* ماسکـ صورتـ ^~^👩🏻‍🦳❄️ پاڪ سازۍ پوست و رفع جوش صورتـــــ🤍🦋 ~~~~^^^~~~~~~~~ بابونه🌿 را با ²ق چ خاڪ رس 🥜و ¹ ق چ آب آلوورا و عسل🍯 ترڪیب ڪنید و آن را روۍ پوست خود بمالید💆🏼‍♀و بعد از ¹⁵ مین با آب سرد به خوبۍ شستشو دهید یا مۍتوانید ¹ فنجان چاۍ بابونه را هر روز بنوشید 🌸 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