eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
995 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
عزیزانی که گزینه های دیگه و انتخاب کردن.. درمورد همه شخصیت هایی توی نظر سنجی بود رمان نوشته شده...
شخصیت اصلی رمان سعید و فرشید هستن.. شخصیت اصلی رمان داوود هستش شخصیت اصلی رمان محمد هستش شخصیت اصلی رمانای دیگه هم رسوله دیگه😂 که البته شخصیت های اصلی رمان محمد و رسول و عطیه و آوا بودن
هدایت شده از مطلب صحیفه
😍شماهم برنده تابلوفرش امام رضاوحرزامام جواد(ع) ༺بدون قرعه کشی༻ 😍سنگ حرم امام علی و امام حسین و حضرت عباس علیهم السلام و دیگر جوایز ༺باقرعه کشی༻ 🖍ابتدا روی لینک بزنید و در مسابقه شرکت کنید. ضرر نمی کنید😉 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/823197997Cf5c11cf017 ۱۳۲
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
حس ششم دوست عزیزمون😂👏🏻
بچه ها هنوز رمان نوشته نشده که بخواد سر محمد بدبخت بلایی بیاد😂😂 صبر داشته باشید😈
سلام عزیزان... تا امشب ساعت 10 رای بدید لطفا
سلام قشنگا
بچه ها دوتا اسم سما و سارا انتخاب شد..
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت #فصل_دوم #پارت_49 رسول: حالم اصلا خوب نبود... انقدر حواسم پرت محمد بود که حتی درد
(محمد زنده موند اما هنوز تو کماست) ــــــــــــــــــ دکتر: هرچه سریع تر باید زایمان بشن... آوا: ولی هنوز یه هفته مونده که دکتر: هر چقدد دیرتر اقدام کنیم ریسکش بالاتره.. ــــــــــــــ آوا: تو نمازخونه نشسته بودم... خدایا از وقتی یادمه تنها دعام این بوده که داغ عزیزامو نشونم نده.. خدایا.. تورو به عظمتت داغ عزیزامو نشونم نده... ــــــــ رسول: تو حیاط بیمارستان رو نیمکت نشسته بودم... که آوا اومد نشست کنارم... آوا: کی تموم میشه این کابوس... رسول: قدرت تکلم نداشتم... به رو به رو خیره شده بودم... آوا: نیش خنده ای زدمو گفتم: زندگی مون مثل رمانا شده.. همه اتفاقای بعد داره همزمان باهم رخ میده.. رسول: بازم سکوت... ـــــــــــــ آوا: تقریبا دو ساعت از ورود عطیه به اتاق عمل میگذشت... تو راه رو بیمارستان با رسول نشسته بودیم کخ پرستار از اتاق عمل بیرون اومدو... پرستار: همراه عطیه نوروزی؟ آوا: منو رسول همزمان باهم بلند شدیم.. رسول: چیشده خانم.... پرستار: شما چه نسبتی دارید باهاشون؟ رسول: برادرشم... پرستار: خدارشکر خطر رفع شده... حال مادر و بچه هردو خوبه... اما... آوا: اما چی!؟ پرستار: چون بچه یکم زودتر از قرار معین شده به دنیا اومده یه چند روزی رو باسد داخل دستگاه باشه... و مادر بچه هم چون به خاطر استرس بیش از اندازه حالش بد شده باید تحت مراقبت باشه و استرسم که... براش مثل سم میمونه... پ.ن: بچشون به دنیا اومد🙂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
♥️00:00♥️ دعا برای ظهور آقا امام زمان فراموش نشه📿
سلام سلام چطورین🌾
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت #فصل_دوم #پارت_50 (محمد زنده موند اما هنوز تو کماست) ــــــــــــــــــ دکتر: هرچه
دوروز بعد: رسول: داشتم از پشت شیشه به بچه عطیه و محمد نگاه میکردم... که دستی روی شونم حس کردم... وحید: رسول جان... بریم؟ ـــــــــــ آوا: یک ساعتی میشه که رسولو بردن اتاق عمل.. رفتم امام زاده... ساعت 4 نصفه شب بود... همیشه با رسولو محمدو عطیه باهم میومدیم اینجا... الان فقط من اومدم... تنهای تنها... حتی یه نفرم اینجا نبود... رفنم نشستم داخل... تکیه دادم و سرمو چسبوندم به دیوار.. با به یاد اوردن اتفاقات اخیر ناخوداگاه اشکام سرازیر شد و سرمو روی زانو هام گذاشتم... ــــــــــــــ آوا: ساعت نزدیکای 6 بود... نمازمو خوندمو راه افتادم سمت بیمارستان... ــــــــ آوا: یک ساعتی میشه که رسیدم بیمارستان اما رسول هنوز تو اتاق عمله.. سرمو به صندلی تیکه داده بودم.... با خروج اقا وحید بلند شدمو رفتم سمتش... با ترس گفتم: چیشد...؟! وحید: کلاهمو دراوردمو گفتم: خداروشکر عمل موفقیت آمیز بود.. چند ساعتی تو اتاق ریکاوری میمونه بعدم منتقلش میکنیم به بخش.. آوا: به دیوار تکیه دادم... نفس عمیقی کشیدمو چشمامو بستم... پ.ن: تنهای تنها... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