❁﷽❁
#متن_روضه
#مناجات_با_امام_زمان
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
(سلام الله علیها )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻#ماهور #خاوران
بیا یابن الحسن دل بی قراریم
پر از بغضیم و هر دم ناله داریم
امام زمان
به یاد مادر پهلو شکسته
روی زانوی غم سر می گذاریم
آقاجان، صاحب عزا شمایید شما باید برای ما روضه بخوانید
بیا یابن الحسن فصل عزا شد
عزای حضرت خیرالنسا شد
بیا با ما بگو با اشک و ناله
چه غوغایی میان کوچه ها شد
من از امام زمان معذرت می خوام آقای من ، ما هر موقع میایم تو روضه ها، مخصوصا روضه های فاطمیه، دلمون پر می زنه برا مدینه، همون مدینه ای که مادر شما فاطمه ی زهرا یه روزی اونجا غریب بود اونجا نفس می کشید اونجا گریه می کرد
یابن الحسن
🔻#ماهور #اوج
دلم می خواد یه شب مدینه باشم
زائر اون شکسته سینه باشم
دلم می خواد پشت بقیع بشینم
قبر غریب مادر و ببینم
اوناییکه مدینه رفتن، میگن آنقدر قبرستان بقیع مظلومه، حتی اجازه نداری اونجا گریه کنی ، آقاجان یابن الحسن، برا چی میخام مدینه رو ببینم؟
دلم می خواد تو کوچه ها بمیرم
انتقام مادرمو بگیرم
من از سیدا عذر می خوام
تو اون کوچه که فاطمه زمین خورد
همونجا که یاس علی چو پژمرد
آه ، حالا میخای گریه کنی روضه بشنو
میگن تو کوچه مجتبی باهاش بود
از اون کوچه تا به خونه عصاش بود
میگن تو کوچه چادرش خاکی شد
رو صورتش یه لاله حکاکی شد
فقط اشاره میکنم سادات منو ببخشید
میگن بی بی فاطمه ی زهرا یه طوری چادر سر می کرد یه طوری راه می رفت مثل همه ی زنها، کسی نمیدونست این فاطمه ی زهرا یا خانم دیگه ایه، وقتی چادر سر می کرد اصلا شناخته نمی شد
اما ، اون روزی که از مسجد قباله ی فدک و به دست گرفت داشت میومد خونه ، فاطمه ی زهرا یه نشونه ای داشت نامرد تا از دور دید شناخت، فهمید این خانوم کیه، (بگم چی بود نشانه؟) نگاه کرد دید یه آقازاده ی پنج شیش ساله ، دستش تو دست این خانومه، تا نگاه کرد امام حسن و شناخت، فهمید این مادر ساداته، فهمید این دختر پیغمبره، فهمید این همسر امیرالمومنینه، اومد جلوی مادرو گرفت
🔻#آواز_دشتی
تا صدا زد فاطمه، قباله رو به من بده، بی بی فرمود نمیدم ، آنچنان بی هوا دستشو بالا برد، امام مجتبی نگاه کرد دید یه ضربه از دست یه ضربه از دیوار ، مادر سادات رو زمین افتاد
آی... هر جا نشستی ناله بزن یا زهرا....
سرمایه ی محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمیدهم
✍#مهدی_شریفی
━━━━━━───────
#روضه_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
(سلام الله علیها )
#دستگاه_ماهور و #آواز_دشتی
#استادحاج_اسماعیلی
#روضه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_ماهور
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ يا اَبا مُحَمَّد
يا حَسَنَ بْنَ عَلِي
حُسنِ بی انتها
فقط حسن است
بی نهایت عطا
فقط حسن است
آبشارِ همیشه سرشار از
لطف و جود و سخا
فقط حسن است
جای دیگر نمیروم هرگز
دستگیرِ گدا
فقط حسن است
اینقدر آقا امام مجتبی کریم بود ، فرمودند سه بار ، تمام دارائیهای خودش ، همه ی مال و اموالش رو در راه خدا به فقرا بخشید ...
