eitaa logo
مَـذهَبیجٰآت‌بٰـآچٰآشـنيِ‌گـٰآنـدو✨🌿
201 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
207 فایل
༻﷽༺ . . . سـبـزبـآشـیـد؛💚🌱🍏! . . . 400🛫... هَمرآهي‌مون‌کُنىد! ...🛬500 . . . به گوشم جآنآ؛💚🛺! https://harfeto.timefriend.net/16624931961610
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🔶به نام خدا🔶🔸 پارت هشتاد و نهم عزیز. عروس خانم نمیاد چایی برامون بیاره؟☺️ اینو گفتن سریع خودمو جم و جور کردم.🤭 چایی هارو ریختم☕️ خیلی دقت کردم چاییاش خوش رنگ بشه.😌 چند تا چایی رو هم خالی کردم دوباره ریختم چون خیلی پررنگ شدن😕.. البته نمیدونم شایدم من زیادی حساس شده بودم🙊 بالاخره این اولین چاییه که دارم براشون میریزم.💔 هنوز دستام میلرزیدن.👋 یه ذره فشارشون دادم تا آروم بگیرن و سینی از دستم نیوفته😖. یه گل گذاشتم کنار سینی🌷، نفس عمیق کشیدم؛ ذکر الا بذکرالله تطمئن القلوب رو گفتم😌 و رفتم داخل پذیرایی😍 به همه چایی تعارف کردم. تا رسیدم به آقا محمد.🤭😎 دستام بد جور می لرزیدن😖 تا اومدن بردارن سینی به سمتشون کج شد!😱 نزدیک بود چاییا بریزن روشون!😰 قلبم داشت وایمیساد💔💔😥 واااااااای چه گندی میشه😓. آقامحمد خودش اون سمت سینی رو نگه داشت. چایی شو برداشت و سینی رو ول کرد.🙃 واااااااای بد بخت شدم😩😩. اخه چرا اینقدر ضایعم من🤦‍♀. خیلی بد بود😦... ولی نزدیک بودا😶 اگه میریخت دیگه کلا تو سایت آبرو نداشتم. دیگه چجوری کنارشون کار میکردم!😑 سینی رو گذاشتم تو آشپز خونه و رفتم تو حیاط یه ذره حالم عوض شه😖. احساس میکردم تو خونه اکسیژن نیست!😓😣😣 یه جورایی حال عطیه خانمو درک میکردم..😕 خودمم دست کمی ازشون نداشتم.😟 اینقدر دستامو فشار داده بودم بی حس شده بودن دیگه نمی لرزیدن😅، برای همینم تونستم سینی رو کنترل کنم😬 عزیز. پدر آقا محمد ۸ سال پیش عمرشونو دادن به شما.😔 پدر و مادر عطیه. خدا رحمتشون کنه😇 عزیز. ممنون لطف دارین. خلاصه که محمدم از اون موقع مستقل شده خداروشکر.😍 پسرم الحمدلله با ایمان، با حیا، چشم پاک و با ادبه☺️ از شغلشم که فکر کنم هم خودتون هم خود عطیه جان به اندازه کافی آشنا هستن و از سختیاش مطلع..😕😢 خلاصه که ایشاالله ببینین اگه این دوتا جوون به هم میان باهم برن خونه بخت😊😌 واااای عزیز که اینا رو میگفت اصن.. یه جوری شدم🤭😍.. خداروشکر چقدر ازم راضیه😌.. راست میگن که بچه ها، پدر مادرا رو باید تو خواستگاری شون بشناسن😄 پدر عطیه. والا ما که راضییم از خوبی های محمد جان به ما رسیده.😊 این دو تا جوون میخوان یه عمر با هم زندگی کنن به نظرم برن خودشون حرف بزنن ببینن با هم کنار میان یا نه🧐 قرار شد من برم حیاط با هم صحبت کنیم. رفتم توی حیاط.. نمیدونستم چی باید بگم😖 هرچند یه سری سوال آماده کرده بودم که بپرسم ولی نمیدونم موقعیتش میشه که بپرسم یا نه😥 نشسته بودن رو پله ها با فاصله کنارشون وایسادم محمد. سس..