✨ رمان جالب ، #بصیرتی و #مفهومی
✨👤✨ #مردی_در_آینه✨
✨ قسمت #سی_وهفت
✨نورا
توي اون شرايط سخت ...
داشتم غير مستقيم بازجوييش مي کردم ... و دنبال سرنخ بودم ...😏😣
فشار شديدي رو روي بند بند وجودم حس می کردم ...
فشاري که بعضي از لحظات به سختي مي تونستم کنترلش کنم ... و فقط از يه چيز مي ترسيدم ...
تنها سرنخي که مي تونست من رو به اون گروه تروريستي وصل کنه رو با دست خودم بکشم ... و اينکه اصلا دلم نمي خواست ... اون روي جلوي چشم دخترش با تير بزنم ...😣
ضربان قلبم به شدت بالا رفته بود ... ديگه براي شمارش تعداد ضربه ها ... فقط کافي بود کسي کنارم بايسته ... از يه قدمي هم مي تونست ضربات قلبم رو بشنوه ...😧😣
در اين بين ... دخترش با فاصله از من ... چيزي رو روي زمين انداخت ...
با وحشت تمام برگشتم پشت سرم ...
و لحظه اي از زندگيم اتفاق افتاد که هرگز فراموش نمي کنم ... اسلحه توي غلاف گير کرد ...
درست لحظه اي که با وحشت تمام مي خواستم اون رو بيرون بکشم ... گير کرد ... به کجا؟ ... نمي دونم ...😨
کسي متوجه من نشد ...
🌸آقاي ساندرز🌸 دويد سمتش و اون رو بلند کرد ...
با ليوان آب خورده بود زمين ... دستش با تکه های شکسته لیوان، زخمي شده بود ... زخم کوچيکي بود ...
اما دنيل در بين گريه هاي اون، با دقت به زخم نگاه کرد ... مي ترسيد شيشه توي دست بچه رفته باشه ...😨😳
اون نگران دخترش بود ...
و من با تمام وجود مي لرزيدم ...😰 دست و پام هر دو مي لرزيد ...
من هرگز سمت يه بچه شليک نکرده بودم ...
يه دختر بچه کوچيک ...😰😯
حالم به حدي خراب شده بود که حد نداشت ...
به زحمت چند قدم تا مبل برداشتم و نشستم ... سرم رو بين دست هام گرفته بودم ...
و صورتم بين انگشت هام مخفي شده بود ... انگشت هايي که در کمتر از يک لحظه، نزديک بود مغز اون بچه رو هدف بگيره ...
هيچ کسي متوجه من نبود ...
و من نمي دونستم بايد از چه چيزي #متشکر باشم ...😣😞🙏
سرم رو که بالا آوردم ...
همسرش اومده بود ... با يه لباس بلند ... و روسري بلندي که عربي بسته بود ...
نورا گريه مي کرد ...👧🏻😭
و مادرش محکم اون رو در آغوش گرفته بود ...
که ناگهان ...😳 روسري؟ ...😨
مادر ساندرز، روسري نداشت ...
مادر ساندرز مسلمان نبود... چطور ممکنه؟ ...😨😳
توي تمام فيلم هاي مستند ازافغانستان ... من، زن هاي مسلمان رو ديده بودم ...
🤔اونها حق خروج از منزل رو نداشتد ... بدون همراهی یک مرد،
حق حاضر شدن در برابر مردهاي غريبه رو نداشتن ...🤔
و از همه مهمتر ... اگر چنين کارهايي رو انجام مي دادن ... معلوم نبود چه سرنوشتي در انتظار اونهاست ...
وقتي با خودشون چنين رفتاري داشتند اون وقت ...
مادر دنيل ساندرز مسلمان نبود اما هنوز زنده بود ... چطور چنين چيزي ممکن بود؟ ... 😳🤔
شايد اون نفر بعدي بود که بايد کشته مي شد ...
✨✍ #شهیدمدافع_طاهاایمانی