eitaa logo
کانال روضه دفتری ایتا وتلگرام
4.6هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
329 فایل
بروزترین کانال روضه دفتری👇 ایتا وتلگرام ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozeh_daftari1 ارتباط با مدیران کانال👈 @msoghandi@y_a_m_h 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 (ع) (س) (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ آقا امام جواد هی دست به زمین میزد، امام رضا هم نشسته. می‌فرمود: بیچاره‌شون میکنم، میکشمشون، میسوزونمشون، خاکسترشونو به باد میدم... امام رضا فرمود چی داری میگی پسرم؟! کیا رو میگی؟ گفت: آخه من جوونم، مادرم هم جوون بوده... اونایی که جلوی مادرمو تو کوچه گرفتن‌و میگم، آخه مادرم باردار بوده... یازهرا.... یکی از کنیزا تا صدای مظلومیت آقارو شنید، ظرف آبی برداشت، گفت براش آب ببرم، این که داره میمیره، بذار حداقل راحت‌تر جون بکَنه. تو راه که داشت میرفت، اون نانجیبه ام‌الفضل بی حیا جلوشو گرفت، گفت کجا داری میری؟ _مگه نمیشنوی صدای العطش آقارو. گف: به توچه!؟ اصلا ظرف آب‌و بده من. ظرف آب‌و زد زمین آب‌ها رو زمین ریخت یهو صدا زد کنیزا و همه رو جمع کرد گفت: کف بزنید، هلهله کنید، کسی صدای این آقارو نشنوه.... تصور کن آقای من و تو کف حجره افتاده هی داره میگه جگرم، بیرون حجره یه عده دورتادور هی دارن کف میزنن، هلهله میکنن... (یاد چی افتادی؟!) اینجا یه جوون بود داشت جون میداد بعضیا هلهله میکردن... یه جوونم کربلا من سراغ دارم... تا ارباب من و تو اومد، دید یه عده دارن کف میزنن، یه عده دارن هلهله میکنن... حسین..... ـــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال روضه ونوحه چهارده معصوم علیهم السلام،محبان اهل بیت ع ایتا لینک👇 https://eitaa.com/nohevarozechahardahmasomsoghandi
بنفس تایپ...مجمع مداحان اهلبیت ع ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ﷽ 📜 📿 سلام الله علیها نگاه مبهمی امشب به آسمان داری خدا به خیر کند نیتی نهان داری چه دیده ای که شدی سیر از من و بابا که قصد کشیدن به باغ مان داری ..... این طرف و آن طرف انگار خدا نکرده سر ترک این و آن داری بس است دسته دستاس هم پر از خون شد هادبلدی اینجوری گریه کنی بس است دسته دستاس هم پر از خون شد اگر غلط نکنم قصد پخت نان داری یه روزم نمیتونستی گرسنگی بچهاتو تحمل کنی حتی روز اخر با دست شکسته ات پختی اخ کجا بودی خرابه شام اینجوری نمیبرمت..... این روزای اخری نماز شب مکن از طرز شانه ات پیداست.. میان خود درد بی امان داری چیه اون دردی بی امان که چند دنده فقط سالم است و باقی نه چقدر زخم و ترک روی استخوان داری تو را قنفذ و میزد دل بده شکست دست تو را قنفذ و میزد هنوز نام باز بر زبان داری مغیره میزد و میگفت خسته ام کردی که بعد این همه ضربه هنوز جان داری.... تکرار👆 بخدا فقط دو تاشو به ما گفتن یه دونه مقیره رو گفتن یه دو قنفذو گفتن یه دو نه رو گفتن اما اونی که حتی اهل سنت نقل کردن اینه نانجیب فلطفت لا من حول ها یه نگاه کرد اونایی که رو محاصره کرده بودند گفت.اضربو فاطمه..... یه زن رو دسته جمعی میزدند.... حالا ببین زبان رو عوض میکنه... مادر.. شما چهار بهشتید پس چرا سه کفن تو بابام داداشم ... شما چهار بهشتید پس چرا سه کفن.. چقدر حرف نگفته برای مان داری وصیتت شده تا از کنم شب است و باز خوان داری حالا دارند و ها رو میخونن مادر..... نفس بده که بگویم چه گفته ای با من از اینجا به بعد دیگه وقایع کربلاست نفس بده که بگویم چه گفته ای با من چی گفت با زینبش شروع شد.... میشود و تو داری.... ....به روی پر خاک میریزی که چند نوپا در آن میان داری.... دو دست دخترکی روی گوش ها میگفت: تو هم به روی سرت زخم داری....... خوشبحال اونایی که نفهمیدن این زبان گفتگوی و کربلا هم زبان گفتگوی دختر و دو دست دخترکی روی گوش ها میگفت یعنی شکایت کنه به عمه یه نگاه کرد گفت تو هم.. تو هم به روی سرت زخم خیزران داری....... یعنی نیومده سرشو زده بودن انقدره با نی..... تو چی کار میکنی.. تو دست بر سر او میکشی و میگوئی چقدر خون بین داری ............ ❇️ جمعه ۹۷.۱۰.۲۸ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
هدایت شده از ترحیم خوانی
4_5972254163705267183.mp3
4.47M
📋 روضه فشار قبر / (س) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ پیغمبر دیدن یه جایی شلوغه، از اصحاب سؤال کردن چه‌خبره؟ عرضه داشتن آقا دارن قبر میکنن. آقا دوان دوان اومدن بالا سر قبر. روایت میگه اینقدر پیغمبر گریه کردن که خاک گِل شد... بعد فرمودن "إِخْوَانِي لِمِثْلِ هَذَا فَأَعِدُّو" آی مسلمونا! آی برادرا! خودتونو برای اینجا آماده کنید... فلذا میگن وقتی مُرده رو تو قبرستان میارید کنار قبر بدنش‌رو کمی رو زمین بذارید. آخه میّت از این حفره میترسه؛ میگه نکنه منو اینجا میخواید بذارید و برید، منو تنها نذارید... حالا فکر کن امشب بدنت رو تو قبر گذاشتن سنگ لحد روهم میخوان بذارن.... "فَمَا لِي لا أَبْكِي" (چرا گریه نکنم؟) " أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي أَبْكِي لِضِيقِ لَحْدِي " گریه میکنم برا اون لحظه‌ای که دارن آخرین سنگ لحد رو میذارن، سوراخای قبر هم با گِل پر میکنن، خاک میریزن. دیگه همه تنهام میذارن و میرن؛ من میترسم.... خیلیا دارن حرف از امام رضا میزنن؛ اما من قبل از اینکه از امام رضا بگم دلم میره درِ خونه‌ی مادر.... آخه بی‌بی به امیرالمومنین فرمود وقتی منو تو قبر گذاشتی تنهام نذار، بشین بالای سر قبرم برام قرآن بخون، باهام حرف بزن. فلذا امیرالمومنین هم با این دست زد به قبر؛ فرمود ای زمین با این بدن یه‌کم مدارا کن. یه وقت نکنه به این بدن فشار بیاری.... به این بدن در و دیوار به اندازه کافی فشار آورده بسه.... یازهرا.... کانال مداحان ترحیم خوان ایتا لینک👇 @tarhimkhaniy
‍ 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 🍀 متن روضه حضرت معصومه سلام الله علیها-حاج محمود كریمی                        ➖➖➖➖➖ عین عمه جانش،بلا دید ،هفده نفر از بنی هاشم و مقابل چشم مبارك خانم معصومه سلام الله علیها،كشتند و سر بریدند،خانم مریض شد، عرض كردند خانم جان شهری در این نزدیكیه،نامش قمه،اگه دستور بدید،خیلی محب شما و اهلبیتند،تشریف ببرید قم،خانم فرمود،قم و می شناسه،روایت شنیده،مگه امام صادق نفرمود،حرم تمام ما اهلبیت قمه، دختری از من در قم دفن می شه،اسمش فاطمه است ،هركی زیارتش كنه ،بهشت براش واجب می شه،یاد حدیث جدش اُفتاد،فرمود بریم قم ،پیش قراولا رفتند، داد می زدند تو كوچه ها ،مردم قم از چه نشستید،وقت و اقبال به شما رو كرده،مردم قم پاشید گل و شیرینی بدید،خواهر امام رضا علیه السلام داره می یاد،مردم قم هركی قربونی می خواد بده بیاره،مردها همه دروازه شهر ایستادند،یه عده جلوتر،جمعیتی اُمد،از قم و اطراف،زنها رو بامها هلهله می كردند،هر كی می گفت چه خبره، می گفت: مگه نمی دونی دختر موسی بن جعفر داره می آد،خواهر امام رضاعلیه السلام داره می آد پیش ما بمونه،دیدند،ماشاءالله با چه جمال و جبروتی،محملی از دور داره می آد،همه می گن الله اكبر،فاطمه داره می آد،محمل و گل باران كردند،بوی گل و گلاب همه جا رو گرفت،بنا به دستور خود بی بی دم در خونه موسی بن خضرج ، محمل ایستاد،همه مردها از كوچه رفتند بیرون، تملم زنهای با كمال، مجلله ،زنهای متدینه،همه چاكر و نوكر ایستادند،كنیزها ایستادند،ناقه زانو زد،همچین آرام پا گذاشت رو زمین،سكینه و آرامش خاطری به دل و وجود اهل قم داد،تا پا اُمد رو زمین،صدا زدند صلوات بفرستید،با مشغله ای ،دختر موسی بن جعفر رو می خوان ببرند داخل خونه ،خوب مردم می ریزند دورش،چندین نفر دورش و گرفتند،خانم كسالت داره،برید كنار،همه ایستادند،هی نگاه می كنند،خانم جان منزل ما میاید،قربونی آوردند بكشند،بی بی فرمود این كارو نكنید،با یك عزت و احترامی،خواهر امام رضا علیه السلام آمد تو قم،آقا در مثل مناقشه نیست،امام راحل اُمد چقدر شلوغ بود،حالا عمه جان امام خمینی آمده،كسی كه برا ما حضرت زهرا سلام الله علیهاست،خود بی بی فرمود:هرچی از من می خواهید،سر قبر دخترم معصومه برید،دنبال قبر من نگردید،با عزت و احترام وارد شد،چیه كجا می خوای بری،این داستان قبلاًهم تكرار شده،یه شهر دیگه سراغ دارم،مثل قم آذین بستند،مثل قم  مردم جمع شدند،مثل  قم زنها هلهله كردند،مثل قم دروازه های شهر آدم ایستاد،اما یه فرقایی داشت،آه،تو قم ،رو پشت بومها گل بردند،تو شام تو پشت بومها سنگ بردند،گلم بردند،اینقده از اون بالا گل آتیش می ریختند،امون از دل زینب،امشب مجلس زنونه است برا،حضرت معصومه گریه می كنی باید،مثل زنها گریه كنی،آی خواهر امام رضا،برگردیم قم،اینقده حال بی بی خراب شد،آخه آدمی كه،بترسه به یارش نرسه،دیگه از غذا خوردن می افته،دیگه لبخند رو لبش نمی آد،داغ دیده نیست كه هست،یكی یه دونه خواهر امام رضا علیه السلام نیست كه هست،عزیز همه ی اهلبیت نیست هست،وسط راه مونده،خدا نیاره كسی وسط راه بمونه،آی  جوونایی كه وسط راه موندید،آی  اونایی كه دنبال گره گشا می گردید،آروم  آروم حالش رو به وخامت رفت،لحنش عوض شد، به شوق دیدن یار از دیار آمده ام، به اشك چشم و دل بی قرار آمده ام هوای روی برادر مرا كشید اینجا چه می شود به من او را نشان دهید اینجا غریبه ای به هوای غریب آمده است مریض عشق به شوق طبیب آمده است خودم میان قم و نبض جان من در طوس میان آتش هجران نشست این ققنوس رسیده وقت سفر جان به دوست بسپارم رضا كجاست سرم را به پاش بگذارم بیا برادر از جان عزیز تر به سرم كه زهر هجر تو سوزانده گوشه ی جگرم تمام قوت من جمع در صدا شده است به دست وپا زدنم اشهدم رضا شده است دیشب یه حرفی ،یكی برام زد،دیروز خیلی باهاش گریه كردم،فرمود:مگه نیست هر كسی به پابوس امام رضا علیه السلام بیاد،امام رضا دم مردن بدادش می رسه،چرا خودش فرموده،مگه نیست الاعمال و به نیات،كسی نیت زیارت كنه ،انگار رفته،پس امام رضا بالا سر اون كسی كه  نیت داره بره مشهد،میاد،مگه نیست این بی بی داشت می رفت،مشهد،وسط راه موند،پس باید لحظه ی آخر امام رضا اُمده باشه، و اُمده، اُمد بالا سرش،سر خواهرشو به دامن گرفت،گذشت وقتی می خوان غسل بدن،دستای میت و باز می كنن،امام رضا علیه السلام دید یه كاغذی تو دست خواهره،دست و  باز كرد،دید همون نامه ای است كه نوشته،خواهر یه سری به من بزن،                   ☘ 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
و گریز به کربلا بنفس ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ نام تو را نوشتن و پشت جهان شکست سه چهار بیت پنج بیت غزل مرثیه منه و هر کی ناله زد نام تو را نوشتن مو پشت جهان شکست.. اهسته از غم.تو.زمینو زمان.شکست خیلی دوست دارم این غزل رو... پرسید.اسمان چه نوشتی.که اینچونین چی نوشتی.. نام تو را نوشتن مو پشت جهان شکست.. اهسته از غم.تو.زمینو زمان.شکست.. خیلی میارزه این یه بیتش.. پرسید.اسمان چه نوشتی.که اینچونین.. گفتم که .کمر اسمان شکست... 18بهار.دیدی و در سوگ دلم بعد از هزار و سیصدو چندین گذشت همه رو گفتم برا این دو بیت.. ای دل بسوزو..بشکن.تا باورت شود.. حتما دری که را.میتوان ... اه...جان...جان.... حتما دری که سوخته را.میتوان شکست... با هردری که بعد نگاه تو باز شد. انگار در گلوی علی استخوان.... انگار در گلوی شکست.... فرمودتد هر وقت .شو میدید..صورتشو میبوسید. من دنبال همین روزنه ام یروز.دیر.وقت اومد... ام سلمه گفت یا رسول.الله.چی شده... گفت امروز.یادم.رفت..بغل کنم. یادم.رفت صورتشو.ببوسم... چی میخوام بگم.. زود ....زود وصلت میکنم .. اه.... هر جا بوسید.یه نشونه زدند....یا با ...ها....صداتو خرج کن...میشه یا نه این شبا.. با صدای میای با صدای گرفته بری یا نه.... هرجاپیغمبر بوسید... یه نشانه زدند...یعنی یا الله ما حواسمون هست.. حق زهراتو ادا میکنیم عجب رسمی داره این رسم مال مدینه بود فقط..نه شب نبود ابن رو حذف میکردیم این رسم رفت کربلا کربلام هر جا پیغمبر بوسید..یا بانیزه.توناله بزن تامن بگم.. یابا.یا با .یا با چوب.و.عصا....حسین....بگو تا نفس داری..بزار تانفس اخرت این باشه.. حسین.. اخ.... یعنی چه من یه ذره.سادات اجازه بدید اینو باز کنم..چی میخوام بگم.. یعنی هر جا بوسید.کربلا زدن.. میگه.من خاودم شاهد بودم.پیغمبر.سرتا پای حسینوبوسه میزد.ازموهای سرش.شروع میکرد.اه...اه.... انقدربوسید پیغمبر.که نوشتن.یه وقتایی تو تاریکی. میاند از نور دندانهاش.ازنوری که زیر گلوش بود.فضا روسن میشد.این اثر بوسهای .چی میخوام.نگم.حواست هست هی مقدمه میچینم.حرفو یه دفعه نزنم.میگم یا رسول الله. براش هیچ عضو سالم نزاشتن.هرچه باداباد.فقط دندوناش سالم بود. اونم بیحیا خیزرانشو برداشت.نگفت این لبها رو پیغمبر بوسیده..... حسین.....حسین.. ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بنفس تایپ...مجمع مداحان اهلبیت ع ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ﷽ 📜 📿 سلام الله علیها نگاه مبهمی امشب به آسمان داری خدا به خیر کند نیتی نهان داری چه دیده ای که شدی سیر از من و بابا که قصد کشیدن به باغ مان داری ..... این طرف و آن طرف انگار خدا نکرده سر ترک این و آن داری بس است دسته دستاس هم پر از خون شد هادبلدی اینجوری گریه کنی بس است دسته دستاس هم پر از خون شد اگر غلط نکنم قصد پخت نان داری یه روزم نمیتونستی گرسنگی بچهاتو تحمل کنی حتی روز اخر با دست شکسته ات پختی اخ کجا بودی خرابه شام اینجوری نمیبرمت..... این روزای اخری نماز شب مکن از طرز شانه ات پیداست.. میان خود درد بی امان داری چیه اون دردی بی امان که چند دنده فقط سالم است و باقی نه چقدر زخم و ترک روی استخوان داری تو را قنفذ و میزد دل بده شکست دست تو را قنفذ و میزد هنوز نام باز بر زبان داری مغیره میزد و میگفت خسته ام کردی که بعد این همه ضربه هنوز جان داری.... تکرار👆 بخدا فقط دو تاشو به ما گفتن یه دونه مقیره رو گفتن یه دو قنفذو گفتن یه دو نه رو گفتن اما اونی که حتی اهل سنت نقل کردن اینه نانجیب فلطفت لا من حول ها یه نگاه کرد اونایی که رو محاصره کرده بودند گفت.اضربو فاطمه..... یه زن رو دسته جمعی میزدند.... حالا ببین زبان رو عوض میکنه... مادر.. شما چهار بهشتید پس چرا سه کفن تو بابام داداشم ... شما چهار بهشتید پس چرا سه کفن.. چقدر حرف نگفته برای مان داری وصیتت شده تا از کنم شب است و باز خوان داری حالا دارند و ها رو میخونن مادر..... نفس بده که بگویم چه گفته ای با من از اینجا به بعد دیگه وقایع کربلاست نفس بده که بگویم چه گفته ای با من چی گفت با زینبش شروع شد.... میشود و تو داری.... ....به روی پر خاک میریزی که چند نوپا در آن میان داری.... دو دست دخترکی روی گوش ها میگفت: تو هم به روی سرت زخم داری....... خوشبحال اونایی که نفهمیدن این زبان گفتگوی و کربلا هم زبان گفتگوی دختر و دو دست دخترکی روی گوش ها میگفت یعنی شکایت کنه به عمه یه نگاه کرد گفت تو هم.. تو هم به روی سرت زخم خیزران داری....... یعنی نیومده سرشو زده بودن انقدره با نی..... تو چی کار میکنی.. تو دست بر سر او میکشی و میگوئی چقدر خون بین داری ............ ❇️ جمعه ۹۷.۱۰.۲۸ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
