باشه حتما😂🖐🏿
ولی بزارین بنویسم تند تند پارت میخواین آرتروز دست میگیرم😂
#ناشناس
مَـذهَبیجٰآتبٰـآچٰآشـنيِگـٰآنـدو✨🌿
#رمان #گاندو🐊 ♥️نامیرا♥️ پارت 45 (در زمان گذشته هستیم) #رسول سعید:شکل من و تو آقا فرشید😅 رسول
#رمان #گاندو🐊 ♥️نامیرا♥️
پارت 46
(در زمان گذشته هستیم)
#داوود
با بچهها رفتیم بالا تا با فرماندهمون آشنا بشیم آقای عبدی فامیلی فرمانده رو اشتباه گفت و مثل همیشه رسول یه سوژه پیدا کرد و ما رو به خنده انداخت ماهم نتونستیم جلوی خودمون رو بگیریم از اینور دیدم آقامحمد هم یه لبخند کوچیکی زده به رسول اشاره کردم که هم نگاه کنه هم ساکت بشه☺️:/
(مگه تو رسول رو کنترل کنی😂)
آقای عبدی که رفت فرمانده شروع کرد به صحبت کردن اول گفتن پروندهی مارو خوندن و به ما گفتن که اسمشون محمده و لازم نیست آقای حسنی و چیز دیگهای صدا کنین فرشید گفت نمیشه که درست نیست آقا فرمانده هم در ادامهاش گفت من اینطوری راحتم فرشید جان🙂
فرشید فکر کنم حواسش نبود گفت عه آقا اسمم رو میدونین و باز رسول سوژه پیدا کرد و گفت باهوش جان الان آقا گفتن پرونده همهمون رو خوندن این مغزت تعطیلهها😂🖐🏿،
نگاه کردم دیدم آقا محمد از دستمون کفری شده بود انقد ما حرف میزدیم😅
محمد:خب آقای عبدی گفتن من از بین شما یه نفر رو باید انتخاب کنم که انتخاب هم کردم اگه دوباره جر و بحث و شوخی نمیکنین تا بگم😁
سعید:کیه آقا؟😕
رسول:اینکه دیگه پرسیدن نداره ایناها جلوتون نشسته😌🌱؛
سعید:فرمانده این خیلی از خود راضیه خودتون بگین بهتره😬
داوود و فرشید:راست میگه😅
رسول:من کی از خود راضیم فقط خودم گفتم که شما ناراحت نشین😁
داوود:آره راست میگی😑
(به نظرتون هست؟😂)
آقا محمد حرفمون رو قطع کرد و گفت شوخی کردم بابا همتون هستین فقط خواستم یکم باهم دعوا کنین ببینم چطوری هستین باهم توی موقعیتهای مختلف شوخی بود😁:/
(مسخرهمون کردی فرمانده😂😐)
ما یه چند لحظه سکوت کردیم و به هم نگاه میکردیم رسول که معلوم بود خیلی از آقا محمد خوشش اومده و موقعی که شوخی هم کرد این احساسش بیشتر شد سریع گفت پس فرماندهمون هم جزء وقتگیر های دنیاست😂🤦🏼♀؛
ماهم داشتیم میخندیدیم که آقا محمد گفت حالا این که گفتی چی بود؟😶
سعید:تیکه کلام رسوله آقا هر موقع میبینه توی بحث داره کم میاره مِیدون رو خالی میکنه با این حرفش😂
رسول:خیلی بی نمکی سعید😐
داوود:فکر نکنما رسول جانم من فشار خون دارم اونم بدجور😂😁؛
رسول:😒(تصور کنین چهرهاش رو)
(نکته رو گرفتین؟😂😎)
محمد:علی جان چرا انقد ساکتی؟🙃
رسول:چیزیش نیست آقا ساکت نشسته بگه مثلا من بچهی خوبیم🤣؛
علی:ساکت رسول😑
حرفی ندارم بزنم آقا خوش اومدین😇
فرمانده امیدوارم لحظات خوبی رو با این رسول و دار و دستش سپری کنین نمیدونین چه بلایی سر آدم میارن فرمانده قبلی رو هم فراری دادن😂
(دار و دسته🤣👌🏿)
رسول:زبونش باز شد😑
داوود:اینو یکی بکنه بیرون😑
فرشید:من که پسر خوبیم😊
سعید:نماینده ما رسوله همهی نقشه زیر دست این استاد انجام میشه😁:/
رسول:عجب😐؛
داشتیم از جامون پا میشدیم بریم طرف علی که آقا محمد گفت شوخی بسه دیگه الان پرونده جدید ما چیه؟🙃
و قصه ما و فرماندهمون آقا محمد از اینجا شروع شد چهار سال پیش و تا الان که هستیم باهم😇
فقط نمیدونیم چجوری از دست ما تاحالا از کشور خارج نشده🤣:/
ولی به قول رسول آقا وقتی اومد توی سایت روز اول موهاش و محاسناش مشکی مشکی بود دو سه روز و چند ماه با ما گشت کلا هیچی براش نموند😂
که اصولا این مورد رو رسول خیلی راست میگه با اینکه همهی حرفهاش بعضی وقتا بیخود و بی جهته این کی رو خیلی درست و خوب گفت😁
(خدایی راست میگه🤣🙂)
••💚🌿💚🌿💚🌿💚🌿💚••
نویسنده:بانو میم.ت🖊❤️:)
کپی رمان نامیرا با ذکر نام نویسنده مشکلی ندارد اما در غیر این صورت حرام است🔍♥️=)
نظراتون راجب این پارت؟👇🏿🙂؛
https://harfeto.timefriend.net/16645531930562
یَعنی میشِه یِه روزی یِه جایی🌱؛
مَنَم باشَم کَربَلایِ تو . . . 💔:)
پُروفِ مُحَرَمی...🖐🏿،
ساخت خودمون👌🏿🙃؛
#محرم
#امام_حسین
#خودمون_ساز
نظرات شما؟👇🏿👀
https://harfeto.timefriend.net/16603880346812
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چی بِهتَر اَز اینکِه یِه عُمرِه👀؟
بِه زیرِ پَرچَمِ حُسِینَم . . . 💔:)
اِستوری مُحَرَمی...🖐🏿،
ساخت خودمون👌🏿🙃؛
#محرم
#اربعین
#خودمون_ساز
نظرات شما؟👇🏿👀
https://harfeto.timefriend.net/16603880346812