لام🤭 یهو انگار تازه متوجه اومدن من شدن، بلند شدن ایستادن سرشونو انداختن پایین😔 عطیه. سسی...للل....ااا.....ممم😣 نمیدونستم از کجا شروع کنم و چی بگم.😰 میترسیدم جوابش منفی باشه💔. خودمو سپردم به خدا.. صریح حرفمو میگم هرچه بادآباد😌 محمد. ببخشید راستش نمیدونم شما چقدر موافق موقعیت من به عنوان همسر هستید،🙈 اول میخوام بدونم اصن خودتون راضی هستید؟🤔 انگار توقع نداشتن انقدر واضح بگم😅. ولی خوب شد، اون جو سنگین بینمون شکست😎 عطیه. راستش.. راستش..🤭 تو این مدت که با هاتون مشغول بودیم متوجه شدم که شما خصوصیات خیلی خوبی دارین😇. ولی خب.. نمیدونم توی خونه و خانواده چطور هستید🙃، دلیل یه ذره تردیدم برای اینه🙊 محمد. خب از نظر خودم من توی خونه با سرکارم خیلی فرق دارم😅. خب در خونه فضا صمیمیه، نیاز به محبت هست ولی سرکار باتوجه به اقتضای خودش باید جدی بود🤷‍♂ عطیه. یعنی شما توی خونه جدی نیستید؟😃 محمد. فکر نمی کنم😅، ولی فکر کنم این چیزا رو از مادر و خواهرم بپرسید بهتر میتونن بگن😶 عطیه. بعد یه چیز دیگه.. در مورد پنهان کردن رابطه تون با مهدیه😒... محمد. فکر کنم باید بسپریمش به زمان.. البته اینو بدونید که برای اینکه مهدیه راحت تر کار کنه این تصمیمو گرفتیم.👌🏻 فقط.. شما در مورد چیزای مادی چه توقعاتی دارید؟🧐 میترسیدم چیزایی بگه که نتونم برآورده‌ کنم😓💔 عطیه. خب فکر کنم همین که محتاج کسی نباشیم و دستمون به دهنمون برسه کافیه.🤷‍♀☺️ هرچند هر دختری یه سری آرزو هایی داره که دوست داره تو خونه شوهر داشته باشدشون😍 ولی خب من فکر میکنم بدون اون آرزو ها هم میتونم کنار بیام.🤷‍♀😇 شما با اینکه من سرکار میرم اونم همچین شغلی مشکلی ندارید؟🤭 محمد. خب این شغل بالاخره حساسیت های خاص خودشو داره🤷‍♂ ولی فکر کنم چون در این مورد مشابهیم و همکاریم با هم کنار میایم😊.. البته مهم اینه که همسر همراه ادم باشه.😍 که فکر کنم شما هستید🙃 ادامه دارد.. 🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺 آنچه در پارت بعد خواهید خواند❗️ نداریم😈 💠نویسنده : سرباز یار💠 https://harfeto.timefriend.net/16395221571514 پذیرای نظرات شما درباره ی رمان عشق فرمانده هستم.🎁 کپی ممنوع🚫 _-_-_-_●●⸾🧡 ⃟🍁⸾●●_-_-_-_ 🍂@romangandoee🍂 _-_-_-_●●⸾🧡 ⃟🍁⸾●●_-_-_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فردا امتحان علوم دارم دعا کنید خوب بدم🙏🏻🌹 شبتون خوش به دعای مادرانمان
سلام روزتون بخیر🌺🍀
بریم جواب ناشناس هاتون رو بدم👇👇
1. بله خوشگله خواهرم حفظ نگاه لطفا گناه نشه😁😅 2. واااای ممنون😊چشم امشب میزارم