eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_63 رسول: آقا برنامشونو عوض کردن.. محمد: یعنی چی... الان که دوساعت مونده به پر
محمد: باید همتون آماده باشید... ممکنه هر زمانی لازم باشه حرکت کنیم... ـــــــــ فردا شب: سارا: بیکار پشت میزم نشسته بودم... که دیدم شارلوت داره تماس میگیره... آقا رضایی... رسول: با عجله رفتم سمت میز خانم حسینی... سارا: یه هدست دست خودم بود... یکیم گرفتم سمت اقای رضایی... رسول: هدستو گرفتمو گذاشتمش رو گوشم... شارلوت: من الان تو مرزای ایرانم... چند ساعت دیگه میرسم تهران.. در دسترس باش تا یکی دوروز دیگه بهت زنگ میزنم که بیای سمت دزفول.. شریف:باشه.. رسول: خانم حسینی اینو بفرستید به سیستم اقا محمد... و رفتم سمت اتاق اقا محمد.. ـــــــ محمد: بیا تو.. رسول: اقا شارلوت چند ساعت دیگه تهرانه... از بچه های لب مرزم چند نفر تعقیبش میکنن.. محمد: تقریبا روی صندلی خوابیده بودم... با این حرفش بلند شدمو کامل نشستم... خیلی خب... رسول... وقتی انقدر بی سر وصدا میاد ایران... قطعا نمیره سفارت... به بچه ها بگو دوتا چشم دیگم قرض کنن ببینن کجا میره... بعدشم امیرو خانم حسینی رو بفرست واسه ت میم.. رسول: خانم حسینی؟ محمد: سما حسینی... رسول: اها.. چشم... خواستم برم که.. محمد: رسول... از دستمون بره... رفته ها.... بگو خیلی حواسشونو جمع کنن... رسول: چشم اقا.. با اجازه.. پ.ن: از دستمون بره رفته ها.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_64 محمد: باید همتون آماده باشید... ممکنه هر زمانی لازم باشه حرکت کنیم... ــــ
محمد: بیا تو رسول: بفرمایید اقا... ادرس جایی که شارلوت زندگی میکنه.. ــــــ خونه ـــــــ رویا: من که دیگه زبونم مو دراورد... برو... با.. سارا... حرررف... بزنننن😐 رسول: با سر تایید کردم... فردا حرف میزنم... رویا: ببینیمو تعریف کنیم.. من که چشم آب نمیخوره... ـــــــــــ صدرا: پاشدمو رفتم دم خونه سارا اینا... سما: صدرا بود... گفتم:سارا بیا... سارا: بل... این اینجا چیکار میکنههه سما: واقعا نمیدونی اینجا چیکار میکنه؟ سارا.... سارا: پرسدم وسط حرفش: تو بردار.. بگو سارا نیستش... سما: من دروغ نمیگم.. آیفونو برداشتم: بله؟ صدرا: میشه به سارا خانم بگین بیاد پایین سما: الان میگم بیاد پایین... سارا: عهههه سما: برو پایین سارا... و رفتم سمت اتاقم... پ.ن: صدرا... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
♥️00:00♥️ دعا برای ظهور آقا امام زمان فراموش نشه📿
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_65 محمد: بیا تو رسول: بفرمایید اقا... ادرس جایی که شارلوت زندگی میکنه.. ـــــ
صدرا: میشه باهم صحبت کنیم... خواهش میکنم سارا: سرمو پایین انداختم... صدرا: در ماشینو براش باز کردم... ــــــ صدرا: سارا.. من واقعا دوست دارم... نمیدونم چیکار کنم... نمیدونم چجوری بهت ثابت کنم عاشقتم... بابا من هرکاری میکنم تو ناراحت میشی.. اعصبانی میشی... تو بگو من چیکار کنم انقدر ازم متنفر نباشی.. سارا: سرمو پایین انداخته بودم.. صدرا: سارا حرف بزن تروخدا... سارا: دین.. فقط دینتو تقویت کن.. من میدونم تو، توی پارتی های مختلف شرکت میکنی... ولی به کسی چیزی نگفتم... اگه به خدا نزدیک بشی... شاید بتونم راجب درخواستت فکر کنم.. و از ماشین پیاده شدم.. پ.ن: اگه به خدا نزدیک بشی... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_66 صدرا: میشه باهم صحبت کنیم... خواهش میکنم سارا: سرمو پایین انداختم... صدرا
سارا: رفتم بالا... چادر رنگیمو دراوردمو اویزون کردم.. سما: چیشد.. سارا: نگاهی به سما کردمو رفتم تو اتاق.. سما: سارا.. چی بهت کفت که حالت عوض شد.. سارا: گفت چقدر دوسم داره.. بعد از کمی سکوت گفتم: باورت میشه داشت گریه میکرد؟ سما: لبخندی زدمو گفتم: اهوم... خولم باورم میشه.. چون میدونم صدرا چقدر دوست داره و حاضره به خاطر بدست اوردنت هرکاری بکنه سارا: نمیدونم باید چیکار کنم... سما: به حرفاش فکر کن.. هر دفعه اومد حرف بزنه زدی تو پرش.. بهش اهمیت ندادی... نادیده گرفتیش.. سارا: سرمو پایین انداختم... سما: خوب فکر کن و یه تصمیم درست بگیر... تصمیمی بگیر که بعدا به خاطر انتخاب کردنش به خودت افتخار کنی... نه تصمیمی بگیری که همش خودتو سرزنش کنی.. پ.ن: حاضره به خاطر به دست اوردنت هر کاری بکنه! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_67 سارا: رفتم بالا... چادر رنگیمو دراوردمو اویزون کردم.. سما: چیشد.. سارا:
رسول: شب شده بود... کل روز با خودم کلنجار رفتم که برم باهاش حرف بزنم... فک کنم الان که شیفت تموم شده حرفم گرفته... دیدم داره از سالن خارج میشه.. بدو بدو رفتم تا خودمو بهش برسونم... بهش رسیدم... اما نتونستم حرف بزنم... ـــــــ رسول: داشتم میرفتم سمت خونه که دیدم سارا داره پیاده میره.. دیدم سوار ماشین شد... با دیدن راننده دنیا رو سرم خراب شد... اونا حرکت کردن اما من سرجام وایساده بودم.. مشتی روی فرمون زدمو سرمو روش گذاشتم... ــــــــــ صدرا: من خیلی تغییر کردما.. سارا: تو این دوروز؟ صدرا: اهوم... دور رفیامو خط کشیدم... مهمونیارو تعطیل کردم... سارا: من نمیگم رفیقاتو دور بنداز... رفیق خیلیم خوبه... ولی رفیق خوب... نه کسی که به راه کج بکشتت.. نه کسی که چیزای بدو خوب جلوه میده... صدرا: به هر حال من دور رفیق خوبو بدو خط کشیدم... تنها رفیق من الان تویی... رفیق.... دختر عمو... خندیدمو گفتم: همسر آینده.. الان همه کس من فقط تویی... سارا: لبخند زدمو سرمو پایین انداختم... صدرا: پشت چراغ قرمز وایساده بودیم که یه بچه اومد سمتمون... بچه: عمو یه گل واسه خانمت میخری صدرا: نگاهی به سارا انداختمو گفتم: خانمم نیست که هنوز بچه: خب یه گل واسه عشقت بخر صدرا: به سارا نگاه کردم.. لبخند زدمو یدونه کرفتم.. بفرمایید... سارا: گلو گرفتمو تشکر کردم... پ.ن: چرا نمیری حرفتو بزنی برادر من😐 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از رمان گاندو
❣️نظر ﮐﻦ ﺑﺮ ﻋﻠﯽ ﺟﺎﻧﺎ,ﺑﺒﯿﻦ ﺁﻥ ﺁﯾﺖ ﮐﺒﺮﺍ : ❣️ﻋﻠﯽ ﻋﻘﻞ ❣️ﻋﻠﯽ ﻋﺎﻗﻞ ❣️ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻧﺶ ❣️ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻧﺎ ❣️ﻋﻠﯽ ﺭﺍﺯ ❣️ﻋﻠﯽ ﺣﮑﻤﺖ ❣️ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺖ ❣️ﻋﻠﯽ ﺭﺃﻓﺖ ❣️ﻋﻠﯽﻣﻌﻠﻮﻝ ❣️ﻋﻠﯽ ﻋﻠﺖ ❣️ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺘﺎ ❣️ﻋﻠﯽ ﺗﻨﻬﺎ ❣️ﻋﻠﯽ ﻓﻀﻞ ❣️ﻋﻠﯽ ﻓﺎﺿﻞ ❣️ﻋﻠﯽ ﻋﺪﻝ ❣️ﻋﻠﯽ ﻋﺎﺩﻝ ❣️ﻋﻠﯽ ﺣﮑﻢ ❣️ﻋﻠﯽ ﺣﺎﮐﻢ ❣️ﻋﻠﯽ ﺩﯾﻦ ❣️ﻋﻠﯽ ﺩﻧﯿا ❣️ﻋﻠﯽ ﺩﺍﺩ ❣️ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻭﺭ ❣️ﻋﻠﯽ ﯾﺎﺭ ❣️ﻋﻠﯽ ﯾﺎﻭﺭ ❣️ﻋﻠﯽ ﺻﺒﺮ ❣️ﻋﻠﯽ ﺻﺎﺑﺮ ❣️ﻋﻠﯽ ﻋﻠﻮ ❣️ﻋﻠﯽ ﺍﻋﻼ ❣️ﻋﻠﯽ ﺗﻮﺭﺍﺕ ❣️ﻋﻠﯽ ﻗﺮﺁﻥ ❣️ﻋﻠﯽ ﺍﻧﺠﯿﻞ ❣️ﻋﻠﯽ ﻓﺮﻗﺎﻥ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﻈﻬﺮ ❣️ﻋﻠﯽ ﺍﻃﻬﺮ ❣️ﻋﻠﯽ ﺯﻫﺪ ❣️ﻋﻠﯽ ﺗﻘﻮﺍ ❣️ﻋﻠﯽ ﺍﻋﻠﻢ ❣️ﻋﻠﯽ ﺍﻓﻀﻞ ❣️ﻋﻠﯽ ﺍﻋﺪﻝ ❣️ﻋﻠﯽ ﺍﮐﻤﻞ ❣️ﻋﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮ ❣️ﻋﻠﯽ ﺑﺮﺗﺮ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﻬﺘﺮ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﻮﻻ ❣️ﻋﻠﯽ ﺳﺮﻭﺭ ❣️ﻋﻠﯽﺭﻫﺒﺮ ❣️ﻋﻠﯽ ﺣﯿﺪﺭ ❣️ﻋﻠﯽ ﺻﻔﺪﺭ ❣️ﻋﻠﯽ ﺣﺴﻦ ❣️ﻋﻠﯽ ﺯﯾﻮﺭ ❣️ﻋﻠﯽ ﺯﯾﻨﺖ ❣️ﻋﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ ❣️ﻋﻠﯽ ﻫﺎﺩﯼ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﻬﺪﯼ ❣️ﻋﻠﯽ ﺭﺍﺿﯽ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺿﯽ ❣️ﻋﻠﯽ ﻧﺎﺟﯽ ﻋﻠﯽﻣﻨﺠﯽ ❣️ ﻋﻠﯽ ﺑﯿﻨﺶ ❣️ﻋﻠﯽ ﺑﯿﻨﺎ ❣️ﻋﻠﯽ ﻧﺼﺮ ❣️ﻋﻠﯽ ﻧﺎﺻﺮ ❣️ ﻋﻠﯽ ﻓﺘﺢ ❣️ﻋﻠﯽ ﻓﺎﺗﺢ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﺼﻠﺢ ❣️ﻋﻠﯽ ﻧﺎﺻﺢ ❣️ﻋﻠﯽ ﻓﺮﺩ ❣️ﻋﻠﯽ ﯾﮑﺘﺎ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﻄﻠﻊ ❣️ﻋﻠﯽ ﻃﺎﻟﻊ ❣️ﻋﻠﯽ ﻧﻮﺭ ❣️ﻋﻠﯽ ﺍﻧﻮﺍﺭ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺷﺪ ❣️ﻋﻠﯽ ﺍﺣﻤﺪ ❣️ﻋﻠﯽ ﯾﺎﺳﯿﻦ ❣️ﻋﻠﯽ ﻃﺎﻫﺎ ❣️ ﻋﻠﯽ ﺭﺧﺸﺎﻥ ❣️ﻋﻠﯽ ﺗﺎﺑﺎﻥ ❣️ﻋﻠﯽ ﻟﺆﻟﺆ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺟﺎﻥ ❣️ﻋﻠﯽ ﺳﺎﻗﯽ ❣️ﻋﻠﯽ ﮐﻮﺛﺮ ❣️ﻋﻠﯽ ﺯﻣﺰﻡ ❣️ﻋﻠﯽ ﺻﻬﺒﺎ ❣️ﻋﻠﯽ ﻋﺮﻓﺎﻥ ❣️ ﻋﻠﯽ ﻋﺎﺭﻑ ❣️ﻋﻠﯽ ﺍﺷﺮﻑ ❣️ﻋﻠﯽ ﺳﯿﺪ ❣️ﻋﻠﯽ ﻧﻄﻖ ❣️ﻋﻠﯽ ﻧﺎﻃﻖ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﻨﻄﻖ ❣️ﻋﻠﯽ ﮔﻮﯾﺎ ❣️ﻋﻠﯽ ﻗﺎﻑ ❣️ﻋﻠﯽ ﻧﻘﻄﻪ ❣️ﻋﻠﯽ ﻃﺎﻫﺎ ❣️ﻋﻠﯽ ﺣﺎﻣﯿﻢ ❣️ﻋﻠﯽ ﻗﺼﺪ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﻘﺼﺪ ❣️ ﻋﻠﯽ ﻣﻘﺼﻮﺩ ❣️ﻋﻠﯽ ﻣﻌﻨﺎ... علی شاهد و علی ناظرو علی مشهود علی ابالحسنین هست و شوهر زهرا 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
هدایت شده از دکتر انوشه
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 ❤️🤝 بیعت با علی... 🎤 حاج ابوذر روحی 🔰🔰🇯‌🇴‌🇮‌🇳🔰🔰 https://eitaa.com/joinchat/1558904853C3b6a8bfe23
هدایت شده از خبرگزاری بسیج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت 🌹متحيرم چه نامم شه ملك لافتی را 💛 عید غدیر خم مبارک باد 💛 🔷@Basijnewsir
عیدتون مبارک باشه😍🌱