#آقا
من از غلامان سیاه کربلایم
وقتی به تو رو میزنم، رو بر نگردان
لطفی که دارد تربت تو، زر ندارد
این خاک پایی را که دادی، زر نگردان
#حسین
🍁امشب، شب علی اکبره
🍁شب جووناست
🍁مجلس جوونم باید جوون گرم کنه
حُر پشیمانیم و با تو حرف داریم
آقا به جان زینب از ما سر نگردان
حیفت نمی آید ز ما، گریه نگیری؟!
وضع بد ما را از این،بدتر نگردان
خیلی برایم مادرت، زحمت کشیده
آقا مرا شرمنده ی مادر، نگردان
⬅️یاد یه حرفی افتادم
✅وقتی جلو حُرُّ گرفت، گفت بزار برگردیم مدینه
گفت مأمورم و معذور
گفت پس بزار بریم
گفت اجازه ندارم... مأمورم و معذور
💢هر چی گفت، حر امتناع کرد
✔️آقا فرمود:ثَکلتکُ اُمُک(مادرت به عزات بشینه)
👌حر یه نگاهی کرد، گفتم یا اباعبدالله...
اگه هرکسی غیر تو، اسم مادرمو میاورد شمشیر برهنه میکردم همینجا جوابشو میدادم.
چه کنم از مادرت #فاطمه،جز خوبی نمیشه یاد کرد
😭😭
💠یوقتایی به خودمون فکر میکنیم،همینه
تو خلوت، شده با خودت فکر کنی که اصلا من کجا، روضه ی امام حسین کجا؟؟
❇️من با این آلودگیام، چی میشه هرشب خانم فاطمه زهرا دستمو میگیره میگه بیا پا روضه ی پسر غریبم حسین بشین و گریه کن
😭😭
خیلی برایم مادرت، زحمت کشیده
آقا مرا شرمنده ی مادر، نگردان
ما آمدیم اینبار، پیش تو بمیریم
پس لطف کن مارا به خانه برنگردان
من با فُراتت چند سالی هست،قهرم
ای تشنه لب با آن، لبم را تر نگردان
🔸موج مزن، آب فرات
🔸رباب،غرق آتشه
🔸موج مزن آب فرات
🔸عموم خجالت میکشه
من با فُراتت چند سالی هست،قهرم
ای تشنه لب با آن، لبم را تر نگردان
بر خیز که دور و بر زینب، شلوغ است
در قتلگه هم روی از خواهر نگردان
حداقل ای شمر ، پیش چشم زینب
عریان مارا اینور و آنور نگردان
😭😭😭😭😭
#حسین
#حسین
🔰شب علی اکبر، شب خاصیه
🔰اومد بالا منبر
گفت فردا شب میخوام روضه تموم بخونم
یجورایی فکر مردمو درگیر این حرف کرد که روضه ی تموم این روضه خون چیه!!
✳️اومد بالا منبر، صحبتاشو کرد
موقع روضه خوندن گفت:
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله
🌐روضه رو به اینجا کشوند که آقا سیدالشهدا اومد بالا جنازه ی جوونش، علی اکبر...
❤️#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
از منبر پایین اومد
⭕️یکی اومد جلو گفت فلانی، بعد علی اکبر قاسم بود
بعد علی اکبر، عبدالله بود، علی اصغر بود
خوده امام حسین بود
⚫️شما گفتی روضه تموم...
گفت تا جاییکه من میدونم و خوندم، امام حسین کنار جنازه علی اکبرش جون داده
😭😭😭😭😭😭😭
🔻فلذا اون لحظه ای که اومد کنار بدن علی اکبر، گفت تو کاری با من کردی که به غروبم نمیکشه
😭😭😭😭
سَرا رو آوردن تو بزم شراب
💯میخوام دلا آماده بشه، بعد شعر بخونم
گفت دونه دونه سرهارو برام معرفی کن.
این سر، سر قاسمه
این سر، سر عبدالله
این سر ، سر علی اصغر شیرخواره ی حسینه
این سر، سر علمدار حسین، ابالفضله
این سر، سر شهزاده علی اکبره
♻️تا رسید به سر علی اکبر، گفت بهم بگید اول بابارو کشتید یا پسرو؟؟
گفت مگه فرقیم داره براشما؟؟
هردوتا، سرشون جلو چشته
😭😭
گفت نه...
اگه اول پسرو کشتید دیگه نیاز نبود بابارو بکشید
😭😭😭
💹به خودش آمد و فهمید که چشمش، تر بود
دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود
💹تازه فهمید چه روزی به سرش آمده است
یا که بهتر، چه به روز پسرش آمده است
💹پسر دست گلش را چو گل پرپر دید
هر طرف را که نظر کرد، علی اکبر دید
بابا ابراهیم پیغمبر..
بچشو مرتب کرد
دستاشو حنا زد
موهاشو حنا زد
◀️قشنگ مرتب آورد تو قتلگاه
بفرمان الهی قربونی کنه پسرشو در راه خدا
⚛چاقو رو تیز کرد
زد به حلقوم اسماعیل
هر کاری کرد نبرید
✴️دوباره تیز کرد
گفت الان اونجوری میخواستم شده
هر کاری کرد، نتونست ببره گردن اسماعیلو
✳️ندا اومد یا ابراهیم
قبول کردیم از شما
دیگه نمیخوای ادامه بدی
‼️برگشتن پدر و پسر به خونه
خانوم هاجر، مادر اسماعیل ..
این چاقو که به پوست میخوره، پوستو کبود میکنه
این کبودی رو که دید، گفت چه اتفاقی افتاده؟
🔆قضیه رو ابراهیم پیغمبر توضیح داده
گفت: هاجر... به فرمان الهی میخواستم پسرمو قربونی کنم که ندا اومد بسه
این چاقو رو هر کاری کردم، نشد بِبُرم
⚠️جای چاقو موند رو گلوی اسماعیل
❗️روایت نوشته هاجر سه روز مریض شد.
مریضیه بدی گرفت.
بعد 3 روزم جون داده
#امان_از_دل_زینب
#امان_از_دل_حسین
یه کبودی دید، طاقت نیاورد جون داده
🛑اما بدن ارباً اربا افتاده
یجوری شد میخواست علی اکبرو صدا کنه، همه دشت شده بود علی اکبر
😭😭
❤️میگفت #علی_وَلَدی
پسرم
جگر گوشم
جگر بابا
چه بلایی سرت آوردن؟؟؟
😭😭😭
#کانال_تخصصی_روضه
#حاج_عباس_طهماسب_پور
🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas