eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
2 تا پارت داریما.... منتظر باشید
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
اشتباه_بزرگ🥀 #پارت_13 اسما: داشتم باخودم حرف میزدن: باید همچیو تموم کنم یا نه باید به رسول بگم چی
🥀 اسما: ویس رسول:(به ایموجی ها توجه کنید) سلام خانم محترم😂❤️ خوبی؟؟ نمیدونم چرا باهام اینجوری رفتار میکنی... ولی من طاقت ندارم🙈💔 حداقل بهم بگو چیکار کردم....😐😅 دیروز که گفتی تو انتخابت مطمعن نیستی احساس میکردم دلیلی برای زندگی کردن ندارم...😢😞 راستی.... میدونم خونه ای ولی چرا درو باز نکردی.... نمیدونم🤷🏻‍♂🙂 خداحافظ مراقب خودت باش❤️ اسما: حالم اصلا خوب نبود... وقتی ویشو گوش دادم حال خرابم خراب ترر شد وقتش رسیده بود😭 باید برخلاف میل باطنیم تموم کنم همچیو😭 ـــــــــــــــــــــــــــــــ فرشید: داشتم یه هویج میخوردم از مامان خداحافظی کردم خواستم از در برم بیرون که گوشی مامان زنگ خورد مامان بهم اشاره داد که مامان خانم فردوسیه منم کفشامو در اوردم و پریدم رو مبل کنار مامان با ذوق و شوق به مامان نگاه میکردم ــــــــــــــــ سمیه(مادر فرشید): خبببب اقا فرشید گللل فرشید: جانمممم سمیه: امشب زود تشریف بیار خونه.... سر راه گل وشیرینی فراموش نشه☺️ فرشید: ای جان چشممم😍 ـــــــــ خونه داوود ـــــــــ صبا: داوو..... باص دای تلفن حرفم نصفه موند داوود: با دست از صبا معذرت خواهی کردم و تلفونو جواب دادم محمد: الو داوود؟ داوود: جان اقا؟ محمد: ساعت 6 جلسه داوود: متوجه شدم... ـــ صبا: کی بود؟ داوود: اقا محمد.. صبا: چی گفت؟ داوود: ساعت 6 جلسه داریم صبا: اها خیلی خب داوود... داوود: جونم صبا: قول بده هیچوقت تنهام نزاری داوود: چشم.... پ.ن¹: قول داد😈 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫 کپی رمان ممنوع می باشد🚫 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#اشتباه_بزرگ🥀 #پارت_14 اسما: ویس رسول:(به ایموجی ها توجه کنید) سلام خانم محترم😂❤️ خوبی؟؟ نمیدونم
🥀 رسول: خبر و عکسایی که بهم رسیده بود فکرمو درگیر کرده بود.... اخه چطور ممکنه😭😱 اخه اسما چطور میتونه این کارو بکنه😡😭 اون که.... اون که.... ــــــــــــــــــــــــــــــــ اسما: رسول حالش خوب نبود، کاملامعلوم بود... خواستم برم پیشش ولی قلبمبه پام دستور داد تکون نخورم... دوری من از رسول خیلی واسم سخت بود چشمامو میبندم رسول میاد جلو چشام... ــــــــــــــــ شب ــــــــــــــــ فرشید: رفته بودیم خونه خانم فردوسی.. از اول مهمونی تا اخرش نیشم باز باز بود زل زده بودم به خانم فردوسی که با ضربه ای که دستم خورد نگاهمو به مامان دادم سمیه: لبمو گاز گرفتم و گفتم، فرشید مادر 🤨 فرشید: از خجالت سرمو پایین انداختم.... فردوسی(لادن): بیچاره اقا فرشید انقدر سرش پایینه گردنش خورد شد😂 ــــــــــ رفتن تو اتاق با هم بحرفن😂ـــــــــ فرشید:..... لادن:؟! فرشید: کلمه ای به ذهنم نمیرسید... همینجوری یه چیزی بلغور کردم شما قصدتون از ازدواج چیه!! (قصدش کسب و کاره😂این چ سوالیه اخه برادر من😂😂) لادن: قصد خاصی ندارم😂😂 فرشید: 😂😂😂جدی؟ لادن: خب،، قصدم تشکیل خانوادس😐 پ.ن¹: از اون سوال مزخرفا😐😂🔪 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫 کپی رمان ممنوع می باشد🚫 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم دوتا پارت تقدیم ب شما😂❤️
دیکه بزید لالا شبتون بخیر🌾
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#اشتباه_بزرگ🥀 #پارت_15 رسول: خبر و عکسایی که بهم رسیده بود فکرمو درگیر کرده بود.... اخه چطور ممکنه
ادمین سرباز رهبر هم اکنون به خاطر پارت نویسنده دار فانی را وداع گفت😐😐😐🤣🤣خب بگو ببینم اونا چین خب 😐🤣
🖋️ خــجــســتــہ سـٰـالــروز مــیــلاد ڪـشــتــے نــجـٰـاتـــ حُــسَـیـنُ بـْنُ عـَلِّــے صـَلَـواتُـــ اَللَّهِ عـَلـَیـْہــِا و روز پــٰاســدار تــبـریــڪــ وتــہــنـیــتـــ بـٰـاد ─━━━━⊱♦️⊰━━━━─ 🍁
♥️00:00♥️ دعا برای ظهور آقا امام زمان فراموش نشه📿
سلام صبح قشنگتون بخیر شروع فعالیت ادمین
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