ـــــــــ
لطفا ب #قسمت_اول
رجوع کنید
.
ارسال متن بدون لینڪ🚫
ڪانال
شهدای رویان:
@shohadarooyan
__________________
قسمت هفتم🚫این داستان واقعےاست🚫
.
#احمقی_به_نام_هانیه
پدرم که از#داماد #طلبه اش متنفر بود بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم #عقدکنان فوق ساده برگزار کرد با 10 نفر از بزرگ های #فامیل دو طرف، رفتیم #محضر
بعد هم که یه عصرانه مختصر
منحصر به #چای و شیرینی ، هر چند مورد استقبال #علی قرار گرفت اما آرزوی هر دختری یه #جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور
هم هرگز به #ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی ...
هر کسی خبر ازدواج ما رو می شنید شوکه می شد
همه بهم می گفتن #هانیه تو یه #احمقی ... خواهرت که #زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد
تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟
هم بدبخت میشی! هم بی پول! به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی دیگه رنگ نور #خورشید رو هم نمی بینی ...
گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته #دلم می لرزید
گاهی هم پشیمون می شدم اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده من جایی برای برگشت نداشتم
از طرفی هم اون روزها#طلاق به شدت کم بود رسم بود با #لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی حتی اگر در فلاکت مطلق #زندگی می کردی ... باید همون جا می مردی ... واقعا همین طور بود ...
اون روز می خواستیم برای #خرید عروسی و #جهیزیه بریم بیرون
مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره
اونم با عصبانیت داد زده بود
از شوهرش بپرس و قطع کرده بود ...
به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش ... بالاخره تونست علی رو پیدا کنه
صداش بدجور می لرزید با نگرانی تمام گفت: سلام #علی_آقا می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون...
.
#برگرفته_از_همسر_شهید
.
#ادامه_دارد .
ــــــــــــــ
.
لطفابه #قسمت_اول رجوع کنید
.
ارسال متن بدون لینڪ🚫
ڪانال:
شهدای رویان
@rooyannews
قسمت هشتم 🚫این داستان واقعی است🚫
.
.#خریدعروسی .
با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا می خواستیم برای #خرید جهیزیه بریم بیرون امکان داره تشریف بیارید؟
_شرمنده #مادرجان ، کاش زودتر اطلاع می دادید من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام هر چند، ماشاء الله خود #هانیه خانم خوش سلیقه است فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره #خونه حیطه ایشونه اگر کمک هم خواستید بگید ، هر کاری که #مردونه بود، به روی #چشم فقط لطفا #طلبگی باشه
اشرافیش نکنید!!
مادرم با چشم های گرد و #متعجب بهم نگاه می کرد ، اشاره کردم چی میگه ؟
از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت میگه با #سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای
دوباره خودش رو کنترل کرد
این بار با #شجاعت بیشتری گفت:
علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم
البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن تا #عروسی هم وقت کمه و ... بعد کلی تشکر،گوشی رو قطع کرد هنگ کرده بود چند بار تکانش دادم #مامان چی شد؟
چی گفت؟
بالاخره به خودش اومد، گفت خودتون برید
دو تا خانم #عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز #ساده ای اجازه بگیرن
برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد
تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم
فقط خریدهای بزرگ همراه مون بود
برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد
حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت
شما باید راحت باشی
باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه!
یه مراسم ساده یه #جهیزیه ساده
یه شام ساده
حدود 60 نفر مهمون
پدرم بعد از خونده شدن #خطبه #عقد و دادن امضاش رفت
برای عروسی نموند
ولی من برای اولین بار خوشحال بودم
علی جوان آرام، #شوخ طبع و #مهربانی بود...
. .
#برگرفته_همسر_شهید
.
#ادامه_دارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــ
.
لطفا#قسمتهای_قبل رو از دست ندید☝️
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠.
کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
#قسمتهای_قبل_روازدست_ندید
#پشیمون_میشید
.____________________________
قسمت یازدهم .🚫این داستان واقعی است🚫
.
