888286329.mp3
7.08M
#بشنوید
🔈نمایشنامه صوتی #حاج_قاسم
قسمت 9️⃣ : قدم ها محکم
📜رشادت حاج قاسم در عملیات والفجر 8
@roman_tori
897158832.mp3
15.69M
#بشنوید
🔈نمایشنامه صوتی #حاج_قاسم
قسمت 🔟 : سردار دل ها
📜«سید مرتضی» جوان مدافع حرم به تازگی به جبهههای سوریه اعزام شده است. وی در گوشهای از میدان نبرد به عشق دیدار «سردار حاج قاسم سلیمانی» کتاب زندگینامه او را مطالعه میکند.
@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😋😋
پارت 107 از زبان آرتین
برگشتیم پیش ترنم یکی در زدشِ
گفتم بفرمایید اومد داخل
گفت معجزس معجزه دکتر صداتون میکنه. کار واجب دارن باهاتون
تشکر کردم
رفتم پیش پذیرش گفتم ببخشید خانم با دکتر مرادی کار دارم
گفت برین طبقه دوم سمت چپ
یه تشکر ززیر لبی کردم
سریع رفتم سمت اسانسور
حال بد ترنم ، داغ خاله. اعصابمو بهم ریخته بود
در اسانسور بازشد رفتم بیرون
اتاق دکتر رو پیدا کردم. در زدم. اجازه ورود داد
گفتم سلام دکتر خسته نباشید
من همراه خانم رضاییم
گفت بله بفرمایید
گفتم حال خانواده اصلا خوب نیس
میخوان مراسم برگزار کنن اتفاقی افتاده منو صدا کردین
گفت مراسم نمیخواد
گفتم دکتر نمیشه که بدون مراسم تدفین انجام بشه
دکتر گفت پسر چقد عجله میکنی بزار برات توضیح میدم
گفت وقتی که به شما خبر فدتشونو دادیم
خواستن دستگاع رو جدا کنن که ضربان قلبش میره بالا وقتی شک بهش زدیم برگشت
به خانوادش اطلاع بدین
منتظریم بهوش بیاد
گفتم مگه میشه خدایا شکرت.
دکتر گفت پسرم معجزس خدا دوباره بهتون برش گردوند
برو به بقیه خبر بده
گفتم دکتر یه دنیا ممنون نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم دل یه خانواده رو شاد. کردین
دکتر گفت همین شادی خستگی منو از بین میبره برو پسرم خدا به همرات
تشکر و خداحافظی کردم
کپی ممنوع 🚫🚫🚫🚫@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😋😋
پارت 108 از زبان ارتین
از اتاق دکتر اومدم بیرون رفتم رو صندلی نشستم
گوشیمو در اوردم شماره ارمانو گرفتم
جواب داد الو چیشده
صدای شیون و گریه میومد
گفتم بیابیمارستان ترنم بیقراره
نمیتونستم حقیقتو بگم
حول میکرد تصادف میکرد
لبخند عمیقی اومد رو لبم خداروشکر کردم
بلند شدم برم سمت. اتاق ترنم گوشیم زنگ خورد
با اتفاقات اخیر ازش بیخبر بودم
گفتم سلام داداش چه خبر
گفت راسته مامان ترنم فوت شد
گوشیم خاموش شد. باطریش تموم شد
رفتم دکمه اسانسور زدم رفتم پایین
رفتم تو اتاق ترنم
خواستم بهش خبر بدم
دیدم. داره میگه خدایا شکرت رو سیاهم نکردی داشت گریه میکرد. پس بهش خبر داده بودن
رفتم سمتش گفتم خانوم گریه نکن دیگ خداروشکر کن خدا دوباره بهمون برش گردونده
گفت اگه اتفاقی میفتاد چی من قاتل بود قتل مامانم
گفتم این یه اتفاق بود خودتو اذیت نکن بهش فکر نکن خودتو اذیت نکن
مامانت راضی نیس دختر خوشگلش گریه کنه چشماش اشکی باشه
کپی ممنوع🚫🚫🚫@roman_tori
【❝❥🌱】
یهموقعاز
گناهاتخجالتنکشیا
مهدیهست؛
جورِتکتکِگناهاتومیکشہ💔:(
@roman_tori
می توانی شکایت کنی که : گل های رز خار دارند
یا می توانی خوشحال باشی که : خارها گل رز دارند !!
@roman_tori
#حَࢪف قََـشَنگـ📖🌼
جوࢪے زندگے ڪݩ✌️🏻
کَـــسانے ڪہ
تو ࢪا ميےشِناسَند
اما خُدا را نمےشِناسَند✋🏻👣
بـہ واسطہ ے آشنایے با تـو
با خُدا
آشنا شَوَند🌱✨
@roman_tori
901239906.mp3
20.34M
#بشنوید
🔈نمایشنامه صوتی #حاج_قاسم
قسمت 1️⃣1️⃣ : علمدار
📜یک گروهک تروریستی و تکفیری در مرز ایران با مقاومت نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مواجه شده و منهدم میشود. اما یکی از تکفیریها که مجروح شده است و در بیمارستان تحت مداوا قرار دارد، نقشه عملیات ترور فرمانده سپاه قدس «سردار حاج قاسم سلیمانی» را فاش میکند.
