eitaa logo
رمان کده
2.5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
407 ویدیو
2 فایل
تبلیغات در بیش از 10کانال:👇👇👇 https://eitaa.com/tabligh_ita 🌸 💌رمان های #عـاشــــ‌مذهبی‌ـــقانه💝 پارت گذاری رمان#ماهگل و#هم نفس
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﺷﺎﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺴﺖ ﺍﻣّـــــــــــﺎ ...... ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﭼﭗ ﺳﯿﻨﻪ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺗﭙﺪ ﺩﻝ ﻧﯿﺴﺖ، ﺍﻗﯿــــﺎﻧــــﻮﺱ ﻣﺤﺒّـــﺖ ﺍﺳﺖ . ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﺗُﻦِ ﺻﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺴﺖ ، ﺍﻣّــــــــــﺎ ..... ﺳﺨﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ، ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻭﯼ ﮐﻼﻣﺸﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺘﺸﺎﻥ ﻣﻌﻤﻮﻟﯿﺴﺖ ﺍﻣّــــــــــﺎ ..... ﺣﻀﻮﺭﺷﺎﻥ ﺗﭙﺶ ﻗﻠﺐ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﻣّـــــــــﺎ .... ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ، ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺮﺳﯽ ﻓﻘﻂ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ . ﺛﺮﻭﺕ،ﺷﻬﺮﺕ،ﺯﯾﺒﺎیی ﻭ ﺟﻤﺎﻝ ... ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺩﯼ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻓﻘﻂ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ❤️ ✅
شما هم به عشقتون میگین : قلبم برای تو میزنه ؟ خُب ؛حرف درستی میزنین ! از نظرِ روانشناسی دو نفر که عاشق همدیگه هستن اگر به مدت سه دقیقه کنار هم باشن ضربان قلب‌شون با هم هماهنگ میشه ! ‌❤️⁩ https://eitaa.com/romankadeh
قشنگ ترین قسمو سعدی داده وقتی گفت: به وصالت به وصالت، که مرا طاقت هجران تو نیست .. ‌❤️⁩ https://eitaa.com/romankadeh
یه رابطه‌ی واقعی وقتیه که می‌تونید به همدیگه هرچیزی و همه‌چیز رو بگید؛ بدون هیچ راز یا دروغی... ‌❤️⁩ https://eitaa.com/romankadeh
هدایت شده از بیان معنوی
درمان ناباروری!!!!!!! درمان مشکلات ناباروری از قبیل : و تمامی مشکلات ناباروری تنها با دارو های گیاهی با رژیم غذایی مناسب 🤩😍 فقط کافیه اینجا کیلیک کنی تا وارد کانالشون بشی و خودتو درمان کنی 😍🤗 همراه با مشاوره رایگان😘
‌ ‌‏آروم درِ گوشش بگید: ‏چقد خوبه وسط شلوغی های این زندگی پیدات کردم تا دوست داشته باشم ‏و این می ارزه به گم کردنِ همه 😌♥️ ‌ https://eitaa.com/romankadeh
💕💕 آرامش میتونه برق تو نگاهش باشه وقتی در باز میشه و میاد تو🌸 آرامش میتونه یک جور عطر خاص باشه که وقتی بغل دستت میشینه بوش میپیچه توی بینیت و سر مستت میکنه🍃 آرامش میتونه لبخند رو لباش باشه وقتی بهش غر میزنی یا لبایی که ”من کنارتم” رو توی گوشِت زمزمه میکنه💕 ببین آدم به تنهایی هم میتونه آرامش داشته باشه اما زندگی با عشق یک طور غیر قابل وصفی شیرین میشه❤️ یک طور غیر قابل وصفی قشنگ تر به نظر میاد یک طور غیر قابل وصفی همه چیز بوی زندگی به خودش میگیره یک طور غیر قابل وصفی امید تو دلت خونه میکنه یک طور غیر قابل وصفی پر از نشاط و شادابی میشه میفهمی که چی میگم؟! :)❤ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/romankadeh
💕 فقط جایی که شاعر میگه: حتی یه لحظه از فکر تو غافل نمیشم بی تو هلال ماهم کامل نمیشم ♥️ https://eitaa.com/romankadeh
animation.gif
344.7K
⭕️توجه توجه‼️ 🔥قاتل دیابت شناسایی شد😱😱 ❌اگر کبد چرب داری💢 ❌اگر از دیابتت خسته شدی💢 ✅چاره کار اینجاست👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1339359568Cee58e01a5a ✅مشاوره کاملا رایگان🍃 برای دریافت مشاوره رایگان وارد شوید https://formafzar.com/form/vdyz2 برای مشاهده نمونه های درمان شده کلیک کنید👉👉👉👉👉
💕💕 بخوام از حس و‌ حالم بگم وقتی که پیشمی حقیقتش کم میارم کلمه‌ایی نیست که بتونه در مقام عشق تورو وصف کنه🥺♥️ من آدم قشنگ زیاد دیدم اما این همه قشنگی توی یه آدم ندیدم من وجودمو ذره ذره‌شو به غافله‌ی چشمات باختم...😍 https://eitaa.com/romankadeh
