«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_4 #پارت_3 زینب:منووووو بببرید بییییمارستاااااااااااننننننننن روژان: بروبرو رسووول ــ
امنیت🇮🇷
#فصل_4
#پارت_4
علی: عطیه خانم خواست حرف بزنه اما من زودتر حرفمو شروع کردم:
خداروشکر حالش خوبه نکران نباشید😂
رسول: اییولل😍😍😂
زینب، عطیه و روژان: الهی شکرررر
علی: 1یا 2 ساعت دیگه به هوش میاد میتونید ببینیدش
رسول: علی یعنی دیگه قلبش درد نمیگیره
علی: نه دیگه😂
رسول: خداروشکر😍😂
ـــــــــــــ 2ساعت بعد ــــــــــــ
عطیه: از پشت شیشه داشتم محمدو نگا میکردم دیدم به هوش اومده😍
اقااا علییی
علی: جانم چیشده
عطیه: م..م..مح....د
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی: منو پرستار رفتیم تو و محمدو معاینه کردیم اومدیم بیرون و به عطیه خانم گفتم بره تو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عطیه: محمد خوبی😭
محمد: اره عزیزم...چرا گریه میکنی 😂
عطیه: از ذوقه😭
محمد: بچه خوبه
عطیه: حال بچه مهمه فقط🤨
اره خوبه😒
محمد: عه وا...تو که حسود نبودی جانانم😂
عطیه:😅
محمد: رفتم رو رگ احساسیت😝
عطیه: دقیقا👌🏻😂😂
محمد: قربونت برم
عزیز خوبه بهش نگفتید که
عطیه: خدانکنه
نه نگفتیم
محمد: خوبه😁
رسول و زینب: به به اقا محمد
روژان: سلام اقا خوبید
محمد: خوبم ممنون
روژان: خب..من میرم بیرون حرفاتونو بزنید☺️
محمد: نه بابا شماهم خانواده مایی بمون
روژان: اخه....
رسول: بمون روژی جان🙂
روژان: چشم 😌
زینب: داداش جاییت درد نداره
محمد: نه زینب جان
فقط من کی مرخص میشم
رسول: من پرسیدم علی گفت چون عملت خوب بوده 1 ماه دیگه
محمد: خیلی زیاااااااده من همین الان باید برم سر کار پرونده عقبه، خواستم بلند بشم که عطیه نذاشت....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سایت:
داوود: سلام رسول آقا محمد خوبه
رسول: سلام داوود جان
اره خوبه خوبه
داوود: کی مرخص میشه
رسول: 1 ماه دیگه
داوود: اها میگم میخوام با بچه ها برسم بیمارستان میای بریم
رسول: اره بابا میام🙂
داوود: بریم خوب
رسول: الااان😂
ساعتو دیدی ساعت 3 نصفه شبه
داداش بیچارم خوابیده الان
خودتم خسته ای برو لالا😂😂
فردا بیا بریم...
داوود: باشه 🤣
پ.ن¹: همه چیز ارومه🤣
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_4 #پارت_4 علی: عطیه خانم خواست حرف بزنه اما من زودتر حرفمو شروع کردم: خداروشکر حالش
واقعا میخواستم یه بلایی سر محمد بیارم اما خیلی اسرار کردید دلم نیومد😂😂
#فال_گاندویی
طبق رنگ لباست👇🏻🍃
صورتی: سوگل طهماسبی💖
آبی: لیلا اوتادی💙
زرد: شهرزاد کمال زاده💛
قرمز: ستاره سادات قطبی❤️
سایر: نسرین نکیسا🌈
طبق ناهار امروزتون👇🏻🍃
قرمه سبزی: میگه تو خیلی نازی😌
ماکارانی: بغلت میکنه😍
قیمه: میبرتت سر صحته گاندو🏃🏻♀
زرشک پلو: بهت کادو میده🎁
سایر: میگه با نمکی😝
جواب فال هاتونو توی ناشناس زیر ارسال کنید👇🏻🍃
https://harfeto.timefriend.net/16393836801931
ساعت 1 نتیجه شو میزارم💫