‍ زمینه جان سوز....... 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 🍃🌾🌷🍃 🌾🌷🍃 🌷🍃 🍀 فاطمیه۹۶ توو کوچمون بلوا بود به پشت در غوغا بود کسی نیومد یاری بابام چقد تنها بود شکستن حُرمت هارو ندیدن اشک مارو هیزم به دست،نامردا آتیش زدن هر جارو یکی بابغض و کینه به در لگد میکوبید مادر تا پشت در رفت صدای ناله پیچید درو شکستن آخر باضربه ای که شر شد میون دیوارو در محسنمون پرپر شد دری رو که سوزوندن به روی مادر افتاد میگفت کجایی فضّه بیا که محسن جون داد میون شعله در سوخت زندگیه حیدر سوخت جلو چشای ماها توو خونمون مادر سوخت دلخُورم از این مَردم از این درو این دیوار تا به ابد بیزارم از هرچی میخ و مسمار چند روزیه توو خونه دست به کمر میگیره نگاهش اینطور میگه از این زمونه سیره با سُرفه ی هر بارِش غم روو دلم میشینه نفس نمیاد بالا آخه شکسته سینه حسن یه گوشه گریون نشسته و کِز کرده نمیزنه حرفی و دلش پُره از درده چند شبه که توی خواب همش میگه ای نامرد طوری زدی که راهِ خونمونو هم گُم کرد به نفس به قلم ☘ 🌷🍃 🌾🌷🍂 🍃🌾🌷🍃 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃
بنفس _مطیعی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ عشق یک روز پشت در می سوخت از تب کینه و شرر می سوخت دیگه است مقدمه چینی نمیخواد... یک میان و در است پشت ... بال و پر می سوخت خودش فرمود... والنارو تصعور. . زبانه میکشید.... منو میسوزوند در گرفته بود... یک میان و در است پشت دیوار... بال و پر می سوخت نمی خوام به این راحتی رد بشم تاب جون هممون بشینه عشق یک روز همه میسوخت داره .. خدایا ممنونتم...بهم عمر دادی یه فاطمییه دیگه رو هم ببینم حال مریض خوب نیست حالش خرابه....دیدن ثوابه... اسمان آسمان می کشید از درد مادر یازده قمر می سوخت.... خودش فرمود در گرفت.. در نیم روی من افتاد.. واناحامل...من حامله بودم. چه خبره امشب... اگه نگاه میکنی به این جلسه خانومی میکنی..بزرگی میکنی بمیرم برات فرمود .... فسقط اللوجهی..من با به زمین افتادم.. اه....اه...... یازده قمر .... یا صاحب الزمان عج منو ببخش و و و پسر می سوخت منو بزنید مادرمو نزنید... اه.......اه.......آه....... همه ی لشکر   و سپاهش چه ور می سوخت رفقا جوونا گریه کنای ..... ماجرای مفصل بود یاس و باران و و یاس را با تبر نمی چینند😭 با نمی چینند😭 یازهرا..... ام رو جمع کنم..خودمم طاقت ندارم.. را با نمی چینند😭 با پشت نمی چینند😭 با ستم پیش چشم پسر نمی چینند😭 را مردم این چنین بال و پر نمی چینند لای و نهالی را ناگهان بی ثمر نمی چینند طاقت ندارد ای نامرد از در برگرد.... ای کاش حیا میکردند برمیگشتن.یه وقت.زهرا.نگاه کرد.دید.دارن.ولی.الله.العظم.رو.میبرند.دستهاشو.بسته.اند.به.هر.زحمتی.بود.بلند.شد.یه.یا.علی.گفت.یا.صدتا.یا.علی.گفت.نمیدونم.اما.بلاخره.بلند.شد.با.چه.وضعیتی.دنبال.حیدر.میدوید.ازسینه.اش.خون.میچکید.اه...... شاعر: امامی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️
🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 سید مهدی میر داماد👇 وقتی عروس و داماد اومدند تو خونه، پیغمبر دستور داد همه خونه رو ترک کنند، همه خونه رو ترک کردند، پیغمبر نگاه کرد، دید اسماء ایستاده سرشو  پایین انداخته، صدا زد اسماء مگه نگفتم همه برند، تو چرا موندی، اسماء سرشو انداخت پایین، شب عروسیه بی بی دو عالمه، پیغمبر امر کرده همه برن بیرون می خواد با عروس و داماد خصوصی حرف بزنه، گفت: چرا تو نرفتی همه رفتند، گفت: یا رسول الله ببخشید منو، اما من از طرف خانم خدیجه ماموریت دارم، تا اسم خدیجه رو برد، می گن پیغمبر همچی که گفت: از طرف خدیجه ماموریت دارم، شروع کرد مثل ابر بهار گریه کردن، صدا زد اسماء چه ماموریتی، آقا جان شبی که بی بی از دنیا می رفت، خانم خدیجه سلام الله علیها به من یه ماموریتی رو واگذار کرد، گفت: اسماء من دارم می میرم، اسماء دخترم کوچیکه، اسماء یه روزی و یه شبی فاطمه ام عروس میشه، دختر شب عروسیش به مادر نیاز داره، خانومها حرف منو زود میگرن، اسماء زهرام مادر نداره، نکنه شب عروسیم ، زهرامو تنها بذاری، من باید کنار بی بی بمونم، پیغمبر دعا کرد اسماء رو، چی می خوام بگم ، شب شام غریبان حرف عروسی می زنم، نه، اون شب یه بار اسماء مادری کرد، یه بار موند، امشبم علی همه رو فرستاد برند، اما گفت اسماء، تو بمون علی تنها مونده، اسماء می خوام بدن زهرارو غسل بدم،  9 سال از اون شب گذشته، اسماء تو محرم این خونه ای، اسماء بمون کمکم کن، امشب شب اسماء ست، امشب شب این شعره، اسماء بریز آب روان...😭 😭 ای وای به یه شکلی بدنو امشب مولا غسل داد، طبق وصیت بی بی، قربون تو خانم برم چه قدر مراقب علی هستی، تا زنده بودی رو از علی می گرفتی، خدا به سر هیچ مردی نیاره، بره خونه زنش رو بگیره ازش، نمی دونی این با دل علی چه کرده، تا زنده بود مراقب بود، غیرت علی به جوش نیاد، وقتی هم از دنیا رفت امشب گفت منو از زیر پیراهن غسل بده علی، نمی خوام پیراهنم و در بیاری از تنم، خودش می دونه چه بلایی سر این بدن آوردند، می دونه این بدن سینه اش مجروحه😭 می دونه اگه علی نگاه کنه، جای میخه در رو ببینه میمیره،😭😭 وای ... مراعات علی رو کرد،  علی داره از زیر پیراهن غسل می ده، اما یه جایی دیگه نتونست خودشو نگه داره، از امشب دیگه نگذاشتن برا زهرا کسی بلند بلند گریه کنه، جمله دوم، می دونی،  اولین کسی که امشب برا فاطمه بلند گریه کرد، خود علی بود، لذا امام صادق علیه السلام فرمود:  خدا رحمت کنه، اون شیعه ای که، برا مادر ما بلند گریه کنه، می دونی چرا ؟ آخه علی داره بدنو غسل می ده، یه مرتبه دیدند، سر به دیوار گذاشت، داره داد می زنه، اسماء دوید اومد جلو، مولا خودت گفتی آروم گریه کنند، صدا زد اسماء چیزی نگو، الان دستم رسید به بازوی فاطمه، الهی بشکنه دستت قنفذ،  .. 🌹🍃🌾🌷🍃🍀🍃 کانال روضه ،نوحه وسخنرانی چهارده معصوم ع وسردار شهید سلیمانی ایتا لینک👇 @nohevarozechahardahmasomsoghandi
روضه سه کفن الهی بمیرم براشون 😭😭 بنفس تایپ...مجمع مداحان اهلبیت ع ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ﷽ 📜 📿 سلام الله علیها نگاه مبهمی امشب به آسمان داری خدا به خیر کند نیتی نهان داری چه دیده ای که شدی سیر از من و بابا که قصد کشیدن به باغ مان داری ..... این طرف و آن طرف انگار خدا نکرده سر ترک این و آن داری بس است دسته دستاس هم پر از خون شد هادبلدی اینجوری گریه کنی بس است دسته دستاس هم پر از خون شد اگر غلط نکنم قصد پخت نان داری یه روزم نمیتونستی گرسنگی بچهاتو تحمل کنی حتی روز اخر با دست شکسته ات پختی اخ کجا بودی خرابه شام اینجوری نمیبرمت..... این روزای اخری نماز شب مکن از طرز شانه ات پیداست.. میان خود درد بی امان داری چیه اون دردی بی امان که چند دنده فقط سالم است و باقی نه چقدر زخم و ترک روی استخوان داری تو را قنفذ و میزد دل بده شکست دست تو را قنفذ و میزد هنوز نام باز بر زبان داری مغیره میزد و میگفت خسته ام کردی که بعد این همه ضربه هنوز جان داری.... تکرار👆 بخدا فقط دو تاشو به ما گفتن یه دونه مقیره رو گفتن یه دو قنفذو گفتن یه دو نه رو گفتن اما اونی که حتی اهل سنت نقل کردن اینه نانجیب فلطفت لا من حول ها یه نگاه کرد اونایی که رو محاصره کرده بودند گفت.اضربو فاطمه..... یه زن رو دسته جمعی میزدند.... حالا ببین زبان رو عوض میکنه... مادر.. شما چهار بهشتید پس چرا سه کفن تو بابام داداشم ... شما چهار بهشتید پس چرا سه کفن.. چقدر حرف نگفته برای مان داری وصیتت شده تا از کنم شب است و باز خوان داری حالا دارند و ها رو میخونن مادر..... نفس بده که بگویم چه گفته ای با من از اینجا به بعد دیگه وقایع کربلاست نفس بده که بگویم چه گفته ای با من چی گفت با زینبش شروع شد.... میشود و تو داری.... ....به روی پر خاک میریزی که چند نوپا در آن میان داری.... دو دست دخترکی روی گوش ها میگفت: تو هم به روی سرت زخم داری....... خوشبحال اونایی که نفهمیدن این زبان گفتگوی و کربلا هم زبان گفتگوی دختر و دو دست دخترکی روی گوش ها میگفت یعنی شکایت کنه به عمه یه نگاه کرد گفت تو هم.. تو هم به روی سرت زخم خیزران داری....... یعنی نیومده سرشو زده بودن انقدره با نی..... تو چی کار میکنی.. تو دست بر سر او میکشی و میگوئی چقدر خون بین داری ............ ❇️ جمعه ۹۷.۱۰.۲۸ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ کانال روضه ،نوحه وسخنرانی چهارده معصوم ع،فاطمیه و شهید سلیمانی ایتا لینک👇 @nohevarozechahardahmasomsoghandi