💕💕 نیاز دارم باهات ساعت ها حرف بزنم؛ نیاز دارم چشماتو از نزدیک ببینم؛ نیاز دارم به بودنت،نیاز دارم کنارم باشی؛ خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی ...❤️😍 ‌ https://eitaa.com/romankadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕💕 و من در این قحطی عشق ❤️‍ سیـراب دوست داشتنت شدم 😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/romankadeh
هدایت شده از کانال مداحی
بو بی بو🤭 اگه نگران بوی بدنت تو این هوای گرم هستی دیگه نگران نباش 😳😳 ما اومدیم تا برای همیشه باشی😍 اونم با محصولات کاملا و 🍀 اینم لینکمون👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/952697177Cc708d1cac5 بزن روی لینک و عضو بشو تا دیر نشده🤩🤩
🍃❤️ نرسد اگر به علی کسی،به کجا رود به کجا رسد بخدا قسم که اگر کسی،به علی رسد بخدا رسد ...🖤 ‌‌ https://eitaa.com/romankadeh
^^ سپآس‌عشق‌ِتورآکه‌برآیِ‌مَن‌ تازه‌ترین‌مُعجزه‌است ۰🧡۰ 💜🌿 🥰 🌸💕 https://eitaa.com/romankadeh
💕💕 محدودم کن به دوست داشتنت... دلم می خواهد به جز 😍 چیزی به چشمِ نیاید... ❤️ 😍 https://eitaa.com/romankadeh
💕💕 رَبّـــــنا آتِنا🤲 فِے الدنیــا یـــارم!😍 و فِے الآخــــره ڪنــارم🥰😉 😍 ❤️ https://eitaa.com/romankadeh
💕💕 🌸امام علی عليه السلام: هميشه با همسرت مدارا کن، و با او به نيکی همنشينی کن تا زندگيت باصفا شود.😍 (مکارم الاخلاق، ص ۲۱۸) https://eitaa.com/romankadeh
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
رمان کده
#پارت۲۶۰ - امیدوارم همینجور باشه که میگی . از پله ها بالا رفت و روی آخرین پله دوباره به طرفش بر
از دستش بیفتد،مسیح در حالی که وسایلش را روی مبل می گذاشت چشمانش را ریز کرد و با اخمهای گره کرده با شک گفت: -چرا هر بار منو می بینی مثل دیوونه ها میپری هوا؟! -آخه همیشه بی خبر میای خونه. با تمسخرگفت: -یعنی باید قبل از ورودم اجازه بگیرم. برای برداشتن کتابش خم شد و گفت: -نه منظورم این نیست ، میگم یه زنگ بزن و بگو زود میای خونه. -چرا باید زنگ بزنم،اینجا خونه منه و منم هر ساعتی که دلم بخواد می تونم بیام خونم. کلافه با غیظ گفت: -شش دانگ این خونه مبارکت باشه. کتاب و لپتاپش را بر داشت و به طرف اتاقش رفت. حوصله بحث با مسیح را نداشت شاید می ترسید که با بحث بی مورد فرصت طلایی ای را که بدست آورده است از دست بدهد.اما نمی دانست چرا لحظه ای در برابر نگاه پر از شک مسیح عصبانی شده و کنترلش را از دست داده است. وضو گرفت و شروع به خواندن نماز کرد وسط نمازش بود که مسیح پس از چند تقه ای که به در زد بی اجازه وارد اتاقش شد و گفت: -کجایی تو !... چرا جواب نمی دی؟. ولی وقتی متوجه شد افرا در حال عبادت است بی هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت و در را پشت سرش بست. بعد از نماز سجاده اش را سر جایش قرار داد و از اتاق خارج شد. مسیح سرگرم مطالعه پرونده ای بود درحالیکه به طرف آشپزخانه میرفت پرسید: -با من کاری داشتی؟ بدون اینکه سرش را از روی پرونده در دستش بردارد گفت: -تو در اتاقمو قفل کردی !
دو فنجان از کابینت برداشت وگفت : -شرمنده یادم رفت کلید و سرجاش بذارم -دلیلی برا قفل کردنش داشتی در حالیکه در فنجان ها چای میریخت گفت : -ساغر!.. اون خیلی کنجکاو و شیطون نمیخواستم باعث کنجکاویش بشه -باید قبل از اینکه مامانم متوجه این موضوع بشه این کارو میکردی تکه ای کیک برید ودر پیشدستی گذاشت و گفت : -مامانت وقتی من مریض بودم متوجه شده که اینهم تقصیر تو که مانع کنجکاویش نشدی ............. حالا جوابشوچی دادی؟ سینی را برداشت و از آشپزخانه خارج شد مسیح با سنگ دلی تمام جوابش داد: -گفتم : اونوقت که منو مجبور به این ازدواج میکردین؛ باید فکراینجاش میبودید! برای کنترل خشمش لحظه ای چشمانش را برهم فشرد ونفس عمیقی کشید اصلا نمیخواست با او بحث کند. چای و پیشدستی کیک را مقابلش روی میز قرار داد و گفت: -کیک تازه است ،.....عصری درست کردم! روی مبل روبرویش نشست .مسیح با گوشه چشم نگاهی به کیک انداخت وگفت : - کدبانو شدی !....تو که از این کارا بلدنبودی؟ - بودم !...اما توی خونه تو حس همه چیز ازم گرفته شده - حالا چی شده امروز حسشو پیدا کردی؟! -ساغر به کیکهای من خیلی علاقه داره ، برای اون درست کردم به مبل تکیه زد و با نگاهی عمیق به او،گفت : -ساغر باتو خیلی فرق داره با لبخندی گفت :