eitaa logo
روزنوشت⛈
350 دنبال‌کننده
56 عکس
76 ویدیو
11 فایل
امیدوارم روزی داستان ظهور را بنویسم. شنوای نظرات شما هستم. @Akhatami
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر مادری که پسرانش یا شهید بدنیا می‌آیند یا شهید خواهند شد. https://eitaa.com/rooznevest
محسن شش ماهه شهید شد. علی اصغر، شش ماهه رقیه، سه ساله و قاسم در نوجوانی.... شهادت میراث این خاندان است. https://eitaa.com/rooznevest
تاریخ هیچگاه درک نخواهد کرد که مولا علی علیه السلام، چه دردی را تحمل کرد وقتی زهرایش، خبر شهادت محسن را به او داد. https://eitaa.com/rooznevest
اگر آن ملعون درب سوخته را بر تن محبوبه‌ی الهی نکوبیده بود؛ تاریخ، روایتگر شجاعت سادات محسنی می‌شد، آنچنانکه شیعه مدیون جنگاوری سادات حسنی و حسینی است. روزگار تا ابد در این حسرت خواهد سوخت. https://eitaa.com/rooznevest
پروردگار متعال به مسیح در کودکی مقام نبوت را داد و به محسن پیش از تولد مقام شهادت. https://eitaa.com/rooznevest
بسم الله الرحمن الرحیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
470346511.mp3
2.78M
📖تفسیر سوره‌ی مبارکه نساء 💠آیه۷۶ 🎙با صدای استاد قرائتی 🕊 ┏━━━🍃═♥️━━━┓   ┗━━━♥️═🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزنوشت⛈
🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀 🍀🍀 #نقاب_هیولا #قسمت_هشتادوهشت با یک دست به سینه‌ اشاره کرد:« داغ اون لحظه
🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀 🍀🍀 لنا از لحاظ روحی توان نداشت آنجا بماند. خواست آب دهان را قورت دهد، زبان خشک یاری نکرد. سردش بود. ضعف داشت. نمی‌دانست قلبش بیشتر می‌سوزد یا زخم‌ها. خود را بغل کرد. کاش یکی بود آرامش می‌کرد. مقداد حق داشت از او متنفر باشد. تحمل این حجم از وحشی‌گری؛ سر را به دو طرف تکان داد:« حتی نمی‌شه بهش فکر کرد.» یاد تصورات خودش افتاد، وقتی تازه به هوش آمده بود. تشنگی را فراموش کرد. امروز و تو این لحظه، بدترین داستان عمر را شنید. دست را روی پهلو فشار داد. بی‌صدا بلند شد. با شانه‌های افتاده و نگاه رو به پایین، با برگشت به اتاق. با هر قدم صورتش از درد تو هم می‌رفت. روی تخت مثل دستمال کاغذی مچاله شد. اصلا حالش خوش نبود. لرز کرد. سرد نبود. تب تک‌تک سلولهایش را می‌لرزاند. پتو را کشید روی سر. همه‌جا تاریک شد. هرم داغ نفس می‌خورد به پتو و برمی‌گشت روی صورت. مدام چهره‌ی مقداد می‌آمد جلوی چشم. آن صورت شکسته زشت نبود. قرص ماه بود با همه‌ی دره‌های آسمانی‌. زخم صورتش زیبایی خطوط روی مدال را داشت. مردی که حاضر شد روحش رنده شود؛ اما چند جوان به مسلخ نروند. هر قدر بیشتر به مقداد فکر می‌کرد، بیشتر کلافه می‌شد. دور و برش چه خبر بود؟ قبلا جسته و گریخته چیزهایی از اهمیت دادن مسلمانان به ناموس شنیده بود. مقداد چطور توانسته بود تا الان سر پا بماند؟ چه بر سر احمد آمده بود؟ عکس احمد توی بغل مقداد وسط باغ زیتون، او را برد به خوابگاه تونل. جایی که کوله را تکان داد و عکس قدیمی، چرخان و نرم افتاد روی زمین. تصویری که بوی زندگی می‌داد. سعی کرد قیافه پدر احمد را به خاطر بیاورد. اگر ریش نداشت، صورتش به جانی دپ می‌ماند. الان با آن چهره‌ی زخمی به جای اینکه شبیه هنرپیشه‌ی سینما باشد؛ شکل یک آینه‌ی شکسته بود. اگر خوب فکر می‌کردی صدایش خشن نبود؛ شاید ترحم برانگیز، غرور آفرین، زخمی یا فداکار، هر چه که بود خشن نبود. این مرد باید روح بزرگی داشته باشد که تا الان دوام آورده. سرش را تکان داد. نمی‌توانست بیشتر از این به او فکر کند. مغرش گنجایش نداشت. یکی با تیزی، لایه‌های ذهن را خط خطی می‌کرد. شیخ احمد یاسین که بود؟ کسی که این دو مرد، مریدش بودند؛ باید خیلی خاص باشد. آنطور که عبدالله می‌گفت، پیر و نابینا و فلج بود. پس چرا اسرائیل او را کشت؟ مقداد چه می‌گفت؟ با شلیک موشک، نه تفنگ. آرمان واقعی فلسطین چه بود؟ یکی این وسط اشتباه می‌کرد. یا لنا و هموطنانش که هزاران سال به دنبال سرزمین موعود آواره بودند یا مقداد و عبدالله. دچار تناقض شد. فکرش پری بود که از بالای عمارت بیفتد پایین. هر لحظه به سمتی می‌رفت. منشه... منشه چطور می‌توانست این‌قدر، وقیح باشد.... اگر دستش به منشه می‌رسید! انسان با حیوان این‌طور برخورد نمی‌کند. نه؛ حتما منشه استثنا بود. اسرائیل دمکرات‌ترین کشور دنیا است،سرزمین موعود. تو تمام نظام‌ها، افراد خودسر خودشان را جا می‌زنند، منشه هم یکی از آن‌ها. اگر روزی از این محبس خلاص می‌شد، می‌گشت و منشه را پیدا می‌کرد. همیشه نفوذ پدر کارگشا بود. اینبار هم از او کمک می‌گرفت. چه سالی مقداد دستگیر شده بود؟... سال۲۰۰۷. سعی کرد چیزهایی از آن سال به یاد بیاورد. نتوانست. او آن زمان بچه بود. فقط هشت سال داشت. از هشت سالگی فقط چندتا خاطره کوتاه از مدرسه داشت با یک تولد قشنگ. تا همین سال‌ها، عروسک‌های دختر و پسری که آن زمان کادو گرفته بود تو اتاق خواب ردیف نشسته بودند تو کمد دیواری. به دیوار نگاه کرد. خالی خالی بود. لنا حالت تهوع داشت. دیگر گرسنه نبود، بی رمق بود. هرم نفسش، دست را می‌سوزاند. معده‌اش تیر می‌کشید. نمی‌توانست چیزهایی را که شنیده، هضم کند. کاش اینجا یک ساعت داشت. چشم‌ها را از زیر پتو بیرون آورد. خیره شد به سقف. اینجا زمان نمی‌گذشت. اگر ساعتی روی دیوار نصب بود، عقربه‌ها از تشنگی، جان نداشتند حرکت کنند. کم‌کم چراغ‌‌ها، بی‌نور شدند. 🖋د.خاتمی « نارون» https://eitaa.com/rooznevest 🍀 پرش به پارت اول https://eitaa.com/rooznevest/65 منتظر نظرات شما هستم. @Akhatami 🍀🍀 🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رئیس ستاد مشترک ارتش صدام: همه جوره و با دل و جان از علیه صدام حمایت می‌کرد و حتی در میانه جنگ خط لوله انتقال نفت ما به سمت مدیترانه را قطع کرد. ✍این کلیپ رو بفرستید برای کسایی که میگن چرا به ⁉️ سوریه توی نا برابر ترین جنگ تاریخ علیه ما پشت‌سر ما ایستاد،حتی اگر جبهه مقاومت رو در نظر نگیریم بازم وظیفه ماست از سوریه حمایت کنیم إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ 👈 به سراغتان خواهیم آمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا گم شده‌ام در هیاهوی دنیا. ترسیده‌. لرزان. بی‌پناه. دلم مادر را می‌خواهد که بیاید و دست نوازش بر سرم بکشد و بگوید نترس فرزندم.... من همینجا هستم.... افسوس که وقتی چنگ به چادرش بزنم از ترس ظلمات پیش رو، درد می‌پیچد در پهلوی زخمی‌ و صورتش جمع می‌شود از رنج. https://eitaa.com/rooznevest
. مادرجان ما یتیم و مسکین و اسیریم. به تو پناه آورده‌ایم. می‌شود دستمان را بگیری و به ما صدقه بدهید؟ https://eitaa.com/rooznevest
خدایا! ای کاش! بین ما و مادر قرون و اعصار فاصله نبود. هر چند که اگر در کوچه بنی‌هاشم بودیم؛ وقتی آتش آوردند و درب خانه‌ای را که جبرئیل برای ورود اجازه می‌گرفتند را سوزاندند، حتما از غصه دق می‌کردیم. https://eitaa.com/rooznevest
40.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زهرا در آتش بود حیدر داشت می سوخت💔 https://eitaa.com/rooznevest
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت های مهم مرحوم آیت الله فاطمی نیا در ایام فاطمیه رمز عاقبت بخیری از زبان ایشان https://eitaa.com/rooznevest
🥰 ٠٠"٠٠ 🥰 (عج) ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌اَللّهُمَّ                   کُنْ لِوَلِیِّکَ              الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ         صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ     فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة   وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً         وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ              طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها                     طَویلا.. صفر عاشقی # ساعت ٠٠ : ٠٠
هدایت شده از کتابخانه صوتی
Part10_خار و میخک.mp3
14.57M
📗کتاب صوتی اثر یحیی سنوار قسمت 0⃣1⃣ @audio_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا