eitaa logo
رو به راه... 👣
891 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
963 ویدیو
1 فایل
°•﷽•° 🏡 خانه ی هنر هنرکده ی رو به راه رسانه های دیگر ما: «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
.: 🔹 تاریخ به روایت شیشه و سفال 💢 موزه ی و ، گنجینه‌ای از ظروف شیشه‌ای و سفالی از هزاره‌های پیش از میلاد تا دوران معاصر ایران است. این موزه در بنای تاریخی قوام‌السلطنه در خیابان سی ‌تیر تهران، نرسیده به خیابان جمهوری قرار دارد. 📸 عکس: مهدی وحیدی 💠 هنرکده 💠http://eitaa.com/rooberaah 💠
رو به راه... 👣
.: ┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۵۴: «ادیبانه...» واقعاً می خوام بدونم اگه شما جای من بودید
.: ┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۵۵: ...درِ اتاق رو باز کردم امبروژا گفت: «می شه بدویی بیایی توی سالن تلویزیون؟ بدو... بدو...» گفتم: «چه خبره؟ چه قدر هولی!» - بدو یکی از شبکه ها داره یه موسیقی ایرانی پخش می کنه. بچه ها توی سالن نشستن که تو بیایی برامون ترجمه کنی. درسته که اون ارائه دوباره در بدو شروع ساکت و خاموش موند، دیدم واقعاً یه فرصت طلاییه و چی بهتر از یه مانور تبلیغی دیگه درباره ی کشور ادیب و ادبیات دوستم. در اتاقم رو قفل کردم. امبروژا از ترس این که بخش‌های زیادی از شعر رو از دست بده دست من رو می کشید و توی اون راهروی نسبتاً تنگ می دوید. تقریباً بخش اعظمی از بچه‌های طبقه ی ما توی سالن بودن؛ مغی، ریاض، نائل، ویدد، سیلون، کریستف، ژولین، دینش، و... به صفحه ی تلویزیون اشاره کرد و با خوشحالی گفت: «می شه این رو برامون ترجمه کنی؟ فکر کنم ایرانیه.» چشمم افتاد به صفحه ی تلویزیون. با خودم گفتم: «این دیگه کیه؟» بچه ها در سکوت کامل بودن تا تمرکز من به هم نخوره و یک وقت چیزی از کلمات رو جا نندازم و من چشمم به حرکات بی ربط خواننده بود و... و از همه مهم تر شعری که قرار بود برای اون جمع ادیب و علاقمند ترجمه کنم. خواننده می خوند: تیکه تیکه کردی دل منو سر به سرم نذار دیگه می خوامت (!) تیکه تیکه بردی دل منو در به درم کردی، تو رو، تو رو می خوامت بیا تو، خودت بیا تو فقط تو بیا پهلوی من و... و این مفاهیم عمیق رو یه شصت باری خوند. عجب زحمتی کشیده بود شاعر! با خودم گفتم: «چیه این درسته که ترجمه کنم؟ که اصلا ارزش داشته باشه وقت بذارم برای ترجمه ش؟» اما نگاه همه به من بود؛ «فلاکت» به تمام معنا! مغی گفت: خب بگو دیگه! داره چی می گه؟» گفتم: «در واقع داره می گه که... ماجرا اینه که... یعنی خطاب به طرف مقابل داره می گه که از شدت علاقه به تو قلبم تیکه تیکه شده... و این که سر به سرم نذار، دیگه تو رو می خوام!» امبروژا گفت: «دیگه تو رو می خوام؟... یعنی چی؟... یعنی تا الآن که باهاش دوست بوده نمی خواسته طرف رو؟ حالا از الآن به بعد تصمیم گرفته که طرف رو بخواد؟» مغی گفت: فکر کنم می خواد بگه تصمیمم رو گرفته م و دیگه از امروز به بعد می خوام بیام خواستگاری. درسته؟ همین رو می خواد بگه؟» گفتم: «نه، نه دقیقاً! داره چیز دیگه ای می گه.» با خودم فکر کردم: «واقعاً چرا که نه؟ طرف وقتی این چند خط رو برای اون آهنگ نوشته اصلاً اون قدر برای شنونده ارزش قائل نبوده که به خودش زحمت بده روی بخش فنی و محتوایی شعرش یه کم کار کنه. حتی بهش فکر هم نکرده. اون وقت من می خوام با ترجمه محتوایش رو ارتقا بدم؟ خب نمی شه دیگه!» امبروژا گفت: «ببین نیلو... حس می کنم شاعر می خواد معشوق رو شگفت زده کنه، آره؟ می گه تو اذیتم کردی و بیچاره م کردی. حالا که این طور شد و این کارهای بد رو انجام دادی، دیگه از این به بعد... و بعد همین طور که معشوق منتظره که بهش بگه دیگه نمی خوامت طرف می گه دیگه می خوامت! نظرت چیه؟» مغی گفت: «آخه معشوق رو کی این جوری شگفت زده می کنه؟ داره مسخره ش می کنه. مگه نه؟» سیلون خیلی جدی و در نقش یک استاد خیلی مسلط از روی مبل بلند شد و دستانش رو باز کرد و رو به بچه ها گفت: «بچه ها... بچه ها بذارید دوباره شعر رو با هم مرور کنیم. زود درباره ی محتوای شعر فارسی نباید قضاوت کرد. دنبال نزدیک ترین معانی نباشید.» تو دلم گفتم: «نه، جون مادرت بذار همین یه بار رو از این بیت دری وری رد بشن برن. آخه این چیه که مرور نیاز داشته باشه؟» سیلون رو به من ادامه داد: «خب تو گفتی که دقیقاً می گه این معشوق، قلب من رو پاره پاره کرد... علاقه به تو... آره؟ درست فهمیدم؟» گفتم: «بله، البته تو خیلی قشنگ تر ترجمه ش کردی. اما می شه تقریباً گفت که شاعر دلش می خواسته همین رو بگه. یعنی اگه این رو گفته بود خیلی بهتر بود!» با خودم گفتم: «خدایا، چه غلطی کردم اومدم توی سالن!» سیلون گفت: «خب این که می گه سر به سرم نذار یعنی چی؟» گفتم: «یعنی دست از سرم بردار... برو... برو... چه طور بگم؟ یعنی برو. آن قدر مزاحم نشو. ولم کن. مثلاً همچین چیزی دیگه!» عمر گفت: «دهنت رو ببند و گم شو! آره؟ یه چیزی توی این مایه ها می گه؟» ببخشید دیگه! کلاً ادبیات کلامی عمر این طوری بود. گفتم: «نه، نه، معلومه که نه! شما خیلی بد ترجمه کردید. همون بود که گفتم دیگه. می گه ولم کن بابا. دیگه می خوامت.» ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… 🌳 💠 زندگی زیبا http://eitaa.com/rooberaah ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.: ☘ (انیمیشن) «باید در مقابل دشمنان یکدل و یکدست بود.» 🔹هنــــرڪـده ⇨ http://eitaa.com/rooberaah 🔹⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
.: در آغوش از حمله ی جانیان وحشی 🏡 خانه ی هنر ⇨ http://eitaa.com/rooberaah ---------------------🌹------------------------
هدایت شده از 🌸 زندگی زیباست 🌸
202030_114966682.mp3
17.67M
🌿 🎶 🎙 «علی رضا عصار» /موسیقی 🎼🌹 🎵 _____ 🗞 «صد در صد» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
.: ✍🏼 گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری «سعدی» 🔹هنــــرڪـده ⇨ http://eitaa.com/rooberaah 🔹⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.: 🚲 چطوری یه دوچرخه بکشیم؟! «همین قدر ساده و راحت» ☺️ 🏡 خانه ی هنر ⇨http://eitaa.com/rooberaah ---------------------🌹------------------------
🍁 (آبرنگ) 🏡 خانه ی هنر http://eitaa.com/rooberaah ⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
‌ೋღ 💖 ღೋ 🕊 ڪوچه باغ پاییز بود و آخرین درخت جنگل همین که می خواست به پشت سرش نگاه کند برگ هایش ریخت... آری! دنیای درختان، به تکانی بند است «حسین وصال» 🏡 خانه ی هنر ⇨ http://eitaa.com/rooberaah ------------------🌹--------------------
🏡 خانه ی هنر http://eitaa.com/rooberaah ⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
11.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش کشیدن 🏡خانه ی هنر ⇨ http://eitaa.com/rooberaah 🔹⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧⇧
.: 🇮🇷 تو را به لوح عشق به دل نوشته ام تو را به خون خویش به جان سرشته ام 🔸اثر هنرمند: علیرضا کرمی 🔹طراح نوشتار: محمد حسن افشاری 🏡 خانه ی هنر ⇨ http://eitaa.com/rooberaah ---------------------🌹------------------------