eitaa logo
روزنوشت⛈
317 دنبال‌کننده
368 عکس
279 ویدیو
30 فایل
امیدوارم روزی داستان ظهور را بنویسم. شنوای نظرات شما هستم. @Akhatami
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀 🍀🍀 عماد تو لیوان آب جوش ریخت. داد دست لنا:« رنگتون پریده. می‌تونید بمونید؟» لنا لیوان را گرفت. گذاشت روی میز کنار:« نگران نباشید.» عماد رفت. لنا دوباره به عبدالله خیره شد.هنوز داشت دعا می‌کرد. هرقدر تو اعماق ذهنش می‌گذشت، خبری از آن نفرت اولیه نبود. به افسر کاردآجین شده تو بیمارستان فکر کرد. به نظرش آنقدر هم معصوم نبود. 🖋خاتمی https://eitaa.com/rooznevest 🍀 پرش به پارت اول https://eitaa.com/rooznevest/65 تماس با ما @Akhatami 🍀🍀 🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