eitaa logo
رویان نیوز
2.6هزار دنبال‌کننده
50.9هزار عکس
12هزار ویدیو
139 فایل
💠اخبارمهم وتحــــولات رویـــــــان [رسانه فرهیختگان شهر رویان] ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ در کــــــــــــانــــــــال 🔶 رویــــان نیـــــوز ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ◼️انتقاد،پیشنهادوارسال مطلب به تیم مدیریت @modiran_rooyannews
مشاهده در ایتا
دانلود
ـــــــــ لطفا ب رجوع کنید . ارسال متن بدون لینڪ🚫 ڪانال شهدای رویان: @shohadarooyan __________________ قسمت هفتم🚫این داستان واقعےاست🚫 . پدرم که از اش متنفر بود بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم فوق ساده برگزار کرد با 10 نفر از بزرگ های دو طرف، رفتیم بعد هم که یه عصرانه مختصر منحصر به و شیرینی ، هر چند مورد استقبال قرار گرفت اما آرزوی هر دختری یه آبرومند بود و من بدجور دلخور هم هرگز به فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی ... هر کسی خبر ازدواج ما رو می شنید شوکه می شد همه بهم می گفتن تو یه ... خواهرت که یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟ هم بدبخت میشی! هم بی پول! به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی دیگه رنگ نور رو هم نمی بینی ... گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته می لرزید گاهی هم پشیمون می شدم اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده من جایی برای برگشت نداشتم از طرفی هم اون روزها به شدت کم بود رسم بود با سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی حتی اگر در فلاکت مطلق می کردی ... باید همون جا می مردی ... واقعا همین طور بود ... اون روز می خواستیم برای عروسی و بریم بیرون مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره اونم با عصبانیت داد زده بود از شوهرش بپرس و قطع کرده بود ... به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش ... بالاخره تونست علی رو پیدا کنه صداش بدجور می لرزید با نگرانی تمام گفت: سلام می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون... . . . ــــــــــــــ . لطفابه رجوع کنید . ارسال متن بدون لینڪ🚫 ڪانال: شهدای رویان @rooyannews قسمت هشتم 🚫این داستان واقعی است🚫 . . . با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا می خواستیم برای جهیزیه بریم بیرون امکان داره تشریف بیارید؟ _شرمنده ، کاش زودتر اطلاع می دادید من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام هر چند، ماشاء الله خود خانم خوش سلیقه است فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره حیطه ایشونه اگر کمک هم خواستید بگید ، هر کاری که بود، به روی فقط لطفا باشه اشرافیش نکنید!! مادرم با چشم های گرد و بهم نگاه می کرد ، اشاره کردم چی میگه ؟ از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت میگه با خودت بخر، هر چی می خوای دوباره خودش رو کنترل کرد این بار با بیشتری گفت: علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن تا هم وقت کمه و ... بعد کلی تشکر،گوشی رو قطع کرد هنگ کرده بود چند بار تکانش دادم چی شد؟ چی گفت؟ بالاخره به خودش اومد، گفت خودتون برید دو تا خانم و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ای اجازه بگیرن برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم فقط خریدهای بزرگ همراه مون بود برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت شما باید راحت باشی باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه! یه مراسم ساده یه ساده یه شام ساده حدود 60 نفر مهمون پدرم بعد از خونده شدن و دادن امضاش رفت برای عروسی نموند ولی من برای اولین بار خوشحال بودم علی جوان آرام، طبع و بود... . . . . ــــــــــــــــــــــــــــــ . لطفا رو از دست ندید☝️ 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠. کانال خبری شهر رویان @rooyannews
