💖💫💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖
💖💫
💖
#باعشقتوبرمیخیزم
قسمت#نهصدونودوپنج
بچه ها خواب بودند و سمیه هم سفره ی صبحانه پهن کرده منتظر من بود.
کیف و مانتوم رو آویزون کردم.
سمیه از آشپزخونه بیرون اومد و من رو برای صرف صبحانه دعوت کرد
-آبجی خانم بیا صبحونه آمده اس
بی میل گفتم
-تو برو بخور، من اصن میل ندارم
اخم نمایشی کرد و گفت
-میل ندارم چیه؟ مطمئنم دیشب که شام نخوردی، الانم صبحونه نخورده زدی بیرون
میشناسمت دیگه، بیا بیخودی هم چک و چونه نزن با من.
ناچار رفتم و سر میز نشستم.
سمیه مشغول خوردن شد و من با تکه ای نون توی دستم بازی می کردم.
-گفتم بشین صبحونه بخور نه که بازی کنی
بی حوصله و ناراحت نگاهش کردم
-گفتم که میل ندارم
با جرعه ای چایی، لقمه ی توی دهانش رو قورت داد و دست از خوردن کشید.
متاسف سری تکون داد
-چی شده ثمین؟ همون موقع که زنگ زدی مطمئن بودم یه چیزی هست نمیگی، با مرضیه بحثت شده؟
حق به جانب نگاهش کردم و گفتم
-من چکار به مرضیه دارم؟
اونه که همش با کارهاش ناراحتم میکنه
سمیه سعی داشت با آرامش از من دلجویی کنه تا متوجه اصل ماجرا بشه.
-آخه مرضیه چرا باید تو رو ناراحت کنه؟
اخم کردم و شاکی گفتم
-نمی دونم والا.
وقت و بی وقت عمه رو می کشونه اونجا.
می دونه من با حرفهای عمه اعصابم بهم میریزه، اصلا براش مهم نیست.
همین امروز، دو ساعت می خواست از خونه بره بیرون یکاره زنگ زده عمه بیاد بمونه پیش بابا.
-خب اشکالش چیه؟ خواسته وقتی خودش نیست عمه مراقب بابا باشه
طلبکار گفتم
-پس من اونجا چکاره ام؟ یعنی نمی تونم دو تا دونه قرص به بابا بدم؟ نمی تونم یه بشقاب غذا براش آماده کنم؟
دوباره متاسف سری تکون داد و گفت
-عزیز دلم، می دونم از دست عمه ناراحتی. منم بهت حق میدم.
عمه یه اخلاقی داره که رو یه موضوعی که براش مهمه زیادی اصرار می کنه.
ولی خب قبلا هم بهت گفتم تو اصلا به روی خودت نیار، بسپر به بابا.
حالا هم نباید مرضیه رو با چوب عمه بزنی که.
اون طفلک همه ی نگرانیش برای باباست، خیلی داره زحمت میکشه براش.
شرایط عضویت کانال Vip #باعشقتوبرمیخیزم در لینک زیر😍😍👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433
⛔️کپی برداری پیگرد قانونی والهی دارد⛔️
🖋نویسنده:#ققنوس(ن.ق)
💖💫@rozhay_eltehb 💫💖
💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖💫💖