💥 🔹 ای یادگار سه امام زینب 🔹 بر قلب سوزانت سلام زینب سلام ما به اون خانمی که یه عمری مصیبت دید اما صبر کرد... چهار پنج سال بیشتر نداشت داغ جدش رسول خدا رو دید... اما صبر کرد ... هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود... پهلوی مادرش زهرا رو شکستند... جلو چشمان زینب به مادرش سیلی زدند...اما صبر کرد.. بلاکشه دورانه زینب... هنوز ..داغ مادرش رو از یاد نبرده بود...فرق شکسته باباش امیرالمومنین رو دید... بمیرم برات خانم.... یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید.. اما بازم صبر کرد... روز عاشورا هم در نصف روز....تمام عزيزانش رو شهید کردند... اما... تمام دلخوشی زینب حسین بود... امان از اون لحظه ای که حسین هم صدا زد زینبم... خواهرم منم دیگه رفتم... زینب جان... خواهرم... خداحافظ. .. صدا زد ... حسینم داداش برا من که دیگه کسی نمونده... تمام دلخوشی من تو بودی... تو هم میخواهی بری زینبت رو تنها بگذاری... حسین.. صدا زد خواهرم... تا صدای الله اکبر من میاد...بدون من هنوز زنده ام .. ابی عبدالله رفت میدان... زینب کبری. ..داخل خیمه ...تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آرام میشه... حالا میخواهی برا زینب گریه کنی بسم الله... امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... داخل خیمه... هی بلند ميشه.... هی میشینه زمین.... میگه حسین...بردار... زینبت به فدات بشه حسین... چرا صدای تکبیرت نمیاد داداش... یدفه دید صدای ذوالجناح اومد.... دوان دوان اومد بیرون... شاید خوشحال شده زینب... میگه بردارم حسین برگشته... یه نگاه کرد...دید ذوالجناح اومده اما حسین نیومده.. بی تاب شد زینب.. یاصاحب الزمان... دوان دوان... به طرف گودی قتلگاه... هی صدا میزنه....وای عزیز مادرم حسین... بالای تل زینبیه... یه نگاه کرد... دید... والشمر جالس علی صدره... شمر روی سینه برادر... خدا چکار کنه زینب...فقط دستاش رو گذاشت روی سر هی صدا میزنه.... وامحمدا....واعلیا... تسلای دل زینب صدا بزن یاحسین... 🔹 حسین آرام جانم 🔹 حسین روح و روانم 🌾🌾🌾
🔹 ای یادگار سه امام زینب 🔹 بر قلب سوزانت سلام زینب سلام ما به اون خانمی که یه عمری مصیبت دید اما صبر کرد... چهار پنج سال بیشتر نداشت داغ جدش رسول خدا رو دید... اما صبر کرد ... هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود... پهلوی مادرش زهرا رو شکستند... جلو چشمان زینب به مادرش سیلی زدند...اما صبر کرد.. بلاکشه دورانه زینب... هنوز ..داغ مادرش رو از یاد نبرده بود...فرق شکسته باباش امیرالمومنین رو دید... بمیرم برات خانم.... یه روز هم تکه های جگر برادرش امام حسن رو دید.. اما بازم صبر کرد... روز عاشورا هم در نصف روز....تمام عزيزانش رو شهید کردند... اما... تمام دلخوشی زینب حسین بود... امان از اون لحظه ای که حسین هم صدا زد زینبم... خواهرم منم دیگه رفتم... زینب جان... خواهرم... خداحافظ. .. صدا زد ... حسینم داداش برا من که دیگه کسی نمونده... تمام دلخوشی من تو بودی... تو هم میخواهی بری زینبت رو تنها بگذاری... حسین.. صدا زد خواهرم... تا صدای الله اکبر من میاد...بدون من هنوز زنده ام .. ابی عبدالله رفت میدان... زینب کبری. ..داخل خیمه ...تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه... دلش آرام میشه... حالا میخواهی برا زینب گریه کنی بسم الله... امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید... داخل خیمه... هی بلند ميشه.... هی میشینه زمین.... میگه حسین...بردار... زینبت به فدات بشه حسین... چرا صدای تکبیرت نمیاد داداش... یدفه دید صدای ذوالجناح اومد.... دوان دوان اومد بیرون... شاید خوشحال شده زینب... میگه بردارم حسین برگشته... یه نگاه کرد...دید ذوالجناح اومده اما حسین نیومده.. بی تاب شد زینب.. یاصاحب الزمان... دوان دوان... به طرف گودی قتلگاه... هی صدا میزنه....وای عزیز مادرم حسین... بالای تل زینبیه... یه نگاه کرد... دید... والشمر جالس علی صدره... شمر روی سینه برادر... خدا چکار کنه زینب...فقط دستاش رو گذاشت روی سر هی صدا میزنه.... وامحمدا....واعلیا... تسلای دل زینب صدا بزن یاحسین... 🔹 حسین آرام جانم 🔹 حسین روح و روانم فایل صوتی👇 کانال روضه ،نوحه وسخنرانی۱۴ معصوم ع ،رجب وحضرت زینب س ایتا لینک👇 @nohevarozechahardahmasomsoghandi
ذکر مصیبت معصوم هشتم – تصمیم به قتل حضرت صادق علیه السلام . شبی به دستور منصور، امام صادق علیه السلام را نیمه های شب با سر برهنه و بدون روپوش به حضور او آوردند منصور با کمال جسارت و خشونت به آنحضرت گفت: ای جعفر! با این سن و سال آیا شرم نمی کنی که خواهان ریاست هستی و می خواهی بین مسلمین فتنه و آشوب به پا کنی؟ . سپس شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید تا گردن امام را بزند، ناگاه رسول خدا صّلی الله علیه و آله و سّلم را دید. . تا سه بار این امر انجام گرفت و در هر بار رسول خدا صّلی الله علیه و آله و سّلم را در برابر خود دید و سرانجام از قتل امام صادق علیه السلام منصرف گردید. . اشاره : یا رسول الله چه می شد در کربلا هم جلوه می کردی و نمی گذاشتی شمشیرها بدن امام حسین علیه السلام را قطعه قطعه کنند. 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ذکر مصیبت معصوم هشتم – مختصری از زندگی معصوم هشتم حضرت امام صادق علیه السلام . . امام ششم حضرت جعفر صادق در روز 17 ربیع الاول سال 83 هجری در مدینه متولد شد، و در روز 25 شوال سال 148 ه.ق در سن 65 سالگی در مدینه به شهادت رسید، قبر شریفش در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی (ع) می باشد. دوران امامت او سی و چهار سال (از سال 114 تا 148 ه.ق) بود، آن حضرت از فرصت جنگ بین بنی امیه و بنی عباس، کمال استفاده را کرد و حتی حدود چهار هزار شاگرد تربیت نمود و اسلام راستین را از زیر پرده های حجاب حاکمان ظلم و جود آشکار ساخت. منصور دوانیقی دومین طاغوت عباسی در 12 ذیحجه سال 136 ه.ق بر مسند خلافت نشست و در ششم ذیحجه سال 158 ه.ق از دنیا رفت، بنابراین 22 سال خلافت کرد. (1) . سالهای آخر عصر امامت حضرت صادق (ع) (حدود 12 سال) در عصر خلافت منصور دوانیقی بود، و سرانجام به دستور او مسموم شده و به شهادت رسید. منصور جنایتکار، طاغوتی بسیار خونخوار بود، برای حفظ حکومت خود مردان و برجستگان بسیار از آل علی (ع) و سادات را کشت، و دستش تا مرفق به خون عزیزان اسلامخواه، آغشته بود.(2) . منصور چندین بار تصمیم گرفت امام صادق (ع) را به قتل رساند، ولی موفق نمی شد تا سرانجام آن حضرت را مسموم نمود. ــــــــــــــ 1- تتمه المنمتهی ص113. 2- شرح این مطلب را در تتمه المنتهی از صفحه 127 تا 147 بخوانید 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ذکر مصیبت معصوم هشتم – خشونت منصور بر امام صادق علیه السلام . روزی منصور به وزیر دربارش «ربیع» گفت همین اکنون جعفربن محمد (امام صادق علیه السلام) را در اینجا حاضر کن. . ربیع فرمان منصور را اجرا کرد، حضرت صادق (ع) را احضار نمود، منصور با کمال خشم و تندی به آن حضرت رو کرد و گفت: «خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم، آیا در مورد سلطنت من اشکال تراشی می کنی؟…». . امام: آنکس که چنین خبری به تو داده دروغگو است… . ربیع می گوید: امام صادق (ع) را دیدم هنگام ورود لبهایش حرکت می کند، وقتی که کنار منصور نشست، لبهایش حرکت می کرد و لحظه به لحظه از خشم منصور کمتر می شد، وقتی که امام صادق (ع) از نزد منصور رفت، پشت سر امام رفتم، و به او عرض کردم: وقتی که شما وارد بر منصور شدید، منصور نسبت به شما بسیار خشمگین بود، ولی وقتی که نزد او آمدی و لبهای تو حرکت کرد، خشم او کم شد، شما لبهایتان را به چه چیز حرکت می دادی؟ . امام صادق (ع) فرمود: لبهایم را به دعای جدّم امام حسین (ع) حرکت می دادم، و آن دعا این است: یا عُدَّتِی عِنْدَ شِدَّتِی وَ یا غَوْثِی عِنْدَ کُرْبَتِی، اَحرِسنِی بِعَیْنِکَ الَْتِی لا تَنامُ وَ اکْفِنِی بِرُکنِکَ الَْذی لا یُرام. : «ای نیرو بخش من، هنگام دشواریهایم، و ای پناه من هنگام اندوهم، به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن و مرا در سایه رکن استوار و خلل ناپذیرت قرار بده». (1) ــــــــــــــــــ 1- تلخیص از اعلام الوری ص270-271- ترجمه ارشاد مفید ج2 ص178. . 🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