#فرزند_کوچک_من
هر روز که می گذشت #علاقه ام بهش بیشتر می شد ، لقبم اسب سرکش بود و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود و من چشمم به دهنش بود
تمام تلاشم رو می کردم تا کانون #محبت و رضایتش باشم من که به لحاظ مادی، همیشه توی #ناز و نعمت بودم می ترسیدم ازش چیزی بخوام #علی یه #طلبه ساده بود
می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته
چیزی بخوام که شرمنده من بشه هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره با اینکه تمام توانش همین قدربود... علی الخصوص زمانی که فهمید #باردارم اونقدر خوشحال شده بود که #اشک توی چشم هاش جمع شد
دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم این رفتارهاش #حرص پدرم رو در می آورد،مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ونباید به #زن رو داد ،اگر رو بدی سوارت میشه ... اما علی گوشش بدهکار نبود منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده با اون خستگی، نخواد کارهای #خونه رو بکنه
فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و #دائم_الوضو باشم
منم که مطیع محضش شده بودم وباورش داشتم ... 9 ماه گذشت 9 ماهی که برای من، تمامش #شادی بود ،اما با شادی تموم نشد
وقتی علی خونه نبود، #بچه به #دنیا اومد
مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده
اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت :
لابد به خاطر #دختر دخترزات #مژدگانی هم می خوای؟
و تلفن رو قطع کرد!
مادرم پای تلفن خشکش زده بود و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد...
.
#راوی_همسرشهید
#ادامه_دارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــ
.
لطفا اگر اولین بار باکانال روبرو.میشید از اولین #قسمت شروع کنید
.
@rooyannews
قسمت پانزدهم
🚫این داستان واقعی است🚫
❤️
.
#من_شوهرش_هستم
ساعت نه و ده شب وسط ساعت حکومت #نظامی یهو سر و کله پدرم پیدا شد
صورت #سرخ با چشم های پف کرده از نگاهش خون می بارید اومد داخل تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست #علی
بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش
_تو چه حقی داشتی بهش #اجازه دادی بره #مدرسه؟به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟
از #نعره های پدرم، #زینب به شدت ترسید
زد زیر #گریه و محکم لباسم رو چنگ زد
بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود
علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم #نازدونه علی بدجور ترسیده بود ... علی عین همیشه #آروم بود
با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد
_#هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟
#قلبم توی دهنم می زد
زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و #کمک بخوام
تمام بدنم #یخ کرده بود و می لرزید ... علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم _دختر شما متاهله یا مجرد؟!
و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید
_این سوال مسخره چیه؟؟؟ به جای این مزخرفات جواب من رو بده ...
_می دونید قانونا و شرعا اجازه #زن فقط دست شوهرشه؟
.
همین که این جمله از دهنش در اومد رنگ سرخ پدرم سیاه شد
_و من با همین اجازه شرعی و قانونی مصلحت #زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ، کسب #علم هم یکی از فریضه های اسلامه ...
از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید #چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد
_لابد بعدش هم می خوای بفرستیش #دانشگاه ؟!؟!؟
.
#ادامه_دارد
#راوی_همسرشهید
.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
.
#هرروزدوقسمت
#دوستان_قسمتای اولوازدست_ندینا
.
ارسال متن بدون لینڪ🚫
ڪانال:
@rooyannews
قسمت شانزدهم: ایمان
علی سکوت عمیقی کرد ...
- هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم ... اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم ...
دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ...
- اون وقت ... تو می خوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ ...
تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ... حالت صورتش بدجور جدی شد ...
- ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ ... من همون شب خواستگاری فهمیدم چون من طلبه ام ... چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست ... آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط ... ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ...
این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارید منزل ما ... قدم تون روی چشم ماست ... عین پدر خودم براتون احترام قائلم ... اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ...
پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ...
- می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری ...
در رو محکم بهم کوبید و رفت ...
پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ... یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ... بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند ... علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ...
ادامه دارد....
قسمت های قبل رو ازدست ندید❤️
_________________________________
کانال خبری شهر رویان💟
@rooyannews
امام موسی صدر :
ما به زنانی نیازمندیم که اراده ها را تقویت کنند و مقتدرانه بایستند .
امام موسی صدر در سال ۱۳۳۸ برای رهبری و حمایت از شیعیان به لبنان مهاجرت کرد و ماموریت خود را برای بالا بردن سطح زندگی و سطح فرهنگی مردم می دانست.
از اولین اقدامات ایشان تاسیس مکانی با نام بیت الفتاه یا خانه دختران در شهر صور لبنان بود محلی امن برای دختران تا در آنجا آموزش ببینند مهارت کسب کنند و نگرانی ها و ضعف های خود را به شجاعت و قوت و بدل کند.
#خانه_دختران_محیا
#دختران
#زن
#بسطام
#شاهرود
#بانوی_تمدن_ساز
#کلاس_تابستانی
#تربیت
#خانواده
#فرزند_آوری
https://www.instagram.com/p/CLBewrwDf6f/?igshid=lvb4czbbb58a
#وعده_الهے
🌺 مےدانے چرا #خدا به زن و مرد گفتہ است پاکدامن باشید، عفیف باشید❗️
🌸 زن ها #حجاب داشتہ باشند و مردها #نگاهشان را حفظ کنند❗️
💗 براے اینکه:
💕 اللطیّبات للطیّبین و الطیّبون للطیّبات 💕
☝️اے #مـرد، اگـر زن خوب مے خواهے، زن پ#اکدامن و #عفیف مے خواهے، باید خودت پاک بوده باشے...