. ــــــــــــــــــــــــــــــ .____________________________ قسمت یازدهم .🚫این داستان واقعی است🚫 . هر روز که می گذشت ام بهش بیشتر می شد ، لقبم اسب سرکش بود و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود و من چشمم به دهنش بود تمام تلاشم رو می کردم تا کانون و رضایتش باشم من که به لحاظ مادی، همیشه توی و نعمت بودم می ترسیدم ازش چیزی بخوام یه ساده بود می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته چیزی بخوام که شرمنده من بشه هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره با اینکه تمام توانش همین قدربود... علی الخصوص زمانی که فهمید اونقدر خوشحال شده بود که توی چشم هاش جمع شد دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم این رفتارهاش پدرم رو در می آورد،مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ونباید به رو داد ،اگر رو بدی سوارت میشه ... اما علی گوشش بدهکار نبود منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده با اون خستگی، نخواد کارهای رو بکنه فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و باشم منم که مطیع محضش شده بودم وباورش داشتم ... 9 ماه گذشت 9 ماهی که برای من، تمامش بود ،اما با شادی تموم نشد وقتی علی خونه نبود، به اومد مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت : لابد به خاطر دخترزات هم می خوای؟ و تلفن رو قطع کرد! مادرم پای تلفن خشکش زده بود و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد... . . ــــــــــــــــــــــــــــــ . لطفا اگر اولین بار باکانال روبرو.میشید از اولین شروع کنید . @rooyannews
قسمت پانزدهم 🚫این داستان واقعی است🚫 ❤️ . ساعت نه و ده شب وسط ساعت حکومت یهو سر و کله پدرم پیدا شد صورت با چشم های پف کرده از نگاهش خون می بارید اومد داخل تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش _تو چه حقی داشتی بهش دادی بره ؟به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ از های پدرم، به شدت ترسید زد زیر و محکم لباسم رو چنگ زد بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم علی بدجور ترسیده بود ... علی عین همیشه بود با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد _ خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ توی دهنم می زد زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و بخوام تمام بدنم کرده بود و می لرزید ... علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم _دختر شما متاهله یا مجرد؟! و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید _این سوال مسخره چیه؟؟؟ به جای این مزخرفات جواب من رو بده ... _می دونید قانونا و شرعا اجازه فقط دست شوهرشه؟ . همین که این جمله از دهنش در اومد رنگ سرخ پدرم سیاه شد _و من با همین اجازه شرعی و قانونی مصلحت مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ، کسب هم یکی از فریضه های اسلامه ... از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید هاش داشت از حدقه بیرون می زد _لابد بعدش هم می خوای بفرستیش ؟!؟!؟ . . ــــــــــــــــــــــــــــــ . اولوازدست_ندینا . ارسال متن بدون لینڪ🚫 ڪانال: @rooyannews قسمت شانزدهم: ایمان علی سکوت عمیقی کرد ... - هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم ... اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم ... دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ... - اون وقت ... تو می خوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ ... تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ... حالت صورتش بدجور جدی شد ... - ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ ... من همون شب خواستگاری فهمیدم چون من طلبه ام ... چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست ... آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط ... ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ... این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارید منزل ما ... قدم تون روی چشم ماست ... عین پدر خودم براتون احترام قائلم ... اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ... پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ... - می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری ... در رو محکم بهم کوبید و رفت ... پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ... یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ... بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند ... علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ... ادامه دارد.... قسمت های قبل رو ازدست ندید❤️ _________________________________ کانال خبری شهر رویان💟 @rooyannews
امام موسی صدر : ما به زنانی نیازمندیم که اراده ها را تقویت کنند و مقتدرانه بایستند . امام موسی صدر در سال ۱۳۳۸ برای رهبری و حمایت از شیعیان به لبنان مهاجرت کرد و ماموریت خود را برای بالا بردن سطح زندگی و سطح فرهنگی مردم می دانست. از اولین اقدامات ایشان تاسیس مکانی با نام بیت الفتاه یا خانه دختران در شهر صور لبنان بود محلی امن برای دختران تا در آنجا آموزش ببینند مهارت کسب کنند و نگرانی ها و ضعف های خود را به شجاعت و قوت و بدل کند. https://www.instagram.com/p/CLBewrwDf6f/?igshid=lvb4czbbb58a
🌺 مےدانے چرا به زن و مرد گفتہ است پاکدامن باشید، عفیف باشید❗️ 🌸 زن ها داشتہ باشند و مردها را حفظ کنند❗️ 💗 براے اینکه: 💕 اللطیّبات للطیّبین و الطیّبون للطیّبات 💕 ☝️اے ، اگـر زن خوب مے خواهے، زن پ و مے خواهے، باید خودت پاک بوده باشے... ☝️ اے ، اگر چشم پاک مےخواهے، باید خودت عفیف و پاک بوده باشے... @rooyannews
1.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمیدانستیم، روزی را به چشم میبینیم یک و این همه به •┈┈••✾❀🌸🍃🌺🍃🌸❀✾••┈┈• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔰با کانال رویان نیوز همراه باشید: https://eitaa.com/rooyannews
و ‏ اش را داد تا ما داشته باشیم...🔺 @rooyannews
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴صحنه شهادت شهیده زینب کمایی توسط منافقین. یادمون نرفته، منافقینی که الان شعار سر میدن یه زمانی دختر ایرانی رو با گره زدن چادر دور گردنش به شهادت رسوندن... زینب کمایی آرزوی شهادت داشت و پیکر مطهر او همراه با شهدای عملیات فتح المبین در اصفهان تشییع و به خاک سپرده شد. 📙برگرفته از کتاب شیرین تر از عسل. اثر گروه شهید هادی. ╔═"═••⊰💙⊱••═''═╗ @rooyannews ╚═-═••⊰💙⊱••═-═╝
28.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆مستند «قلعه» دربارۀ محلۀ «شهر نو» در تهران است؛ محله‌ای که مجموعه‌ای از روسپی‌خانه‌ها و کاباره‌ها را در خود جای داده بود. محلۀ «شهر نو» (که نام‌های دیگری هم داشت: «قلعه»، «جمشید»، «گمرک»، «محلۀ قجرها») در زمان محمدعلی شاه ساخته شده بود و محل اقامت خانوادۀ شاه بود. اما پس از ساخت دروازۀ قزوین این محل که بیرون از دروازه قرار گرفته بود به محلۀ خلافکاران تبدیل شد و شیره‌کش‌خانه‌هایی در آن برپا شد. از زمان پهلوی اول که تلاش شد روسپی‌ها از شهر رانده شوند، رفته‌رفته محلۀ قجرها محل تجمع تن‌فروشان شد. ارباب جمشید، نام یکی از ایرانیان متمول ایران بود که برای زنان بی‌سرپرست و بی‌خانمان در آن محل خانه ساخت و از آن زمان نام «شهر نو» و «جمشید» باب شد. رفته رفته در طول دهه‌های بعد محلۀ شهر نو به محل تجمع تن‌فروشان و موادفروشان تبدیل شد، ضمن این‌که سینما و کاباره نیز در آن و اطراف آن ساخته شد. پیشنهاد میکنیم این مستند که روایتی از وضعیت افتضاح زنان در دوران پهلوی و کاری ناتمام از کامران شیردل است. @rooyannews
