4_6032699927111402880.mp3
824.2K
چیکار کنم
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
گودال قتلگاه
غرق خون وقت صحنه ی آخر
بین گودال داشت جان می داد
با نفس های گرم و بی رمقش
دل حضار را تکان می داد
مادری در میان هق هق و اشک
مشت بر سینه می زد و با درد
یک نگاهش به سمت مقتل بود
یک نگاهش به چهره هایی زرد
آتش از خیمه ها که بالا رفت
روضه خوان داشت نغمه سر می داد
گفت:او می دوید و من...انگار
از غمی بی امان خبر می داد
دانه های سفید برف آرام...
مثل یک دسته ی عزا از راه...
آمدند و شدند تسکین...
عطش کودکان ثارالله!
آتش خیمه ها فروکش کرد
دل ولی همچنان تلاطم داشت
مرد قصه میان خون ،اما
گوشه چشمی به سمت مردم داشت
بوق شیپور و طبل ماتم را
هرکسی می شنید می لرزید
شمر آمد ...ولی همه دیدند
دست هایش شدید می لرزید
شمر تعزیه بغض کرد و گریست
گفت : لعنت به من اگر که تورا....
خنجر از دست او زمین افتاد
گفت دستم بریده باد آقا
تعزیه ختم شدهمه رفتند
باز اوماند و صحنه ی گودال
بعداز آنکه سکوت جاری شد
ساربان آمد و زبانم لال
محمدجواد الهی پور
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
#امام_حسین #عصر_عاشورا
مادر آب کجایی پسرت آب نخورد
پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد ....
https://eitaa.com/rozeneshinan
گودال قتلگاه روضه باز
نیمه جان بود و پشتِ مركبِ خود
بوسه ای سنگ ، بر جبینش زد
نوبت تیر ِحرمله شده بود
آه، از پشت زین زمینش زد
ناله ای میرسد به هركس كه
به تنش تیغ میكشد... نزنید
مادرش چنگ میزند به رخش
دخترش جیغ میشكد... نزنید
نوبت یك حرامزاده شد و
نوك سر نیزه اش به سینه نشست
وزن خود را به روی نیزه نهاد
آنقدر تكیه داد نیزه شكست
داس هایی بلند را میدید
بین دستِ جماعتی خوشحال
از سرِ شیب پیكری را ، وای
میكشیدند تا ته گودال
تبر و داس و دشنه و شمشیر
با تنی خُرد جور می آیند
تا بدوزند بر زمین ، از راه
نیزه های قطور می آیند
شمر دستش پُر است و با پایش
بدنش را به پشت میچرخاند
نیزه ای را حرامزاده زد و
نیزه را بین مشت میچرخاند
این وسط چندتا حرامزاده
بدنی ریز ریز میكردند
با لباسی كه از تنش كَندند
تیغشان را تمیز میكردند
علی اکبر لطیفیان
https://eitaa.com/rozeneshinan
🏴 اشعار #عصر_عاشورا
_______________
#امام_حسین
تمام حجم تنت را سوارها بردند
به زیر مرکبشان نیزه دارها بردند
به این دوچشم پرازاشک دیدم از روی تل
تورابه هرطرف دشت بارها بردند
برای کشتن تو بیقرار بودند و
قرار قلب مرا بیقرارها بردند
مسیح نیزه نشین منی که راس ات را
به بزم مستیه شمشیردارها بردند
لباس و جوشن وانگشترو عبایت را
حیا نکرده و بی بند و بارها بردند
غریب و بی کس و بی یار بودی و دیدم
چه وحشیانه تو را همقطارها بردند
فقط نه جسم تورا بلکه از قبیله ی من
چقدر مرد و زن و شیرخوارها بردند
🔸شاعر:
#محمد_کابلی
__________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
🏴 اشعار #عصر_عاشورا
_______________________
#امام_حسین
کوتاه کن کلام … بماند بقیه اش
مرده ست احترام … بماند بقیه اش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام … بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام … بماند بقیه اش
شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ ها تمام… بماند بقیه اش
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟ … بماند بقیه اش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام… بماند بقیه اش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام….بماند بقیه اش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام … بماند بقیه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام … بماند بقیه اش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام … بماند بقیه اش
بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو
من میروم به شام …بماند بقیه اش
دلواپسم برای سرت روی نیزه ها
از سنگِ پشت بام …بماند بقیه اش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام …بماند بقیه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام … بماند بقیه اش
تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام … بماند بقیه اش
قصه به “سر” رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام … بماند بقیه اش
🔸شاعر:
#محمد_رسولی
_______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
هدایت شده از 🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعرین روضه نشینان ☝️☝️☝️🌸
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
خیال کن که پر از زخم ، پیکرت باشد
شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد
خیال کن هدف سنگ های کوفه و شام
به روی نیزه سر دو برادرت باشد
فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست
و جمله های"حواست به معجرت باشد"
خیال کن حرمت بی پناه مانده و بعد
به روی نی سر سردار لشگرت باشد
کنار عمۀ سادات، یکطرف، شمر و
سنان و حرمله هم سمت دیگرت باشد
خیال کن که علی باشی و به مثل علی
دو دست بسته کماکان مقدرت باشد
خیال کن همه اینها که گفته ام هستند
علاوه بر همه توهین به مادرت باشد
یزید باشد و بزم شراب باشد و وای