ذکر مصیبت معصوم هشتم – عکس العمل منصور از خبر شهادت امام صادق (ع) . ابو ایّوب نحوی می گوید: نیمه های شب منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم ددم روی صندلی نشسته و در کنار شمعی روشن است و نامه ای در دستش می باشد، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت و گریه کرد و گفت این نامه محمّدبن سلیمان (والی مدینه) است که نوشته: جعفربن محمد (امام صادق علیه السّلام) وفات کرده است، و سه بار گفت: اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ، . کجا مانند جعفر (ع) یافت می شود؟ سپس به من گفت برای محمدبن سلیمان بنویس: «اگر او (امام صادق) به شخص معینی وصیت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن». جواب آمد: او به پنج نفر وصیت کرده که عبارتند از: ابوجعفر منصور، محمدبن سلیمان، عبدالله و موسی (دو پسرش) و حُمَیّدَه (مادر امام کاظم علیه السّلام). و در روایت دیگر آمده: جواب آمده: به پنج نفر وصیت کرده است: 1- ابوجعفر منصور 2- عبدالله 3- موسی 4- محمدبن جعفر 5- به غلامی از خود. منصور دوانیقی گفت: لَیْسَ اِلی قَتْلِ هؤُلاءِ سَبِیلٌ. : «راهی به کشتن اینها نیست». (1) *** تویی دوحه بوستان معارف تویی گلبن گل ستان حقایق . تویی عقل اقدم تویی روح عالم محیط دوایر مدار مناطق . تویی منطق حق و فرمان مطلق إلی الحقِ داعٍ و بالحق ناطق . إمام الهدی صالح بعد صالح دلیل الوری صادق بعد صادق . حلیفُ التُّقی جعفر بن محمد کثیر الفواضل عظیم السوابق . دلیل حقیقت لسان شریعت امام طریقت بکل الطرائق . ز منصور مخذول چندان بلا دید لقد کان تنهدُّ منه الشواهق . سر اهل ایمان سرو پای عریان بسی رفت در محفل آن منافق . نگویم ز گفت شنودش که بودش کَسَمُ الأفاعی و حد البوارق . چنان تلخ شد کامش از جور اعدا که شد سم قاتل بر او شهد فایق (2) ـــــــــــــــــــــــــــ 1- اصول کافی ج1 ص310- ناگفته نماند که وصیت آن حضرت به این افراد از روی تقیّه بوده است، وگرنه وصیّ اصلی و حقیقی او، امام کاظم (ع) بود. 2- از دیوان مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (کمپانی) . .🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
ذکر مصیبت معصوم هشتم – امام صادق (ع) در بستر شهادت . سرانجام منصور به وسیله انگوری که آن را زهر آلود کرده بود، به امام صادق (ع) زهر خورانید و آن حضرت را مسموم کرد. از آن پس روز بروز حال آن حضرت رو به وخامت می رفت، یکی از اصحاب به حضورش رسید، پرسید: شما چرا این گونه لاغر شده اید و دیگر چیزی از بدن مبارکتان بای نمانده است، سپس دلش سوخت و گریه کرد. امام به او فرمود: چرا گریه می کنی؟ او گفت: چگونه گریه نکنم با اینکه شما را در چنین حالی می نگرم. امام فرمود: گریه نکن زیرا همه نیکیها به مؤمن عرضه می شود، اگر اعضای بدنش را از هم جدا کنند برای او خیر است، و اگر مالک مشرق و مغرب دنیا شود، باز برای او خیر است (1) (یعنی مؤمن به رضای خدا هر چه باشد راضی است). آن حضرت چندین بار بیهوش شد و وقتی به هوش آمد سخنی می فرمود و سپس بیهوش می شد. ــــــــــــــــــــــ 1- انوار البهیه ص178- منتخب التواریخ ص465 .🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ذکر مصیبت معصوم هشتم – سفارش به صله رحم و نماز . از گفتنیهای جالب اینکه : هنگام شهادت آن حضرت، دو موضوع (صله رحم و نماز) دیده شده که آن بزرگوار تأکید و توجه بسیار به آن نمود: 1- هر وقت به هوش می آمد از بستگان نزدیک می پرسید و نام آنها را می برد و می فرمود: به فلانی و فلانی آنقدر پول بدهید و حتی نام یکی از بستگانش را که شمشیر به رویش کشیده بود، ذکر کرد و فرمود: فلان مقدار پول به او بدهید. یکی از کنیزان آن حضرت به نام «سالمِه» عرض کرد: آیا به کسی که با شما . فرمود: می خواهم مشمول این آیه باشم که خداوند می فرماید: وَالَّذِینَ یَصِلُونَ ما اَمَرَاللهُ بِهِ اَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشوْنَ رَبَّهُم وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ… اُولئکَ لَهُمْ عُقْبَی الدّارِ. : «و آنانکه پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار می نماید (یعنی صله رحم می کنند)… عاقبت نیک در سرای دیگر از برای آنها خواهد بود». (رعد – 21 و 22) 2- ابوبصیر می گوید پس از شهادت امام صادق (ع) برای عرض تسلیت نزد اُمّ حبیبه (کنیز و همسر آن حضرت) رفتم او گریه کرد، من هم گریستم، گفت: ای ابوبصیر! اگر امام صادق (ع) را هنگام شهادت می دیدی چیز عجیبی، مشاهده می کردی، او در آن وقت دیدگان خود را گشود و فرمود: اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلوهِ. : «شفاعت ما به او نرسد که نماز را سبک بشمرد». (1) به این ترتیب امام صادق (ع) آخرین پیامهای خود را داد و وصیتهای خود را به امام کاظم (ع) کرد و جان سپرد. ـــــــــــــــ 1- انوار البهیه ص179-180. . .🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾
، بسیار جانسوز و سنگین ، ع ، التماس دعا 👇👇 ‍ ‍ من جواد اهلبیتم امشب کسی آروم نباشه ، هرجا نشستی ناله بزن ، ناله ی امشبتو میدونی کی خریداره؟ناله ی امشبتو امام رضا میخره ، خانما حواستون باشه ، شاید عمه جانش بیاد بی بی فاطمه ی معصومه من جواد اهلبیتم ، جود کار و بار من از چه اما میرسد بر زهر و کینه کار من اومد خونه ی حضرت جواد ع ، هی اون دست و اون دست کرد ، حاجت آورده بود گرفتار بود ، روش نشد بگه ، بلند شدو رفت ، امام فرمودن این حاجتش این مبلغ بود ، یچیزیم گذاشتن روش به خدمشون دادن گفتن ببرید بدید بهشون ، نگفته حاجت میدن ، آى اونایی که گیرید ، کربلا ندیدید ، آرومی ، آتیش بزن به جلسه آه از من بود و شور و هلهله از همسرم ها چیه تا اسم هلهله میاد شماها ناله میزنید؟ خون دل میریخت از خونابه های حنجرم نگهدارید جلوتر میرسه بازم هلهله میگه اما فکر نکنید این خونابه ها که داره میاد همش اثر زهر و سمه ، از جگر میریزد امشب ، ( میدونی چیه که داره میریزه؟) از جگر میریزد امشب قصه ی آن کوچه ها ارث بردم (امشب با این یه بیت خیلیاتون صفا میکنید میدونم)ارث بردم گریه و خون را ، ز جدم مجتبی چطور مگه؟ خونمون از این وره آره من زمین میخوردم اما خانه در آتش نسوخت پیش شمع چشم من ، پروانه در آتش نسوخت خون به لب می آیداما ، دست من دربند نیست پاسخ خون گریه هایم چون علی،لبخند نیست آی مردم آی مردم گرچه مظلومم ولی لا یوم ک یومک حسین زار و مسمومم ولی ، لا یوم ک یومک حسین آره هلهله کردن آره شولوغ بود ، اما ، اما بذار جواب اینو بگم که چرا ما باکیلید واژه ها آتیش میگیریم هلهله کردند اما خواهری من را ندید دشنه آوردند اما ، دختری من را ندید روی رگهای گلوی من سم مرکب نرفت چوب بر لبهای آتش خورده و پرتب نرفت اما درسته من تو خونم غریب بودم اما ، اما خواهرم آواره ی هر کوچه و بازار نیست اهل بیت من اسیر خانه ی کفتار نیست زارو بیمارم ولی نی در گلویم جا نشد پیکر من جایگاه بوسه ی نی ها نشد تشنه ام مثل تو بستند آب را بر روی من مثل تو با سنگ نشکسته سر ابروی من سوز می آید ز شعر و قصد من آزار نیست (میخوای کمک امام زمان کنی نالتو حبس نکن) میبخشید منو ، آخه جای دخترهای زهرا کوچه و بازار نیست 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