☝️ اے #زن، اگر #همسر چشم پاک مےخواهے، باید خودت عفیف و پاک بوده باشے...
@rooyannews
1.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمیدانستیم، روزی #روضهی_زینب را به چشم میبینیم یک #زن و این همه به #ظاهر_مرد
•┈┈••✾❀🌸🍃🌺🍃🌸❀✾••┈┈•
🔰با کانال رویان نیوز همراه باشید:
https://eitaa.com/rooyannews
9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴صحنه شهادت شهیده زینب کمایی توسط منافقین.
یادمون نرفته، منافقینی که الان شعار #زن #زندگی #آزادی سر میدن یه زمانی دختر ایرانی رو با گره زدن چادر دور گردنش به شهادت رسوندن...
زینب کمایی آرزوی شهادت داشت و پیکر مطهر او همراه با شهدای عملیات فتح المبین در اصفهان تشییع و به خاک سپرده شد.
📙برگرفته از کتاب شیرین تر از عسل. اثر گروه شهید هادی.
#حجاب
╔═"═••⊰💙⊱••═''═╗
@rooyannews
╚═-═••⊰💙⊱••═-═╝
28.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆مستند «قلعه» دربارۀ محلۀ «شهر نو» در تهران است؛ محلهای که مجموعهای از روسپیخانهها و کابارهها را در خود جای داده بود.
محلۀ «شهر نو» (که نامهای دیگری هم داشت: «قلعه»، «جمشید»، «گمرک»، «محلۀ قجرها») در زمان محمدعلی شاه ساخته شده بود و محل اقامت خانوادۀ شاه بود. اما پس از ساخت دروازۀ قزوین این محل که بیرون از دروازه قرار گرفته بود به محلۀ خلافکاران تبدیل شد و شیرهکشخانههایی در آن برپا شد. از زمان پهلوی اول که تلاش شد روسپیها از شهر رانده شوند، رفتهرفته محلۀ قجرها محل تجمع تنفروشان شد. ارباب جمشید، نام یکی از ایرانیان متمول ایران بود که برای زنان بیسرپرست و بیخانمان در آن محل خانه ساخت و از آن زمان نام «شهر نو» و «جمشید» باب شد.
رفته رفته در طول دهههای بعد محلۀ شهر نو به محل تجمع تنفروشان و موادفروشان تبدیل شد، ضمن اینکه سینما و کاباره نیز در آن و اطراف آن ساخته شد.
پیشنهاد میکنیم این مستند که روایتی از وضعیت افتضاح زنان در دوران پهلوی و کاری ناتمام از کامران شیردل است.
@rooyannews
#معضل #معلم #شاهنشاه_آریامهر #آزادی #شاه #یارانه #bbc #من_و_تو #هویدا
#محمدرضاشاه_پهلوی #پهلوی #برانداز #مزدور #آنتی_شاه #زن #زندگی #بیمار
#حجاب #بی_حجاب #مردانه #زیبایی
🔻سودابه ، دختری که قربانی اربابان کاباره شد...
🔸سودابه را با طمع و فریب جذب کاباره می کنند ولی دیگر از او دست بردار نیستند و با تهدید او را مجبور به ادامه دادن می کنند.
از او چک ۲۲ هزار تومانی گرفته بودند که در صورت انصراف چک را به اجرا می گذراند.
سودابه مجبور بود با جنین ۴ ماهه در شکم برای کاباره کار کند و سرانجام بر اثر سقط جنین جان خود را درسن ۲۰ سالگی از دست داد.
🔘تاریخ: روزنامه اطلاعات،یک شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۱
👈به نظرتون چند دختر دیگر را چنین فریب داده و کشته اند !!!
✅طرفداران پهلوی چه نظری دارند ؟!