در هیاهوی این جهانِ غریب
با غمم آشنا فقط حسن است
دستِ بی منّتی که میگردد
پیِ هر بی نوا
فقط حسن است
با جُذامیِ گوشه گیرِ شهر
آنکه شد هم غذا
فقط «حسن» است
حسرت زَر شدن اگر داری
نظر کیمیا فقط حسن است
آنکه دنبال دوستانِ خودش
هست روز جزا
فقط حسن است
صاحب روح و جانِ عاشقِ من
از همان ابتدا
فقط حسن است
آنکه مانند دست های پدر
شده دست خدا
فقط حسن است
#شاعر_حسن_کردی
قربونت بِرَم ، آقای مدینه ، قربون قبر بی شمع و چراغت آقاجان ، ان شالله یه روزی بقیع آزاد میشه ، شیعه ها میان ماهم میایم ، فرش زیر پامون رو میدیم برا حرَمت ، چه صحن و سرایی بسازیم توو بقیع ، چه خبر بشه حرم بقیع ، آقاجان ... زنده باشیم و ببینیم ...
سخت است چگونه
بنویسم مَحَنَت را
آتش زده این زَهر
تمام بدنت را ...
روزهای آخر عمرِ امام مجتبی ، از وقتی که اون جام زهرو سر کشید ، دور و برِ امام مجتبی ، یکی یکی ، بچه ها ، خواهرا ، برادرا ، میرفتن و میومدن ، اما اونیکه از همه بی تاب تر بود خواهرش زینب بود ... آی ، امام مجتبی :
#دستگاه_همایون
آن روز دوشنبه
که درِ خانه تان سوخت
سوزاند تمام دل و
باغ و چمَنت را ...
از بُغضِ گلوی تو
کسی نیست خبردار
نشنیده از ان روز
کسی هم سُخنت را
آقاجان ، آقاجان ... خدا میدونه چی دید امام مجتبی ؟ یه عمری گوشه گیر شد ! هر موقع اسم مادر میومد زیر لب ناله میزد : وای مادر ، وای مادر ، وای مادر ...
از کودکیت سوختی و
شِکوه نکردی
حالا همه دیدند
ولی سوختنت را ...
هر پاره جگر
تکه ای ازغُصِّه ی کوچه ست
مادر، تو کجایی
که ببینی حسنت را
#شاعر_امیر_علوی
آقا جان ، آقا جان ، آقا جان ... امام مجتبی رو زَهری که جَعده ، لعنت الله داد این زهر، امام مجتبی رو زمین گیر نکرد ، اون چیزی که امام مجتبی رو ، زمین گیر کرد آتشی بود که از لابلای در زبانه میکشید ، بگم کی؟ اون لحظه ای که مادر سادات ، اومد پشت در، صدا زد : مگه نمیدونید ما داغداریم ؟ مگه نمیدونید بابام پیغمبر تازه از دنیا رفته ؟ بِرید ما رو به حال خودمون رها کنید ...
من از امام زمان معذرت می خوام ، نامرد دومی ، توو نامه ای که برا معاویه نوشت گفت من دیدم دستای فاطمه رو از لابلای در، یعنی میدونستم فاطمه پشت دره ، آنچنان با لگد ، به در نیم سوخته زدم ! آه ، وقتی در آتش بگیره ، میخ در سرخ میشه ، داغ میشه ، یه مرتبه دیدن فاطمه ، بینِ درو دیوار... علی رو صدا نزد فقط گفت فِضّه بیا ، بخدا محسنم رو کشتند ...
در وسط کوچه تو را میزدند
کاش به جای تو مرا میزدند
( آی مادر ، آی مادر ، آی مادر... یه مرتبه دیدن ، آقا سیدالشهدا دوید وسط کوچه صدا زد : )
«حسینم » ، این همه بر سینه
آذرم نزنید
نمک به زخم دلِ
درد پرورم نزنید
در این مدینه
همینجا سر مرا بِبُرید
غلاف تیغ
به بازوی مادرم نزنید ...
#شاعر_استاد_سازگار
سرمایه ی محبت زهراست
دینِ من
من دینِ خویش را
به دو دنیا نمیدهم
گر مِهر و ماه را
به دو دستم نهَد قضا
یک ذرّه از
محبت زهرا نمیدهم ...
#شاعر_استاد_موید
#روضه_ماهور
#روضه_همایون
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
#کانال_روضه_دفتری👇 ایتا وتلگرام
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@rozeh_daftari1
1_20358342974.mp3
زمان:
حجم:
12.06M
#روضه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_ماهور
#دستگاه_همایون
حُسنِ بی انتها
فقط حسن است
#روضه_ماهور
#روضه_همایون
https://eitaa.com/joinchat/2740453387Cca7ea66bc5