. 📋جواب ناله دلهای خسته بر لب توست (س) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند خدا هر آنچه کند از تواَم جدا نکند *امشب به حضرت زهرا (س) بگو من غیر محبت تو چیزی ندارم، همه سرمایه‌م محبت توئه بی‌بی جان. ان‌شالله یه عمری برات گریه کنم، یه عمری صدات بزنم... امام باقر(ع) رو کرسی درس نشسته، پیرمرد خمیده وارد شد، سلام داد؛ گفت آقاجان یه چیزی میخوام به شما بگم. حضرت فرمودن بیا جلوتر. اومد مقابل آقا مؤدب وایستاد؛ آقاجان میخوام حرف دلم رو بزنم. میخوام دینم رو به شما عرضه کنم؛ آقاجان، من شمارو خیلی دوست دارم؛ آقا فرمود درست میگی. عرض کرد آقاجان رسول خدا رو هم خیلی دوست دارم؛ آقا تایید فرمودن. عرض کرد آقاجان امیرالمؤمنین رو هم خیلی دوست دارم؛ تایید کردن. به اینجا که رسید یه لحظه بغض گلوش رو گرفت... گفت مادرت رو که دیگه نگو؛ عاشقشم، بیچاره‌شم، آقا فرمودن درست میگی. گفت اما من میترسم فردای قیامت بشه به‌خاطر اعمالم منو از اهل بیت جدا کنن. آقا فرمودن حالا که اینطور گفتی و عرض محبت کردی، یه چیزی هم من بهت بگم؛ دم آخر، لحظه‌ی جون دادن که هیچکی نمیتونه به دادت برسه، من میام، رسول خدا میاد، امیرالمؤمنین هم میاد. بعد فرمود خیالت رو راحت کنم، مادرم هم میاد... تا این رو شنید یه ناله‌ای زد، بیهوش شد. به هوشش آوردن، گفت آقا میشه یه‌بار دیگه بگی، دلم خنک شد... فرمود همه میان، اون مادر نازنین ما هم میاد. دوباره بیهوش شد، به هوش اومد گفت یه‌بار دیگه اسم مادرت رو بگو، یه‌بار دیگه بگو مادرت میاد بالا سر من...* (یه جوری نوکری کن که مادر سادات بیاد بالا سرت.) من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند خدا هر آنچه کند از تواَم جدا نکند صفای دل توئی و دل زهر چه داشت صفا صفا ندارد اگر با غمت صفا نکند *رفیقش بود، از ملازمان امام صادق(ع) بود، سه روز پیداش نشد. بعد سه روز اومد محضر آقا رسید؛ آقا فرمودن کجا بودی دلمون برات تنگ شد، مدتیه ازت خبر نداریم.... (خداکنه ماهم یه‌جوری زندگی کنیم امام زمان بگه کجا بودی مدتی من ازت خبر نداشتم....) گفت آقا این روزای آخر خانمم پا به ماه بود، خدا به ما یه اولادی داد. آقا تبریک گفتن، پرسیدن حالا خدا چی بهت عنایت کرده؟ گفت آقاجان خدا به ما یه دختر داده، حضرت فرمود دختر رحمته، دختر با قدمش برکت میاره. بعد حضرت فرمودن حالا اسمش رو چی گذاشتی؟ تا گفت آقاجان اسمش رو گذاشتم فاطمه، دیدن آقا پاشد، هی گفت: " آه فاطمه " فرمود حالا که اسمش رو گذاشتی فاطمه، یه وقتی سیلی به صورتش نزنی، آخه مادر مارو تو کوچه‌ها بی هوا زدن....* وای مادرم.... جواب ناله‌ی دلهای خسته بر لب توست که را صدا کند آن کو تو را صدا نکند من کی رو صدا بزنم جز مادرت؟... از هر کدوم از اهل‌بیت اگه حاجت بخوای، اگه به مادرش قسمش بدی جوابت رو میده... اومد امام باقر(ع) رو صدا زد، آقا فرمود: از این به بعد میخوای منو صدا بزنی اونجوری صدا بزن من دوست دارم. گفتش چطور صداتون بزنم؟ حضرت فرمودن: بهم بگو یابن فاطمه، بهم بگو یابن‌الزهرا؛ آخه ما خیلی مادری هستیم... رفت حرم امام رضا، هی آقا رو قسم داد؛ آقا من یه گره‌ای به کارم افتاده، به پهلوی مادرتون... (آخه یه چیزایی رو هم آدم باید حیا کنه نگه) هی قسم داد، هی قسم داد، آقا شب اومد تو عالم رؤیا، فرمود: همینجوری هم بگی ما حاجتت رو میدیم، چرا هی مارو به پهلوی مادرمون قسم میدی، تو امشب حرم رو به هم ریختی با این حرف... اهل بیت حساسن به نام مادرشون.... حالا اومدی اینجا حاجت بخوای؛ خدا چه نعمتی بهت داده،‌ هر وقت صداش بزنی جوابش رو میشنوی...* جواب ناله دلهای خسته بر لب توست که را صدا کند که آن تو را صدا نکند رضا مباد خدا از کسی که در همه عمر تو را به قطره‌ی اشکی ز خود رضا نکند *فرمود: "إِنَّ اللّهَ يَرْضَى لِرِضَا فاطِمة" ، یعنی نماز هم که میخونی اگه محبت حضرت فاطمه رو نداشته باشی نمازت قبول نیست. همه چیز تو رضایت بی‌بی جان ماست... اگه میخوای رضایت بی‌بی جان مارو داشته باشی، باید علی رو دوست داشته باشی، همه غم و غصه‌ی بی‌بی امیرالمؤمنین بود...* ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. 📋 هر کسی مهر علی داشت، مدالش دادند (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ «هر کسی مهر علی داشت، مدالش دادند سینه ی سوخته با میخ، مدال زهراست» بچه‌هام امروز توو خونه یه جور دیگه گریه می‌کردند؛ آخه توو این چند روزه مادر بود، گرچه شکسته بود. اما بالاخره می‌اومدند یکم کنار بستر مادر شکسته‌شون می‌نشستند، یکم با هم حرف میزند. اما الان هی میان این بستر خالی و نگاه می‌کنند آه می‌کشند.... «نور سرخی که به چشمان علی تابیده نور خورشید رخِ رو به زوال زهراست بر بهارش چقدر رنگ خزان پاشیدند قاتل جان علی، قد هلال زهراست صورت و بازو و پهلوی کبودش گویاست منشأ روضه‌ی جانسوز سه ساله زهراست» حسین.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
📖 🔊 مناجات و روضه علیه السلام 🔘 هیئت احرار الحسین علیه السلام **** (...اللهم صل علی صاحب الدعوةِ النبویه و الصوله الحیدریه و العصمه الفاطمیه و صلابه الحسنیه و شجاعه الحسینیه) فصل باریدن اشک آمده، باران شده ام، باز هم ماه عزا آمده، حیران شده ام، اولینج نام، که آمد به لبم اسم تو بود، از تولد به خدا، مست حسن جان شده ام، آقا مادرم، دست مرا داد، به دستان کریم، مادرم دست مرا داد به دستان کریم، بی سبب نیست که محتاج کریمان شده ام، آقا من مسلمان شده ی دست امام حسنم، این جمعیت، ده برابرتونم بشید بگید، باز برا آقا حرم نمیشه، پس واینستا منو نگاه کن، نوکری که شب ششم محرم صداش دراد واویلا ، من پیش خودم گفتم صدای همه گرفتس، بچه ها صدای فاطمه گرفتس، بچه ها، صدای امام زمان گرفتس، پس کی میخوای خودتو خرج کنی، تموم شد ها، افتادی تو سرازیری، من رندی رو بلدم، اول کار با امام حسن اومدم جلو که بگیری، به امام حسن بگو آقا حرم نداری، نوکر که داری ، زوار نداری، سینه چاک های داداشت هستن، من هر وقت میرم کربلا اول به نیت امام حسن میرم زیارت، اول میگم السلام علیک یا ایها الغریب، مادرم برات بمیره حرم نداری، بخدا میسازیم، برات یه حرم، یه بابش رو میزنیم باب عبدالله، یه باب هم باب القاسم، این بزرگتره رو میزنیم باب الزهرا ، اون وقت ببینم شب جمعه زهرا کجا میره، تو برا مادرت پیر شدی، تو اونی که نباید می دیدی رو دیدی، خودم دیدم که مادر بر زمین افتاد، بابا را صدا میزد، من امشب دو سه تا روضه ، هم قاسم میخونم ، هم امام حسن ، هم در و دیوار، امشب روضه قاسم خیلی نزدیکه به روضه مادرش، دو نفر تو اهلبیت پا خوردن، تو آل الله دو نفر رو زمین افتادن ، میخونم براتون اما بشرطی که تو خودتو خرج کنی، من مسلمان شده ی دست امام حسنم، نه بزارید کمر آل سعود بشکنه، راه مدینه رو به ما میبندی، ما مدینه ای که توش نشه گریه کرد نمیریم، ما مدینه ای که نشه توش لطمه زد رو نمیریم، ما مدینه بخوایم، میریم امام رضا، ما مدینه بخوایم میریم سید الکریم، اما اونجایی که مادرمونو زدن ساکت وا نمی ایستیم، همه جمعیت میخوام اینو با هم بخونن بیرونیا بفهمن اینجا یه خبریه امشب، من مسلمان شده ی دست امام حسنم، یبار دیگه، من مسلمان شده ی دست امام حسنم ، از عنایات حسن بوده مسلمان شده ام، یه روز یکی اومد مدینه، از شامات، گفت برسم هرچی از دهانم دراد بهش میگم، اینقدر از آقا بد شنیده بود بچه ها، رسید مدینه، کوچه بنی هاشم کجاست؟، عَدل رسید کوچه بنی هاشم، جلو امام حسن، شروع کرد هر چی لیاقت خودشو خانوادشه به آقا گفت، اصحاب اومدن برن جلو، آقا نزاشت، دری وری یاش تموم شد ، آقا فرمود غریبی، از راه اومدی، چیزی خوردی؟، خسته ای، یه نگاه به آقا کرد، گفت تو کی هستی؟