@roman_tori
906011096.mp3
14.31M
#بشنوید
🔈نمایشنامه صوتی #حاج_قاسم
قسمت 2️⃣1️⃣ : قهرمان آلبوکمال
📜رزمندگان مدافع حرم در حال جنگ با داعش برای آزادسازی شهر «البوکمال» هستند که در توطئه نیروهای آمریکایی برای رویارویی با مردم سوریه گرفتار میشوند.
@roman_tori
910281404.mp3
14.31M
#بشنوید
🔈نمایشنامه صوتی #حاج_قاسم
قسمت 3️⃣1️⃣ : مثل صاعقه
«حاج قاسم سلیمانی» برای مشاوره و طراحی عملیات نظامی در راستای آزادسازی شهر «حلب» به «دمشق» آمده است.
@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😋😋
پارت 109. از زبان ترنم
ارتین اومد تو اتاق
گفت خواستم بهش خبر بدم
دید. دارم. میکنم گفتم خدایا شکرت رو سیاهم نکردی داشت گریه میکرد
اومدسمتم گفت خانوم گریه نکن دیگ خداروشکر کن خدا دوباره بهمون برش گردونده
گفتم اگه اتفاقی میفتاد چی من قاتل بود قتل مامانم
گفت این یه اتفاق بود خودتو اذیت نکن بهش فکر نکن خودتو اذیت نکن
مامانت راضی نیس دختر خوشگلش گریه کنه چشماش اشکی باشه
با بغض گفتم نه ولی تقصیر من بود
گفت نگو اینجوری مامانت اذیت میشه
گفتم به آرمان گفتی
گفت: نه فقط گفتم بیاد بیمارستان
با بغض گفتم آرمان دیگ دوستم نداره
آرتین گفت خانوم این چه حرفیه داداشت همیشه دوست داره
نیم ساعتی اونجا بودیم
آرمان در زد اومد داخل
گفت واای مردم و زنده شدم
مراسمو ول کردم خودمو رسوندم چیشده
آرتین گفت داداش چیزی نیست بیا بشین
آرمان حالش خوب نبود اعصبانی شد گفت برا هیچی گفتی بیام من مراسمو ول کردم
تو این مدت من سکوت کرده بودم
گفتم داداش بشین من بهت میگم
اومد جلو بغلم کرد گفت گریه نکن
یادت رفته گفتم با هر قهره اشکت عمرم کمتر میشه
گفتم داداش پیش همتون رو سیاه شدم
همه چی تقصیر منه اما مامان
سریع گفت مامان چی
گفتم مامان برگشته منتظر بهوش بیاد
نگام کرد گفت برگشت برگشتتت خدایا
سریع از اتاق رفت بیرون
اشکم سرازیر شد
کپی ممنوع❌❌❌
@roman_tori
رمان شکلات زندگی من 😋😋😍😍
پارت 110 از زبان. ترنم
آرتین گفت نگرانش نباش رفته با خودش. کنار بیاد اتفاقات اخیر سخت بوده
با صدای ارومی گفتم ببخشید به خاطر من مسافرتت کنسل شد
گفت نگو این حرفو وظیفمه
کمکم کردن بلند شدم
رفتیم بیرون سوار ماشین آرمان شدیم
قرار بود ما با ماشینش بریم
اون.پیش مامان بمونه
آرمان به بابا خبر داده بود ومراسم کنسل شده بود
رسیدیم خونه آرتین کمک کرد پیاده شدم زنگو زد در باز شد
رفتیم داخل
خاله در رو باز کرد
گفت به به. خیالت راحت شد خواهرمو کشتی دقش دادی خدا رو شکر کن برگشت
آرتین گفت تو این شرایط چی میگین
حال ترنم اصلا خوب نیست
خاله گفت زن و شوهر که خوب پشت هم وایمیستن
بابا از پله ها اومد پایین گفت من هنوز نمردم که سر دخترم داد میزنین
خاله گفت دستت درد نکنه امید خان
سریع رفت مانتوشو پوشسد گفت اینجا نمیمونم
آرتین اجازه نداد بمونم کمکم کرد رفتم بالا
نمیدونم. بابا چی گفت
آرتین گفت استراحت کن
گفتم میشه بیای بشینی میترسم
لبخندی زد اومد. گفت مطمئن. باش من اینحام با خیال راحت بخواب
چشام گرم شد و خوابم برد
کپی ممنوع🚫🚫🚫
@roman_tori
#سلام_امام_زمانم
دیریست که آواره ی دشتی آقا
رفتی و دوباره برنگشتی آقا ...
شاید که تو آمدی و دیدی خوابیم
از خیر تماممان گذشتی آقا...
شرمندتیم مولا 😔😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#آجرڪ الله یا بقیة الله
@roman_tori