به تشت زر سر بابا برابرت باشد
و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب
نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد
و باز از همه بدتر که مدت سی سال
تمام آن جلوی دیدهء ترت باشد
به اشک حضرت سجاد می خورم سوگند
که دیده هر چه که گفتیم ، باورت باشد
🔸شاعر:
#مهدی_مقیمی
_________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می خواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس بر می خاست
علی باشی و در میدان نجنگی ، داغ از این بدتر؟
خدا اورا به بزم عشق بازی شعله ور می خواست
علی در خونِ خود پرپر علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزان تر علی بودن هنر می خواست
نباید شعلهء این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می خواست
به پای این کبوتر نامه ای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان پیغامبر می خواست
مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن ، دشمن از او خون جگر می خواست
خرابه خیزران خنیاگری ها خارجی خواندن
نمک از زخم هایش زخم های تازه تر می خواست
امامت را زنی با خود به هر جان کندنی می برد
که زینب بود ، اگر او زیر دست و پا سپر می خواست
پدر لب تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای گریهء باران چه از جان پسر می خواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر می خواست
🔸شاعر:
#سیدحمیدرضا_برقعی
_______________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم
نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم
بلبلان از غم گلها همه بیتاب شدند
غنچه ها را همه پژمرده و پرپر دیدم
کوچه ی تنگ ندیدم چو عمویم امّا
تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم
مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم
جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم
آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی
من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم
از همه سختی گودال همین بس باشد
قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم
بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت
پی انگشت پدر در همه جا گردیدم
با عبا جمع نمودم که نریزد عباس
پاره های تنِ سقای دلاور دیدم
کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا
چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم
وای از شام که ناموس خدا را بردند
خنده و هلهله در مردم کافر دیدم
سخت تر از همه بازار یهودی ها بود
عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم
سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب
به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
پیرمرد ِ بلا کشیده منم
پسرِ شاه سربریده منم
روضه خوانی که هرچه می گوید
با دوچشم کبود دیده منم
آنکه از ناقه دید بانوئی
پایِ یک بوسه شد خمیده منم
آن امامی که با تنی تب دار
عقبِ ناقه ها دویده منم
آنکه وقت فرار از خیمه
نالة دختران شنیده منم
آنکه در بین بوریا دلِ شب
پیکر یک امام چیده منم
آنکه درگوشة خرابة شام
دفن کرده گلی شهیده منم
همة روضه ها کنار ولی
آنکه بازار شام دیده منم
روضه را باز میکنم امشب
سخن آغاز میکنم امشب
روضه در یک کلام وای از شام
دردِ بی التیام وای از شام
کاش مادر مرا نمی زائید
ناله های مدام وای از شام
ناسزاهای بد به ما گفتند
همه جایِ سلام وای از شام
آن دیاریِ که کرده بازی با
آبروی امام وای از شام
قافله تا غروب گیر افتاد
کوچه ها ناتمام وای از شام
دخترِ فاطمه اذیت شد
از نگاهِ حرام وای از شام
گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود
آتشِ رویِ بام وای از شام
جایِ حیدر زگیسویِ دختر
می گرفت انتقام وای از شام
در میان ِ چهار هزار رقاص
گریه در ازدحام وای از شام
سر وتشت و پیاله های شراب
چوبِ بی احترام وای از شام
لعنتی در کنارِ سر میریخت
میِ باقیِ جام وای از شام
سرخ موئی اشاره کرد و یزید
گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام
من چهل سال گریه میکردم
با همین یک کلام وای از شام
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️
#مرثیه_امام_سجاد #مصائب_شام
تا که چشمش به آب می افتد
یادِ طفل رباب می افتد
کوهِ آتشفشان اندوه است
از نگاهش مُذاب می افتد
پلک هایش که بسته می گردند
پرده های حجاب می افتد
نیمه شب خوابِ "شام" می بیند
نیمه شب ها ز خواب می افتد
نمکی چشم شور شامی ها
روی قلبی کباب می افتد
روی گلبرگ یاس های حرم
اثرات طناب می افتد
یاد آن خیزران و تشت طلا
یاد بزم شراب می افتد
شام را قتلگاه می بیند
نیزه ها را،"نگاه" می بیند
مثل کرببلا در اینجا هم
روبه رویش سپاه می بیند
تا تماشا شوند بین گذر
همه جا سدِّ راه می بیند
کوچه کوچه به گریه می افتد
کوچه کوچه گناه می بیند
معجری پاره پاره افتاده
یا که او اشتباه می بیند؟
تنِ دخترسه ساله ای را،آه..
از کبودی سیاه می بیند
بین آن ازدحام جان فرسا
عمه را گاه گاه..،می بیند
عمه را بین آن همه نامرد...
عمه را بی پناه می بیند
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
________________________
https://eitaa.com/rozeneshinan
درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️