، گفت من همونیم که بهش... ، یهو دید افتاد رو پای آقا، غلط کردم ، امشب میخام بگم آقا اون به تو دشنام داد، بغلش کردی، اینا برا مادرت هزار بار خودشونو زدن، اینا اسم در و دیوار میاد جیغ میزنن، اینا طاقت شنیدن سیلی ندارن، اینا یه زن زمین میُفته، همون جا میزنن وای مادر، آقا خاب دیدم، حرم و گنبد و ایوان داری، در میان حرمت خادم و دربان شده ام، زود جمعش کنم برم سراغ آقا زادش، خواب دیدم ، که بهمراه همه سینه زنان به غذا حضرتیه ناب تو مهمان شده ام... ، من امام حسنی ام (۳) 🎤 حاج حیدر خمسه 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴🏴 📖 🔊 حکایت شنیدنی گلایه حضرت زهرا سلام الله علیها از یکی از روضه خوانها ⚫️ هیئت الرضا علیه السلام 🔻 ** گفت:پایین شهر تهرون،كوچه پس كوچه هاش یه روضه می گرفت،از اون روضه خوبا، هر سال یه رفیق مداح هم داشت می گفت می اومد روضه اش رو می خوند. زد و مداح ِ معروف شد،تماس گرفت:امسالم میای روضه ام رو بخونی؟گفت:آره . شب روضه رسید رفت،غوغایی كرد تو روضه اش، از در اومد بیاد بیرون یه پیرزن اومد جلوش رو گرفت.حاجی تو روضه می خوندی؟ گفت:آره مادر. دستت درد نكنه،خیلی با روضه ات گریه كردم،خیر ببینی.یاعلی مادر. حاجی منم یه روضه دهگی دارم،یه دوتا كوچه پایین تر میای روضه ام رو بخونی، یه نگاهی به پیرزن ِ كرد،گفت: من و میشناسی؟گفت:من كار به اسمت ندارم، روضه خوب می خونی. منم هر كسی رو روضه ام نمیگم بیاد، روضه ام پنجاه ساله است. گفت: مادر ساعت دوازده شب روضه ام تموم میشه،گفت:باشه دوازده بیا. "نه" نیومد به دهانش.آدرس رو گرفت،شب اول محرم روضه اش دوازده تموم شد،رفت پرسون پرسون آدرس رو پیدا كرد،دید كوچه رو آب و جارو كرده، یه پارچه بالاش زده،به مجلس عزا خوش آمدید، دم در دیدم پیرزن ِ وایستاده،تا من و دید انگار دنیا رو بهش دادم،خوش اومدی،قدم سر چشمم گذاشتی،رفت بالا دید الله اكبر با این اسم و رسمش آخر كارش كجا افتاده، چهار پنج تا پیر زن ، یه صندلی شكسته،نه بلندگویی نه چیزی،گفتم: ببین آخر ِ كار ِت كجا رسید، حالا اومدی روضه رو بخون و برو،گفت:نشستم،"السلام علیك یا اباعبدالله"، دیدم در و دیوارداره گریه می كنه،مگه میشه؟چهار تا پیرزن،نه بلندگویی،این سرو صدا؟ حتماً حال و هوای روضه های قبلی ِ. گفت:شش،هفت شب اومدم روضه اش همون حال،شب هشتم محرم، هیئت خودم ساعت دو نصف شب تموم شد، گفتم:دیگه اونجا هم نرم خبری نیست،خسته ام،برم از فردا روضه دارم. اومدم خونه،خوابیده و نخوابیده، تا چشمام گرم شد،دیدم یه خانم جلوم ایستاده، چون روضه خون بودم شناختمش،دیدم دست به كمر ِ، چادرش خاكی ِ،فهمیدم فاطمه سلام الله علیهاست.گفتم:اومده بهم ای والله بگه، خسته نباشی بگه، "السلام علیك ِ یا فاطمة الزهرا"، سلام مادر، گفت: دیدم جوابم رو داد روش رو برگردوند. خانم،چه اشتباهی كردم؟چرا رو ازم برگردوندی؟ فرمود:چرا روضه ی ما رو نیومدی؟خانم از صبح دارم برا بچه ات روضه می خونم، كدوم روضه؟ فرمود:همون روضه پیر ِزن ِ، هر شب من می اومدم پا روضه ات، ضجه می زدم،امشب برات مهمون آوردم، زینب اومد،عباس اومد،علی اكبر اومده بود روضه. گفت:از خواب پریدم بدو خودم رو سه نصف شب رسوندم تو همون كوچه،دیدم پیر ِزن خوابش برده،مادر،مادر! چشماش رو باز كرد،الحمدالله سپرده بودمت به مادرش. گفت:رفتم بالا نشستم،"السلام علیك یا اباعبدالله". بی بی غلط كردم، گفت:دیدم دوباره صدا ناله اومد. خانم ها امشب یه زحمتی جوونا دارن،اگر دیدید یه خانم غریب ِ، از محرم هاش هم رو گرفته، اگه دیدید دست به دیوار راه میره،سلام مارو به زهرا برسونید. 🎤 حاج حيدر خمسه ♣️😭♣️ بروزترین کانال احادیث، روایات ، اشعار،روضه دفتری ،نوحه،‌۱۴معصوم ع و... ایتا👇 ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @nohevarozechahardahmasomsoghandi
روز آخر زهرای مرضیه از بستر بیماری بلند شدند کمی کارهای خونه رو انجام دادند.. فرمودند اسماء ...من ساعتی استراحت می کنم .. منو صدا بزن اگه جواب ندادم اسماء ...بدون دیگه به بابام پیغمبر خدا ملحق شدم... 🌹 اسماء میگه... دل نگران بودم.. گفتم خدا چرا خانم اینطور فرمودند ..دیدم وارد حجره شدند خدا ...ساعتی بعد صدا زدم ..عرضه داشتم .. یا بنت رسول الله.. دیدم جواب نیومد...خدایا ...چه خبر شده... چرا خانم جواب نمیدن...دوباره صدا زدم: (یا بنت رسول الله) دیدم جواب نمیاد 🌹 وارد حجره شدم...دیدم خانم رو به قبله خوابیدند... یه پوشیه ی سفیدی روی صورت کشیدند...میگه اومدم کنار خانم.. ای پوشیه رو کنار زدم دیدم ای وااای... خاک به سرم شده خانم جان دادند...ای وای ای وای... خدایا ...حالا من جواب امیرالمومنین رو چی بدم .. جواب بچه ها رو چی بدم ... در همون حالت میگه دیدم صدای حسن و حسین میاد .. وارد خانه شدند تا اومدند صدازدند اسما بگو مادرمون زهرا کجاست... دوان دوان وارد حجره شدند ...کنار بدن بی جان مادر نشستند.. حالا میخوای گریه کنی بسم الله ... برا یتیمان زهرای مرضیه گریه کن...این بچه ها خودشون رو انداختند روی بدن مادر... ( جملات زمینه ساز👈 نميدونم تا حالا بچه ی یتیم کنار بدن مادر دیدی یا نه) امام حسن (علیه السلام) خودشو انداخت روی بدن مادر ...صدازد: (یَا أُمَّاهُ کَلَّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی) ...مادرجان من حسنم... با من حرف بزن مادر.. الان روح از بدنم جدا میشه مادر ... مادر ابی عبدالله اومد... آی کربلایی ها ..آقاتون اومد..این صورت رو گذاشت روی پاهای مادر..هی پاهای مادر رو میبوسه صدا میزنه (یَا أُمَّاهُْ کَلِّمِینِی) هی صدا میزنه وای مادر با من حرف بزن ...من حسینتم...😭 مااادر.. اگه بامن حرف نزنی میمیرم مادر...مادر...ای وای ای وای 🔹اسماء چرا چشم از ما پوشیده مادر 🔹وقت اذان مغرب خوابیده مادر
📖 🔊 مناجات با امام زمان عج 🔘 روضه سلام الله علیها 🔻 * کم نکن سایۀ لطفت زِ سرم آقاجان گرچه من جنس خرابم، بخرم آقاجان آنقدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر از غم و غصۀ تو بی خبرم آقاجان *تو چقدر غریبی ما یارتیم .. تو چقدر غریبی که ما خاطرخواهتیم .. امام مجتبی علیه السلام فرمودن اگه به تعدادِ انگشتانِ دست یار داشتم قیام میکردم .. به خودت قسم تو از امام حسنم غریب تری آقا .. همه اینا الکیِ پا عمل میرسه اول خودم .. من پات نیستم .. اما به خودت قسم دوست دارم ..* یک قدم محضِ رضایِ تو نشد بردارم *السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ ..* یک قدم محضِ رضایِ تو نشد بردارم اصلاً انگار فقط دردسرم آقاجان در بساط غمتان مدعی‌ام ، اما حیف غافل از ناله و اشکِ سحرم آقاجان پر و بالم شده زخمی ، تو بلندم کردی کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان *رفیق ، رفیقی نیست که تو خوشی ها فقط باشه .. نقل کردن علامۀ امینی رحمت الله علیه که دارایِ اون سکنات و مقامات بوده ، بهش گفتن علامه این همه داری خرج میکنی ، عمرُ جوونیُ زندگیتُ همه رو تو این سفر اون سفر ، این شهر اون شهر ، این کشور اون کشور ، مدارک جمع کردی مستندات برایِ اینی که علی رو رو کرسیِ حقیقتِ خودش بنشانی ، این همه در رابطه با زهرایِ مرضیه مطلب نوشتی ، خوب اگه علامه و مرجع نمیشدی ، چی کار میکردی ؟ گفت اگه من علامه نبودمُ و مرجع نمی شدم زندگیمو تو یه توبْره میریختم میرفتم تو بیابونا ، (خُب ..) تا آخرِ عمرم گریه میکردم و لطمه میزدم برا بلایی که سرِ زهرا آوردن .. ما اصلاً چیزی نمیدونیم .. بزار روضه مُ اینجور بگم .. یه وقت من عصبانی ام میگم فلانی پاشو برو فلانیُ بزن .. یه وقتم من عصبانی ام میام سلاحِ طرفُ بر میدارم ... نوشتن حرومی این شمشیرُ گرفت ، یه جوری زد .. بگم صدا ناله ت بلند شه .. نه با قلاف با آهنِ بالایِ غلاف یه جوری زد به زهرا ..* پر و بالم شده زخمی ، تو بلندم کردی کمکی کن که به سویت بپرم آقاجان غیر این خانه پناهِ دگری نیست مرا *رفیق تو این دورِهمی ها ، شب نشینی ها ، دید و بازدیدا شده یه بار برا امام زمان دعا کنی ، یادش کنی ؟ .. انقده بی معرفتیم ..* غیر این خانه پناهِ دگری نیست مرا باز کن دربه رویم ، پشتِ درم آقاجان تا به اینجا که رسیدم مدد سلطان است راهی‌ام کن دم ایوانِ حرم آقاجان بعد مشهد ، سفرِ کربُبَلا می‌چسبد یک شب جمعه بیا و ببرم آقاجان شاعر: اباصالح .. دلم یه کربلا می خواد اباصالح .. دلم یه گنبدِ طلا می خواد اباصالح .. دلم امام رضا می خواد ____ بی نام تو زهرا گره ای وا شدنی نیست هرگز نفسی بی تو مسیحا شدنی نیست بوسیدن دستان تو معراج رسول است فرزند کسی ، ام ابیها شدنی نیست اصلاً چه نیازی به پسر داشت پیمبر نسلِ نبوی جز به تو احیا شدنی نیست تو منحصراً بانیِ این چرخِ کبودی در خلقت ما نقش تو حاشا شدني نيست _ دستار بسته ای که نبینم سرت شکست جایِ شکستگی به همه جای جایِ توست تکرارِ ضربه ها که به یک جا نمی خورد جای قلاف بر سرُ بر دستُ پای توست _ همین که درد زِچشم تو خواب میگیرد تمام جانِ مرا اضطراب میگیرد بیا به همسرِ خود لحظه ای تبسم کن دلم از این همه حالِ خراب میگیرد گشوده دخترِ تو آیه‌هایِ قرآن را نشسته رویِ سرِ خود کتاب می‌گیرد عوض شده است در این خانه کارها امشب حسین پیشِ لبت ظرفِ آب می‌گیرد خدا کند که نبینند پهلوانی را که آستین رویِ ردِ طناب می‌گیرد حاج حیدر خمسه
📖 باز کوچه بنی هاشم حضرت زهرا سلام الله علیها #🏴ایام_فاطمیه * فصل باریدن باران شده و حیران شده ام آخر سال رسیده است پریشان شده ام اولین نام که آمد به لبم نام تو بود از تولد به خدا مست حسن جان شده ام مادرم دست مرا داد به دستان کریم بی سبب نیست که محتاج کریمان شده ام *آی امام حسن! آخرِ سالِ،هر جا بری دارن حساب و کتاب می کنند، حساب مارو زدی یا نه؟ یه محرم داشتیم،یه فاطمیه،یه ماه رمضون،من حساب از راه دور رو قبول ندارم،من رو یه حرمی ببر،رو در رو،اون وقت هر چی تو بگی من بدهکارم،اما برا مادرت کم گریه نکردم،پا به پات برا مادرت گریه کردم،ما برا مادر خودمون خیلی گریه کنیم یه هفته، اما سه ماهه شب و روزمون شده زهرا،راستی آقا یه سئوال ازتون دارم:شنیدم مادرتون رو بد زد،این راسته؟ شنیدم بیست سالگی موهات سفید شد،این راسته؟ شنیدم هر کار کردی دستت نرسید،این راسته؟...* خواب دیدم حرم و گنبد و ایوان داری در میان حرمت خادم و دربان شده ام خواب دیدم که به همراه همه سینه زنان به غذا حضرتی ناب تو مهمان شده ام ✍️شاعر : حبیب باقرزاده *دست امام حسن رو گرفت گفت:بریم من حقم رو بگیرم،اومد جلو اولی، راه نداد حرف بزنه،به این دلیل، به این دلیل فدک مال ماست، دیگه کم آورد گفت:قلم بیارید،کاغذ بیارید،نوشت فدک رو تحویل زهرا بدید،مهر خلافت زد... هنوز خانوم بیرون نرفته بود، گفت:برید به دومی بگید:دادن حقش با من،گرفتنش با تو، خانوم با یه ذوقی، دیگه چیزی تا خونه نمونده بود،رسیدن کوچه، مثل اراذل و اوباش راه رو بست،پاش رو روی دیوار گذاشت... گرفتی داری میری؟ فکر کردی؟ یه زن متدین چشم تو چشم با نامحرم نمیشه... امام حسن میگه: روش رو گرفت، سمت دیوار رو نگاه کرد،برو کنار،من دختر پیغمبرم... اون حرامزاده قباله رو کشید،پاره کرد،پرت کرد،آب دهان ریخت روش..گفت:حالا برو.... مادر سادات فریاد زد: خدا شکمت رو پاره کنه....نمیدیدش،روش به دیوار بود...امام حسن میگه:یهو دستش رو برد بالا..* چنان سیلی،سریع و بی هوا آمد.... *اینجا یه دونه زد خانوم افتاد،اما یه جا رو سراغ دارم،بچه رو آورد بالا،ای کاش یه دونه میزد می افتاد،هر چی خواست این بچه رو زد،خانوم اگه افتاد زبونش نگرفت،چشماش نمیدید،اما این دختر زبونش گرفت، چشمش هم نمیدید،رو کرد سمت علقمه،عمو.....یتیم گیر آوردن....حسیــــــن.....*
❁﷽❁ (سلام الله علیها ) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻 بیا یابن الحسن دل بی قراریم پر از بغضیم و هر دم ناله داریم امام زمان به یاد مادر پهلو شکسته روی زانوی غم سر می گذاریم آقاجان، صاحب عزا شمایید شما باید برای ما روضه بخوانید بیا یابن الحسن فصل عزا شد عزای حضرت خیرالنسا شد بیا با ما بگو با اشک و ناله چه غوغایی میان کوچه ها شد من از امام زمان معذرت می خوام آقای من ، ما هر موقع میایم تو روضه ها، مخصوصا روضه های فاطمیه، دلمون پر می زنه برا مدینه، همون مدینه ای که مادر شما فاطمه ی زهرا یه روزی اونجا غریب بود اونجا نفس می کشید اونجا گریه می کرد یابن الحسن 🔻 دلم می خواد یه شب مدینه باشم زائر اون شکسته سینه باشم دلم می خواد پشت بقیع بشینم قبر غریب مادر و ببینم اوناییکه مدینه رفتن، میگن آنقدر قبرستان بقیع مظلومه، حتی اجازه نداری اونجا گریه کنی ، آقاجان یابن الحسن، برا چی میخام مدینه رو ببینم؟ دلم می خواد تو کوچه ها بمیرم انتقام مادرمو بگیرم من از سیدا عذر می خوام تو اون کوچه که فاطمه زمین خورد همونجا که یاس علی چو پژمرد آه ، حالا میخای گریه کنی روضه بشنو میگن تو کوچه مجتبی باهاش بود از اون کوچه تا به خونه عصاش بود میگن تو کوچه چادرش خاکی شد رو صورتش یه لاله حکاکی شد فقط اشاره می‌کنم سادات منو ببخشید میگن بی بی فاطمه ی زهرا یه طوری چادر سر می کرد یه طوری راه می رفت مثل همه ی زنها، کسی نمیدونست این فاطمه ی زهرا یا خانم دیگه ایه، وقتی چادر سر می کرد اصلا شناخته نمی شد اما ، اون روزی که از مسجد قباله ی فدک و به دست گرفت داشت میومد خونه ، فاطمه ی زهرا یه نشونه ای داشت نامرد تا از دور دید شناخت، فهمید این خانوم کیه، (بگم چی بود نشانه؟) نگاه کرد دید یه آقازاده ی پنج شیش ساله ، دستش تو دست این خانومه، تا نگاه کرد امام حسن و شناخت، فهمید این مادر ساداته، فهمید این دختر پیغمبره، فهمید این همسر امیرالمومنینه، اومد جلوی مادرو گرفت 🔻 تا صدا زد فاطمه، قباله رو به من بده، بی بی فرمود نمیدم ، آنچنان بی هوا دستشو بالا برد، امام مجتبی نگاه کرد دید یه ضربه از دست یه ضربه از دیوار ، مادر سادات رو زمین افتاد آی... هر جا نشستی ناله بزن یا زهرا‌.... سرمایه ی محبت زهراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی‌دهم ━━━━━━─────── (سلام الله علیها ) و
🤞🤞بسم الله الرحمن الرحیم مداح..حاج آرمین غلامی ای مقامت فراتر از مریم ای شکوهت فراتر از حوا ام کلثوم خواهر زینب عصمت الله دوم زهرا پیش پایت تمام هور و ملک وصله از خانواده ی نور دخت مولا فاطمه زاده یا ام کلثوم... ای اجابت فرشته را چادر حوریان در طواف معجر تو انقدر ناز داری ای بانو بال جبرئیل فرش معبر تو از نفس هایت ای نسیم بهشت بوی عطر گلاب می آید التماس دعای نیمه شبا سوی تو مستجاب می آید یا ام کلثوم... تو کجا توان ناپاکان تو ملیکه ز عالم ملکوت قرص خورشید زم حریر سیاه جمع ایمان کفر ممکن نیست هر که این قصه را کند باور بخدا شیعه نیست مومن نیست یا ام کلثوم انتهای اروج جبرائیل یا ام کلثوم اولین پله ی مقام شما کربلا زنده مانده اما با خطبه ی زینب کلام شما یا ام کلثوم... ایام منتسب به خانم ام کلثوم (س) است ، دختر امیرالمومنین و خانم صدیقه کبری ، چقدر مظلوم این بی بی ، چند تا علت داره ، یه علتش اینه که واقعه عاشورا اینقدر بزرگ ، اما اسم خانوم کمتر برده میشه ، خیلی مظلوم بی بی اگه عقیله بنی هاشم بعد کربلا پیروز شد به واسطه علمداری این خانم بود. به سرت سنگ خورده در کوفه چادرت چنگ خورده در کوفه دختری زیر دست و پاها مرد زیورت را کی به غارت برد پشت دروازه های در شام و تهمت و افترا و دشنام و دست سنگین آن حرامی ها رفته ای کوچه یهودی ها قوت قلب خواهرت بودی همه جا با برادرت بودی سرپناهی به دختران حرم تکیه گاهی به مادران حرم رفته ای پا به پای زینب تو شاهد گریه های زینب روز و شب به فکر گودالی یاد تیغ و سنان و خلخالی ▪️مگه یادش میره اون لحظه‌ای که برادر اومد صدا زد خواهرم! اون لباس کهنه رو بهم بده..😭 دیگه این بار بار آخره ، لباس کهنه رو آوردن ، آقا پوشید ، به همون لباس کهنه هم رحم نکردن ، نه زینب شناخت برادر و نه ام کلثوم برادرُ... 😭 روضه ام کلثوم مداح..حاج آرمین غلامی