🔻سودابه ، دختری که قربانی اربابان کاباره شد... 🔸سودابه را با طمع و فریب جذب کاباره می کنند ولی دیگر از او دست بردار نیستند و با تهدید او را مجبور به ادامه دادن می کنند. از او چک ۲۲ هزار تومانی گرفته بودند که‌ در صورت انصراف چک را به اجرا می گذراند. سودابه مجبور بود با جنین ۴ ماهه در شکم برای کاباره کار کند و سرانجام بر اثر سقط جنین جان خود را درسن ۲۰ سالگی از دست داد. 🔘تاریخ: روزنامه اطلاعات،یک شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۱ 👈به نظرتون چند دختر دیگر را چنین فریب داده و کشته اند !!! ✅طرفداران پهلوی چه نظری دارند ؟! ▪️زن ، زندگی، آزادیتون رو اینجا چطور معنا می کنید ؟ (گروه پژوهشی آرتا ) 🇮🇷کانال خبری شهر رویان (رویان نیوز) @rooyannews
3.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حدیث در تصویر☝️ وسائل، ج ١٤، ص ١٢ 🇵🇸هیئت فرهنگی مذهبی عاشقان اباعبدالله الحسین(ع) شهر رویان ╭┅─────────┅╮ 🇵🇸 @heyate_asheghan ╰┅─────────┅╯
ارزش خانه داری در اسلام ⚘ هیچ مسئله ای به اندازه حضور در تاکید نشده است؛ گاهی خانمهای عزیز فکر می کنند اگر بیرون بودند بهتر به می رسیدند و یا اگر مثلا جایی مشغول بودند و حریم مقدسی بودند و امثال این کارها که در جای خودش مطلوب است. بله اگر کسی بتواند بین داری و همسرداری و فرزند و کار بیرون جمع کند اشکال ندارد ولی طبق ها و هایی که است برخی زنانی که بیرون کار می کنند نسبت به مسئله خانه داری و تربیت فرزند کم کاری می کنند و بعدها پشیمان میشوند و دوبرابر آنچه کار کردند را برای رفع مشکلات هزینه میکنند و نهایتا هم مشکلات زندگی حل نمیشود. اگر کسی احادیث اسلامی را نگاه کند هیچ کار و ارزشی برای یک زن در دین به پای ارزش خانه داری و همسر بودن و مادر بودن نمی رسد. فقط قسمتی از احادیث تقدیم میشود تا ارزش خانه داری بانوان روش شود: ۱- هرگاه زنی برای مرتب کردن خانه چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد خداوند به او نظر میکند..  پیامبر اکرم (ص) ۲- در هربار شیر مکیدن نوزاد خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده را به زن میدهد.   پیامبر اکرم (ص) ۳- زن خوب شوهرداری کردن است. امام علی (ع) ۴- بهترین زنان زنی است که برای شوهرش باشد.   امام صادق( ع) ۵- چند گروه از زنان با حضرت زهرا در قیامت محشور میشوند. یکی از انان زنانی هستند که بر بداخلاقی خود صبر میکنند.  امام صادق (ع) ۶- هیچ چیز برای زن در شب اول بهتر از رضایت شوهرش نیست.   امام محمد باقر (ع) ۷- یک لیوان دست شوهر دادن بهتر از یک سال نماز شب خواندن و روزه گرفتن است.  پیامبر اکرم (ص) ۸- چون زنی به شوهر خود آب گوارایی دهد خداوند 60 گناه او را میبخشد.  پیامر اکرم (ص) ۹- هیچ زنی نیست که دیگ را بشوید مگر آنکه خدواند او را از گناهان وخطا ها می شوید.  حضرت فاطمه( س) ۱۰- هیچ زنی نیست که هنگام نان عرق کند مگر آنکه خداوند بین او و جهنم هفت خندق قرار دهد.  حضرت فاطمه (س) ۱۱- هیچ زنی نیست که لباس (بدوزد) مگر آنکه خداوند برای هر نخی صد حسنه می نویسد وصد گناه محو می کند.  حضرت فاطمه (س) ۱۲- هیچ زنی نیست موی فرزندان خود شانه بزند ولباس آنان را ، مگر آنکه خداوند برای هر مویی حسنه ای بنویسد و برای هر موی گناهی را پاک کند واو رادر چشم مردم زینت دهد. حضرت فاطمه (س) ۱۳- بهتر وبرتر از همه اینها رضای خدا ورضای مرد از همسرش است .رضای همسر رضای خدا وغضب غضب خدا می باشد. حضرت فاطمه (س) ۱۴- هیچ زنی نیست که با اطاعت همسرش بمیرد مگر آنکه بر او واجب میشود. حضرت فاطمه( س) ۱۵- هیچ زنى نیست که شوهرش را یکبار آب دهد (یک لیوان) مگر اینکه این رفتار براى او از یک سال که روزهایش را روزه بگیرد و شبهایش به شب زنده دارى مشغول باشد بهتر است وخداوند در عوض هر بار که شوهرش را آب دهد ، شهرى در بهشت براى او بنا مى کند وشصت گناه از او می آمرزد. امام صادق (ع) منبع احادیث:  کتاب وسائل الشیعه ج ۲ص۳۹ ـــــــــــــــــــــــ 📰 رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 📚 همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews