هدایت شده از مکتب امام حسین(ع)
سلام
بزرگواران در نظر داشته باشید زمان رای دادن از نوشتن پسوند هایی مثل آقا، دکتر،جناب و .... خودداری کنید چون رای باطله محسوب میشه همچنین از گذاشتن خط یا کشیدن قلب و استیکر و نوشتن عباراتی مانند: فقط به عشق رهبرم، خودداری کنید لطفا
مبادا با یک خط اضافه چندین رای باطل بشه
فقط سعید جلیلی همراه با کد نامزد
بفرستین برا بقیه تا رای ها باطله نشه
تمام اهل حرم از غم تو افتادند
پس از تو فاتحه گوشواره را خواندند...
𝓐𝓬𝓮𝓽𝓪𝓶𝓲𝓷𝓸𝓹𝓱𝓮𝓷
9.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ مدیونید اگه این فیلم را ببینید و منتشر نکنید.
🔸روز قیامت جلوی تک تکتان را میگیرم
❤️سخنان مادر شهید که در سال ۸۷ به دیار فرزند شهیدش پیوست.
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_109 رها: کلاغا خبر رسوندن عقد کردی😍 سارا: سما؟ رها: 😂😂 دعوتمم کرد واسه عقدت
#عشق_بی_پایان
#پارت_110
1 ماه بعد:
رها: اصلا مثل سابق نیست....
1 ماه گذشته اما هنوز تو خودشه...
سارا...
سارا: اشکامو پاک کردمو گوشیو خاموش کردم..
رها: تاکی میخوای گریه کنی و عکساشو ببینی!؟
رفتم نشستم کنارش..
سارا: با اینکه عشقمون خیلی دووم نداشت.. ولی خیلی بهش وابسته شده بودم...
خیلی دل کندن ازش سخته..
چجوری تونست با وجود اینکه انقدر دوسش دارم اینجوری قضاوتم کنه...
بدون دلیل و مدرک درستی..
زدم زیر گریه..
خیلی حالم بده رها
ــــــــــــــ
رویا: بلند شدمو رفتم دنبالش...
رسول: سعی میکردم به روی خودم نیارم ولی از درون داغون بودم...
رویا: خوبی رسول؟
رسول: نــــه...
خیلی بدم خیلی...
هیچ وقت تاحالا اینجوری نبودم!
نه میتونم با نبودنش کنار بیام نه با دروغایی که بهم گفت...
رویا: مطمعنی حرفای صدرا دست بوده؟
رسول: نگاهش کردمو سرمو پایین انداختمو سرمو مابین دستام گرفتم...
پ.ن: دوتاشون دلشون تنگ شده🙂💔
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_110 1 ماه بعد: رها: اصلا مثل سابق نیست.... 1 ماه گذشته اما هنوز تو خودشه...
#عشق_بی_پایان
#پارت_111
فرشید: خانم رضایی
ایناروکپی کنین بعد به گزارشم ازشون بنویسید... بدید به من..
رویا: داشتم برگه هارو چک میکردم که سنگینی نگاهشون رو حس کردم..
سرمو بالا اوردم دیدم داره نگام میکنه..
سربع نگاهمو ازش گرفتمو رفتم سمت میزم...
فرشید: از این همه حیایی که داشت لبخند زدمو سرمو پایین انداختم..
ـــــــــ
رها: خب.. عادت کردی به اینجا؟
سارا: تقریبا به جای جدیدم عادت کردم..
فقط نمیدونم با خاطراتی که تو تهران موند چیکار کنم...
با نصف وجودم که تهران موند چیکار کنم...
سما.. مامان... کارم...
رها: فقط سما و مامانت؟
رسول هیچی پس؟ 😂
سارا: چرا... رسولم جزوشونه..
ولی باید فراموشش کنم...
رها: سارا....خواستم حرفمو بزنم که...
سارا: اره.. بایــــد فراموشش کنم...
پ.ن: باید فراموشش کنم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_111 فرشید: خانم رضایی ایناروکپی کنین بعد به گزارشم ازشون بنویسید... بدید به من
#عشق_بی_پایان
#پارت_112
رسول: رفتم بام تهران..
نشستم رو همون نیمکت همیشگی...
همش احساس میکردم سارا کنارمه..
حالم خیلی بد بود...
بلند شدم و منظره ای که رو به روم بود خیره شدم..
چراغایی که تو تاریکی میدرخشیدن...
دستامو پشتم.. بهم گره کرده بودم...
چشمامو بستم..
میخواستم به هیچی فکر نکنم ولی سارا جلو چشام بود...
حرفاش... نگاهش... حرکاتش.. خندیدنش...
داشتم دیوونه میشدم...
صداش توی سرم اکو میشد..
«میترسم از روزی که نباشی»
« فردا عقدمونه خیلی خوشحالم»
زمانی که تو محضر گفتم نه..
نگاهش جلو چشامه...
حرفایی که بهم زد همش تو سرمه..
«انقدر زود قضاوتم نکن»
«خیلی نامردی رسول»
«چرا اینکارو باهام کردی»
سرمو مابین دستام گرفتم...
رفتم تا قدم بزنم...
دستامو توی جیبم کردم..
از جلوی آبمیوه فروشی رد شدم..
روز اخر از همینجا آب هویج گرفتیم...
همه صحنه هاش اومد جلو چشام...
رفتمو رفتم تا رسیدم به ماشین...
نشستم تو ماشینو نفسی پراز درد کشیدم..
بغضی که تو گلوم بود خیلی آزارم میداد...
کیف پولمو برداشتمو زیپ مخفی شو باز کردم..
عکسشو دراوردمو نگاه کردم...
متوجه گریه کردنم نبودم...
دیدم قطره اشکم روی عکس ریخته...
پ.ن: رسول🙂💔
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_112 رسول: رفتم بام تهران.. نشستم رو همون نیمکت همیشگی... همش احساس میکردم سارا
#عشق_بی_پایان
#پارت_113
رها:سارا تروخدا اینجوری نکن...
شبو روز کارت گریه کردنه...
نه غذا میخوری نه حرف میزنی...
ببین تو این یک ماه چقدر لاغر شدی...
بابا داری از پا میوفتی...
سارا: گوشیمو روبه روش گزفتم:
اشکام سرازید شد...
لبخند تلخی زدمو گفتم:این عکس دقیقا مال 1 ساعت قبل از عقده..
ای کاش تو همون لحضه میموندم..
دیگه نمیرفتم جلو..
ای کاش اصلا عاشقش نمیشدم..
ای کاش اصلا نمیدیدمش..
رها: رفتم کنارشو بغلش کردم...
سارا: گریه هام شدت گرفت...
ای کاش انقدر زود قضاوتم نمیکـــرد..
پ.ن: سارا🙂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید بابت اینکه نبودم
و ممنونم از همه کسایی که تو این مدت طولانی توی کانال موندن❤️😍
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_110 1 ماه بعد: رها: اصلا مثل سابق نیست.... 1 ماه گذشته اما هنوز تو خودشه...
چهاذ تا پارت جدید خدمت شما از این به بعد سعی میکنم بیشتر بیام ایتا❤️