7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انگار نه انگار که ازت دو
تا دنده شکسته بین درودیوار💔
حاج مهدی رسولی
#فاطمیه🏴
#مادرم_فاطمه سلاماللهعلیها
━━━🕊🏴🕯🏴🕊━━
@harchytobekhay
12.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 #استوری
تا آخرین نفس اینجا سپرم
شاهد این قیام خون پسرم
خودم مدافع حـریم حیدرم
دردسر محبتت رو میخرم...
#فاطمیه
۰[ @harchytobekhay ]۰
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسم تو میبارد بر نفس باران
سلام فاطمیه...🖤
@harchytobekhay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #استوری 💔
این اولین باره، میلرزه دست و...
این اولین باره، که مرگمو میخوام
این آخرین باره، میبینی حسنُ
این آخرین باره، یه حرفی بزنُ
🎙 #حاج_مهدی_رسولی
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
متاسفانه بنا به دلایلی مدت زمان طولانی رو داخل کانال نبودم...
ریزش بسیاررر زیادی رو داشتیم..
اما ممنون از عزیزانی که موندن...
این زمانی که حضور نداشتم رمان رو تقریبا تا اخراش نوشتم و براتون بارگزاری میکنم...
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_95 چند روز بعد: سارا: حالش چطوره؟ پرستار: خداروشکر بهتره.. دکتر ببینتش مو
#عشق_بی_پایان
#پارت_96
دو هفته بعد:
رویا: اقا داماد اماده شو دیگه ساعت 8 باید اونجا باشیما...
رسول: انقدر حرص نخور خواهر من..
کوووووتا هشت
رویا: کوووووو تا هشت؟
1 ساعت دیگ فرصت نداریم..
گل و شیرینی هم نخریدی...
اههههه چرا انقدر خونسردی تووووو
رسول: هم گل و هم شیرینی امادس فقط باید بریم بگیریم..
رویا: خوبه باز اینارو سفارش دادی..
رسول: همونطور که یقه مو درست میکردم ابرومو بالا انداختمو گفتم: بعله همچی تحت کنترل استاده😂
رویا: 😂😂
ــــــــــــــ
سارا: دل تو دلم نبود..
داشتم تو آینه خودمو نگاه میکردم...
داشتم روسری مو مرتب میکردم که صدای زنگ بلند شد
چادرمو برداشتم و رفتم تو پذیرایی...
(قرار گذاشتن بهم محرم بشن)
پ.ن: شب خاستگاری..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_96 دو هفته بعد: رویا: اقا داماد اماده شو دیگه ساعت 8 باید اونجا باشیما... ر
#عشق_بی_پایان
#پارت_97
چند هفته بعد:
سارا: داشتم انگشتری که مامان رسول شب خاستگاری به عنوان نشون دستم کردو نگاه میکردم...
لبخندی روی لبام نقش بست...
گوشیم زنگ خورد...
رسول بود...
کلا 20 روز وقت داشتیم تا همه چیزو واسه مراسم عقد اماده کنیم...
امروز قرار بود بریم لباس بگیریم..
ـــــ
سارا: در ماشینو باز کردمو نشستم تو ماشین...
سلام علیکم
رسول: سلامم سارا خانمم
خوبی؟
سارا: مرسی.. تو خوبی؟
رسول: الان خیلی خوبم😂
سارا: لبخندی زدمو سرمو پایین انداختم...
(تصور کنید تو بازار دارن میگردن و لباسارو میبینن.. میگن میخندن.. گل میگن گل میشنون..😂)
سارا: هم من لباس گرفتم هم رسول..رفتیمو سوار ماشین شدیم...
ــــــــ
رسول: خب... بفرمایید....
سارا: خیلی خوب بود... مرسی😍
رسول: خواهش میکنم😍
بی صبرانه منتظرم تو اون لباس ببینمت😂😍
سارا: سرمو پایین انداختم لبخند زدم..
پ.ن: چیزی به مراسم عقد نمونده😁
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_97 چند هفته بعد: سارا: داشتم انگشتری که مامان رسول شب خاستگاری به عنوان نشون
#عشق_بی_پایان
#پارت_98
چند روز بعد:
رسول: رفته بودیم پاک....
لب حوض نشسته بودیم...
سارا: میترسم رسول..
رسول: از چی؟
سارا: از اینکه یه روز نباشی...
رسول: من همیشه هستم😂
تا خون توی رگام جریان داره کنارتم..
سارا: لبخند زدم...
رسول: هیچی.... هیچی نمیتونه عشق مارو از بین ببره...
سارا: به جز دروغ و خیانت..
رسول: نه من اهل دروغ و خیانتم نه تو... پس عشق بین منو تو سالها عمر داره
سارا: 🙂❤️
پ.ن: دروغ.. خیانت..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