eitaa logo
رمان کده
2.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
406 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Adminchanels تبلیغات در بیش از 10کانال:👇👇👇 https://eitaa.com/tabligh_ita 🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5850604764143815970.mp3
7.49M
🍃❤️ من اَز قصد جوابتو نمیدم صدام کنی بیشتَر...🙃 (بفرست براش😍) ‌‌ آدرسِ ڪانالِ قشنگمون👇✿◕ ‿ ◕✿🍃 ⚘️ https://eitaa.com/romankadeh ❤️
🍃❤️ شاعر چه عاشقانه میگه که: مرا دچارِ خودَت کن؛ دچار تر بهتَر...😍🙃 (علی اصغر مقنی) ‌‌ آدرسِ ڪانالِ قشنگمون👇✿◕ ‿ ◕✿🍃 ⚘️ https://eitaa.com/romankadeh ❤️
🍃❤️ تندیسِ وفاداری به جناب صائب تعلق میگیره؛ اونجا که میگه: "نیست ممکن که دلِ ما ز وفا برگردد؛ ما همانیم اگر یار همان است که بود...❤️" ‌‌ آدرسِ ڪانالِ قشنگمون👇✿◕ ‿ ◕✿🍃 ⚘️ https://eitaa.com/romankadeh ❤️
🍃❤️ بدَهَم تکیه به تو؛ شانه شدن را بَلَدی...؟😍❤️ (میگم که بیاین به همسرمون احساسِ امنیت بدیم...🙃) ‌‌ آدرسِ ڪانالِ قشنگمون👇✿◕ ‿ ◕✿🍃 ⚘️ https://eitaa.com/romankadeh ❤️
🍃❤️ خدا جونم...🙃 هـرکـس پیِ درمـانِ غـمش کارے کـرد؛ مـن، نـام تـو را بـردم و آرام شدم...😍 ‌‌ آدرسِ ڪانالِ قشنگمون👇✿◕ ‿ ◕✿🍃 ⚘️ https://eitaa.com/romankadeh ❤️
21.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃❤️ چقدر خوبه بدی دلتو به یکی...😍🥲 (فیلمو دیدین؟...این یکی از همون کاراییه که همسرتون خیلی دوسِش داره🙃 گرفتی چی میگم؟🥰) ‌‌ آدرسِ ڪانالِ قشنگمون👇✿◕ ‿ ◕✿🍃 ⚘️ https://eitaa.com/romankadeh ❤️
Adel Mirzaee - Khate Qermez (320).mp3
11.17M
🍃❤️ این یه نَفَر مالِ منه‌... همه جونِ منه...😍🥲 ‌‌ آدرسِ ڪانالِ قشنگمون👇✿◕ ‿ ◕✿🍃 ⚘️ https://eitaa.com/romankadeh ❤️
🍃❤️ میگما... انگار شاعر میخواسته تو رو توصیف کنه که اینو گفته: تو شبیهِ هیچکی نیستی؛ عاشقی و بی حَواسی...❤️ ریشه کردی تو وجودَم؛ تو یه بیماریِ خاصی...🙃 ‌‌ آدرسِ ڪانالِ قشنگمون👇✿◕ ‿ ◕✿🍃 ⚘️ https://eitaa.com/romankadeh ❤️
🍃❤️ خدا بهشت هَمین جاست؛ هَمین نقطه اے که مَن هستم؛ هَمین جایی که تو میخندے...❤️🙃 آدرسِ ڪانالِ قشنگمون👇✿◕ ‿ ◕✿🍃 ⚘️ https://eitaa.com/romankadeh ❤️
🍃❤️ من قصه ے با تو بودن را تا اَبَد اینگونه آغاز می کنم : یکی بود؛ هَنوزَم هست...🙃 ‌‌ آدرسِ ڪانالِ قشنگمون👇✿◕ ‿ ◕✿🍃 ⚘️ https://eitaa.com/romankadeh ❤️
رمان کده
#ماهگل🌼🌸 #پارت107 از روی زمین بلند می شم و به سختی می تونم توی این خونه ای که از در و دیوارش کثافت
ماهگل🌼🌸 حتی یه تیکه نون هم برای خوردن توی این خونه وجود نداره یا اگر هم داشت کپک زده بود و من مستقیم با اون پلاستیک آشغال وحشتناک، بیرون گذاشتمش. تمام تنم خیسه ولی اونقدر خستم و بدنم درد میکنه که حتی نمیتونم انگشتمو تکون بدم. پوفی میکشم و بدون توجه به لباس هایی که به تنم چسبیده، پلک هامو روی هم میذارم و سعی میکنم حداقل چند ساعتی رو بخوابم. با سر و صدایی که به گوشم میخوره تکونی میخورم ولی با دردی که توی تنم میپیچه آخی میگم و اخم هامو توی هم میکشم. لعنتی! فقط همینو کم داشتم. به سختی از روی تخت بلند میشم و با قدم های آروم از اتاق بیرون میرم. نگاهمو به آشپزخونه میدم و ارسلانی رو میبینم که پای گاز وایساده و همونطور که داره سوت میرنه برای خودش نیمرو درست میکنه. چشم هامو توی حدقه میچرخونم و وارد آشپزخونه میشم. دستامو روی سینه به هم قفل میکنپ و به اوپن تکیه میدم. –خوش میگذره؟ با شنیدن صدام به طرفم برمیگرده و بهم نگاه میکنه. –بیدار شدی؟ بیا ببین چه نیمرویی درست کردم. نگاهمو به میز غذاخوری دو نفره توی آشپزخونه دادم و با دیدن سنگکی که کنجد روشه، بزاق دهنمو قورت میدم و سریع به سمت اتاق برمی گردم. لباس هامو عوض میکنم و بعد از این که موهامو شونه میکنم دوباره میبندمشون. از اتاق بیرون میرم و بعد از این که صورتمو با آب میشورم به سمت آشپزخونه میرم و روی صندلی میشینم. انگار فقط تخم مرغ و نون گرفته. باید یه لیست از کم و کسری های خونه بنویسم و بهش بدم تا بخره. صندلی رو عقب میکشه و ماهیتابه رو همونطور داغ روی سفره میذاره. چشم هام درشت میشه و سریع ماهیتابه رو بلند میکنم ولی دیر شده بود. وسط سفره سوخته و به کف ماهیتابه سفره سوخته شده، چسبیده. نفس عمیقی میکشم و با تأسف اول یه نگاه به ارسلانی که عین خیالش نیست و بعد نگاهمو به سفره سوخته شده میدم. انگار که هنوز دست گلشو ندیده که با خیال راحت و آرامش داره نون تیکه میکنه. با ناباوری صداش میکنم: –ارسلان! بدون این که نگاهشو از نونهای روی میز بگیره چیزی شبیه به "هوم" میگه. نفسمو با حرص بیرون میدم و دوست دارم کلمو از دستش به دیوار بکوبم. –بد نیست یه نگاهی به سفره بندازی جناب.