▪️زن ، زندگی، آزادیتون رو اینجا چطور معنا می کنید ؟
(گروه پژوهشی آرتا )
#شاه #زن
🇮🇷کانال خبری شهر رویان (رویان نیوز)
@rooyannews
هدایت شده از هیئت عاشقان اباعبدالله الحسین (ع) شهر رویان
3.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حدیث در تصویر☝️
وسائل، ج ١٤، ص ١٢
#زن #زن_در_اسلام #عشق #زنانه #احادیث #امام_علی_علیه_السلام #خوش_رفتاری #جایگاه_زن #زن_مسلمان #زن_مومن
🇵🇸هیئت فرهنگی مذهبی
عاشقان اباعبدالله الحسین(ع) شهر رویان
╭┅─────────┅╮
🇵🇸 @heyate_asheghan
╰┅─────────┅╯
ارزش خانه داری در اسلام ⚘
هیچ مسئله ای به اندازه حضور #زن در #خانه تاکید نشده است؛ گاهی خانمهای عزیز فکر می کنند اگر بیرون بودند بهتر به #کمال می رسیدند و یا اگر مثلا جایی مشغول بودند و #خادم حریم مقدسی بودند و امثال این کارها که در جای خودش مطلوب است.
بله اگر کسی بتواند بین #خانه داری و همسرداری و #تربیت فرزند و کار بیرون جمع کند اشکال ندارد ولی طبق #تجربه ها و #گزاراش هایی که است برخی زنانی که بیرون کار می کنند نسبت به مسئله خانه داری و تربیت فرزند کم کاری می کنند و بعدها پشیمان میشوند و دوبرابر آنچه کار کردند را برای رفع مشکلات هزینه میکنند و نهایتا هم مشکلات زندگی حل نمیشود.
اگر کسی احادیث اسلامی را نگاه کند هیچ کار و ارزشی برای یک زن در دین به پای ارزش خانه داری و همسر بودن و مادر بودن نمی رسد.
فقط قسمتی از احادیث تقدیم میشود تا ارزش خانه داری بانوان روش شود:
۱- هرگاه زنی برای مرتب کردن خانه چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد خداوند به او نظر #رحمت میکند..
پیامبر اکرم (ص)
۲- در هربار شیر مکیدن نوزاد خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده را به زن میدهد.
پیامبر اکرم (ص)
۳- #جهاد زن خوب شوهرداری کردن است.
امام علی (ع)
۴- بهترین زنان زنی است که برای شوهرش #خوشبو باشد.
امام صادق( ع)
۵- چند گروه از زنان با حضرت زهرا در قیامت محشور میشوند. یکی از انان زنانی هستند که بر بداخلاقی #شوهر خود صبر میکنند.
امام صادق (ع)
۶- هیچ چیز برای زن در شب اول #قبر بهتر از رضایت شوهرش نیست.
امام محمد باقر (ع)
۷- یک لیوان #آب دست شوهر دادن بهتر از یک سال نماز شب خواندن و روزه گرفتن است.
پیامبر اکرم (ص)
۸- چون زنی به شوهر خود آب گوارایی دهد خداوند 60 گناه او را میبخشد.
پیامر اکرم (ص)
۹- هیچ زنی نیست که دیگ #غذایش را بشوید مگر آنکه خدواند او را از گناهان وخطا ها می شوید.
حضرت فاطمه( س)
۱۰- هیچ زنی نیست که هنگام نان #پختن عرق کند مگر آنکه خداوند بین او و جهنم هفت خندق قرار دهد.
حضرت فاطمه (س)
۱۱- هیچ زنی نیست که لباس #ببافد (بدوزد) مگر آنکه خداوند برای هر نخی صد حسنه می نویسد وصد گناه محو می کند.
حضرت فاطمه (س)
۱۲- هیچ زنی نیست موی فرزندان خود شانه بزند ولباس آنان را #بشوید ، مگر آنکه خداوند برای هر مویی حسنه ای بنویسد و برای هر موی گناهی را پاک کند واو رادر چشم مردم زینت دهد.
حضرت فاطمه (س)
۱۳- بهتر وبرتر از همه اینها رضای خدا ورضای مرد از همسرش است .رضای همسر رضای خدا وغضب #همسر غضب خدا می باشد. حضرت فاطمه (س)
۱۴- هیچ زنی نیست که با اطاعت همسرش بمیرد مگر آنکه #بهشت بر او واجب میشود. حضرت فاطمه( س)
۱۵- هیچ زنى نیست که شوهرش را یکبار آب دهد (یک لیوان) مگر اینکه این رفتار براى او از #عبادت یک سال که روزهایش را روزه بگیرد و شبهایش به شب زنده دارى مشغول باشد بهتر است وخداوند در عوض هر بار که شوهرش را آب دهد ، شهرى در بهشت براى او بنا مى کند وشصت گناه از او می آمرزد. امام صادق (ع)
منبع احادیث:
کتاب وسائل الشیعه ج ۲ص۳۹
ـــــــــــــــــــــــ
📰 رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان]
📚 همراه ما باشید با
اخبار جامع شهر رویان
🆔 @rooyannews